شهر شوکزده، شهر بیخاطره
تهران شهر بیخاطره؛ این شهر شهریست که تاریخش زیر ضرب کلنگها خرد شده، فرصت مانوس شدن با فضاها را به تو نمیدهد، دائم خراب میکند و میسازد و آنچه میسازد برای آن است تا از کنارش رد شوی و نمانی. پوست شهر مدام کنده میشود و پوستی نو جایش میگذارند، این پوست انداختن چندباره ساکنانش را به شوک دچار کرده است. شوکدرمانی؛ محمد کریم آسایش در این نوشته از شوکی میگوید که به تهران وارد میشود و آن را و ساکنانش را از هر حس جمعی و تعلق به شهر وا میدارد.
پل تابلویی دارد به نام «فرشتۀ نو» با تصویر فرشتهای که گویی هماینک در شرفِ دورشدن از چیزی است که بدان خیره گشته است. چشمانش فروگرفته، دهانش باز و بالهایش گشودهاند. فرشتۀ تاریخ باید چنین منظری داشته باشد. او رو به جانب گذشته گردانده است؛ آنجایی که زنجیرهای از وقایع بر ما پدیدار میگردد. فرشته نظارهگر فاجعهای یکه است که بیوقفه ویرانه بر ویرانه تلنبار میکند و پیش پای وی درمیافکند. بیشک، سرِ درنگ دارد تا مردگان را بیدار کند. آنچه را درهم شکسته و فروریخته، بههم آورد و برپا دارد. لیکن طوفانی از جانب بهشت میوزد و چندان پرتوان بر بالهای او میکوبد که او را دیگر توان بستن آنها نیست. این طوفان بهگونهای مقاومتناپذیر او را به درون آیندهای میراند که پشت بدان دارد؛ حالآنکه کوهِ ویرانهها سر به آسمان میساید. آنچه ما پیشرفت مینامیم، همین طوفان است.۱
تهران که ستایش میشود به نوشُدنی دائمی، که دائم پوست میاندازد و پوست میکَند از تنِ شهر، طوفانِ پیشرفتی را با بزرگراهها و برجها و مالها بهراه انداخته که ساکنان شهر را با شوک مواجه کرده است. مفهوم «شوک» از روانپزشکی گرفته شده است. «شوکدرمانی» شیوهای است که جولیوس واگنر جائورگ آن را ابداع کرد و بهصورت گسترده، ایوون کامرون در برنامهای آزمایشی در سازمان سیا آن را بهکار گرفت. در این روش، از طریق شوکهای الکتریکی مستمر به افراد، از آنها خاطرهزدایی میشود و سپس روانکاو به آنها ذهنیت و خاطرات جدید القا میکند. شوکدرمانی اصطلاحی شد که در اقتصاد نیز کاربرد یافت. کاربرد این اصطلاح را در اقتصاد، میلتون فریدمن نظریهپردازی کرد. شوکدرمانی در اقتصاد بهمعنای «آزادسازی یکبارۀ قیمتها» و «خصوصیسازی یکپارچه» و «مقرراتزدایی ناگهانی از تجارت و کسبوکار» بود تا از طریق آن، توانایی مقاومت در برابر اصلاحات اقتصادی نئولیبرالی سلب شود. شوکدرمانی در استراتژی جنگ نیز معنا یافت و بهمعنای «انهدام ناگهانی، بهمنظور فلجسازیکامل» درآمد. این شوکدرمانی با مفهوم «تخریب خلاق» همبسته است. تخریب خلاق یعنی خراب کن و دوباره بساز یا از فرصتِ خرابی استفاده کن و بساز.۲
شوکدرمانی با مفهوم «تخریب خلاق» همبسته است. تخریب خلاق یعنی خراب کن و دوباره بساز یا از فرصتِ خرابی استفاده کن و بساز.خاطرهزدایی از شهر که با فرایند «تخریب خلاقِ» بسازبفروشی، خانهها و بافتهای تاریخی شهر را دود میکند و به هوا میفرستد و با عَلمکردن نمادهای تقلبی، مانند «برج میلاد» و انواعِ تبلیغات برای آن، قصد دارد هویت جعلی برای شهر بسازد؛ شهری که تودۀ فقیرش اگرچه نان نداشتهاند، میدان دید باز و وسیعی داشتهاند که از شمال به میدان پرطراوت و سبزِ تیر، از جنوب به میدان باستانی اعدام و در مناطق پرازدحام به میدان توپخانه میرسیده است.۳
خاطرهزدایی از شهر، تنها به تخریب خاطرات نمیپردازد، بلکه رابطۀ ساکنان شهر را با زمانمندیهای مختلف (رخداد، موضع، موقعیت و لحظه) قطع و امکان خاطرهسازی را سلب کرده و از این طریق به ارتباط ذهنی ساکنان و شهر، شوک وارد میکند.
رخدادزدایی از شهر
رخداد، مفهومی از زمان است که نقطۀ عطف میشود. رخداد، نقطۀ تاریخ است، مانند انقلاب مشروطه (۱۴مرداد)، ۲۹ اسفند، ۳۰ تیر و ۲خرداد۱۳۷۶. شهر با کدامیک از اینها رابطه دارد و نشان آنها را به ساکنانش میدهد؟ شهر نه نشان مکانهای رخدادها را دارد و نه نامهای رخدادها را بر خود. شهر حتی نمادهای خود را متروک میکند (مهجورشدن نماد قدیمی میدان انقلاب).
موضعزدایی از شهر
فضای عمومی شهر و پاتوقهایش در خفقان است؛ خفقان! تهران یک پلازا هم ندارد. آنچه هست، فلکه است یا میدانچه. تهرانی که کافهها و پاتوقهایش امنیتی برای تداوم ندارند؛ امنیتی که با تخریب یا تعطیلی تهدید میشود. پاتوق موضع شهر است برای تاریخسازی.
موقعیتزدایی از شهر
موقعیت، فضا/ زمانی۴ است که در آن امکان خلق هنری و تولید فضا فراهم میشود. تهران کجا چنین فضا / زمانهایی دارد؟ کارناوالِ تهران کی و کجاست؟ آیا شهرداری مدارا میکند با آنان که به هنرمندی شورمندانه، شهر را با موسیقی یا گرافیتی، نگارین میکنند؟
خاطرهزدایی از شهر، تنها به تخریب خاطرات نمیپردازد، بلکه رابطۀ ساکنان شهر را با زمانمندیهای مختلف (رخداد، موضع، موقعیت و لحظه) قطع و امکان خاطرهسازی را سلب کرده و از این طریق به ارتباط ذهنی ساکنان و شهر، شوک وارد میکند.لحظهزدایی از شهر
شهر میعادگاه عشاق است، اگر فضا / زمانهای تجربۀ عشقیشان مشمولِ «تخریب خلاق» و «خاطرهزدایی» نشود. شهر میعادگاه عشاق است، اگر شهر، مجال و فضایی برای مواجهه و چهرهبهچهرگی داشته باشد.
قطع رابطۀ ساکنانِ شهر با فضا / زمانهای شهر که از طریق سرعتِ شوک در «فشردهسازی فضا / زمان» اعمال میشود، به تبدیل فضا به «نامکان» و شهرزدایی میانجامد.
جادوی زندگی روزمره همان ذهنیت جدیدی است که در قالبِ مصرفِ زمان نمایشی و ساختگی و زندگی فستفودی و بدون احساسِ تعلقی به جایی و معنایی برای دستاویزی غالب میشود. این جادوی زندگیِ روزمره، درحال تزریق نوعی شوکدرمانیِ اقتصادی است که منطقش بر «تخریب خلاق» و بسازبفروشانۀ شهر، استوار است و این تزریق را از چند راه عملی میکند: تهیسازی شهر از خاطره و خاطرهسازی؛ حذف محله بهعنوان فضا/ زمانِ خاطره؛ ساخت «شهرهای جدید» و «حومههای ساختمانی تشریفاتی» (شهرکهای منطقۀ ۲۲) و «شهرهای اشباح» (مسکن مهر) و جعل هویت شهری. این خاطرهزدایی منحصر به شهر نیست؛ بلکه با حذف هرگونه ارجاع و تاریخ از گفتمانِ سیاست و حذف داستان و شعرهای نوستالژیک از کتابهای فارسی دوران دبستان، در حال بازتولید نسلی فاقد خاطره است.
جادوی زندگی روزمره همان ذهنیت جدیدی است که در قالبِ مصرفِ زمان نمایشی و ساختگی و زندگی فستفودی و بدون احساسِ تعلقی به جایی و معنایی برای دستاویزی غالب میشود.با آلزایمر شهرمان چه کنیم؟
آلزایمر شهرمان ناشی از فراموشکاری مردمانمان نیست؛ بلکه ناشی از شوکزدگی و محصول خاطرهزدایی از شهر و پرتابکردن تودۀ شهروندان به ورطۀ فراموشی و انزواست. برای غلبه بر شوکِ شهر باید سرعتِ انسانی را جانشین سرعت سازهها کرد و از مقاومت خاطره یاری جست تا بتوان بر سرعت شهر مهار زد. همچنین باید با زمانمندیهای شهر رابطه جست. این کار را به چند طریق میتوان انجام داد:
نخست آنکه باید بنشینیم و انزوازدایی شهر را به چالش بکشیم و مانعِ فراموشی و گمگشتگی انسانها شویم.۵
دوم آنکه به خلق فضاهای خاطرهساز و پاتوقها و کافهها یاری رسانیم.
سوم آنکه شهر و خاطراتش را ثبت کنیم.
چهارم آنکه به خلق خاطره در شهر کمک کنیم؛ خلق هنری و خلق فضای متفاوت و حتی خلق لحظۀ عاشقانه. خلق، تمامی چیزی است که بر جادوی روزمرگی غلبه میکند.
پنجم آنکه فضاها و رخدادها را بازپس گیریم. این دو توأماناند؛ چنانکه بازپسگیری فضا یک رخداد است (نظیر جنبش بازپسگیری خیابانها یا جنبش اشغال والاستریت) و بازپسگیری رخدادها نیز بازپسگیری فضا را بههمراه دارد: کشف خیابان، هنر خیابانی و گرافیتی.
ششم آنکه خانههای تاریخی را دریابیم و تاریخِ خانهها را. خانۀ تاریخی ممکن است هر جایی باشد. لزوماً خانهای با سبک معماری خاص و تاریخ دیرینه، خانهای تاریخی نیست؛ خانۀ یک شاعر، نقاش، نویسنده، روشنفکر و… نیز خانهای تاریخی است. خانهای که از تاریخ روایت میکند. برای این مقصود باید تاریخِ خانهها را دریافت؛ باید روایت خانهها را بههم راه داد؛ باید «خانههایمان را قبلۀ یکدیگر کنیم».
پانویسها
۱- والتر بنیامین،کتاب فلسفه تاریخ، درباب مفهوم تاریخ، انتشارات طرح نو.
۲- برای آشنایی با وجوه مختلف «شوکدرمانی» و تجارب و مصادیق مختلف آن و همچنین مفهوم «تخریب خلاق»، نک: نائومی کلاین، دکترین شوک: ظهور سرمایهداری فاجعه، تهران: کتاب آمه.
۳- اشاره به شعر «ای مرز پرگهر» از فروغ فرخزاد.
۴- زمان و فضا دو مفهوم بههمپیوستهاند و به یکدیگر ارجاع دارند. فضا را نمیتوان از زمانِ زیسته در آن و زمان را از فضای تجسدیافتۀ آن جدا کرد. ازاینرو، فضا / زمان و هرگونه اشاره به مفاهیم فضا و زمان توأمان یکدیگر را در بر دارد.
۵- رجوع شود به یادداشت نگارنده در شمارۀ دوم مجلۀ شهرت با عنوان «انزوازدایی یا انزوازایی، مسئله این است»