شعارزدگی را کنار گذاشتهایم
«خورشید سیاه» نام یک گروه موسیقی ایرانی است که از سال ۱۳۹۰ فعالیت خود را آغاز کرده و به صورت تخصصی و جدی قطعاتی با موضوع محیط زیست میسازد. این گروه تا کنون دو آلبوم در سبک راک منتشر کرده که به غیر از چند آهنگ، مابقی کارها تماما مربوط به محیط زیست و بحرانهای مختلف آن است.
به مناسبت انتشار دومین آلبوم این گروه با نام «اشک سیاه»، سری به استودیوی ضبط خورشید سیاه در میدان فردوسی تهران زدیم و با «جهانگیر رها»، ترانه سرا، نوازنده و خواننده، «طاهر علیرمضانی» سرپرست گروه و نوازنده بیس و «آرش اسلامی» نوازنده گیتار الکتریک گفتگو کردیم.
به نظر نمیرسد که شما دلتان سیاه باشد! چرا خیلی از اسمهایی که انتخاب میکنید سیاه است؟
رها: اینقدر هم سیاه نیست. فقط سه تایش اشک سیاه، خرس سیاه و خورشید سیاه
خب کلا اسم گروه خورشید سیاه است. اسم دو آلبومی هم که منتشر کردهاید کلمه سیاه دارند.
رها: خب این اتفاقی بوده. تعمدی در آن نبود.
علیرمضانی: بعد از اینکه اشک سیاه (آلبوم دوم) را منتشر کردیم، با خودمان گفتیم که چه جالب همهشان یک قافیهای دارند (خنده)
پس احتمالا آلبوم بعدی هم آسمان سیاه و درباره آلودگی هوا است …
علیرمضانی: (خنده) احتمالاً!
اما جدا از شوخی، احساس میکنم که شما به موضوع محیط زیست تلخ نگاه میکنید. خصوصا در یک سری از آهنگها مثل «هولوکاست جنگل» با وجود زبان طنزآمیزی که برای ترانه انتخاب شده، انتقادهای تلخی هم به وضع موجود دارد. آیا این تلخی، تعمدی بوده یا این هم به صورت اتفاقی رخ داد؟
رها: ما به این شکل نگاه نمیکنیم که تلخ است یا شیرین. ما احساسمان را نسبت به موضوع به این شکل بیان کردهایم. ولی حقیقتا [موضوع محیط زیست] تلخ است و اگر میشد شیرین کار کنیم، حتما این کار را میکردیم. چون آدمهای نا امیدی نیستیم. خیلی امیدواریم. اگر کاری میکنیم به خاطر این است که شاید چیزی درست شود. ولی آن چیزی که هست را منعکس کردهایم، حقیقت همین است.
یعنی میتوان اینطور تعبیر کرد که معتقدید حقایق محیط زیست در ایران تلخ است.
علیرمضانی: هم تلخ و هم سیاه! ولی باز هم امیدواریم.
اسلامی: فکر میکنم در محیط زیست ایران شیرینی نداریم. یعنی به جز تلخی چیز دیگری دیده نمیشود. یک شیرینی هم آن وسط باشد، آنقدر کوچک است که به چشم نمیآید.
در مورد آهنگی که درباره استان کرمان و کویر لوت اجرا کردید چه؟ چندان تلخ نبودند.
اسلامی: آنها هم تلخ هستند از بین تلخیها دارد میگردد و یک شیرینی را آن وسط پیدا میکند.
البته همان آهنگ در انتها، خاطره زلزله بم را یادآوری میکند و یا در همانجا میگوید «سلام مرا برسان از ارگ باستان به برجهای فراموشی انسان» که باز هم اشارهای دارد به تلخیهایی که به زندگی انسان رفته.
رها: از توجهتان ممنونم، اتفاقا این آهنگ شاید نشان بدهد که ما آنچنان هم تلخ نیستیم. اگر زیبایی هم باشد که حتما هست، ما روی آنها انگشت میگذاریم. چیزی که به عنوان زیبایی محیط زیست به آن توجه نمیشود، کویر است. یعنی وقتی میگویند طبیعت همه فکر میکنند طبیعت یعنی شمال، جنگل، جایی سرسبز در حالی که این طور نیست. برای خیلیها کویر به معنای بدترین جا از نظر زیستی است. از نظر زیبایی کسی به آنجا توجه ندارد. خیلیها دوست ندارند بروند کویر و تفریح کنند.
حتی خیلیها دوست دارند کویرها را آباد کنند، دلشان میخواهد آنجا را جنگلکاری کنند.
رها: بله! اما کویر هم دلش سبز است. ما نمیخواهیم کویر را جنگل کنیم و جنگل را کویر کنیم. هر چیزی خودش است و ارزش زیباییشناسی خودش را دارد. اگر شما کویر را تبدیل به جنگل کنید، یعنی آن را خراب کردهاید. باید قانون طبیعت رعایت شود و به آن احترام گذاشت.
شما طبیعتگرد بودهاید؟
رها: بیشتر میشود گفت که من کوهنورد بودهام.
اسلامی: نه
علیرمضانی: خیلی کم
پس چرا وارد حوزه محیط زیست و طبیعت شدهاید؟ و درباره مشکلات طبیعت میگویید؟
علیرمضانی: اصلا کسی که طبیعتگرد نیست، یک آدم معمولی، اگر کمترین عرق ملی یا کوچکترین حساسیتی به زندگی روزمرهاش داشته باشد وقتی میبیند دریاچهای که قبلا وجود داشته، دارد از بین میرود، وقتی میبیند تالابی که قبلا میدیده و لذت میبرده، حالا نیست، یا حتی همین نفسی که میکشد؛ وقتی میبیند صبحها راحتتر از خواب بیدار میشده و حالا با این دود صبح اصلا نمیتواند از خواب بیدار شود خب باید واکنش نشان دهد. دیگر تلختر از این یعنی چه؟ وقتی میبینی جنگل دارد میسوزد و هیچ کس به دادش نمیرسد خیلی تلخ است.
از حرفت اینطور برداشت میکنم که شما آن حس نوستالژیک تعلق به طبیعت را بیشتر دوست دارید.
علیرمضانی: نمیشود حس نوستالژیک به آن گفت. فقط میتوانم بگویم که یک واکنش به از بین رفتن زندگیمان است.
یعنی به از بین رفتن داراییهایی که در زندگیمان و طبیعتمان داشتهایم واکنش نشان دادهاید.
علیرمضانی: وقتی یک نفر میخواهد زندگی کند، به چه چیزهایی احتیاج دارد؟ حالا آنها نیست و نمیتواند زندگی کند. به همین سادگی.
اسلامی: اصلا طبیعت محیطی است که در آن داریم زندگی میکنیم. من اگر شخصا به طبیعت به طور مستقیم کار نداشته باشم، با آدمهای دیگر کار دارم. طبیعت اگر با من کاری نداشته باشد، با آن آدمها کار دارد. روی شعور، فرهنگ و زندگیشان تاثیر دارد.
علیرمضانی: طبیعت که فقط کوه و جنگل نیست؛ طبیعت شهری که داریم و در آن زندگی میکنیم هم هست.
اما من به عنوان یک محیط زیستی، بین شما و بقیه اهالی موسیقی که تک آهنگهایی درباره محیط زیست و طبیعت ساخته و خواندهاند، خط میکشم. نه فقط به این دلیل که شما به صورت تخصصی در این حوزه کار میکنید و مثل فعالان محیط زیست فعالیت میکنید، چیزی که شما را از بقیه متمایز میکند، عمق نگاهتان به موضوع است. گروههای دیگر به گونهای، فقط به آن حس نوستالژیک میپردازند و یا آنکه مثلا در آهنگهایشان میگویند که اینجا آلوده و پر از زباله است. ولی شما اینطور سطحی به موضوع نگاه نمیکند. مثلا وقتی صحبت از دستاندازی به طبیعت میشود، شما درباره جنگ و بمباران شیمیایی صحبت میکنید که یک اثر محیط زیستی هم داشته. مثلا در زمان انتخابات به نفع طبیعت میخوانید. میگویید «آقای رئیس جمهور بعدی! وقت تنگه» دلیل این چیست؟
رها: این حس نوشتالژیک که گفتید دیگران دارند، ما هم آن را داریم. آن موضوعی عمومی است و در همه هست. بحث ما الان، چیزهایی علاوه بر حس نوستالژیک است. ما مطالعه میکنیم، بررسی میکنیم و چراییاش خیلی سخت است. اصلا باید پرسید چرا نکنیم این کار را؟ بحث از حالت ساده زیست ما خارج شده؛ که مثلا بگوییم محیط زیست شخصی من مشکلدار شده و حالا صدای من درآمده. نه فقط این نیست. وقتی توله خرس در سمیرم قیمه قیمه میشود، محیط زیست من که به تنگ نیامده! اما اینکه چرا به آنجا میرسد، دیگران باید بگویند. من کودکیام را در طبیعت و کوه بودهام و با کوه طبیعت را شناختهام. وقتی میبینی که قبلا باید مسیری را یک ساعت در کوه طی میکردی تا به درختی برسی که چشمهای آب پای آن بود و حالا هیچکدام نیستند، دیگر چیزی ورای نوستالژی است. اما اینکه چرا کار ما تبدیل شده به یک کار عمیق که تداوم داره، گفتنش کمی سخت است. فقط میدانم که این کار را باید انجام بدهیم.ضمن اینکه کارهای دیگری وجود دارند که من علاقه دارم انجام بدهیم اما نمیتوانیم. چون هر کسی باید تخصصی به موضوعات بپردازد. ما اینکار را میتوانیم انجام بدهیم و انجام میدهیم. کودکان کار، زنان خیابانی، فقر، خشونت به شکلهای مختلف، چه جنگ باشد و چه خشونت خانگی علیه زنان؛ ما به اینها نمیپردازیم. هرچند گاهی تلنگری هم به آنها میزنیم.
مثل آهنگ «دخترانمان را برگردانید» (Bring back our girls) که در واکنش به ماجرای دزدیدن دختران توسط بوکوحرام خواندید؟
رها: بله دقیقا. ببینید همه اینها میشود زندگی، تمام این واکنشها است که یک انسان را میسازد. شهروند اصلاً یعنی چه؟ شهروند باید مسئولیتپذیر باشد. اگر مسئولیت نپذیرد که شهروند نمیشود؛ میشود مهاجر، عابر. عابری که از یک شهر عبور میکند. حالا عبور آن عابر میشود یک عبور چندساله. تمام اینها مفاهیم دنیای مدرن است. حالا ما زور و تخصصمان به محیط زیست رسیده و این کار را کردهایم.
اسلامی: به نظرم دلیل اصلی، نگاه ماست. ما از زاویه دیگر به موضوع نگاه میکنیم به قول جهان (رها) تخصص ماست. دیگران اگر گذری از کنار موضوع رد میشوند، چون تخصصشان چیز دیگری است.
علیرمضانی: البته این انتقادی به گروههای دیگر نیست. از اینکه گروههای دیگر هم به این موضوع میپردازند ما خوشحال میشویم. آنها یک کار محیط زیستی میسازند، اما ما در مورد یک موضوع که دغدغهاش را داریم تحقیق میکنیم، آهنگش را میسازیم. این خیلی مهم است که دغدغهاش را داریم چون آهنگی که میسازیم، واکنش ماست. ولی بعضی از دوستانی که کار محیط زیستی میسازند، میروند و مثلا از یک شاعر میخواهند که شعری درباره آب یا درخت به آنها بدهد. یعنی خودشان دغدغه خاصی ندارند و میخواهند فقط یک کاری را در این زمینه اجرا کرده باشند.
اصلا کسی که طبیعتگرد نیست، یک آدم معمولی، اگر کمترین عرق ملی یا کوچکترین حساسیتی به زندگی روزمرهاش داشته باشد وقتی میبیند دریاچهای که قبلا وجود داشته، دارد از بین میرود، وقتی میبیند تالابی که قبلا میدیده و لذت میبرده، حالا نیست، یا حتی همین نفسی که میکشد؛ وقتی میبیند صبحها راحتتر از خواب بیدار میشده و حالا با این دود صبح اصلا نمیتواند از خواب بیدار شود خب باید واکنش نشان دهد. دیگر تلختر از این یعنی چه؟ وقتی میبینی جنگل دارد میسوزد و هیچ کس به دادش نمیرسد خیلی تلخ است.
درباره اینکه از «نگاه تخصصی» میگویید، اتفاقا من هم میخواستم همین را بدانیم که این نگاه از کجا میآید. مثلاً آهنگی دارید به نام «قاره هفتم». این نام در واقع اصطلاحی است که فقط محیط زیستیها استفاده میکنند.
علیرمضانی: البته نامش را گذاشتیم «قاره کثیف» چون دیدیم در کشورهای دیگر بیشتر از این نام استفاده میکنند.
بله. مثلا درباره همین آهنگ، خیلی از محیط زیستیهای ایرانی نمیدانستند که محلی در اقیانوس آرام وجود دارد که زبالههای رها شده در دریاها در آن نقطه تجمع میکنند و سطحی گسترده از اقیانوس را میپوشانند. اینها اطلاعاتی بسیار تخصصی هستند؛ این اطلاعات را از کجا استخراج میکنید؟
علیرمضانی: متاسفانه خیلی از مردم، خیلی از NGOها، خیلی از کسانی که موسیقی کار میکنند، دچار شعارزدگی شدهاند. ما این نقطه را حذف کردهایم و شعار نمیدهیم. متاسفانه تمام این افراد مطالعهشان بسیار کم است. مثلا روزی نیست که جهانگیر دو یا سه روزنامه را نخواند. هفتهای دو یا سه کتاب را میخواند. مطالعه خیلی مهم است اما متاسفانه برای خیلیها حذف شده است. وقتی مطالعه نداشته باشیم، نمیدانیم. خیلی ساده است.
یعنی جهانگیر، وقتی ترانهای را میگویی، درباره آن حسابی مطالعه میکنی و خیلی وقتها ایده، از خودت است و کسی پیشنهاد نمیدهد؟
رها: پیشنهاد نه. اما وقتی دائم رسانهها را دنبال میکنی، چیزهایی را میبینی و میشنوی، غیر از حقایقی که هر روز ممکن است در خیابان ببینی. آرام آرام وقتی ما قدم در این راه گذاشتیم، به کسانی که مثل ما دغدغه داشتند وصل شدیم. ما با اینها آشنا شدیم و وقتی با اینها ارتباط برقرار کردیم، اطلاعاتمان به روزتر شد. اصل قضیه این است که باید درباره موضوع مطالعه کنی چه رسانهها، چه کتاب.
علیرمضانی: در واقع وقتی سوژهای را انتخاب میکنیم، حداقل دوماه درباره آن مطالعه میکنیم. مثلا درباره همین قاره کثیف در بعضی از جلسات، خیلی از محیط زیستیها نمیدانستند. در صورتی که اگر روزنامه میخوانند آقای (محمد) درویش (مدیرکل آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست) درباره آن چند مقاله نوشته بود.
رها: بله همین اطلاع را تعقیب میکنیم و به دنبال اطلاعات بیشتر میرویم. باید ببینیم که آیا این موضوع جذاب هست یا نه. اینجا دیگر بحث هنر مطرح است. بعد باید عناصری که بتوانیم دراماتایزش کنیم را پیدا کنیم که در نهایت باید دید که موفق میشویم یا نه. از ۱۰ موضوعی که به آن فکر میکنیم، ممکن است یکی را موفق شویم که تبدیل به اثر کنیم و مابقی را نتوانیم.
گاهی اوقات خیلی خبری کار میکنید. مثل یک خبرگزاری، رویدادهای روز را تبدیل به آهنگ میکنید.
علیرمضانی: خب این هم یک قابلیت است دیگر! (خنده)
اتفاقا برای من خیلی جالب بود چون در زمان آتشسوزی پارک ملی گلستان (تیرماه ۹۳) از یک سری اتفاقات واقعی در این پارک ملی و در جریان این اتفاق آگاهی داشتم. مثلا میدانستم که حال بچه یکی از محیطبانان خوب نیست و همسرش با او تماس گرفته اما این محیطبان به دلیل انجام ماموریت، نتوانسته به بیمارستان برود و بچه یک سالهاش را ببیند. شما این واقعیت را درآهنگ «هولوکاست جنگل» گنجاندهاید. فکر میکنم چنین چیزی، کار زیادی بخواهد.
علیرمضانی: بله. این کار خیلی فشرده بود.
رها: خب این به روز بودن است. آن زمانی که ما ترانه را منتشر کردیم و روی سایت گذاشتیم، پارک ملی گلستان هنوز در آتش میسوخت. این به ندرت در کار هنری رخ میدهد که درباره یک مسئله ترانهای نوشته و ساخته شود و آن واقعه هنوز در حال رخ دادن باشد. متاسفانه گلستان این حالت را داشت. درباره گلستان، علاوه بر مطالعاتی که در اخبار رسانهها انجام شد، با بعضی از همین دوستانی که با آنها آشنا شدیم گفتگوهای تلفنی داشتیم و اطلاعات آنها را جمعآوری میکردیم. بعضیها در منطقه حضور داشتند. از جمله ماجرای همان محیطبانی که در بحبوحه آتشسوزی مسئلهای برای بچهاش پیش آمده بود که در ترانه هم میگوییم «خانم آقا جواد زنگ زده، پسرش بستریه، حالش بده…» این ماجرا را از زبان خانم مژگان جمشیدی (خبرنگار محیط زیست که در صحنه حضور داشت) شنیدیم.
شما در این ترانه حتی به حق ماموریت محیطبانان برای آتشسوزی هم اشاره میکنید.
رها: بله این اطلاعات از دل یک کوه اطلاعاتی که از دوستانمان گرفتیم درآمد. باید کوه اطلاعات روی سرت آوار شود، بعد از دل اینها باید بعضی از آنها را بیرون کشید. همه چیز را نمیتوان گفت. فراموش نکنیم که ترانه رمان نیست. ترانه در ۱۰-۱۵ بیت و پنج-شش دقیقه موسیقی خلاصه میشود. از این جهت سخت است.
از محیطبانان درباره «هولوکاست جنگل» بازخوردی گرفتید؟
علیرمضانی: بله. اتفاقا همان زمانی که آهنگ را منتشر کردیم، خانم جمشیدی و آقای صدرا محقق (خبرنگار روزنامه شرق) در گلستان بودند و آهنگ را برای محیطبانان پخش کردند و به ما گفتند که محیطبانان از این آهنگ خیلی خوششان آمده و انرژی گرفتهاند. ما از این خیلی خوشحال شدیم که در آن حالت روحی و دشواریهای شغلی توانستیم به محیطبانان انرژی بدهیم.
رها: قرار بود بیایند دیدنمان اما متاسفانه نشد.
همیشه سر محیطبانان شلوغ است …
علیرمضانی: حالا شاید ما رفتیم پیششان.
گروههای موسیقی خارجی که درباره محیط زیست کار میکنند را دیدهاید یا میشناسید؟ در گروههای قدیمی مثل پینک فلوید یا بیتلز تک آهنگهایی وجود دارد که میتوان اشارههایی به طبیعت را در آن دید. از گروههای جدید، کسی را میشناسید؟
اسلامی: بیشتر آهنگهای قدیمی که اشارههایی دارند، ضد جنگ هستند و نمیتوان گفت کاری را برای محیط زیست خواندهاند.
علیرمضانی: من فکر میکنم در کارهای قدیمی، تنها کاری که درباره محیط زیست بود، مربوط به «مایکل جکسون» بود.
اسلامی: بله آهنگ Earth song که آن هم فکر میکنم از کارهای مطالعه نشده و غیرتخصصی و احساسی است.
موسیقی جذابی است که کلیپ بسیار جالبی هم دارد.
اسلامی: بله بسیار جذاب است اما بیشتر سعی دارد تا احساسات شنونده را جریحهدار کند تا اینکه بخواهد اطلاعاتی را به مخاطب برساند.
در گروههای جدید کسی را میشناسید؟
اسلامی: نه من نمیشناسم. در کشورهای دیگر، بیشتر فستیوال برگزار میکنند. مثل Live Earth که چند سال قبل در امریکا برگزار شد.
علیرمضانی: در واقع آهنگهایی که در این فستیوالها اجرا میشوند، صرفا محیط زیستی نیستند. این برنامهها با هدف حمایت از محیط زیست برگزار میشوند و گروههای مختلف در آنها به اجرای موسیقی میپردازند و ممکن است که آهنگهایشان اصلا محیط زیستی نباشد.
شما ارتباطی با آنها ندارید؟ سعی نکردهاید که در این فستیوالها شرکت کنید؟
اسلامی: فستیوال Live Earth قبل از تشکیل گروه بود. فکر کنم ۲۰۰۵ بود. در واقع آنها هم چنین فعالیتی ندارند که به صورت تخصصی روی محیط زیست کار کنند. شاید تک و توک آهنگی اینچنینی منتشر شود. آنها بیشتر جنگ و مسایل اینچنینی برایشان مهم است چون وضعیت محیط زیستشان مطلوب است.
علیرمضانی: خب گروههای سبز آنها به نسبت ما خیلی قویتر هستند.
البته شاید این به روابط عمومی گروهها باز گردد و به خاطر ارتباطات ضعیف، گروههای محیط زیستیشان برای ما شناخته نشدهاند.
اسلامی: من فکر نمیکنم. چون حتی گروههای زیرزمینی آنها هم بسیار سریع کارهایشان را منتشر و پخش میکنند.
کویر هم دلش سبز است. ما نمیخواهیم کویر را جنگل کنیم و جنگل را کویر کنیم. هر چیزی خودش است و ارزش زیباییشناسی خودش را دارد. اگر شما کویر را تبدیل به جنگل کنید، یعنی آن را خراب کردهاید. باید قانون طبیعت رعایت شود و به آن احترام گذاشت.
فکر میکنم آنجا دیگر «گروه زیرزمینی» ندارند
اسلامی: آنجا زیرزمینی به معنای غیرمجاز نیست به معنای غیرحرفهای است. یعنی گروههایی که برای خودشان ساز میزنند و با جایی کار نمیکنند. آنجا چون شبکه ارتباطی قوی دارند، راحت کارهایشان پخش میشود و سیدیهایشان فروش میرود ولی خب چنین کاری (محیط زیستی) در بین آنها نیست.
شما آهنگ هولوکاست جنگل را یک سال پیش از انتشار در آلبوم اشک سیاه، روی اینترنت منتشر کرده بودید. با مثلا خود آهنگ اشک سیاه را قبلا منتشر کرده بودید. در آلبوم اول هم نیمی از آهنگها پیش از انتشار آلبوم روی اینترنت منتشر شده بود. نمیترسید از اینکه آلبوم فروش نرود و ضرر اقتصادی کنید؟
علیرمضانی: نه. به نظرم ما الان در آن مرحله نیستیم. هر چیزی یک پلههایی دارد. ما در حال حاضر در آن پله هستیم که هرچه بیشتر شنیده شویم بهتر است. البته نکته دیگر این است که در آلبومی که به بازار میآید، کیفیت فنی آهنگها بسیار بیشتر از نسخههایی است که در اینترنت منتشر شده است. کسی که طرفدار گروه میشود، برای حمایت، صد در صد آلبوم را تهیه میکند.
اسلامی: ما یکسال تلاش میکنیم، آلبوم را قسطبندی ارائه میکنیم و بعد به طرفداران میگوییم آلبوم را تهیه کنند. (خنده)
فروش آلبومها چطور بوده؟ آلبوم اول و دوم در فروش تفاوتی داشتند؟
علیرمضانی: هر دو مثل هم بود. البته فروش خوب از نظر ما این است که مثلا ۲۰ هزار تا به فروش برسد. ولی نسبت به کسانی که کارهای خاص ارائه میدهند، متوسط رو به بالا بود.
فکر میکنید مخاطبان بیشتر محیط زیستیها هستند یا اینکه توانستهاید مخاطبان عام را هم جذب کنید؟
علیرمضانی: تا اینجایی که ما دیدهایم مخاطبان ما دو دستهاند، شاید هم سه دسته. یک عده محیط زیستی هستند که به خاطر دغدغههایشان آلبوم را تهیه میکنند یا اینکه فقط میخواهند از گروه به خاطر محیط زیست حمایت کنند. اما یک عده اهل موسیقی راک هستند به این خاطر آلبوم را میگیرند. اما یک عدهای هم هستندکه به دنبال حرف درست میگردند. این را دیدهام. کسانی هستند که دغدغه محیط زیستی خاصی ندارند اما به دنبال ترانه خوب میگردند.
رها: در واقع به دنبال ادبیات جدیدی میگردند که در ترانهها ایجاد شده. چون بخشی از کار، سوای مسایل محیط زیست و اجتماعی، ترانه جدید است. ادبیات جدیدی است که در ترانه شکل گرفته.
علیرمضانی: چون کارهای محیط زیستی است اما میتوان برداشت دیگری هم از آنها داشت. مثلا ترانه «خرس قطبی سمیرم» درباره خشونتی است که در جامعه وجود دارد. یا مثلا «خرس سیاه بلوچی» درباره این گونه خرس است اما زندگی خودمان هم هست.
اسلامی: اصلا خرس سیاه بلوچی خود ما هستیم. (خنده)
علیرمضانی: «یه گونه از هیچ گونه» هستیم ما! (خنده)
بله خرس سیاه در همین ترانه میتواند کنابه از یک قشر اجتماعی خاص باشد.
اسلامی: دقیقا
ترانههایی که در زبان فارسی سروده و خوانده میشوند با ترانههایی که به زبانهای دیگر سروده میشوند تفاوت اساسی دارند. ما معمولا گوشمان عادت به شنیدن ترانه فارسی روی ریتمهای راک ندارد. این مسئله برای شما واکنش منفی در پی نداشت؟ از مخاطبان واکنش منفی نگرفتید؟
اسلامی: خود من جزء آن دسته از افرادی بودم که مخالف شعر فارسی روی موزیک راک بودم.چون تا به حال نمونه درستش را ندیده بود. اگر دقت کنید، میبینید که اکثر کسانی که شعر فارسی را، راک میخوانند فقط یک جور تقلید است. انگار با لحجه، انگلیسی میخوانند.
علیرمضانی: ملودی انگلیسی را روی شعر فارسی گذاشتهاند. این جملهای که میخواهم بگویم، جمله جهان (رها) است. میگوید که «هر زبانی ملودی مخصوص به خودش را دارد» اگر این را درک کنیم، همهچیز درست میشود.
رها: یعنی شما اگر شعری فارسی را بدون موسیقی بشنوی، موسیقی زبان فارسی را در خواندن آن شعر میشنوی. اما در آن موسیقی که موفق نبوده و از لحن غیرفارسی تقلید کرده، اگر موسیقی را حذف کنی و فقط کلام را گوش کنی احساس میکنی خواننده تازه از خارج ایران آمده! ملودی که روی کلامش گذاشته، ربطی به زبانش ندارد. ما در آلبوم خودمان هم نوشته بودیم که ما ریشههای ملودیک زبان فارسی را میدانیم و تمام سعیمان هم این است که کلام فارسی را با ملودی فارسی و لحن بیان زبان فارسی بخوانیم. اگر در کار ملودیها را توجه کنید، همهشان یک ریشه ملودیک دستگاههای موسیقی ایرانی دارند. یا مقامی یا محلی، فرقی نمیکند. یا اصفهان است، یا ماهور، یا همایون، یا افشاری و یا دشتی. به اینها میگوییم، موتیف ملودیک. موتیفهای ملودیک هر زبانی تعریف خاص خودش را دارد. اگر در هر جای دنیا موسیقی راک را آن لحنهای ملودیک زبان تلفیق شود هیچ اتفاقی نمیافتد. کما اینکه موسیقی پاپ که الان به آن عادت کردهایم، اصلا برای ما نبوده اما خوانندهها مثل باقی ترانهها دارند فارسی میخوانند و کسی هم نمیگوید که این ترانهها خارجی هستند. به خاطر اینکه لحن ملودیکشان جا افتاده است.
همکاران چه واکنشی به کار شما داشتند؟
رها: ما ارتباط زیادی با همکارانمان نداریم که واکنشی دریافت کنیم.
علیرمضانی: فضاهای ما با هم فرق دارد.
پس یک جزیرهاید.
علیرمضانی: شاید هم یک امپراطوری هستیم که داریم گسترش پیدا میکنیم (خنده جمعی) آدم در روستای خودش هم میتواند خودش را امپراطور بداند. ما هم امپراطور روستای خودمان هستیم!
شما به این اعتقاد دارید که هنر میتواند به حفاظت (محیط زیست) کمک کند؟ ببینید من میآیم و مثلا کتابی منتشر میکنم و بهترین تئوریهای حفاظت را در آن مینویسم. ممکن است کنج کتابفروشیها خاک بخورد. اما من کارم را انجام دادهام و میتوانم بیاندازم گردن مخاطب که آنها نیامدند کار من را بخوانند. ولی وقتی هست که من یک وبلاگ مینویسم و خیلی هم آدم علمی نیستم اما همان وبلاگ من میتواند خیلی بازخورد داشته باشد و آدمهای زیادی آن را بخوانند. من با این دسته دوم کار دارم. شما معتقدید که با موسیقیتان میتوانید کمکی در حفاظت کنید؟ یعنی فکر میکنید جزء دسته دوم هستید؟
علیرمضانی: نلاش ما این است. تلاش ما این است که به فرهنگ مردم کمک کرده باشیم. یک بار در جلسهای که درباره حقوق حیوانات در سازمان حفاظت محیط زیست بود و میخواستند پیشنهاد تصویب قانون حقوق حیوانات را ارائه دهند، گفتم: باید روی فرهنگ مردم کار کنیم. شما ببینید در کشور کدام قانون است که رعایت میشود و مردم نمیخواهند که رعایت شود؟ یعنی تا زمانی که مردم نخواهند، آن قانون هر چقدر سفت و سخت باشد هم رعایت نمیشود.
یعنی قانون باید بستر فرهنگی داشته باشد. منظورتان این است؟
علیرمضانی: صد در صد. تا زمانی که مردم خودشان نخواهند، هیچ اتفاقی نمیافتد. حالا ما داریم سعی میکنیم در این قسمت فرهنگی مردم را حساس کنیم. شاید خیلی وقتها آهنگهای ما هم خاک بخورد و باید سعی کنیم مردم بیشتر بشنوند.
رها: و البته باید کارمان هم تاثیر داشته باشد. خوشبختانه تاثیر هم داشته. یعنی آدمهایی را دیدهایم که متاثر از این ترانهها، توجه میکنند، رعایت میکنند.
علیرمضانی: اتفاق این است که جمعیتمان دارد بیشتر میشود و این یعنی تاثیر داشته.
چیزی که دوست دارم بدانم این است که چطور باید این اتفاق تاثیرگذاری بیافتد. ببینید ما یک سری اطلاعات خشک علمی داریم و بیان اینها برای مردم به صورتی که قابل درک باشد دشوار است. من همیشه رانندهها تاکسی را مثال میزنم چون پدر خود من راننده تاکسی است. من همیشه با خودم فکر میکنم که چگونه این داشتههای علمی را باید به آن راننده تاکسی منتقل کنم. این یه مقداری دشوار است. جهان فکر میکنم این کار تو است.
رها: بله خیلی سخت است.
احساس من این است که کار فرهنگی این انتقال را انجام میدهد. با موسیقی، فیلم، داستان، رمان و… این اتفاق رخ میدهد.
رها: انواع هنرها. نقاشی، تئاتر، موسیقی، فیلم. این یک کار سخت است. باید بتوانی این را از آن اطلاعات صرف و خشک محیط زیستی خارجش کنی و آن را با مسایل تاریخی ملت و سرزمین پیوند بدهی. با مسایل روحی روانی، زندگی روزمره، جنگ، خشونت، عشق… بتوانی با همه اینها ترکیب کنی.
یعنی با تمام فاکتورهای فرهنگ؟
رها: دقیقا. یعنی وقتی داری صحبت از سد سازی میکنی، این سد را در کنار سدهای مختلف فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی که مردم در طول تاریخ داشتهاند بگذاری و مقایسه کنی.
علیرمضانی: اگر بتوانی به مردم بگویی که فلان اتفاق در کجای زندگی روزمرهشان تاثیر میگذارد، آنجا نقطهای است که مردم عادی جامعه متوجه میشوند.
رها: فقط مردم عادی نه. ببین ما مخاطبمان همه مردم هستند. کلا شاید سهم ما این است که نگاهمان را به یک سری نخبهها انتقال بدهیم. نخبههایی که در حوزههای مختلف سیاسی اجتماعی کار میکنند سعی کنیم روی آنها تاثیر بگذاریم. اگر نخبههای سیاسی ما به واسطه موسیقی، رمان و فیلم نگاه محیط زیستی پیداکنند قطعا در حوزه برنامههای کشور اینها را منعکس میکنند.
علیرمضانی: این اتفاق هم افتاده؛ امروزه به نسبت گذشته، بیشتر از محیط زیست در جامعه گفته میشود. خب بخشی از آن هم ما بودهایم.
رها: مثلا ببینید نخبهها را میگویم، مثل شاعرانی که در وزارت ارشاد درباره مجوز شعرها تصمیم میگیرند. خب اینها آشنایی زیادی با محیط زیست نداشتند و به واسطه گروهی مثل ما با موضوعات آشنا شدند. ابتدا مسایلی هم داشتیم با این دوستان و مقاومتهایی را میدیدیم. اما در مراحل بعدی، اتفاقا آنها آشنا شدند و حتی گاهی با نگاه حمایتی به آن نگاه میکنند.
علیرمضانی: اوایل مشکلاتی (برای مجوز شعرها) داشتیم. حتی ما کتاب و مقاله برایشان بردیم.
رها: اینها همه فرهنگسازی است. حالا ممکن است آن راننده تاکسی موسیقی ما را اصلا نشنود اما اینکه چند شاعر و چند آدم سیاسی این حرفها را شنیدند، همه اینها تاثیر دارد. ضمن اینکه افرادی که در سطح جامعه هستند، موسیقی گوش میکنند به ویژه موسیقی راک و این تاثیر دارد و در فرهنگ سازی نقش دارد.
علیرمضانی: NGOهایمان اگر باهوشتر عمل کنند کار ما هم تاثیرش بیشتر است.
یعنی باز به نوعی بخشی از خود مردم منظورتان است.
علیرمضانی: بله. مثلا درباره کار «آقای رئیس جمهور بعدی»، کار ما توسط کاندیداهای ریاست جمهوری یازدهم شنیده شد.
میدانم آقای (محسن) رضایی درباره آن کار صحبت کردند.
علیرمضانی: کاندیداهای دیگر هم وقتی یکی از رقبا درباره موضوعی صحبت میکند، آن را بررسی میکنند تا ببینند چیست. خب این کار شنیده شد و نشان داد که NGOهای محیط زیست که ما زبان آنها شده بودیم، چه قدرتی دارند. NGOها باید بتوانند از این فرصت استفاده کنند و اصطلاحا ماهیشان را بگیرند.
فکر میکنید جریان فرهنگی کشور به این سمت میرود که محیط زیست را بشناسد و درباره آن کار کند؟
رها: من فکر میکنم بله. انقدر خوب است که آدمهای عادی این کلمه «محیط زیست» را میشناسند. اینکه مردم پلنگ و یوز و ببر را با هم اشتباه میگیرند زیاد مهم نیست اما اصل موضوع را مردم دریافتهاند. من خیلی افراد را دیدهام که طرز فکرشان عوض شده.
علیرمضانی: اما امیدوارم محیط زیست، دغدغه هنرمندها بشود. الان دغدغه خیلیها هست اما امیدوارم درونیتر بشود.
آخرش هم نگفتید چرا اسم گروه را گذاشتهاید خورشید سیاه!
علیرمضانی: خیلی دلیل دارد! (خنده)
مثلا؟
رها: هر چیزی را که بررسی میکنید، باید مقطع تاریخی که آن مسئله شکل گرفته را باید بررسی کرد و نباید فراموش کنیم. خورشید سیاه مفاهیم زیادی دارد. اولا یک مفهوم ادبی است. ما به هر حال ادبیات جدیدی خلق میکنیم. فقط به سیاه بودنش توجه نکنید. خورشید بودنش را هم باید در نظر گرفت. هر کدام از ما انسانها مثل یک خورشید سیاه هستیم که نیمه تاریک داریم و نیمه روشن. جنگ و تلاش ماست که باعث میشود سیاه باشیم یا خورشید. خورشید سیاه یعنی ما همین هستیم. یک بخش درخشان و یک بخش تاریک. یک معنای عام است. در مفهوم هنری خورشید سیاه آن جایی است که شما به نقطهای رسیدهای که هم افسردهای هم میخواهی کاری بکنی هم نا امیدی، هم امیدواری. هنرمندها بیشتر با این مفاهیم روبرو هستند. فرق هنرمند با یک آدم این است که هنرمند در اوج نا امیدی و سیاهیاش سعی میکند یک اثر خلق کند. رمان داستایوسکی متولد می شود.
یا به قول «مارسل پروست» دنیا به آدمهای افسرده مدیون است.
رها: بله چون در آن لحظه افسردگی، چیزی را خلق میکند. چیزی که خلق میکند، وجه درخشان آن فرد است. پس ببینید یک خورشید سیاه بوده که خوشید بودنش دیده نشده و وقتی خلق کرده، درخشان بودنش هم دیده شده. خورشید سیاه مفهوم هنر را توضیح میدهد.
زمانی که این اسم را انتخاب کردید، کار محیط زیستی میساختید؟
علیرمضانی: شروع کار ما «خرس سیاه بلوچی» بود.
یعنی گروه با آن آهنگ متولد شد.
علیرمضانی: بله
آلبوم جدید کی منتشر میشود؟
علیرمضانی: امیدواریم تا آخر امسال منتشر شود
حمایت دولتی چطور بود از کارتان؟
علیرمضانی: سازمان محیط زیست یک بار سالنش را در اختیار ما قرار دادکه کنسرت برگزار کردیم و البته تعدادی از آلبوم ما را هم خریداری کرد. همین هم خوب است.
یعنی توقع حمایت بیشتر دارید؟
علیرمضانی: هر چه بیشتر، بهتر. کسی از حمایت بدش نمیآید. ولی فعلا تا همینجا بوده
رها: برای تلاش بهتر و نتیجه درست، خیلی بیشتر از اینها احتیاج داریم. برای اینکه دوام بیاوریم.
علیرمضانی: بله همین حالا ما لنگ روزمرگیمان هستیم. ولی ما میگوییم در همین حد هم خوب است. ولی وقتی میبینی سازمان محیط زیست لنگ بودجه برای بنزین موتور محیطبانانش است، با خودمان میگوییم بهتر که از ما خرید نکنند و بروند این پول را برای مشکلات محیط زیست کشور خرج کنند.
رها: البته این یک اشتباه محض است که یک گروه هنری بخواهد بر پای کمک یک سازمان دولتی بخواهد کار کند. آنها به سهم خودشان حمایت میکنند. این نیست که فکر کنیم چون کار محیط زیستی است، حتما سازمان محیط زیست باید بیاید و کمک آنچنانی کند.
اسلامی: بیشتر انتظار حمایت معنوی داریم تا حمایت مادی.
وقتی داری صحبت از سد سازی میکنی، این سد را در کنار سدهای مختلف فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی که مردم در طول تاریخ داشتهاند بگذاری و مقایسه کنی.
به بازارهای جهانی فکر میکنید؟
علیرمضانی: بله. صد در صد
کاری هم کردهاید؟
علیرمضانی: خیلی وقتها کار نباید حتما عملی باشد. ایدهاش هست و تفکرش هست. حالا کی اجرایی شود، نمیدانم.
میدانم دو کار درباره جنگ و گروگانگیری دختران را تا به حال به زبان انگلیسی خواندهاید.
علیرمضانی: یک گروه زنده واکنشگرا باید همین کار را بکند دیگر (خنده)
رها: ولی ما بیشتر کنشگر هستیم تا واکنشگر
علیرمضانی: حالا اینجایش را خودت هرچه خواستی بنویس (خنده) اما جدا از شوخی منظورم این است که یک گروه زنده همین کار را باید بکند.
برگردیم به سوال اول؛ فکر میکنید یک روزی برسد که اسم آلبومهایتان سفید یا سبز بشود؟
رها: بله اجبار خاصی نیست.
علیرمضانی: هیچ اجباری نیست
اسلامی: اگر بخواهیم مفهومی کار کنیم فکر میکنم کار گروه تمام است دیگر!
رها: آن وقت میرویم برای عروسی آهنگ میخوانیم (خنده)
و حرف آخر.
رها: من قبل از خدا حافظی باید از دوستانی که به ما کمک میکنند و درباره موضوعات مختلف به ما اطلاعات میدهند باید تشکر کنم. آقای محمد درویش، خانم مژگان جمشیدی و البته خانم زهرا کشوری. ما گزارشهای خانم کشوری را در روزنامهها میخواندیم و این گزارشها به ما کمک میکرد اما بعدها به واسطه کارمان با ایشان آشنا شدیم و کلی از ایشان کمک گرفتیم. من میخواستم از این دوستان تشکر کنم. البته افراد زیادی بودند که به ما کمک کردند.
علیرمضانی: درباره حمایت و اسپانسرها دوست دارم این را بگویم که در آلبومهای ما همیشه یک دفترچه وجود دارد که در انتهای آن تعداد زیادی اسامی وجود دارد که برای همه جای تعجب است. ولی واقعیت این است که وقتی ما کاری را با اینهمه تحقیقات انجام میدهیم، همه کسانی که اسمشان آمده نبودند، این آلبوم پدید نمیآمد. هر کسی که کوچکترین تاثیری در کار ما میگذارد، ماخودمان را موظف میدانیم که از او تشکر کنیم و نامش را بیاوریم. چون در کار ما تاثیر گذاشتهاند.
وای خیلی خوبه ساییتون