«هیچ کس حقیقت را به من نگفت»
یک زن وقتی مادر میشود، یک انقلاب واقعی را پشت سر میگذارد: بدن او دستخوش یک انقلاب میشود، هویت وی جدا میشود و روابطش با همسرش زیر سوال میرود. همه چیز باید دوباره تعریف شود، عادیترین روابط تغییر میکند و دیگر مسائل با گذشته یکسان نیستند.
- «او مرا به کنجی کشاند و سپس مجبورم کرد که فراتر از خودم بروم.
او باعث شد که کامل با: عشق، ایثار، محبت، طرد شدن و…مواجه شوم.
او من را جابجا کرد، من را دگرگون کرد.
چرا کسی به من هشدار نداد؟ چرا تاکنون هیچ کس درین باره حرفی نزده است؟»
از «یک رویداد مبارک» با نگاه صمیمی از مادر بودن، صادقانه و بدون تابو.
- جوانا نواک :« قرار بود بارداری، با همۀ سختیهای جسمیاش، ایام مسرّتبخشی باشد. تهوّع صبحگاهی و پیشانی خیس از تعریق دوران بارداری طبیعی است، اما با وجود این، زنی که قرار است مادر شود، حتی در گیرودار فشار جسمانی، تابناک است و میدرخشد. ولی در دنیای واقعی، بارداری برای بسیاری از زنان یکی از آن تجربههای زندگی است که بیشترین فشارهای عاطفی و هیجانی را وارد میکند.»
- لزلی جمیسون: «یک بقچۀ کوچک را به سمت دستگاه نگهداری نوزاد میبُردند. یک پای کوچولو بیرون مانده بود، آنقدر کوچولو که در تصورم نمیگنجید. نیاز به در آغوش کشیدنت، تمام بدنم را به لرزه انداخت. دائم میگفتم: «حالش خوبه؟ حالش خوبه؟» دستان دکتر داخل شکمم بود تا اندامهایم را سر جایشان بگذارد. در آن صدای پُر طنین گریهات شنیدم که وجودم ترک خورد و شکافت، «یا خدا!» تو بودی؛ آنجا بودی: آمدن، گریستن، آغاز دنیایی دیگر.»
در این متن ما به سراغ تجربه «مادر شدن» میرویم آن هم از طریق بررسی فیلم «یک رویداد مبارک»[۱]Un heureux événement 2011 با کارگردانی رمی بزانکون و الیت آبکاسی. در این متن تجربیاتی از کارگردان و نویسنده فیلم و نیز متنی از تجربه جوانا نواک را به شکل تالیفی خواهیم خواند.
فیلم
الیت آبکاسی: به باربارا[۲]زن جوان باردار داستان احساس نزدیکی میکنم. وقتی مادر شدم، از تفاوت بین آنچه مردم معمولاً در مورد «مادر بودن» میگویند و آنچه که خودم احساس میکردم تعجب کردم. به نظر میرسید که هیچ کس حقیقت را به من نگفته است، گویی آنها از من پنهان میکردند که هنگام داشتن فرزند چه اتفاقی میافتد. زیرا تصویری کلیشهای از این «رویداد مبارک» وجود دارد: هنگامی که باردار هستید، یک کودک ریز و درشت را در یک گهواره صورتی تصور میکنید که والدینش بالای سر گهواره هستند و…
در واقع، این اتفاق افتاد، اما همهاش همین نبود. یک زن وقتی مادر میشود، یک انقلاب واقعی را پشت سر میگذارد: بدن او دستخوش یک انقلاب میشود، هویت وی جدا میشود و روابط وی با همسرش زیر سوال میرود. همه چیز باید دوباره تعریف شود، عادیترین روابط تغییر میکند و دیگر مسائل با گذشته یکسان نیستند. اما در آن واحد، شما با یک ماجراجویی فوق العاده و احساسات قدرتمند مادر بودن رودرو میشوید. میخواستم این را نشان بدهم.
امروز واقعاً «مادرانگی» یک تابو است. مادر بودن ممکن است یکی از آخرین تابوهای جامعه ما باشد. قرار است باروری و فرزند داشتن حیرتانگیز باشد. این یک افسانه ابتدایی در خدمت ماندگاری نسل بشر است، افسانهای برای زنان بدون هیچ اطلاعاتی در مورد اینکه چگونه باید با شوک عاطفی ایجاد شده در زندگی واقعی مقابله کرد. به همین دلیل میخواستم بگویم در پشت پردهها چه رخ میدهد، آن هم برای برداشتن آن تابو. من در این داستان آنچه برای من اتفاق میافتد و احساس هرروزهام را توصیف کردم: عشق پرشور همراه با از بین رفتن کامل طاقتها. البته که شخصیتهای من داستانیاند اما بسیار شبیه زندگی خودم هستند. بله، کمی از من در باربارا وجود دارد. به هر حال این از دید من حقیقت است .
باربارا زن جوانی است که میتوان به طور انتزاعی گفت در حوزههای بالاتر متافیزیکی و در نوعی حباب زندگی کرده است. او درباره همهچیز نظریهپردازی میکند، اما بهشدت فاقد تجربه عملی است. پس از ورود کودک، او مجبور خواهد شد برخی از اعتبارات فلسفی خود را کنار بگذارد و شانههایش را با واقعیتی که هرگز در کتابها درباره آن توضیحی داده نشده، مالش دهد. او باید با حالت حیوانی خود همانند دیگر گونههای ماده دوباره پیوند برقرار کند. او با فشار ناشی از این رویداد خاص به گرداب زندگی میافتد.
آوردن کودک به این دنیا زندگی شما را تغییر میدهد، اما این تغییرات از همان ابتدا، در اوایل بارداری شروع میشوند:
نه تنها در سطح بدن و جسمانی، بلکه در سطح روانی نیز به دلیل واژگونیهای هورمونی ما شاهد تغییراتی هستیم. شما قبل از این متفاوت بودید مثلا من گیاهخوار هستم، اما یادم است که در حین بارداری، تنها وسواس من (ویار)، خوردن گوشت بود! شما ازین کار در فیلم استفاده میکنید و بسیار خندهدار است. اما در دنیای واقعی، این آزاردهنده هم هست. شما دیگر خودتان را نمیشناسید. تحول بنیادی، یک دگردیسی واقعی در درون شما جریان دارد. این کتاب، مانند فیلمش، با تقلید از «دگردیسی»[۳]Franz Kafka: مسخ رمان کوتاهی از فرانس کافکا است که اولین بار در سال ۱۹۱۵ منتشر شده است. کافکا در این داستان به طور … Continue reading کافکا آغاز میشود.
دگردیسی موضوعی بسیار مهیج است، زیرا تمام عناصر روایی از ابتدای فیلم نیاز به واژگون شدن و ایجاد تفاوتهای مختلف تا پایان فیلم دارند. به همین دلیل هم فیلم با فرمتی دوگانه ساخته شده است.
بله دو نیمه متمایز در فیلم وجود دارد: قبل و بعد از زایمان، خیال و واقعیت این واقعه مبارک، با فاصله و گذرگاهی بین این دو و البته خود رخداد زایمان. قسمت اول فیلم کاملاً رویایی است، همانطور که وارد دنیای ذهنی باربارا میشویم: آنچه او احساس و تصور میکند، رویاهایی ایدهآل از عشق مادرانه است. بنابراین کارگردانی من حرکات سیال دوربین با استفاده از رنگهای زرق و برق دار است. وقتی کودک به دنیا آمد، ناگهان حباب خیال از بین میرود. زندگی و هرج و مرجش دست بالا میگیرد. باربارا مراحل مختلفی را پشت سر میگذارد: در ابتدا دلهره، خستگی ناشی از بیخوابیهای شبانه، فشار کار خانه، سپس عشق و احساسات پرشور و نوعی خلسه که هرگز انتظارش را نداشت. احساس میکند کاملاً گم شده، زندگی همیشه برای ما غافلگیرکننده است. بنابراین در قسمت دوم همه چیز واقعبینانهتر به نظر میرسد. نور خشنتر میشود، رنگها محو میشوند. این دوربین دستی است و به همین دلیل زندهتر، همیشه هشیار و درحال حرکت است. عکسها محکمتر و کارگردانی صمیمیتر میباشد.
این حس دوگانگی در همان ابتدای فیلم که باربارا به آینه اتاق خواب خود نگاه میکند، معرفی میشود. تقریباً به موعد زایمانش رسیده و معده اش به قدری سنگین شده است که به سختی حرکت کردن را تجربه میکند. به نظر میرسد او متعجب است که چگونه همه اینها برای او اتفاق افتاده است. او کم کم میفهمد که شاید خیالاتش چیزی بیش از بازتابی ناقص از زندگی نبوده و به زودی قرار است به آن طرف آینه منتقل شود. بسیاری از صحنههای نیمه اول فیلم در نیمه دوم بازتاب داده میشوند. جزئیات دوباره ظاهر میشوند، اما این بار متحول شده است. زیرا یک تحول، در واقع یک انقلاب رخ داده است
آنچه شما نیز احساس میکنید نمود جسمانی فیلم است. شما اغلب بدنهایی را نشان میدهید که در حال معاشقهاند، باهم یکی و بعد هم جدا میشوند. در نماد انگاری مادر به عنوان زن، فکر میکنم ما هنوز هم بسیار تحتتأثیر تصویر مریم باکره هستیم، تصویر یک زن لمسناپذیر مادری که توسط هالهای از بکارت و بیجنسگرایی[۴]asexuality محافظت میشود. گویی « یک مادر نمیتواند همچنان زن هم باشد.»
بودن یا شدن؟
هنگامی که یک زن تصمیم به پذیرش مسئولیت بزرگ مادری گرفت، پذیرش نانوشته اما تایید شدهای از مسئولیتهایی که باید انجام دهد نیز در پیاش میأید. هیچ راهی جز این وجود ندارد. رودی است که باید با آن هم مسیر شود، مگر اینکه یک مادر عمداً تصمیم بگیرد راهی دیگر را طی کند و فرزندش را ترک کند. از مادر انتظار میرود که فلسفه جهان را به فرزندان خود منتقل کند، اگر چه باید یاد بگیرد که آنها فلسفههایی جدید را نیز برای او تولید خواهند کرد.
در این متن تمرکز بر فلسفه «مادر شدن» است. «شدن» و «بودن» یکی از پویاییها و مسائل فلسفی که باعث تأمل و تفکر میشود، همان تنش باستانی میان هستی و شدن است. فلسفه، الهیات و ادیان کاملاً به این موضوعات و جهتگیریهای گوناگون پرداختهاند. «بودن» یک مفهوم گسترده فلسفی است که به ذات عینی و ذهنی واقعیت مادی و غیرمادی اشاره دارد. واقعیتهایی که ثابت و مطلق هستند. بنی اسرائیل کتاب مقدس خود را از عبری به یونانی در حدود ۲۵۰ سال قبل از میلاد با عنوان “من یک موجود هستم»[۵]«ego eimi o on» ترجمه کرد. آیا میتوان گفت یک زن به صورت قطعی مادر است؟ آیا یک زن واقعا در مرحله «مادر بودن» قرار میگیرد یا زندگی با هر فراز و نشیبش همواره او را در ورطه تجربه و مرحله «مادر شدن» باقی میگذارد؟
«تبدیل شدن» یک مفهوم متفاوت، فلسفی و گسترده است که ادعا میکند همه چیز ناپایدار است. «هیچکس نمیتواند در یک رودخانه دوبار گام بنهد» زیرا این دیگر همان رودخانه و او نیز دیگر همان انسان نیست. اما چه کسی درست میگفت؟ پارمنیدس[۶]Parmenides: فیلسوف پیشاسقراطی بود. گفته میشود که پارمنیدس علم منطق را ابداع کرده ولی آنچه او واقعاً ابداع … Continue reading هنگامی که او گفت «آنچه هست-است» یا هراکلیتوس که گفت هیچ چیز در این دنیا ثابت نیست، جز تغییر و تبدیل «شدن»؟ میتوان به راحتی در این سوالات غلتید و در عمق آنها کندوکاو کرد، این سوالات تاثیراتی اساسی بر زندگی و آگاهی روزانه ما میگذارند.
هیچ دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم وجود، اجتنابناپذیر است. با این حال، به نظر میرسد این «وجود که یک بود حقیقی» است، ابزاری جدی برای رام و فروتن کردن خودمان در مقابل چنین واقعیتی است. از «بودن» همواره تصوری واقعی برای ما تداعی شده است، آن هم به دست بازنماییهایی که دائم به ما القا میشوند مثل اینکه خدا هست و ما در مقابل آن بنده هستیم و در مقابل این بودن باید همواره بنده و بندهتر شویم. در مقابل این حقیقت و تصوری واقعی، ما همواره توسط رفتار و اعمال اکتسابی یا انتسابیمان در حال شدن هستیم و ما کاملاً تابع آن میشویم. در دنیای باستان، جایی که بردهداری و بندگی انسانها امری عادی بوده اشاره به علت نهایی که خداوند است اجتنابناپذیر بودن اطاعتگری و تندادن انسان به جهان و نیروهای طبیعت را منعکس میکرد. پس ای انسان، بندهتر شو تا به او، به وجود و بود خداوند، نزدیک شوی و هستیات را از خلال این شدن برای او دریابی زیرا تو بندهای و اوست که شدن را برایت تعریف میکند. تمام چیزی که در آیات، روایات، داستانها و اساطیر مذهبی[۷]داستان کتاب مقدس مسیحیان با این جمله آغاز می شود که بذر زن ، سر مار را خرد می کند (پیدایش ۳:۱۵) و با تصویری از … Continue reading برای انسانها توسط آیینها و هنر بازتعریف میشود. به همین منوال ما در برابر بودن خداوند همواره در حال بنده شدن[۸]به مرد و زن اول گفته شد که بارور و کثرت است (پیدایش ۱:۲۸). بنابراین ، پدر بودن و مادری، مسئولیتهای اساسی بشر هستند. … Continue reading هستیم آن هم از طریق گذراندن آزمایشات الهی که او آنها را برایمان تعریف کرده است، همانطور که در مقابل فرزندمان همواره در حال مادر شدن هستیم در حالی که گفتهاند که زنان، باید با صبوری از پس کار خانگی بر بیایند.
انگار زن در نقش مادر همواره در کارخانهای است که موظف به تولید بیشتر و بالا بردن کیفیت روزانه آنها است در غیر این صورت شکست میخورد. جهان همواره برای زنان این چنین «وجود» را تعریف میکند: تسلیم و برده این جهان باش تا مادری نمونه شوی زیرا تو دیگر تنها نیستی، فرزند و خانواده خودت را داری.
گویی تنها راه برای انسان، که بردهای در غل و زنجیر در درون یک ساختار نامحدود هستی است، تن دادن به حضور در فرایند دائم شدن برای رسیدن به آن بودن است. آنچه ما باید انجام دهیم این است که کاملاً تبدیل به چیزی شویم که از ما خواسته میشود چون آنها هستند که بودنمان را تعریف میکنند. سلسله مراتبی از هستی که در آن به نوعی «وجود» داریم و رفتار مناسب ما و تبعیت از تعاریف و قوانین آنها، تبدیل شدن به آن وجود داشتن یا بودن است. هستی اسمی است که ما کاملاً نمیتوانیم آن را تجربه کنیم. بلکه تبدیل شدن یک عمل ابدی و تجربی است، رودخانهای که ما در آن، بین دو ساحل «بودن و رهایی» و «شدن و بردگی» که هر دو غیرقابل دسترسیاند، قرار میگیریم.
شما چیزی بگو
الکساندارا سکز [۹]Alexandra Sacks روانپزشک تولیدمثل در مرکز پزشکی دانشگاه کلمبیا و مؤلف کتاب «چیزی که هیچکس به تو نمیگوید» میگوید: «معمولاً بیمارانی را میبینم که از پریشانی، نگرانی یا حتی خشم در دوران بارداری شکایت دارند.»
به گفته سکز «همۀ این حالتها هیجاناتی طبیعیاند». هیجانات و تحولِ مداومشان در طول بارداری، «مادر شدن» نام دارد. این واژه را سکز و همکارش کاترین بریندورف در این کتاب معرفی کردهاند. «مادر شدن» را دانا رافائل، انسانشناس پزشکی، در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی ابداع کرد و دورهای پرآشوب مانند نوجوانی را وصف میکند. سکز گفت: «نوجوانی یعنی گذار رشدی از کودکی به بزرگسالی که آن را نوعی فرآیند انطباقی میشماریم. این فرآیند هم جسمانی است، هم هورمونی، هم هیجانی. همینکه واژۀ رایجی مثل این برای مادری نداریم، به قدر کافی گویاست».
این چیزی نگفتنها باعث چنین اعترافاتی هم میشود. جسیکا گروس، نویسندهای که دبیر خبرنامۀ فرزندپروری در نیویورک تایمز است و تجربۀ خودش از افسردگی بارداری را در سال ۲۰۱۲ در یک سلسله مقاله در اسلیت ثبت کرده است، اخیراً دربارۀ بیماریاش [۱۰]افسردگی زایمان چنین گفت: «هنوز هم بهخاطر آنچه از سر گذراندم شرمسارم، انگار که نیاز به کمک روانپزشک در دوران بارداری نقطهای سیاه در کارنامۀ مادریام است».
لزلی جمیسون، جستارنویس مشهور آمریکایی، وقتی پس از سالها انتظار، باردار شد، برای کارهایی که باید انجام دهد، برنامهریزی دقیقی کرد. اما وقتی جلوتر رفت، فهمید شناختی که تا به حال از خودش داشته است، دارد کمرنگ و کمرنگتر میشود و شخصیت تازهای جای او را میگیرد. همراه با جنینی که در شکم او بزرگ میشد، یک «مادر» نیز از میان جان او در حال متولدشدن بود.
دورانی که ما آن را بارداری تلقی میکنیم. دورهای که از آن هیچ تعریف مشخصی نداریم و تمام ذهنیت ما در سرچ چنین جملاتی خلاصه میشود: « چگونه مادر خوب و فداکاری باشیم؟»، «در چند ماهگی چه چیزی باید بخوریم؟»، «ویژگیهای یک مادر نمونه چیست؟» و…انگار این تمام آن چیزی است که ما از طول این فرایند باید بدانیم. سیری که در آن زن و مسئله خاص او یعنی باروری در دستان سیستمی جهانی در خفقان و سانسور مطلق قرار میگیرد و به تاریک ترین حالت ممکن برایش بازتعریف میشود آنچنان که خود را از یاد ببرد و در این تعاریف غرق شود. در طول «مادر شدن» تمام تصویر ایدهال روبرویش مریم مقدس است و هنگام «مادر بودن» تعریفی که همواره با کار در خانه پیوند میخورد. زن مدرن و امروزی هم که اسیر چرخ دندههای تولید ابر کارخانه سرمایه داری است باید هم زمان نقش یک زن و مادر سنتی و مدرن را با هم بازی کند و در این بین تنها تفاوت بین قبل و بعد ورود جهان سرمایه داری به ساحت زندگی بشر برای زنان، شکل ایفا این نقشهاست آن هم به شکلی که منافع خود را از خلال آن دوباره چند برابر به دست بیاورد و زنان را چند برابر از قبل از خود در انقیاد نگه دارد. زن کارگر امروزی، زن دهقان، زن معلم، زن بورژوا همه در حبابی نگه داشته میشوند تا مبادا واقعیتها را ببینند.
اکثر مواقع زن کارگر بدون آگاهی از پروسه بارداری وارد آن میشود، عدم دسترسیاش به هر آنچه که سیستم سرمایهداری پزشکی و نوین امروزی برای یک بارداری موفق تجویز میکند باعث میشود که بیشتر تحت فشار و استرس قرار گیرد، شرایط نامناسب روحی و روانی در طول این دوره که ممکن است اتفاقات تلخ بعدی را هم با خود به همراه داشته باشد که او باز هم از آنها بیخبر است، شرایط نامناسب اقتصادی که او را از تمام امکانات رفاهی و بهداشتی دور میسازد. در این میان بسیاری از آنها درگیر کار بیرون از خانه نیز هستند. شرایط نامناسب کارخانهها، ادارات، مزارع، شهرها و …مشکلات جدیدی را نیز برای آنها که حال فرزندی در شکم دارند ایجاد میکند. حقوق اجتماعی نابرابر و نامناسب در محل کار و فضای شهری و روستایی باعث بروز وسواسهای شدید فکری و… در آنها میشود.
وضعیت زنان کارگر از گذشته چندان تغییری نکرده است همان «بپز و بشور» سابق با کمی ترکیبات بیشتر ویژه جهان سرمایهداری امروز ما. از آن طرف وضعیت زنان طبقه مرفه هم آن چنان مترقی نشده است بلکه در سنتیترین حالت ممکن صرفا سرمایهدار شدهاند. همه زنان باید از حداکثر کیفیت پزشکی و رفاهی برای حفاظت از جسم و روحشان برخوردار باشند. این برابری نه تنها برای خودشان است بلکه میتواند شروعی برای یک اینده برابر برای فرزندانشان باشد.
فهرست منابع:
- A HAPPY EVENT, A film by Rémi BEZANÇON
- An interview with Rémi Bezançon Vanessa Portal & Éliette Abécassis
- Being and Becoming: Philosophical Parenting By Kevin Martin
- A Biblical Theology of Motherhood JAMES. M. HAMILTON, JR
- لزلی جمیسون، ترجمۀ محمد معماریان، ترجمان
- جوانا نواک، ترجمۀ محمد معماریان، ترجمان
پانویسها
↑۱ | Un heureux événement 2011 |
↑۲ | زن جوان باردار داستان |
↑۳ | Franz Kafka: مسخ رمان کوتاهی از فرانس کافکا است که اولین بار در سال ۱۹۱۵ منتشر شده است. کافکا در این داستان به طور ظریفی به تغییر رفتار انسانها در موضع ضعف و قدرت میپردازد. |
↑۴ | asexuality |
↑۵ | «ego eimi o on» |
↑۶ | Parmenides: فیلسوف پیشاسقراطی بود. گفته میشود که پارمنیدس علم منطق را ابداع کرده ولی آنچه او واقعاً ابداع کردهاست علم مابعدالطبیعه مبتنی بر منطق بود. |
↑۷ | داستان کتاب مقدس مسیحیان با این جمله آغاز می شود که بذر زن ، سر مار را خرد می کند (پیدایش ۳:۱۵) و با تصویری از اژدها که سعی در بلعیدن زن و فرزند پسرش دارد ، خاتمه می یابد (مکاشفه ۱۲: ۱-۱۷). آن کودک، بذر زن، شخصیت اصلی کتاب مقدس است و زندگی وی به مادرش بستگی دارد. از این تنها می توان دریافت که مادر بودن برای طرح اصلی کتاب مقدس بسیار حیاتی است. |
↑۸ | به مرد و زن اول گفته شد که بارور و کثرت است (پیدایش ۱:۲۸). بنابراین ، پدر بودن و مادری، مسئولیتهای اساسی بشر هستند. این اولین چیزی است که خدا پس از برکت آنها به آدم و حوا گفت. آدم و حوا باید مثمر ثمر باشند و برای انجام کار بعدی که خدا به آنها گفته بود، ثمربخش باشند: “زمین را پر کنید، تسخیر کنید و تسلط خود را در دست بگیرید” (۱:۲۸). این دو نفر به تنهایی قادر به پر کردن زمین ، تسخیر آن و اعمال تسلط نیستند. آنها باید در راه اجرای حکمى که خدا به بشریت داده است پدر و مادر بشوند تا زمین را پر کنند و در آن حکومت کنند. |
↑۹ | Alexandra Sacks |
↑۱۰ | افسردگی زایمان |