آیا شهرها برای ثروتمندان ساخته شدهاند؟
در سالهای گذشته میادین شهرها به مکانهای مبارزه علیه نابرابریها تبدیل شد؛ از نیویورک و لندن تا آتن و استانبول. دیوید هاروی، جغرافیدان مارکسیست، این قیامها را از منظر «حق بر شهر» مهم میداند و مانعی در برابر افراط سرمایهداری و نولیبرالیسم. به اعتقاد او، نبردهای طبقاتی امروز بیش از پیش در شهرهای بزرگ رخ میدهد. هاروی در گفتوگوی حاضر با اشپیگل آنلاین نشان میدهد چگونه شهریشدن نقشی کلیدی در درگیریهای اجتماعی آینده بازی میکند.
چرا این روزها توجه یک مارکسیست به جای طبقه کارگر باید معطوف به کلانشهرها باشد؟
مسلما مارکسیستهای سنتی، طبقه کارگر صنعتی را پیشگام انقلاب میدانند ولی چون با فرایند صنعتزدایی در غرب، کارگر صنعتی از صحنه محو شد، افراد کمکم درمییابند که تضادهای شهری احتمالا نقشی تعیینکننده خواهند داشت.
در جریان بحران بدهی یونان دستمزدها کاهش و مزایای اجتماعی تقلیل یافت. در عین حال، اعتصابات عمومی نتوانستند فشار کافی بیاورند تا اوضاع عوض شود. آیا این ماجرا میتواند گواهی بر نظریه شما باشد مبنی بر اینکه پرولتاریای سنتی دیگر نمیتواند دولت را از پا درآورد؟
بله، طبقه کارگر کنونی بخشی از شکلبندی گستردهتر طبقات است که به موجب آن نبرد حول خود شهر صورت میگیرد. من به جای مفهوم سنتی مبارزه طبقاتی از مبارزه تمام کسانی حرف میزنم که زندگی شهری را تولید و بازتولید میکنند. اتحادیهها باید به هستی و حیات روزمره در شهر توجه کنند که کلید فهم تضادهای اجتماعی آینده است. مثلا در ایالاتمتحده، این مسئله موجب شد اتحادیههای کارگری فدراسیون کارگران آمریکا شروع کنند به همکاری با کارگران داخلی و مهاجر.
یکی از تزهای اصلی کتاب «شهرهای شورشی» این است که توسعه شهری مشکل مازاد سرمایه را حل میکند. ولی یکی از راههای فرار از رکود اقتصادی همین است: خیابانساختن و افزایش داراییهای افراد از طریق وام و اعتبار.
براساس گزارش دو سال پیش بانک مرکزی آمریکا در سانفرانسیسکو، ایالاتمتحده در تاریخ خود همیشه رکود را با ساختوساز مسکن و پرکردن آنها پشت سر گذاشته است. شهریشدن میتواند بحران را رفع کند – اما بیش از هر چیز، راهی است برای خروج از بحران.
آیا همین الان نمونههایی از این استراتژی وجود دارد؟
کجا اقتصاد سریعترین رشد را داشته است؟ چین و ترکیه. در استانبول چه میبیند؟ همهجا جرثقیل. زمانیکه بحران در سال ٢٠٠٨ شروع شد، چین ظرف مدت شش ماه ٣٠ میلیون شغل را به علت کاهش واردات کالاهای مصرفی در آمریکا از دست داد. اما بعدا دولت چین ٢٧ میلیون شغل جدید ایجاد کرد. چگونه؟ چینیها از مازاد تجاری هنگفت خودشان استفاده کردند تا برنامه غولآسایی ترتیب دهند برای توسعه شهر و زیرساختهای آن.
آیا چنین استراتژی عجولانهای برای حل بحران نیازمند رژیمهای اقتدارگرایی مثل چین نیست؟
فقط تصور کنید اوباما دستور دهد «گلدمن ساکس»١ به شرکتهای عمرانی پول بدهد – خب، موفق باشید! اما وقتی یک بانک چینی از کمیته مرکزی حزب کمونیست دستوری میگیرد، عین همان مبلغ وام را واریز میکند. دولت چین بانکها را مجبور کرد مبالغ هنگفتی برای پروژههای عمرانی بپردازند.
آیا این نوع شهریشدن الزاما چیز بدی است؟
شهریشدن کانالی است که از طریق آن مازاد سرمایه به راه میافتد تا شهرهای جدیدی برای طبقات بالا ساخته شود. این فرایندی قدرتمند است که تازگیها مشخص میکند داستان شهر از چه قرار است، چه کسی مجاز است در شهر زندگی کند و چه کسی نه. و این فرایند کیفیت زندگی در شهرها را طبق قیدوبندهای سرمایه تعیین میکند نه مردم.
نه، چون ساکنان بهاصطلاح زاغهها، یا همان سکونتگاههای غیررسمی در حومههای شهر، با شتاب منتقل شدند به مناطق در حال ساختوساز واقع در ٣٠ کیلومتری مرکز شهر – نوعی اخراج تودهای.
بحران وامهای غیرممتاز در ایالاتمتحده دقیقا از دل همین تلاش برای خانهدارکردن طبقات پایینتر بیرون آمد. خدمات مالی بیملاحظه ایجاد شده بود تا حتی فقیرترینها هم بتوانند وام بگیرند.
«یالا همینطور وام بدهید!» – این شعار بهزور راه خود را باز کرد و به دستورکار نولیبرال بدل شد. اما این چیز جدیدی نیست. در دوران مککارتی پس از جنگ جهانی دوم، طبقه حاکم فهمیده بود که خانهداشتن نقش مهمی در جلوگیری از ناآرامیهای اجتماعی دارد. از یکسو، فعالیتهای چپگرایان را غیرآمریکایی میخواندند و با آن مبارزه میکردند. از سوی دیگر، ساختوساز با اصلاحات مالی و وام مسکن ترویج میشد. در دهه ١٩۴٠، هنوز ۴٠ درصد خانهها در ایالاتمتحده صاحبخانه داشتند و در تملک افراد بودند. در دهه ١٩۶٠ به ۶۵ درصد رسیده بود و در آخرین رونق بازار مسکن در دهه ٢٠٠٠ این رقم به ٧٠ درصد رسید. در بحث درباره اصلاحات وام مسکن در پایان دهه ١٩٣٠، گزاره کلیدی این بود: «صاحبخانه بدهکار اعتصاب نمیکند».
مایکل هارت و تونی نگری در کتاب «جمهور» (Commonwealth) مدعیاند شهر کارخانهای است برای تولید کالاها و خیرهای عمومی. موافقید؟
صحبتهای زیادی حول تعریف «امور مشترک در شهر» میشود. عمومیبودن میدانهای مرکزی از حیث حق بر شهر مهم است، چنانکه جنبشهای تسخیر در نیویورک و لندن با تسخیر پارکهای خصوصی این حق را عیان کردند. در این زمینه، من الگوی تاریخی کمون پاریس را میپسندم: مردمی که در حومهها زندگی میکردند به مرکز شهر برگشتند تا شهری را پس بگیرند که از آن بیرون شده بودند.
آیا جنبشهای تسخیر باید بر حق به شهر پافشاری کنند؟ خانه به خانه، پارک به پارک؟
نه، برای این کار شما قدرت سیاسی میخواهید. اما این روزها، متأسفانه چپ از پروژههای بزرگ، که نیازمند سیاستهای دولتی است، عقب کشیده – یعنی به نظر من داوطلبانه قدرت را واگذار کرده است. این روزها، شهرها هم همین کار را میکنند؛ میکوشند خود را به لحاظ فرهنگی منحصربهفرد نشان دهند و پول بیشتر جذب کنند. بعد از احداث موزه گوگنهایم در بیلبائو در سال ١٩٩٧، شهرهای کل دنیا همین الگو را دنبال کردند و شروع به ساختن نمادها و نشانههای تاریخی کردند. هدف این است که بگویند: «این شهر منحصربهفرد است و به همینخاطر باید برای ماندن در اینجا هزینه ویژهای پرداخت کنید». شما یک مارکسیست و نظریهپرداز اجتماعی هستید. در کتاب شهرهای شورشی از مفهوم «هنر اجاره» استفاده میکنید؛ یعنی وقتی سرمایه از تفاوتهای محلی سود بیشتر بیرون میکشد. دقیقا منظورتان چیست؟
به زبان ساده یعنی کسی که دنبال انحصار است میتواند برای یک کالای پرمشتری مبلغ هنگفتی طلب کند. این روزها، شهرها هم همین کار را میکنند؛ میکوشند خود را به لحاظ فرهنگی منحصربهفرد نشان دهند و پول بیشتر جذب کنند. بعد از احداث موزه گوگنهایم در بیلبائو در سال ١٩٩٧، شهرهای کل دنیا همین الگو را دنبال کردند و شروع به ساختن نمادها و نشانههای تاریخی کردند. هدف این است که بگویند: «این شهر منحصربهفرد است و به همینخاطر باید برای ماندن در اینجا هزینه ویژهای پرداخت کنید».
اما اگر هر شهری یک موزه گوگنهایم داشته باشد یا یک سالن فیلارمونیک مثل همینی که در هامبورگ در حال ساخت است، آیا اثری تورمزا به وجود نمیآید که موجب شکست همین پروژههای عمده شود؟
حباب درحالحاضر در اسپانیا ترکیده است و بسیاری از پروژههای عظیم نیمهکاره ماندهاند. در ضمن، اتفاقات بزرگی مثل بازیهای المپیک، جامجهانی فوتبال و فستیوالهای موسیقی به کار همین منحصربهفردبودن میآیند. شهرها میکوشند مقام اول را در بازار داشته باشند– مثل شراب نادری که از یک تاکستان بینظیر عمل آمده است.
پینوشتها:
١- گلدمن ساکس شرکت خدمات مالی و بانکداری آمریکایی چندملیتی است، که بخش عمده فعالیتهای آن متمرکز است بر ارائه خدمات بانکداری سرمایهگذاری، مدیریت سرمایهگذاری، بانکداری تجاری، مبادله کالاهای اقتصادی، اوراق بهادار، سهام اختصاصی و مدیریت بر صندوقهای سرمایهگذاری مشترک.
٢- توکی (Toki) طرحی است شبیه مسکن مهر که دولت ترکیه آن را برای کمدرآمدها اجرا میکند. این خانهها در کنار واحدهای مسکونی لوکس ساخته شده است.
:)