skip to Main Content
از موسیقی کردی الهام می‌گیرم
فرهنگ

موسیقی اقوام در گفت‌وگو با حسین علیزاده

از موسیقی کردی الهام می‌گیرم

نه به معرفی نیاز دارد و نه معرفی او به مثابه مقدمه کوتاه این مصاحبه می‌تواند «حسین علیزاده» را آنگونه که هست، معرفی کند. اهالی موسیقی او را استاد مکتب نوگرایان تار در کنار سنت‌گرایانی چون استاد «محمدرضا لطفی» می‌شناسند. تار را به چیره‌دستی تمام می‌نوازد، برای اجرای کنسرت موسیقی به شهرستان‌ها می‌رود و نگران تغییر ذایقه موسیقایی مردم است. موسیقی ایرانی را می‌شناسد و می‌گوید موسیقی کردی را الهام‌بخش بسیاری از آثار خود می‌داند. هنرمند 63ساله برای اجرای کنسرت دو روزه دونوازی و سه نوازی به همراه فرزندش (صبا) و «پژمان حدادی» به سنندج آمد و فرصتی پیش آمد تا با او گفت‌وگو کنیم. سوال‌ها با موسیقی نواحی آغاز شد و در نهایت به کنسرت‌های او رسیدم.

شما هم موسیقی‌شناس هستید و هم نوازنده. چگونه با موسیقی غیردستگاهی و نغمه‌های اقوام ایرانی ارتباط برقرار کردید؟

ببینید مساله اول اینکه وقتی ما می‌گوییم ایران و موسیقی ایرانی، اول باید تکلیف این سوال را مشخص کنیم که ایران شامل تمام اقوام می‌شود یا فقط فارسی‌زبانان، تهران یا شهرهای مرکزی ایران؟ فکر می‌کنم نگاهمان را از این نظر باید اصلاح کنیم. اگر این اتفاق روی داد، موسیقی ما می‌تواند خیلی غنی باشد. یعنی، فرهنگ متنوع و غنی‌ای داریم که جدا از هم در این جامعه جریان دارد. موسیقی دستگاهی مربوط به زبان فارسی است، چون در میان فارسی‌زبانان و تهران و همین‌طور در بیشتر شهرهایی که قدیم مرکز بودند، رواج داشته است و زبان رسمی موسیقایی کشور بوده است. به‌عنوان یک اهل موسیقی که خیلی سال‌ها پیش با آن برخورد کردم، موسیقی کردی این نیست که امروزه مرتب اجرا می‌شود. خوب یا بد، کار ندارم. چون هنرمندان کرد زیادی داریم که آثار خوبی اجرا می‌کنند. وقتی به عمق این موسیقی می‌رویم، از جمله موسیقی‌هایی است که با زندگی انسان عجین است، یعنی برای هر شرایطی موسیقی دارد. چون ما موسیقی کار و عزا و شادی هم داریم. شاید اهل‌فن متوجه نباشند اما مردم عادی، با همین موسیقی‌ها سروکار دارند. مگر اینکه منع شده باشند و به‌گونه‌ای این آیین‌ها و موسیقی‌ها صدمه دیده باشد. موسیقی، واکنش انسان به شرایط زندگی شاد یا غمناک او بوده است. اینجاست که آیین‌ها و رقص‌ها و بزم‌ها و موسیقی شکل می‌گیرد. موسیقی و رقص دلیل و ریشه خاص خود را دارد. رقص، ریتم و موسیقی باهم‌اند و با زندگی مردم عجین بوده است. هرجا رقص و حرکات‌ موزون منع شده، بخشی از موسیقی هم آسیب‌ دیده است. اگر در مراکز تصمیم‌گیری و آموزشی به این نکات دقت کنیم و این نگاه را مدنظر قرار دهیم آن وقت دانشجوی رشته موسیقی با موسیقی ایرانی آشنا می‌شود که یکی از بخش‌های آن موسیقی کردی است؛ منظورم از موسیقی کردی تمام جزییات آن، طراوت سلحشوری و مبارزه‌اش است. تقریبا تمام تاریخ کردستان را که مطالعه می‌کنید در موسیقی نهفته است. اساسا موسیقی در کردستان و مناطق کردنشین مقدس است. من همیشه گفته‌ام [برخلاف] عده‌ای که گاهی می‌گویند مقدسات مانع موسیقی می‌شوند، ولی در بسیاری از نقاط ایران موسیقی، اصل مقدس است. حتی در مسابقه قرآن‌خوانی هم گاهی موسیقی در شکل مقدس آن دیده می‌شود. غیر از حفظ و تفسیر، بیشتر برای لحن موسیقایی قرآن جایزه می‌دهند و قضاوت می‌کنند. اگر نگاه ایرانی داشته باشیم و همه اقوام این سرزمین را متعلق به خودمان بدانیم، از راه موسیقی، اقوام ما به هم نزدیک‌تر می‌شوند. نتیجه‌اش می‌شود اینکه ما فقط این موسیقی‌ها را فقط با نام محلی نشناسیم و در محل نبینیم. چه این موسیقی در تهران اجرا شود، چه در مراکز آموزشی جریان داشته باشد. اولین عامل آشنایی من با موسیقی کردی به‌صورت جدی گروه کامکارها بود.

همین سوال را می‌خواستم مطرح کنم نحوه آشنایی شما با موسیقی کردی…

بله، استاد حسن کامکار را به عنوان استاد بزرگ موسیقی کردی می‌شناسیم. همین‌طور تمام فرزندانشان که در گروه شیدا و عارف فعال بودند، از جمله دوستان ما بودند. با کار استاد کامکار فکر کنم پیش از انقلاب آشنا بودم چون گروه شیدا پیش‌تر در رادیو فعالیت می‌کرد. احتمالا خانواده کامکار عکس‌هایی از آن زمان دارند. از آن موقع به صورت عینی و نزدیک با موسیقی کردی آشنا ‌شدم. عروسی «بیژن کامکار» را خوب به یاد دارم، وقتی که تمام مدت موسیقی کردی شاد بود و می‌خواندند. آن موقع ذهنم زنگ زد اگر می‌خواهی که زندگی در موسیقی جریان داشته باشد، حتما موسیقی کردی را بفهم و درک کن. در ‌آینده دورتر یعنی بعدها، وقتی به من پیشنهاد فیلم کردی را دادند، راستش اول کمی خوف برم داشت که من نباید پا در حوزه‌ای بگذارم که متعلق به آن فرهنگ نیستم؛ البته هستم، اما دورم. باید مساله را فهمید. چون با تصویر سروکار داشتم و با آهنگ‌های روزمره ارتباطی نداشتم. تا مدتی در منطقه تحقیق و جست‌وجو کردم و موسیقی‌های خانقاهی و هوره‌خانی و دراویش تا انواع موسیقی کردی را گوش دادم که بتوانم با موضوع ارتباط برقرار کنم. خوب است بدانید برای بهره‌گیری از تم یک‌دقیقه‌ای موسیقی کردی، حداقل ۲۰۰ساعت موسیقی کردی گوش داده‌ام تا اینکه بتوانم تحریری برای فیلم «لاک‌پشت‌ها پرواز نمی‌کنند» بسازم.

مثل آن لالایی، خانم هدیه تهرانی که در فیلم «نیوه مانگ» اجرا کرده‌اند.

بله، برای همه این موارد با همه اشخاص که موسیقی‌ را شناختند صحبت و مشورت کردم. کار کردم و جست‌وجو کردم. در حین کار خودم هم غنی می‌شوم؛ یعنی حس خوبی داشتم. به همین دلیل احساس خیلی نزدیکی با مردم کردزبان دارم. به‌نظرم خیلی خوب است که وقتی ما در شعارهای سیاسی صحبت از اتحاد مردم می‌کنیم، فرهنگ و هنر اقوام مختلف را با هم آشنا کنیم و ارتباط بدهیم، یعنی موسیقی کردی فقط به کردستان ختم نشود. البته به نظرم بعد از انقلاب یکی از موسیقی‌هایی که به‌صورت خیلی خوب و به‌صورت تخصصی در همه ایران و به‌ویژه توسط همین هنرمندان کرد ایرانی اجرا شد، موسیقی کردی بود که باعث شد هویتی جدی پیداکند، یعنی هم به اقوام ایرانی و هم به علاقه‌مندان خارج از ایران معرفی شود. این است که از نظر برنامه‌ریزی دانشگاهی و آموزشی باید دقت کنیم. ما مناطقی داریم که ریشه‌های تاریخی بسیار قدیمی دارد. ریشه مقامی کردی موسیقی خیلی قدیمی‌تر از موسیقی دستگاهی است. موسیقی دستگاهی در واقع بعد از موسیقی اقوام مختلف و آنچه که موسیقی نواحی می‌خوانیم، کم‌کم کلاسه می‌شود و شکل شهری‌تری به خود می‌گیرد. موسیقی کردی و مقامی‌ در واقع داستان قدیمی‌تری نسبت به موسیقی دستگاهی دارد.

شما از ضرورت حمایت‌ها دلایل خوبی آوردید. اخیرا استاد مظهر خالقی در مصاحبه‌ای گفته بود ایران از پتانسیل فرهنگ کردی برای اقتدار فرهنگی بهره لازم را نگرفته است. حمایت‌ها از موسیقی از نظر عملی هم قابل‌توجه است و بسیاری از هنرمندان می‌گویند حتی به اندازه موسیقی پاپ فارسی حمایت نمی‌شود. البته ذایقه‌ها متفاوت و محترم هستند ولی دست‌کم انتظار دارند در کردستان حمایت‌ها جدی‌تر شود. به نظر می‌رسد این انتظار غیرمنطقی هم نیست. تحلیل شما نسبت به حمایت از موسیقی به ویژه موسیقی کردی چیست چه تحلیل و گزارشی می‌توانید به ما و خوانندگان ارایه کنید؟

البته صحبت‌های استاد خالقی کاملا بجا و درست است. نه تنها تایید، بلکه پشتیبانی می‌کنم. اما به نظر من در این ۳۰سال کردی و فارسی را نباید استثنا می‌کردیم. کلا نگرش به موسیقی، نگرش درستی نبوده است. من همین گله را هم داشته‌ام که موسیقی را باید در جایگاه خودش به‌عنوان یک هنر والای انسانی دید. این است که موسیقی‌هایی که در مناطق مختلف ایران بوده‌اند، اگر برنامه‌ریزی کلان و درستی در این مورد داشتیم شاید الان وضعیت بهتر بود. استادان موسیقی کردستان یا سایر مناطق ایران حتی در تهران که عده‌ای از آنها الان در قید حیات نیستند، به صورت صحیح حمایت نشدند و یا ممانعت بوده یا به هر دلیلی کارشان امکان عرضه پیدا نکرد. اساسا موسیقی از مصلحت‌ها و دیدگاه اشخاصی که در موسیقی صلاحیت نداشتند و مطیع مسایل اداری بودند، تاثیر گرفته است. در صورتی که واقعا اگر کارشناسی درستی می‌شد و نسبت به موسیقی احترام خاصی شکل می‌گرفت -که متاسفانه هم این احترام واقعی وجود ندارد- که بشود از این طریق این ارزش‌ها را حفظ کرد، می‌شد امیدوار بود. البته ماهی را هر وقت از آب بگیری…، یک‌ذره دیگه این جمله را بگیری می‌میرد! مگر اینکه… . (باخنده) اما با تمام صدمه‌ای که موسیقی طی این چند دهه به خاطر برنامه‌های نادرست دیده، هنوز هم نمی‌شود ناامید بود. هنوز هم ما در مناطق مختلف به خصوص در میان نسل جوان پتانسیل خوبی می‌بینیم که فوق‌العاده بااستعداد هستند و مشتاقانه کار می‌کنند. فقط مشکلی که در مقابل نسل جوان وجود دارد این است که به خاطر این برنامه‌های نادرست، این نسل کمتر به ریشه و تاریخ خودش وصل می‌شود. استعداد دارد و دوست هم دارد کار کند و کار هم می‌کند، منتها خیلی مواقع کارها از نظر اتصال به ریشه، مشکل دارد؛ یعنی هویت کمرنگ‌تر می‌شود. اگر یک هنرمند جوان می‌خواهد کار کند، ایده‌های خودش را هم در آن تاثیر بدهد، باید به ریشه وصل شود. وگرنه نتیجه‌اش آن می‌شود که در بسیاری از مناطق مختلف الان می‌بینیم که موسیقی تقلیدی از جاهای دیگر است. این انتقاد تقلیدی‌بودن الان مطرح است. این وصل‌نبودن به ریشه‌ها ممکن است در خیلی از جاهای دنیا و همین پیرامون ما وجود داشته باشد، برای اینکه ما حاضر نیستیم که با تلاش و حوصله فرهنگ و شرایط هنر خودمان را ارتقا دهیم. از طرفی همیشه ترس از هجوم فرهنگ‌های دیگر داریم. موقعی فرهنگ‌های دیگر حمله می‌آورند که ما چیزی برای عرضه نداشته باشیم. البته منظورم جنبه منفی فرهنگ‌هاست وگرنه جنبه مثبت آن خیلی هم خوب است. اگر ما پربار باشیم و پتانسیل‌ها را تقویت و پشتیبانی کنیم، اساسا چیزی به نام تهاجم فرهنگی جایی ندارد. حتی در جهت عکس ما می‌توانیم فرهنگمان را صادر کنیم. همیشه نباید در حالت خنثی یا دفاعی قرار بگیریم. اساسا آنهایی که در دنیا اهل فرهنگ و هنر هستند، اهل جنگیدن نیستند. حالا سیاست چیزی دیگر است که می‌تواند از فرهنگ و هنر سوءاستفاده کند به شکلی که می‌خواهد. شما در زمینه سینما هم دقت کنید.

همچنین بخوانید:  تصویر گمشده مردم سوریه

حالا در حوزه موسیقی کردی پیشنهاد مشخصی دارید؟ به چه شکل می‌توان از این پتانسیل برای تقویت فرهنگ ملی بهره گرفت؟

فقط موسیقی کردی مدنظرم نیست. موسیقی کردی بخشی از حوزه فرهنگ است که برنامه‌ریزی درست راجع به همه آنها می‌تواند مشترک باشد. اما توجه ریشه‌ای به فرهنگ‌ها، اگر دیر شده، نباید از این دیرتر شود. بیاییم بررسی کنیم که چگونه می‌شود به جوانان امیدواری و طراوت داد. یکی از نکات مهم در این رابطه، توجه به فرهنگ و هنر جایی مثل کردستان است که کردستان یکی از ستون‌های شاخص موسیقی ایران است.

عقیده‌ای مطرح است که اگر روزی زبان فارسی پاک شود، می‌توان به کمک زبان کردی آن را احیا کرد. از دیدگاه شما که در حوزه موسیقی صاحب‌نظر هستید، آیا می‌توان این نظریه را به موسیقی هم تعمیم داد؟

جدا از هم نیستند. ما چیزی به اسم موسیقی دستگاهی یا ردیف داریم اما این موسیقی از ابعاد مختلف و تمام موسیقی ایرانی شکل گرفته است. لحن و شکل آن مقداری تغییر و بنابه اقتضای محیط آن، جوری دیگر رشد کرده است. اتفاقا هرچه به گذشته برگردیم، فاصله کمتری بین اقوام و موسیقی می‌بینیم. ما باید این را احیا کنیم. می‌خواهم اینگونه خلاصه کنم که ملت ایران یعنی اینکه من هم شمالی‌ام، هم جنوبی‌ام، هم کرد هستم. برای اینکه همه در این سرزمین متاثر از هم با هم زندگی می‌کنند. ما وقتی چند کیلومتر رانندگی می‌کنیم، با یک فرهنگ دیگر مواجه می‌شویم و فرهنگی دیگر می‌بینیم که جریان دارد و موسیقی دیگری را می‌شنویم. بنابراین موسیقی دستگاهی، نه‌تنها ریشه‌های مشترکی با موسیقی کردی دارد، بلکه مقام‌ها و ریتم‌های کردی می‌تواند روح تازه‌ای به موسیقی ایرانی بدهد. می‌تواند پشتیبان موسیقی جدید شهری هم باشد، به شرط اینکه اهل صلاحیت بنشینند و آن را بررسی کنند. به زبان‌آوردنش خیلی ساده است و انجام آن، نگاه متخصصانه و در سطح خیلی بالا می‌خواهد. صلاحیت با متخصصان و اهل‌فن است، نه کسی که فقط حکم اداری دارد. مسوولان اداری فقط باید زمینه را فراهم کنند. باید به فرهنگ و هنر خدمت کنند و فرهنگ و هنر تنها نزد مردم و کارشناسان آن یعنی همان متخصصان است.

بله، شما گفتید گاهی برای ساخت یک‌دقیقه ملودی، ۲۰۰ساعت موسیقی کردی گوش داده‌اید. الان از موسیقی کردی چه شناختی دارید؟ حوزه فولکلور را بیشتر می‌پسندید یا کارهای استادان متاخر؟

جالب است که بخشی از موسیقی کردی یا موسیقی‌ای که در کردستان جریان دارد، اتفاقا دستگاهی است. «سیدعلی‌اصغر کردستانی» را چه کسی انکار می‌کند؟! قبلا هم که با آقای شجریان در کردستان عراق کنسرت دادیم، یکی از تصنیف‌های معروف ایشان را با شعر مولانا خواندیم به نام «رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن». اولین‌بار که خیلی سن کمی داشتم، وقتی آن را شنیدم، باورم نشد که بتوان یک قطعه موسیقی را چنان غنی اجرا کرد. شکل مردانه آن مرا یاد آوازهای «قمرالملوک» انداخت. سیدعلی‌اصغر کردستانی را در کردستان مثال می‌زنیم، همچنان «اقبال آذر» را در آذربایجان. سیدعلی‌اصغر که از قضا فامیلش کردستانی است، به راستی بی‌نظیر است. وقتی می‌گوییم باید به ریشه وصل شویم، منظورم این نیست که کسی بیاید و بشود سیدعلی‌اصغر، بلکه منظورم این است که سیدعلی‌اصغر و موسیقی او را بشناسیم. در ارتباط با این قضیه و کندوکاوی که خودم داشتم و معاشرتی که با دوستان کرد داشتم، می‌توانم بگویم با انواع موسیقی کردی آشنا هستم. البته من کارشناس یا متخصص موسیقی کردی نیستم، اما از نظر حسی با انواع آن، هم موسیقی خانقاهی، هم تنبور و… نسبتا آشنا هستم. البته خودم هم کمی تنبور کار کردم و اولین تنبور را هم «علی‌اکبر مرادی» به من داد. حتی در کارهایم از آن استفاده کرده‌ام. در «رازنوک» هم اجرا کردیم. به هر حال بنابر ضرورتی که بوده، به نظرم بیشتر به طرف موسیقی‌های اسطوره‌ای کردی کشیده شدم تا موسیقی بزمی و رقص و شادی.

به قول شما آنهایی که ریشه تاریخی دارند…

بله، حتی ممکن است موضوع کار من کردستان نباشد، اما از آن استفاده کرده‌ام. نوای «هوره» از نظر باستانی بسیار حایز اهمیت است و کاملا ایرانی است. در فیلمی که از نظر تاریخی باید موسیقی را مدنظر قرار می‌دادم، از آن استفاده کردم. مثلا گویا در موسیقی «زشت و زیبا» بود که اساسا موضوع ربطی به کردستان ندارد. محل وجود ندارد که به جایی اشاره کنم. اما چون از نظر تاریخی، خیلی گذشته، به دور باید اشاره می‌کردم و از این نوع آوا بهره گرفتم.

خارج از حوزه موسیقی فیلم، آیا در ساخت کارهای جدید به ذهن شما رسیده که فی‌البداهه از موسیقی کردی استفاده کرده باشید یا بخواهید با الهام از آن، قطعه‌ای نو بسازید؟!

بله، قطعا. وقتی از ابتدای بحث تا حالا همه‌اش دارم از ایران و موسیقی نواحی مختلف ایرانی صحبت می‌کنم، همین را می‌خواستم عرض کنم که اتفاقا سعی کرده‌ام این بهره را ببرم. یعنی خودم را به موسیقی دستگاهی محدود نکنم، بلکه نگاه گسترده‌تری نسبت به اقوام و موسیقی داشته باشم. این است که خیلی جاها اتفاقا وقتی می‌خواهم کار مدرن‌تر انجام دهم، از موسیقی دستگاهی فاصله می‌گیرم و به موسیقی اقوام نزدیک می‌شوم.

همچنین بخوانید:  قدردانی کلهر و علیزاده از سفر اعتراض‌آمیز خانواده مشهدی

‌به‌هرحال اهالی موسیقی شما را نوازنده و پرچمدار نوگرایی و مرحوم استاد لطفی را پیشتاز سنت‌گرایان تار می‌شناسند.

بیشترین موسیقی نواحی که در من تاثیر برجای گذاشته و در کارهایم هم از آن بهره گرفته‌ام، می‌شود گفت موسیقی کردی است؛ البته از موسیقی شمال بنابر ضرورت موضوع هم بوده ولی از موسیقی کردی زیاد تاثیرپذیری داشته‌ام. مثلا روز جهانی زن حدود ۱۶،۱۵سال پیش کنسرتی در اروپا داشتیم که از موسیقی سه منطقه مختلف یعنی کردی، مازندرانی و موسیقی قشقایی استفاده کردیم. موضوع از بدو تولد تا مرگ بود. موسیقی‌هایی در این مناطق است که برای من جالب بود، از آن استفاده کنم. وقتی فقط به لالایی‌ها پرداختیم، هزاران لالایی وجود داشت که اصلا مردم بخشی از آن را نمی‌شناختند. ما با یک اقیانوس مواجه هستیم. جالب است که موضوع تولد، جشن‌ها، نیایش حتی موضوع مرگ در این سه‌نوع موسیقی بود. این موضوعات در میان این فرهنگ‌ها با زبان و موسیقی مختلف وجود دارد. کنارهم‌گذاشتن اینها برای من جالب بود. بعضی وقت‌ها تعجب می‌کنم که عده‌ای دنبال آهنگسازی هستند و کارشان آهنگسازی است اما از نظر ذهنی کم می‌آورند. فکر می‌کنند چون گوشه و دستگاه فلان را کار کرده‌اند، دیگر نمی‌شود کار کرد! اما اگر آگاهی‌شان را نسبت به موسیقی ایران زیاد کنند و رابطه حسی برقرار کنند، به نظرم ذهنیت پخته‌تری پیدا می‌کنند.

به‌نظر می‌رسد قطعه‌ای که شما برای فیلم «زمانی برای مستی اسب‌ها» ساختید نسبت به فیلم، اندکی سنگین بود. مخاطبان به آسانی با آن ارتباط برقرار نمی‌کردند.

چگونگی استفاده از موسیقی به سلیقه و ذهنیت کارگردان بستگی دارد. از جمله اینکه چقدر از موسیقی شناخت داشته باشد. در فیلم‌های بعدی که من کار کردم اوضاع بهتر شد. هر فیلمی که شما می‌بینید که موسیقی در آن نقش پررنگ یا کمرنگی دارد، ذهنیت کارگردان در آن اثرگذار است. موسیقی فیلم «گبه» را ساختم. از نظر خودم خیلی خوب بود، ولی یک‌دفعه کارگردان گفت دوست دارم تیتراژ بدون موسیقی ساخته شود. فیلم محصول ذهن کارگردان است. همه عناصر و عوامل باید در خدمت ذهن کارگردان قرار گیرد. البته نظرخواهی و صحبت و جدل صورت می‌گیرد، اما حرف نهایی را کارگردان می‌زند. البته من خودم «نیوه مانگ» را بیشتر دوست دارم.

غیر از اشاره‌ای که به استاد سیدعلی‌اصغر کردستانی داشتید، نفرمودید که گزینه موردپسند شما از میان چهره‌های موسیقی کردی کدام است؟ چه کسی شما را به صدای خودش جلب کرده؟

از چهره‌های قدیم ، سیدعلی‌اصغر را نام بردیم. وقتی من خیلی بچه بودم، با نام «حسن زیرک» و یکی، دونفر دیگر که الان حضور ذهن ندارم، آشنا بودم و بعضا گوش می‌دادم. زمان کودکی، من در ارومیه بودم و سفرهایی هم به مهاباد و اطراف آن ‌داشتیم. پدر من عاشق صدای حسن زیرک بود. از آن موقع با موسیقی کردی آشنا بودم. بعدا که خودم سیدعلی‌اصغر کردستانی را شناختم و درک بیشتری از موسیقی داشتم، گوش می‌کردم. ممکن است الان هم از هنرمندان کرد حضور ذهن نداشته باشم. استاد مظهر خالقی که جای خود را دارد. اما پل اصلی ارتباطی من با موسیقی کردی خانواده کامکارها بودند. بعد از اینکه با خانواده کامکار آشنا شدم و زمانی که با کامکارها و زنده‌یاد لطفی دور هم جمع می‌شدیم و می‌خواستیم محیط و جمع ما شاد باشد، چون همه کرد بودند، موسیقی کردی می‌زدیم. سازها را که به دست می‌گرفتیم غیر از اجراهای رسمی، در داخل جمع خودی، یکی از کامکارها زیر آواز می‌زد و می‌خواند، دیگر کافی بود! همه قطعات کردی را که خودم قادر نیستم اجرا کنم، آنچه که ما اجرا می‌کنیم و موردتوجه من است، قطعات اصیل و ریشه‌دار است. تم‌های خیلی زیادی را استفاده کردم، اما در حقیقت با موسیقی‌های به روز کردی خیلی نتوانستم ارتباط برقرار کنم.

شما در کنسرت سنندج از راست پنجگاه هم استفاده کردید. به‌نظر می‌رسد کمتر نوازنده‌ای از این دستگاه استفاده می‌کند.

راست پنجگاه خیلی تو دست‌وبال نیست، کسی که راست پنجگاه اجرا می‌کند، باید خیلی بر موسیقی ایرانی احاطه داشته باشد، ردیف را خوب بداند. ضمن اینکه، کمتر می‌شود در آن، کارهای مردم‌پسند ساخت. دستگاهی خاص است. در قدیم از دستگاه‌ها استفاده‌های مختلفی از نظر زمان و مکان می‌شد. هر دستگاهی برای هرجا و هر لحظه اجرا نمی‌شد. وقتی استاد شهناز درس می‌داد، آن موقع می‌گفتند در یک مراسم خاص مثل آیین شاهنامه‌خوانی یا مراسم خاص، از آن استفاده می‌شد. خود فضای راست پنجگاه به گونه‌ای است که برای اجرا باید دستگاه‌های مختلف را بشناسی. از طرفی ایجاد فضای جذاب برای شنونده مثل سایر دستگاه‌های موسیقی کار ساده‌ای نیست. این دستگاه فضای ویژه‌ای ایجاد می‌کند، برای همین در قدیم هم در شرایط خاص اجرا می‌شد.

اشاره‌ای هم به اصفهان داشتید.

بله، بود. یکی از خصوصیات غنای راست پنجگاه این است که آثار سایر دستگاه‌ها با گوشه‌های مختلف هم در آن مستتر است.

آنهایی که در کنسرت شما بودند، مخاطب خاص بودند و طبیعی است که شناخت داشته باشند.

به‌نظرم یکی از اتفاقاتی که برای خود ما هم خوب است، این است که ما با شنونده‌های خاص در کل ایران روبه‌رو می‌شویم. این نوع «موسیقی‌سازی» را از قبل انتخاب کرده‌اند. نمی‌پرسند که خواننده کیست و ما به چنین شنونده‌هایی خیلی احترام می‌گذاریم و افتخار می‌کنیم. اتفاقا به نظرم خیلی مهم است که چنین کنسرت‌هایی از طریق هنرمندان دیگر ادامه پیدا کند. چون «موسیقی‌سازی» مهجور شده است. قبل از انقلاب ما تلاش کردیم که موسیقی‌سازی جریان بیشتری پیدا کند. البته قبل از ما استاد «صبا» و استاد «وزیری» در این زمینه خیلی کار کردند. اما بعد از انقلاب، چون موسیقی به وسیله شعر و خواننده توجیه می‌شد، یواش‌یواش زمینه خودش را بر موسیقی تحمیل کرد و بعد از مدت‌ها افتادیم در همان مسیری که حتما باید خواننده باشد تا موسیقی معنی پیدا کند. ضمن اینکه چون در رادیو و تلویزیون سازها را نمی‌بینند، از موسیقی‌سازی دور شده‌اند. حالا کارهایی داریم بدون خواننده انجام می‌دهیم و جذب مخاطب به‌نظرم خیلی آسان نیست. از این‌رو حضور مخاطبان خاص در کنسرت سنندج ارزشمند و روح‌بخش بود.

درحال حاضر سطح مخاطب طبقه متوسط در موسیقی به نقطه‌ای رسیده که ما کنسرت بدون خواننده داشته باشیم؟ شما با این کنسرت‌ها می‌خواهید به سلطانیسم خوانندگی پایان دهید یا اینکه واقعا ذایقه موسیقایی مردم را احیا کنید؟

موضوع را نباید شعاری کنیم. واقعیتی در موسیقی ما بوده و هست. مثلا فرض کنید رادیو ساعت‌هایی خاص، برنامه‌هایی با محتوای صدای ساز تنها داشته که الان اجرا و پخش ساز نداریم. موسیقی برای برنامه‌ها پخش می‌شود. در تلویزیون نداریم که در برنامه‌ای خاص مردم شکل و شمایل ساز را ببینند؛ مردم به‌خاطر اینکه نمی‌بینند، دور شده‌اند.

یعنی ذایقه مردم تغییر کرده است؟

تغییر کرده چون دسترسی ندارند. در جایی که هر روز یک غذا می‌دهند، شما غذاهای دیگر یادتان می‌رود.

شما نگران این تغییر ذایقه نیستید؟

عمری است من نگرانم. فقط با نگرانی حل نمی‌شود. باید تلاش کرد.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗