صالح نجفی در روزنامه «شرق»، سهشنبه ۲۰ خرداد، نقدی بر ترجمه کتاب «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» نوشت که حاوی دلالتهای روشنگرانه خوبی بود. از مترجم توانمندی مانند نجفی جز این انتظاری نیست. از همینرو، به خاطر این نکتهسنجیهای خوب باید از او سپاسگزار باشم. با وجود این، اجازه میخواهم نکاتی را درخصوص نقد صالح نجفی مطرح کنم.
بخشی از ایرادات ویرایشی مانند کاربست نابجای ویرگول، خطای چشمی که موجب جایگزینی واژهای مانند institutions به جای intuitions شده است یا در موردی دیگر «انقلابی» بهجای evolutionary کاملا بجا و پذیرفتنی است. حتما جناب نجفی تخفیف دادهاند و موارد دیگری که در متن وجود دارد را متذکر نشدند. اما هر کسی نداند، صالح نجفی میداند که این خطاها در متون ترجمه تا حدودی گریزناپذیر است. مگر به لطف چشمان ناظران متعددی که متنی ویراسته و پیراسته تولید شود. کافی است به ترجمههای بسیار خوب موجود نگاهی بیندازید. مواردی از این دست البته با شمارگان کمتر در آنها خواهید یافت. گاه این خطاها در برخی ترجمهها بیشتر هم میشود، به این معنا که به دلیل خطای چشمی پارههایی از متن از نظر دور میماند و جملاتی مبهم حاصل میشود.
تجربه مترجمانی که کتابهایی را از ترجمه انگلیسی متون فرانسه یا آلمانی به فارسی برگرداندهاند، مثالهای خوبی به دست میدهد. حتی در میان شارحان/مترجمان آثار بزرگ نیز چنین رخدادهایی محتمل است. اینها را نگفتم تا توجیه خطاهای موجود در ترجمه باشد. چون، دستکم دو ماه پیش، این متن دوباره با نگاهی دقیقتر با مشارکت دوستان صاحبذوق و دقت پیراستهشده و ایرادهای بسیاری مانند برخی موارد مطرح در نقد نجفی تصحیح شد. در مورد برخی معادلها هم کوشش شد تا گزینههای بهتری انتخاب شوند. اگر فرصتی دست دهد و این کتاب با نظر ناشر محترم برای ویراست دوم آماده انتشار شود، خوانندگان، متنی پیراستهتر را شاهد خواهند بود. به نظر من همیشه باید ترجمه را پروژهای ناتمام دید که فقط با مشارکت خوانندگان خوشذوق و ناقدانی نکتهسنج و البته مشفق میسر میشود. چنانچه خوانندگان فهیم این اثر در مقدمه ترجمه کتاب دیدند، بهعنوان مترجم این اثر، همیشه آماده تصحیحات بیشتر آن هستم. در واقع، این ترجمه حاصل شغل مترجمی نیست. علاقهای هم به چنین شغل محترمی ندارم.
بهعنوان مدرس درس نظریه در حوزه نوپای مطالعات فرهنگی این اثر را برای علاقهمندان این حوزه موثر میدانم. بنابراین، اگر بارها لازم به تصحیح این متن باشد، چنین خواهم کرد و با روی گشاده همه نقدهای صاحبنظران و مترجمان حرفهای را پذیرا هستم. با وجود این، بخشی از نقد نجفی را میتوان نقدهایی ذوقی و سلیقهای خواند. استفاده از معادلهایی مانند سطح یا لحظه به جای instance، یا معادل موقعیت به جای position مثالهایی از این دست هستند. در مورد واژههای آلتوسری مانند «تعین اقتصادی» نمیدانم ترجیح نجفی چیست، میتوانم امیدوار باشم با تواناییهایی که دارد معادل مناسبتری پیشنهاد دهد. مانند پیشنهاد معادل «پرده آخر» توسط ناقد، به جای «عمل نهایی» که مترجم به جای final act به کار برده است پیشنهادی بهمراتب بهتر و دقیقتر است. اما پیشنهاد معادل مناسب تنها یک جنبه از داستان است؛ پذیرش مخاطبان سویه مهم دیگر این ماجراست. جناب نجفی بیشتر از «هر مترجمی» میداند شکستهای بزرگی در این شیوه معادلسازیها اتفاق افتاده است. گاه بهرغم درستی معادلها، جامعه خوانندگان دست رد به سینه این معادلها زده است. در مثالی دیگر، معادل «موضع» میتواند گزینه خوبی برای واژه position باشد. با وجود این، روشن نیست چگونه میتوان با قطعیت، حکم بر برتری این مفهوم داد. اگر بناست به تکرر استفاده از این دو مفهوم در متون فارسی رجوع کنیم، سهم من و نجفی احتمالا چندان تفاوتی از هم ندارد.
بهنظر میرسد این دو معادل، مشتریان خاص خود را دارد. مساله انتخابهای ذوقی چیزی است که مترجم در متن مقدمه با خوانندگان در میان گذاشته است. آرزو کرده بودم حتی خوانندگان مخالف، تحمل بیشتری به خرج دهند و متن را فارغ از این انتخابهای ذوقی بخوانند. اما شیوه مواجهه جناب نجفی با این موضوع در متنی که نوشتند، بهنظر میرسد مبتنی بر خواست حقیقت/قدرتی است که در فضای ترجمه چندان روا نیست. در مورد انتخابها همیشه میتوان پروندههایی باز برای گفتوگو و مجادله داشت. از همینرو، مترجم کوشیده است به جای لاپوشانی اِعمال سلیقه و ذوق خود، از قضا با افزودن پانوشتهایی، پرده از این ذوق و سلیقه و تاثیر آن در انتخاب معادلها بردارد. به جرات میتوانم بگویم در همه موارد معادل لاتین اسامی و مفاهیم در پانوشت ذکر شد تا خوانندگان در مورد انتخابها قضاوت کنند. دستکم با این شیوه، حتی اگر خوانندگان با معادل پیشنهادی همدل نیستند در ذهن خود بدانند با کدام مفهوم سروکار دارند. این شیوه هر چه بیشتر متن ترجمه را پاسخگو میسازد. شاید باید به معیارهای نقادی از ترجمه، چنین شاخصهایی نیز افزود و آنگاه به قضاوتی کلیتر نشست. اگر این شیوه احتجاج در مورد معادلها را نپذیریم باید تن به روش تحکمی پیشنهادشده در متن آقای نجفی دهیم.
گفته شد بخشی از نقدها ذوقی است. اوج این داستان در هشداری است که ناقد محترم در ترجمه فرازی از تمثیل زیبای دکارت به خوانندگان میدهد و نتیجه میگیرد امیدی به ترجمه «هر مترجمی» نیست.
گویا، اشرافیتی پدید آمده که نجفی را به قهرمانی تبدیل کرده است تا با هر زبانی دیگران را در این حوزه بکوبد. مصداق این «اشرافسالاری مترجمانه» در فرازهای پایانی نقد صالح نجفی دیده میشود: آنجا که از عدم تعلق مترجم به «سنت فکری عظیم» یاد میکند. شاید همین تعلق است که ایجاب میکند از «لوکسمبورگ» بهجای لوگزامبورگ یا «موضع» یا معادلهای مورد نظر صالح نجفی استفاده شود. صالح نجفی آنقدر خشمگین بود که نتوانست در پارهای اوقات بهدرستی متن ترجمه را هم ببیند.
خوانندگان محترم کافی است نگاهی به متن ترجمه این فراز در کتاب بیندازند و آن را با ترجمهای از فروغی بزرگ مقایسه کنند. با فروتنی تمام، هرگز قصد مقایسه این دو متن ترجمه برای ایجاد همترازی را ندارم بلکه مراد من تعدیل قضاوت خشن و خشمگینانه نجفی از متن ترجمه بهمثابه فاجعه است. کسانی ممکن است ترجمهای را منقحتر یا بهتر از ترجمهای دیگر ارزیابی کنند اما چه وقت میتوان درباره فاجعهباربودن متنی قضاوت کرد؟ به این دو ترجمه نگاهی بیندازید:
[میباید همچون] «مسافرانی عمل کند که در جنگل گم شدهاند؛ نباید در این مسیر و آن مسیر حیران شوند و نیز نباید در نقطهای متوقف بمانند. آنها باید در مستقیمترین مسیر که در یک جهت وجود دارد، به رفتن ادامه دهند و به دلیلی از هم فاصله نگیرند، حتی اگر یگانه بخت ممکنی باشد که در ابتدا آنها را به سوی انتخابشان سوق داده است.» (ص ۲۴ متن ترجمه)
اما ترجمه به تازگی تصحیحشده محمدعلی فروغی:
«مسافرانی که راه خود را در بیشه گم کردهاند، باید همواره تا میتوانند به یک جهت به خط مستقیم حرکت کرده، به دلایل ضعیف تغییر خط سیر ندهند، هر چند در آغاز آن را به تصادف اختیار کرده باشند.» با آهنگی که نوشته صالح نجفی دارد، دشوار بتوان پذیرفت هدف از چنین نقدی دلسوزی برای ترجمههای پاک و درست است. تم اصلی نقد نجفی حول این مساله میچرخد که گویا فقط یک سنت چپ در فارسی وجود دارد که همچون میراثی نزد گروه خاصی است و از اینرو، دیگران شایستگی استفاده از این سنت را ندارند. از همان آغاز که خبر ترجمه این اثر مطرح شد، صداهایی به گوش میرسید که این اثر متعلق به این سنت است. مواجهه این دوستان به گونهای بود که گویا برخی آثار، از پیش، قُرُق شدهاند تا عدهای ممتاز، به سراغ ترجمه چنین آثاری بروند. اگر جز این بود، جناب نجفی میتوانسته پیشترها، شمشیر نقد خود را علیه مترجمانی از حلقه موردعلاقهاش میکشید که چه بلاها بر سر آثار مهم و اساسی نیاوردند. قهرمان/مترجم ما تاکنون کجا بودهاند که امروز، چنین بلوا میکند؟
از قضا، این دوستان منتقد مطالعات فرهنگیاند. در واقع، آنها به شیوهای گزندهتر از دولتیها، دانش مطالعات فرهنگی را میکوبند و هر از گاهی تیر نقد و توهین آنها نثار این رشته نوپا میشود. اگر این گروه معیار انتخاب معادلها برای آثار سنت چپ باشد که داستان روشن است. از این زاویه، گویا چنین تصور شده است کتاب مهم لاکلائو و موفه توسط بیگانگانی از جنس مطالعات فرهنگی غصب شده است. شاید بتوان نقد تند و البته آمیخته به توهین!! نجفی را از منظر اختلاف سلیقه و لحن کلام نظریه مطالعات فرهنگی با سنت محترمی که آنها دلمشغول آن هستند توضیح داد. گویا، اشرافیتی پدید آمده که نجفی را به قهرمانی تبدیل کرده است تا با هر زبانی دیگران را در این حوزه بکوبد. مصداق این «اشرافسالاری مترجمانه» در فرازهای پایانی نقد صالح نجفی دیده میشود: آنجا که از عدم تعلق مترجم به «سنت فکری عظیم» یاد میکند. شاید همین تعلق است که ایجاب میکند از «لوکسمبورگ» بهجای لوگزامبورگ یا «موضع» یا معادلهای مورد نظر صالح نجفی استفاده شود. صالح نجفی آنقدر خشمگین بود که نتوانست در پارهای اوقات بهدرستی متن ترجمه را هم ببیند. در هیچکجا از متن ترجمه از «دموکراسی رادیکال لیبرتارین» یاد نشد.
در فرازهایی از متن اصلی کتاب، دو نویسنده این سه واژه را در کنار هم به کار بستند مانند آنچه در صفحه ۴ متن اصلی و صفحه ۲۶ متن ترجمه آمده است که از قضا، با همان ویرگولی از هم جدا میشوند که ناقد محترم آن را ندیده است و مترجم را به دلیل ناآگاهی از کاربست آن (در اولین نقد خود) متهم ساخته است. در این مواقع، هیچگاه مراد آنها استفاده از چنان ترکیب مجعولی که نجفی به کار بسته، نبوده است بلکه اشاره به بحثی مفصل است که در مقدمه مترجم شرح کوتاهی از آن آمده است.
چنانچه، پیشتر گفتم، این پندی مهم است که هرچه در ترجمه و برگردان متن دقت بیشتری صرف شود باز هم کم است. از همینروست که همیشه در مواجهه با هر ترجمهای از هر مترجمی باید متن اصلی کتاب را نیز در کنار خود داشت. معنای این گفته کاهش ارزش زحمت این مترجمان نیست، بلکه این طبیعت ترجمه است که همیشه متن اصلی را به چیزی کمتر از آن فرومیکاهد.
توضیح گروه اندیشه شرق درباره نقد رضائی بر نقد صالح نجفی
از آنجا که مترجم محترم کل مساله را به سلیقه فروکاسته و از آنجا که ما با کتابی روبهروییم که ربطی به کتاب لاکلائو و موفه ندارد و از آنجا که فضای کنونی ترجمه متون نظری در ایران تنها به یک کتاب «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» محدود نمیشود و ما با کتابهایی روبهروییم که جملات آن هیچ معنایی را افاده نمیکنند، ذکر چند نکته لازم است؛
۱- مساله نه غلط یا درستبودن، یا چنانکه مترجم محترم میگویند سلیقه این مترجم و آن مدرس در واژهگزینی، بلکه جملاتی است که بالکل غلط و نامفهوم است. صالح نجفی در نقد خود دستکم ۱۰ مورد از عبارات (و نه واژگان) غلط را در همان چند صفحه پیشگفتار آورده که تنها مشتی است نمونه خروار. مترجم محترم از کنار این موارد میگذرند و ماجرا را تقلیل میدهند به «سلیقه». چرا؟ چون ما با کتابی مواجهیم که ناخواناست، جملات آن (و نه کلمات و واژگان آن) اشتباه است و مترجم بدون آشنایی با زبان مبدأ میکوشد آن را به زبان مقصد برگرداند.
۲- از کنار چنین ترجمههایی نمیتوان بهسادگی و با بهانه «خطای چشم» و «سهوالقلم» گذشت. سهوالقلم، چنانکه مترجم محترم در همین جوابیه نیز اشاره میکنند، بیتردید مختص تمامی مترجمان کارکشته و متبحر تا مبتدی و تازهکار است، اما یک مورد خطای چشم و دو مورد و سه مورد کجا و تکرار مکرر آن کجا… مترجم در ضمن به سلیقه مترجمان برجسته و نتایج آن نیز اشاره کردهاند. شاید بارزترین مورد آن ترجمههای داریوش آشوری از متون نیچه و سبک و سلیقه او باشد. با اینحال آیا ایشان میتوانند نمونهای از ترجمههای آشوری نشان دهند که جملهای از آن غلط باشد؟
۳- مترجم محترم نقد نجفی را «ذوقی» خواندهاند و «بیدقتی» را به تمامی ترجمههای موجود نسبت دادهاند. سوال این است که آیا ترجمه مغلوط کتاب «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» ناشی از بیدقتی است یا ناآشنایی با زبان مبدأ؟ بیدقتی در موارد کمشمار قابل چشمپوشی است اما عدم تسلط به زبان مبدأ گناهی نابخشودنی. آیا ترجمه trade union به «اتحادیه تجاری» ناشی از بیدقتی است یا ناتوانی؟ آیا ترجمه اصطلاح not for a moment به «نه به خاطر برههای که…» ناشی از بیدقتی است یا عدم آگاهی از زبان انگلیسی؟ آیا ترجمه the privileged points for … به «امتیازهای طبقه ممتاز» و ترجمه point of departure به «نقطه گسست» بیدقتی است یا…؟ و قس علیهذا.
۴- جملهای که ایشان از دکارت ترجمه کردهاند «غلط» است نه اینکه ترجمه فروغی بهتر باشد. فروغی مینویسد: «… هر چند در آغاز آن را به تصادف اختیار کرده باشند». ایشان مینویسد: «… حتی اگر یگانه بخت ممکنی باشد که در ابتدا آنها را به سوی انتخابشان سوق داده است.» و از همه مهمتر اینکه این جمله یک نمونه از – بیاغراق – دهها جمله (و نه فقط واژه) «غلط» در ترجمه ایشان است: بدینسان است که ما با کتابی نامفهوم و مغلوط و ترجمهناشده روبهروییم. با چنین اوصافی آیا نمیتوان از ناشران خواست چنین ترجمههایی را منتشر نکنند. این همان چیزی است که مترجم محترم «مبتنی بر خواست حقیقت/قدرت» میخواند و به انگیزههای شخصی منتقد در مخالفت با «مطالعات فرهنگی» تقلیل مضاعف میدهد. باری، ترجمهکردن نیازمند قدرت/حقیقتی است که اولین و پیشپاافتادهترینِ آن آشنایی با زبانی است که از آن ترجمه میکنی و آنگاه آشنایی با سنتی که از آن ترجمه میکنی و در صورت امکان انتخاب متنی که به سنت آن تعلقداری و حتی اگر از سنت رقیب ترجمه میکنی واقعا آن را ترجمه کنی، نه تولید متنی به نام ترجمه که کمترین نسبتی نه با متن اصلی و نه با سنت مولف و نه با زبان مبدأ و نه با ادبیات از پیشموجود مترجمان آن سنت و نه با خیلی چیزهای دیگر ندارد. این همان چیزی است که مترجم محترم «اشرافسالاری مترجمانه» مینامند.
۵- ادعای پایانی جوابیه ایشان را بار دیگر بخوانید: «همیشه در مواجهه با هر ترجمهای از هر مترجمی باید متن اصلی کتاب را نیز در کنار خود داشت». بهعبارت دیگر، ایرادی ندارد اگر کسی زبان نداند و با متون اصلی آشنایی نداشته باشد. هر کسی میتواند ترجمه کند و در نهایت هم متن اصلی باید کنار دست مخاطبان باشد، زیرا ترجمه «پروژهای ناتمام» است.
۶- از آنجا که مترجم در همین جوابیه با تقلیل نقد نجفی به دلایل شخصی اشاره کردهاند که در غیراینصورت «جناب نجفی میتوانسته پیشترها، شمشیر نقد خود را علیه ترجمههای مغلوط بکشد» باید یادآوری کرد گروه اندیشه روزنامه «شرق» پیش از این نیز نقدی بر ترجمههای آثار دیوید هاروی به فارسی منتشر کرده («کتابهایی که نباید خواند»، صالح نجفی، شرق، ۲۴ فروردین) و قصد دارد با ادامه چنین نقدهایی آشفتهبازار کنونی متون نظری را بررسی کند. گرچه این سنتی طولانی در شرق است که از دوره اول خود به نقد ترجمههای مغلوط پرداخته و کتابهایی همچون «اخلاق صغیر» تئودور آدورنو، «موسی و یکتاپرستی» فروید و نظایر آن را (از قضا به قلم صالح نجفی) به تیغ نقد کشیده است.