چرا فروشنده قربانی تجاوز را نشان نمیدهد؟
آیا فروشنده اصغر فرهادی، که حول داستان تجاوز به یک زن روایت میشود، به اندازه کافی آنچه را بر این زن گذشته روایت میکند یا داستان زن برایش بهانهای برای روایت مردانگی شوهر است؟
فروشنده آخرین ساخته اصغرفرهادی داستان زوجی روشنفکر و طبقه متوسطی تهرانی با نامهای عماد و رعنا را روایت میکند که شبی با اشتباهی انسانی، مردی ناشناس وارد خانه آنها شده و به رعنا که در خانه تنها است، تجاوز میکند.
فروشنده همچون دیگر فیلمهای فرهادی دربرگیرنده مسائل و پیچیدگیهای زندگی اجتماعی و شهری طبقه متوسط ایرانی است که مناسبات به ظاهر ایستای آن در برابر رخدادی از قبل پیشبینی نشده از هم گسیخته میشود. رخداد یا حادثه، شخصیتهای فیلم های وی را در موقعیتی بحرانی قرار داده که دیگر ارزشها و اخلاقیات آنها هم چون قبل کارآمد نیست و درنتیجه کنشمندی آنها دستخوش تغییرات شده و بستری را برای واکاوی و بازتحلیل جامعهشناسانه و روانکاوانه مفاهیم و ارزشها مهیا میکند.
اگر حوادث و رخدادهای تعیینکننده در خط روایی فیلمنامههای فرهادی را «بحران» و تعریف و بازتعریف کنشمندی شخصیتها را در قالب «مدیریت بحران» بفهمیم، آنگاه میتوان گفت بحران دربرگیرنده تمامی دادههای متناقض و نابهنجاری است که فیلمساز از جامعه خود دریافت میکند و مدیریت بحران نشان دهنده واکنش فیلم ساز به بحران و تفسیر وی از آن است.
در دورانی که خشونت علیه بدن زنان در حیطه کلی تر گفتمان حقوق زنان از مهمترین مسائل و چالشهای پیش روی جامعه ایرانی است، جایگاه و تفسیر فرهادی از مقولهای همچون «تجاوز» که یکی از مصداقهای بارز خشونت علیه بدن زنان است، اهمیتی دو چندان مییابد. از این رو برای ارزیابی فیلمی که مشخصا پا به حیطه بحرانهای معاصر جامعه خود می گذارد، لازم است ابتدا چیستی آن بحران را در نگاهی تاریخی صورت بندی کرد تا بتوان جایگاه فیلم ساز را در فهم موضوع بهتر شناخت.
بدن و بازتعریف مفهوم سوژگی در دوران معاصر
طبقه بندی و کنترل زیست انسانی توسط دولتهایی با سیاستهای سرمایهدارانه و تمامیتگرا از یک سو و اهمیت یافتن مفاهیمی چون جنسیت و نژاد در گفتمانهای انتقادی از سوی دیگر باعث شد تا از قرن ۱۹ میلادی به بعد جنگی نظری و عملی با محوریت بدن انسان رقم بخورد. جنسیت، شکل، رنگ و تمامی آن ویژگیهایی که بدن فرد را تشکیل میدهند، عاملهایی تعیینکننده در تعریف کمیت و کیفیت کنشگری و مختصاتبندی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی وی در ساختارهای جغرافی-سیاسی می شوند.
در دورانی که خشونت علیه بدن زنان در حیطه کلی تر گفتمان حقوق زنان از مهمترین مسائل و چالشهای پیش روی جامعه ایرانی است، جایگاه و تفسیر فرهادی از مقولهای همچون «تجاوز» که یکی از مصداقهای بارز خشونت علیه بدن زنان است، اهمیتی دو چندان مییابد.امروزه تبعیض علیه زنان به یکی از بحرانهای اصلی جامعه ایران تبدیل شده است و گاه به گاه خود را از طریق مسائل حقوقی همچون دیه و یا مسائل اجتماعی و سیاسی همچون حق ورود به ورزشگاه و یا اسیدپاشی بروز میدهد. در چنین دورانی فروشنده در روایت داستان تجاوز به یک زن و در فهم موقعیت بحرانیاش به خوانشی روانکاوانه-مردانه از او بسنده می کند.
در فیلم فروشنده بدن فرد قربانی در تحلیل وضعیت و فهم او محلی از اعراب ندارد و رعنا در هیچ کجای فیلم با بدنی که با اعمال زور از هم پاشیده، روبرو نشده و رابطه خویش با بدن و روان و جامعهاش را که همان سوژگی وی است، زیر سوال نمی برد. بحران تنها و تنها روان مکدر شده او است، ترس از تنهایی و گریههایی مقطعی و کودکی را برای فرار از تنهایی و بازیابی آن آرامش از دست رفته در دامان او افتاده است.
از این رو فروشنده در فهم بحرانی که جسمیت شخصیتش را مورد حمله قرار داده است، عاجز میماند و این درماندگی در تحلیل شخصیت و اهمیت بدن رعنا تا جایی ادامه پیدا میکند که حتی در تصویرسازی و گریم او که یکی از پیچیدهترین چالشهایست که پیش روی فیلم و فیلمساز قرار دارد شکست می خورد (چراکه گریم و تصویر فرد قربانی تجاوز بیش از آنکه ترجمانی بیرونی داشته باشد بیانگر آشوبی درونی است) و تنها تصویر باندپیچی شده سر رعنا است که یه مخاطب یادآور میشود که چه اتفاقی برای او افتاده است و رعنا در ادامه کاریکاتوری میشود که مخاطب را یاد کلیشهی همه مردان و زنان بیمار در کارتونها و برنامههای تلویزیونی کودکان میاندازد.
اما سوالی که باید از فروشنده پرسید: دلیل این فروگذاری در فهم سوژگی رعنا چیست؟ به خصوص در حالی که جسمانیت عماد و ماجرایی که در تاکسی برای وی رخ میدهد به وضوح آگاهی فیلم ساز از اهمیت بدن در کنشگریهای اجتماعی را، فارغ از قصد و نیت سوژه، نشان میدهد.
ضرورت پیشنهاد تفسیرهایی نو از روایتهای اجتماعی
همان طور که پیشتر اشاره شد موقعیتهای ایستایی که وقوع یک حادثه آنها را بحرانی کرده و معادلات ارزشی و اخلاقی آن را چند پاره میکند ویژگی اصلی فیلمهای فرهادی هستند و این شخصیتهای داستان با کنشهای سعی در مهار و حل این موقعیتها را دارند.
ازین رو پس از بررسی چیستی بحران، نحوه شکلگیری و چگونگی مدیریت آن گام بعدی در نقد و بررسی فیلمهای وی را شکل میدهد. در نگاهی ساختاری، بحرانهای فرهادی که چرخش روایی لازم را برای شخصیتها و روایت کلی فیلم به وجود میآورند، همواره توسط شخصیتهای زن فیلم (که حال چه آگاهانه و چه غیر آگاهانه) شکل میگیرد که بعد از آن نوبت مردان و زنانی است که آن را در فضا و منطقی مردانه مدیریت کنند.
زن گذشته تاریک دارد، زن مظنون میشود، زن غرق میشود، زن قصد مهاجرت میکند، زن در کشمکش زمین میخورد، زن طلاق میگیرد تا مجال برای کنش شخصیتها فراهم شود. هرچند تقلیلگرایی این خوانش در فهم کارنامه فرهادی ارزشی به خودی خود ندارد اما هنگامی که این منطق ثابت فیلمنامه نویسی را در کنار محتوایی همچون خشونت علیه بدن زنان در جامعه ایرانی آن هم با محوریت تجاوز، قرار میگیرد و فروشنده به وجود میآید آنگاه مدیریت بحران انحصارگرایانه شخصیت مرد در برابر حضور منفعل شخصیت زن در تحلیل تفسیری که فرهادی از این بحران به دست میدهد، مناقشه برانگیز است.
رعنا قربانی میشود تا مجالی برای خشم و مردانگی عماد که در روزمرگی و روشنفکری او محو شده است فراهم آید. رفته رفته در جریان فیلم رعنا که با ترس از تنهایی خود دست و پنجه نرم میکند کنار گذاشته شده و هر کنشی که روایت فیلم را به جلو برده از سوی عماد اتفاق میافتد.
عماد ماشین مرد متجاوز را پیدا میکند، عماد هویت صاحب ماشین را کشف میکند، عماد به هویت مستاجر قبلی پی میبرد، عماد غذا را دور میریزد، عماد خونهای روی پلهها را پاک میکند، عماد مرد متجاوز را بازجویی میکند، عماد مرد متجاوز را محکوم میکند، عماد مرد متجاوز را در اتاق حبس میکند، عماد توی گوش مرد متجاوز میزند و این عماد است که گاو میشود و تمام بار تمثیلی فیلم را به انحصار خود در میآورد.
رعنا قربانی میشود تا مجالی برای خشم و مردانگی عماد که در روزمرگی و روشنفکری او محو شده است فراهم آید. رفته رفته در جریان فیلم رعنا که با ترس از تنهایی خود دست و پنجه نرم میکند کنار گذاشته شده و هر کنشی که روایت فیلم را به جلو برده از سوی عماد اتفاق میافتد.این رویه کلی در صحنهای که در انتهای فیلم عماد مرد متجاوز را به اتاق صدا کرده تا با او تسویه حساب کند و زاویه دید دوربین رعنای مضطرب را نشان داده که عماد در را به روی او میبندد به خوبی جمع بندی میشود. هرچند نمایش گاوشدگی عماد فرصتی است برای نقد مردانگی و مردان، اما آیا در این دوران نکوهشی مردانه از مردان کافی است؟ آیا چنین نقدی به معنی رهایی از جامعه مردانه است یا تنها بازتولید منطقی است که در برقراری ارتباط با دنیای زنان عقیم است؟ آیا در دورهای که لانتوری اسیدپاشی را به داستان تکراری عشق و ناکامی تقلیل میدهد فروشنده زاویه دید بهتری برای عرضه ندارد؟ آیا همچنان در روایت بحران زنان، آنها مجال حضور و بروز خود را ندارند؟ آیا نباید در فیلمی که به رعنا تجاوز میشود، کمتر از عماد بیشتر از رعنا ببینیم؟
فروشنده با واقعگرایی پافشارانه خود موقعیتی را بازتولید میکند که به همان میزان که نقطه قوت او است موجبات ضعف و تکراری بودن آن را نیز به وجود آورده است. فیلم برای مخاطبان ایرانی خود موقعیتی را که به واسطه زندگی هرروزه در جامعه (حال چه از نزدیک و به صورت دست اول و چه از طریق شبکههای ارتباطی همچون روزنامه و شبکههای اجتماعی) با آن آشنایند، تصویر میکند و با دست گذاشتن بر اشتراکات تجربه زیستهی آنها، مشارکتشان تا انتهای فیلم را تضمین میکند. اما در ادامه، نمیتواند تفسیری متفاوت و به روزتر از آنچه مخاطب پیشاپیش در ذهن دارد به او ارائه دهد. شاید نتوان فروشنده را یک فیلم تماما ضدزن همچون رقبای گیشهایاش دانست اما نمیتوان از ناکامی آن در ارائه تفسیری به روز و کارآمد از جهان اطراف نیز چشم پوشید.
میدونید اشکال اصلی مقاله و نوشته وبسایت شما چیست؟ این است که فکر می کنید واقعا در فیلم به شخصیت رعنا تجاوز شده است! اما اینگونه نیست. طبق صحبت های اصغر فرهادی و همچنین دیدگاهی که من نسبت به فیلم دارم این است که : آن پیرمرد در سکانس های انتهایی فیلم زمانی که ناچار است توضیح دهد چه اتفاقی افتاده، میگوید وسوسه شد و به حمام رفت، اما پیش از اینکه اتفاقی بیافتد، به دلیل اینکه زن از ترس خود را در شیشه پرت کرده، مجبور شده آنجا را ترک کند. حتی در جملهای عماد به مرد میگوید “معلوم نیست که اگر رعنا خودش و از ترس پرت نکرده بود تو شیشه چه بلایی سرش بیاری”. کاملاً واضح و روشن است که قبل از اینکه تجاوزی رخ بدهد مرد آنجا را ترک کرده. اما از سوی دیگری نیز می توان گفت تجاوز صورت گرفته برای مثال زمانیکه عماد و رعنا درحال اجرای تئاتر هستند در اواسط اجرا رعنا حالش بد می شود و در پشت صحنه به عماد میگوید :”نگاه یکی از تماشاگرا شبیه اون مرد بود”. با این حال عماد متعجب می شود چون که رعنا قبلا به او گفته بود که اتفاقی نیفتاده است. همچنین در صحنه دیگر متوجه میشویم پیرمرد جوراب های خودش را به همراه مقداری لوازم در خانه عماد جا گذاشته است اینجا مشخص است که هدف فرد تجاوز است اما رعنا با پرت کردن خود به روی شیشه خودرا از این خطر نجات میدهد.
نقد شما با پیش فرض اشتباه صورت گرفته است.
من مصاحبه آقای فرهادی را خواندم. ایشان به صراحت گفتند که به هیچ عنوان بحث تجاوز در میان نبوده وفقط به حریم خصوصی این زوج تعرض شده است.
این نقد یکی از هوشیارانه ترین، دقیق ترین و کامل ترین نقد فیلم فروشنده است. دانش و نگاه و برداشت نویسنده این نقد ستایش برانگیز است. باید اضافه کنم که این الگوی اکثر فیلم های فرهادی شده که در ابتدا موضوعی مربوط به زنی را مطرح می کند اما بعد که فیلم جلو می رود، مشکل زن زیر انبوهی از مسائل مختلف گم و گور می شود، یعنی در حقیقت اگر ایشان بخواهد آن موضوع را بشکافد و فیلم را بر اساس آن بسازد با خطوط قرمز رژیم برخورد می کند و به همین دلیل، بر اساس آنچه خودش در مصاحبه هایش با نشریات خارجی گفته، برای محروم نشدن از کمک های مالی دولتی، سانسور نشدن و داشتن اجازه ساختن فیلم، دست به مماشات با رژیم اسلامی می زند و از مسائل و مشکلات زنان به مثابه ملاطی برای شخصیت سازی مردان استفاده می کند. کاری که عیناً در فیلم “جدائی..” کرده بود.
خسته نباشید پوریای اقتصادی گرامی
خیلی درک سینمایی در متن وجود نداشن رعنا بهش تجاوز نشده بود و اتفاقا به زبان سینما نقد کرده بود به حاشیه رونده شدن رعنا رو
ابتدا باید بگم که یک فیلم به عنوان یک اثر هنری لزوماً نبایستی آن چیزی باشد که یک شخص بخصوص (در اینجا نویسنده ی این متن) میپسندد.
به قول معروف، شما اگه دوس داری از زاویه ی دیگه ای به موضوع نگاه کنی میتونی بری خودت یک فیلم دیگه بسازی، هنرمند آزاده که با نگاه خودش به یه موضوع نگاه کنه مثل فرهادی که اینجوری دلش خواسته
اما مشکلی که با اینجور متنها دارم اینه که چنین متنهایی فراموش میکنند که سکسیسم یک شمشیر دولبه است
یعنی چیزی که توی این جور متنها زیاد به چشم میخوره عباراتی است که همواره در حال تحقیر و کوبیدن مردان و مردانگی است
برای کرامت بخشیدن به زن، نبایستی مرد را کوبید
خودتون رو جای مرد قصه ی فیلم فروشنده بذارید
همون مرد توی ذهنش با هزاران فکر دست و پنجه نرم میکنه : یک فکرش اینه که اگه بی تفاوت باشه نسبت به این اتفاق، شاید خود همون زن بهش بتوپه که تو چرا هیچکاری نمیکنی مرد ! به تو هم میگن مرد ؟!
یا همواره این نکته بهش تأکید میشه که مرد ایده آل نبایستی در چنین موقعیتی حرف مردم و همسایه ها رو در نظر بگیره، اما خود این حرفها و نگاه سنگین و فشار اجتماعی روی یک مرد هم سنگینی میکنه، یعنی در این وسط مرد هم مورد آزار قرار میگیره. شعار ندیم که مرد ایده آل فلان و … واقعیت چیه؟ واقعیت آزار روانی ای است که مرد هم میبینه، چرا همواره از مرد انتظار داریم که در برابر آزاری که میبینه ایده آل ترین رفتار رو داشته باشه ولی برای زن همیشه این آوانس داده میشه که بتونه به راحتی در نقش قربانی فرو بره و مورد انتقاد قرار نگیره
چه اینکه خود مفهومی به نام ”تجاوز” با تابو شدن چیزی به نام سکس بار مفهومی خودش رو پیدا کرده
یعنی اگر سکس تابو نمیبود، تجاوز هم انقدر بر فردی که مورد تجاوز قرار گرفته سنگین نمی آمد.
سکس تابو شد، شرم آور شد، رابطه ی جنسی به رابطه ی فاعل و مفعولی/ غالب و مغلوبی تقلیل پیدا کرد، در نتیجه کسی که دستمالی شد، احساس کرد بدترین اتفاق دنیا براش افتاده !
پس این جامعه است که بیشترین آسیب را آن هم از طریق روانی به فرد به اصطلاح قربانی تجاوز وارد میکند، نه عمل فیزیکی خود فرد متجاوز
با این حساب، همین جامعه با وقوع عمل به اصطلاح تجاوز میتواند همزمان از نظر روانی به مرد داستان فرهادی هم به اصطلاح تجاوز کند و آزار دهد (همه چیز روانی است، چه در مرد قصه، چه در زن قصه، وگرنه چرا میبایست فرقی بین یک برخورد تنه به تنه بین دو بازیکن فوتبال با یک مالش در حمام وجود داشته باشد؟ اینکه مالش تبدیل به برخوردی شرم آور شده است، باعث میشه که کسی که مالیده میشه هر لحظه احساس عذاب وجدان کنه و هر لحظه بخواد از موقعیت مالیده شدن فرار کنه، جوری که خودش رو از این عمل گناه آمیز ! تبرئه کنه و به جمع بگه که من نمیخواستم ! من مجبور بودم، من تلاشمو کردم تا فرار کنم از این وضعیت و این اتفاق گناه آلود ! )
اگر سکس تابود نمیبود (به معنای واقعی کلمه تابو نمیبود، نه در شعار) شاید اصلا مفهومی به نام تجاوز جنسی امکان وجود خارجی نمیافت
نقد قابل تاملی بود ,,,, ولی من هم با دیدن فیلم اصلا فکر نکردم که تجاوزی اتفاق افتاده. جالبه که اکثرا فکر میکنن تجاوز اتفاق افتاده. مرده اومده تو حموم و به قول رعنا دست انداخته تو موهاش بعد رعنا خودشو میزنه به شیشه و مرده فرار میکنه. حتی یه جایی از فیلم عماد ازش میپرسه مگه اتفاقی افتاده که روت نمیشه تو کلانتری تعریف کنی و رعنا میگه نه.
به هر حال ممنون. مقاله جالبی بود و نکات درخور توجهی داشت.
اتفاقا من فیلم رو جور دیگه ای دیدم…چرا زن ها وسوسه های مردان را نادیده میگیرند و حاضر نیستند آنان تنبیه شوند و همجنس خودشان بعنوان همسر آن پیرمرد نباید بداند که مردی که ۳۵ سال با او زندگی کرده و همه چیز و همه کس اوست در حق او چه ها کرده…موضوع رعنا عیان شده ولی او قبل از رعنا با فرد دیگری بوده حتی بمنزله کمک و دستگیری از آن زن ولی همسر خودش اطلاعی از آن جریان نداشته و از نظر عماد این رفتار مردود است که من نیز آن را رد میکنم
موافقم که نویسنده این نوشتار احتمالاً در نظر نگرفته کلّ بحثِ فیلم همین دوگانهِ قیصر/منوّرالفکرِ مردِ “ایرانی” نسبت به “زن” بوده، فارغ ازینکه تجاوزی رخ داده یا نه، زن حق اظهارنظر داره یا نه، اصلن زن فارغ از بهانهای برای کشمکش و کنشِ مرد موجودیتی مستقل و کنشگر میتواند داشته باشد یا نه.
درنهایت، این نوشتار بستر مناسبی شد برای کامنت های ارزشمند دوستانِ دیگر.
من نقد شما رو کامل نمیپذیرم. موضوع فیلم در مورد احترام به حریم خصوصی زن بود و اینکه عماد با وجود اینکه یک فرد روشنفکر هستش باز هم درگیر حرف مردم و همسایه و … میشه. ولی رعنا اینو نمیپذره و به عماد میگه اگر همسایه ها نمیدیدن قضیه برات مهم نبود؟!
در خلال فیلم مرد چند بار به زن تذکر میدهد که «به تو مربوط نیست» یا از او میخواهد که «دخالت» نکند تا او کارها را درست کند. به نظر من این و برخی رخدادهای دیگر، در جهت نمایش روند به حاشیه رانده شدن سوژه اصلی تجاوز توسط سوژه فرعی، یعنی نقش مرد است.
این دقیقا تلاشی است نسبتا موفق و همسو با هدف اصلی فیلمنامه، که چگونه در بستر مردسالار، موضوعاتی نظیر تجاوز که سوژه آنها اکیدا زن و زنانه است، به سرعت استحاله شده و در ساحت مردانه به شکل مخدوشی باز تعریف میشوند.
با این فرض میتوان گفت اتفاقا نقد شما صحه ای است بر اینکه فیلمنامه از این جهت موفق بوده است.
دقیقا! نویسنده نقد سوژه فیلم را اشتباه گرفته. قرار بر این نبوده که از تجاوز و بد بودنش و ضرورت رعایت حریم خصوصی زن گفته بشه! مساله اینجاست که زن قربانی نقض حریم خصوصی بوده، ولی مرد به دنبال انتقامه. (واژه ای که خود رعنا به کار میبره: عماد؟ داری انتقام میگیری؟!) حق پیگیری موضوع با زنه که به هر علتی ازش میگذره، ولی مرد بیخیال نمیشه، گویی مالکیت تن زن بیش از آنکه مال خودش باشه، مال مرده. زن میگه بخشیدم، ولی مرد میزنه توی گوش گناه کار. فیلم حتی این فرض که این دست اقدامات برای حفاظت از زنه رو هم زیر سوال میبره. بزرگترین مشکل زن، مشکل روانیه و خواسته اش اینکه مرد تو دوره بحران باهاش بیشتر وقت بگذرونه. ولی مرد اینکارو نمی کنه، عوضش میره دنبال انتقام و آخر فیلم، حال روحی زن رو خراب تر میکنه. مرد دنبال بهبود همسرش نیست، دنبال انتقام از مرد دیگریه که به «مایملکش» دست برده. اگر از این جهت به فیلم نگاه کنیم، موضعش خیلی زنانه تر از موضع نویسنده این نقده.
طبقه بندی و کنترل زیست انسانی توسط دولتهایی با سیاستهای سرمایهدارانه و تمامیتگرا از یک سو …
این خط از نوشته تقریبا هیچ ربطی به کلیت نوشته نداره. (جدا از پیشفرض های اشتباه نوشته) بارها در نوشته هاتون جهت گیری های صریح این چنینی دیدم. مسلما ایرادی نداره اما لطفا یه جا اشاره رسمی داشته باشید به این که روایتتون از جهان نزدیک به روایت جریان چپ هست. وقتی میگید رسانه مستقل، به نظرم مستقل از سو گیری مکتبی هم معنا میشه (میتونید مخالف باشید) و خب وقتی فقط میگید مستقل (و مثلا نمیگید مستقل از همه جا به جز مکتب فرانکفورت) آدم یه وقت فکر میکنه دروغگویی چیزی هستید.
یه نکته ریز و کوتاه به دور از زیاده گویی.
چرا شخصیت قربانی داستان از همان ابتدا حتی لحظه ای به فکر انتقام که امری نکوهیده هم هست نیفتاد؟ انگار از قبل منتظر بخشش بود!
به نظرمن هم میشد روی شخصیت زن بیشتر کار کرد.
فرض اولیتون اشتباهه اصولا تجاوزی اتفاق نیفتاده پیرمرد وارد حموم میشه رعنا خودشو پرت میکنه تو شیشه پیرمرد میترسه و فرار میکنه من واقعا تعجب کردم بعد که دیدم خیلیا میگن تجاوز اتفاق افتاده اتفاقا چون اتفاقی برای بدن نیفتاده آسیب فقط روحیه و روان آسیب دیده رعنا رو میبینیم
چقدر خوشحالم که بالاخره یه نفر اینو فهمید. جالبه که افرادی که اسم خودشونو منتقد گذاشتن و تریبون برای حرف زدن دارن، حتی همینقدرم نمیتونن یه خوانش موفق داشته باشن که منِ مخاطب عام داشتم! من رأی به خوب یا بد بودن نمیدم اما فکر میکنم روایتای متفاوت از یه سوژه داشتن و پرداختای متفاوت روش انجام دادن کار هنره، وگرنه یه خبر کوتاه یا یه فیلم مستندم میتونست به چیزایی که دلخواه این مطلب بود بپردازه. این فیلم، حتی اگه بد بوده باشه، یا در حد فیلمای دیگه آقای فرهای نبوده باشه، حداقل اون نگاه لوسِ کلیشه ایِ فیلم-هندی-گونه رو نداره به مسئله ای مثل تجاوز یا اقدام به تجاوز
فکر می کنم این جنس تحلیل به کار سینمای فرهادی می آید ولی در اینکه این یادداشت در این کار موفق باشد بسیار شک دارم. علت اصلی بیرون زدن متن از فیلم است، تا حایی که به نظر می رسد یک ایده از بیرون متن به خورد متن داده می شود و چون این یک الصاقِ بیرونی به تن فیلم هم زار می زند. فیلم فروشنده اصلاً موفق نشده مساله ی تجاوز را در مدیوم سینما و فرم فرهادی بازنمایی کند. ولی چند نکته بر خلاف جهت متن. مگر در کارنامه ی فرهادی برعکسِ این نوشته زاویه ی دوربین به نفعِ زن ها نیست؟ زنِ چهارشنبه سوری را به یاد بیاوریم. آن دوربین متشنج که رای به هیستری زن می داد در اخر به نفع زن آرام گرفت. در درباره ی الی هم شخصیت زن تنها کسی بود که به لی تنش اخلاقی داشت و تن به انفعال وضعیت نداد. در جدایی نادر از سیمین هم که به وضوح هر دو زنِ اصلی فعال تر و حتی اخلاقی تر از مرد عمل کردند. و در فروشنده که انقدر فیلم نامه بد است که چیز چندانی نمی شود گفت؛ چون کنش ها نه در فعل و انفعال شخصیت ها بلکه الصاق جعلی کارگردان است که اتفاق می افتد. در مجموع به نرم این نوشته بیشتر از انکه به ربطی به فیلم های فرهادی داشته باشد به ذهن نویسنده ربط دارد!
همه چیز عالی خب یعنی میگین حالا چیکار کنم
به نظر من اتفاقا این نکته ی مثبت فیلم عه و پیام فیلم رو همینجا منتقل میکنه. به نظر من پیام اصلی این فیلم اینه که در جامعه ای که تبعیض و خشونت علیه زن وجود داره آقایون هم در واقع نوعی از خشونت و تبعیض رو تجربه میکنن. و به طور کلی این فیلم تاثیر منفی جامعه ی به اصطلاح مردسالار( در واقع انسان ستیز) رو روی خود مردان نشون میده. و شخصیت اول فیلم هم عماد هستش و طبیعیه که اون مرکز توجه فیلم باش.