skip to Main Content
دشوارگیِ خودآیینیِ فرودستِ زن
جامعه زیراسلایدر

دشوارگیِ خودآیینیِ فرودستِ زن

موقعیت فرودست زنان در جامعه و محرومیت آنان از حقوق عام انسانی، مسئله‌ای بود که به نیروی محرکۀ جنبش اعتراضی فمنیستی در دوران معاصر تبدیل شد؛ جریانی که خواهان حقوق برابر زنان و حتی به لحاظ هستی‌شناسی اعادۀ حیثیت از انسان‌بودن زنان شد.

موقعیت فرودست زنان در جامعه و محرومیت آنان از حقوق عام انسانی، مسئله‌ای بود که به نیروی محرکۀ جنبش اعتراضی فمنیستی در دوران معاصر تبدیل شد؛ جریانی که خواهان حقوق برابر زنان و حتی به لحاظ هستی‌شناسی اعادۀ حیثیت از انسان‌بودن زنان شد. در این معنا خروج از وضعیت فرودستی پیوند وثیقی با به‌دست‌آوردن حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برابر با مردان داشت که با حاصل‌آمدن آن زنان قادر می‌شدند فرادستی هم‌تراز مردان بیابند. اما باید توجه داشت موقعیت فرودستی سویه‌ای «معرفتی» نیز می‌یابد که راه سوژگی و خودآیینی زنان را با دشواری رو‌به‌رو می‌کند. اگر خروج از موقعیتِ فرودستی به مثابۀ رهایی‌یافتن از ابژۀ دیگری‌بودن تلقی شود در این صورت رهایی‌یافتن زنان بدین معنا خواهد بود که آنان بتوانند بدون میانجی‌گری دیگری در چهره‌های مختلف آن اعم از مردان روشنفکر یا دولت به نحو خوداتکایی در جهت احقاقِ حقوق انسانی خویش حرکت کنند. دشوارگی خودآیینی زنان در همین‌جا مشخص می‌شود، زیرا مسئله این است که «موقعیت فرودستی» امکان سرزدن «سوژۀ زن» را اگر ممتنع نکند، با عسرت بسیار مواجه خواهد کرد. زیرا فرودستی به معنای قرارگرفتن در موقعیتی ا‌ست که امکان رهایی در آن اگر غایب نباشد محدود است و مکانیسم‌های مختلف اجتماعی به منظور حفظ سلطۀ خویش سعی دارند تا این وضعیت «بی‌امکانی» را تثبیت کنند. بنابراین قرار‌داشتن زنان در موقعیت فرودستی و بی‌امکانی بدان معنا خواهد بود که آن‌ها همواره در رابطۀ ابژه‌واری با دیگری قرار خواهند گرفت که می‌تواند امکان سوژگی را به آن‌ها اعطا کند؛ دقیقاً در همین موقعیت طفیل‌وارگی است که می‌توان از عسرتِ خودآیینی زنان سخن به میان آورد.

گاتاری اسپیواک از چهره‌های بارز رویکرد پسااستعمارگرایی نقد خود به مناسبات قدرت و سلطه را در سطح فراتری مطرح کرده است. اسپیواک با فهمی نامتمرکز از قدرت و سلطه نشان می‌دهد که فرودستان با چه موانعی در جهت خودآیینی‌شان مواجه هستند. او در کتاب آیا فرودست می‌تواند سخن بگوید؟ به نقد سلطۀ استعماری در معنای ژرف‌تر و پنهان‌تر آن می‌پردازد. به‌زعم او در پسِ سوژه‌ای که تاریخ اروپا را روایت می‌کند، یک سوژۀ پنهان وجود دارد که تعین ژئوپلیتیکی خود را مخفی می‌سازد. این مسئله به صورت مشخص در خصوص روشنفکرانی که سعی دارند خود را نمایندۀ فرودست نشان دهند و یا اینکه خود را نانماینده‌ای بنمایانند که تنها شرایط را برای سخن‌گفتن فرودستان فراهم می‌آورد، آشکار می‌شود. اسپیواک در نقد دلوز و فوکو بر این مسئله، تأکید می‌کند که آنان روابط میان میل، قدرت و سوبژکتیویته را نفی می‌کنند، در نتیجه این امر را نادیده می‌انگارند که روشنفکری که خود را خیرخواه فرودستان قلمداد می‌کند و به اعتبار میل و تعین ژئوپلیتیکی که دارد می‌تواند در جایگاه سوژۀ مخفی قرار گیرد که روابط سلطه را در سطح بین‌المللی تحکیم می‌کند. به‌زعم او روشنفکری که سعی دارد نمایندگی فرودست را برعهده نگیرد بلکه به‌مثابه میانجی عمل کند که فرودست را قادر به سخن‌گفتن نماید، در واقع نمایندگی خود را مخفی کرده و دقیقاً همین ناپیدایی مشخصۀ منافع است. او به نقد روشنفکران چپی می‌پردازد که خود را نمایندۀ فرودستان اعلام می‌کنند و به‌تبع خود را در جایگاه سوژۀ ناپیدا قرار می‌دهند. او در این ناپیدایی نوعی «خشونت معرفتی» را تشخیص می‌دهد که فرودست را به مثابه «دیگری» می‌سازد(اسپیواک،۱۳۹۷: ۱۵۲۶،۳۹).

این جدال نظری به صورت مشخص خود را در ستیز با رویکردهای چون PRA (ارزیابی مشارکت روستاییان) که «رابرت چمبرز» از آن دفاع می‌کند، نشان می‌دهد. در رویکرد PRA که خود ذیل رویکردهای تمرکززدا در توسعه قرار می‌گیرد، سعی می‌شود تا به‌واسطۀ توانمندسازی فرودستان زمینه برای مشارکت آنان در امر توسعه فراهم گردد. به‌عبارت‌دیگر چمبرز بر این موضع تأکید دارد که تسهیل‌گران اجتماعی باید زمینه و امکان سخن‌گفتنِ فرودست را برای او فراهم کنند. این نگرش امتناع خوداتکایی فرودست را پیش‌فرض در نظرمی‌گیرد و آن را تنها با میانجی‌گری فردی دیگر امکان‌پذیر می‌داند. به‌عبارت‌دیگر باید امکان خوداتکایی برای فرودست فراهم آید تا او بتواند بدون وساطت دیگری که او را نمایندگی می‌کند از مواضع خویش سخن بگوید. به‌زعم اسپیواک چنین تلقی‌هایی روابط دانش-قدرت و اینکه هر دانشی، روابطی از قدرت را بازتولید می‌کند را نادیده می‌انگارند. در رویکرد PRA علی‌رغم اینکه سعی می‌شود فضای قدرت به نفع سوژگی فرودست تا حد زیادی مهار شود، اما اسپیواک همچنان بر این موضع اصرار دارد که رویکردهای این‌چنینی خود را در جایگاه «نانمایندۀ غایب» قرار می‌دهند و نقش خود در بازتولید فرودست را پنهان می‌کنند. مسئله‌ای که اسپیواک آن را به چالش می‌کشاند و افشای آن را می‌طلبد این است که برخلاف داعیۀ برخی روشنفکران چپ نمی‌توان از «مواجهۀ ناب» با فرودست سخن گفت و رویکردهایی که خود را در پس چنین ناب‌بودگی‌ای پنهان می‌کنند سازوکارهایی در اختیار اعمال سلطه هستند.

همچنین بخوانید:  زنان خانه‌ ادریسی‌ها

اسپیواک این پرسش جدی را مطرح می‌کند که آیا فرودست می‌تواند خارج از خشونت معرفتی که امپریالیسم بر او روا می‌دارد سخن بگوید؟ او در پاسخ، مسئلۀ «اجازۀ روایت» ادوارد سعید را به بحث می‌گذارد و تأکید می‌کند دقیقاً به دلیل اینکه این فرادستِ روشنفکر است که اجازۀ سخن‌گفتن را به فرودست می‌دهد، می‌توان گفت فرودست در فضای هژمونیک امپریالیسم نمی‌تواند سخن بگوید. از این جهت نمی‌توان از هیچ سوژۀ فرودستی سخن به میان آورد که به نحوی خوداتکا سخنگوی مواضع خویش باشد. مسئله این است که وقتی روشنفکر درصدد برمی‌آید تا شرایط را برای سخن‌گفتن فرودست فراهم سازد در واقع او را در حاشیه قرار داده و ساکت کرده است. مسئله‌ای است که اسپیواک از آن تحت عنوان «خشونت معرفتی» یاد می‌کند مسئله‌ای که دلوز و فوکو از آن غفلت کرده‌اند. او تلاشِ به‌ظاهر خیرخواهانۀ امپریالیسم برای ثبت جهان سوم به‌مثابه دیگری را نمونۀ بارز این اعمال خشونت معرفتی می‌داند زیرا از نظر اسپیواک جهان سوم در این رابطه همچنان در جایگاه فرودست تثبیت می‌شود در شرایطی که رابطۀ قدرت و سلطۀ خود را در پس پردۀ خشونت معرفتی پنهان کرده‌اند(همان، ۴۴۴۷، ۶۰).

از این جهت برمبنای رویکردهایی مانند PRA که تسهیل‌گران اجتماعی اجازۀ روایت را به فرودست می‌دهند همچنان او را در موضع سکوت باقی می‌گذارند. حتی از این فراتر اسپیواک تصریح می‌کند در چنین رویکردهایی که روشنفکر، فرودست را وادار به سخن‌گفتن می‌کند در واقع او را به نحو ضمنی به حاشیه رانده است، زیرا به سخن واداشتن، ترجمان دیگری از به سکوت واداشتن است. آنچه که چمبرز از آن غفلت می‌کند، روابط قدرت است و اینکه روشنفکر یا تسهیل‌گر اجتماعی چهره‌ای اسطوره‌ای از فردِ خیرخواه نیست‌، بلکه منافع ژئوپلیتیکی دارد که او را خواه‌ناخواه به روابط سلطه وارد می‌کند. آنجا که روشنفکر یا تسهیل‌گر اجتماعی فارغ از منافع عینی‌اش، خود را در جایگاه فردی خیرخواه قرار می‌دهد که تنها در پی سودای توانمندسازی فرودست زن است می‌توان شکلی از اعمال سلطۀ پنهان را ردیابی کرد. این سلطۀ پنهان حتی در مواردی می‌تواند تصویری فریبنده از سوژگی زنان ارائه دهد و ابژگی آن‌ها را در رابطه با دیگری افشاء نکند. به همین دلیل است که اسپیواک در سطحی فراتر از روابط فرادست-فرودست در نظام بین‌المللی تأکید دارد که مکانیسم سلطه سعی می‌کند شکل‌های جدید استعمارگری را پنهان کند و این، جز با پنهان‌کردن خود زیر نقابِ رهایی‌بخشِ خواهان خیر فرودستان امکان‌پذیر نمی‌شود. آنچه طی این مکانیسم پنهان می‌ماند مسئلۀ «هم‌دستی» روشنفکر با نظام سلطه است و این امر مهم که وقتی به‌جای فرودست سخن می‌گوییم در واقع بر او قدرت و سلطه اعمال داشته‌ایم. در سایۀ چنین نقدهایی که وجوه معرفتی سلطه را افشاء می‌کند می‌بایست به رویکردهای اجتماعی تحت عنوان «توانمندسازی» که در خصوص زنان نیز مکرراً استفاده می‌شود، با تردید و احتیاط نگریست. ایدۀ توانمندسازی میلی به ساختن ابژه‌ای ناتوان را دارد که همواره باید به دیگری وابسته باشد و تضمین این رابطه قرارداشتن در موقعیت فرودستی است که خودآیینی را ناممکن می‌کند. به همین دلیل ایدۀ توانمندسازی، دولت یا نهادهای غیررسمی را احضار می‌کند تا در مقام قیمِ فرودست زن او را سرپرستی کنند؛ هرچند داعیۀ آن را دارند که بعد از پروسۀ توانمندسازی فرودست بدل به سوژه می‌شود. به همین دلیل است که تحلیل اسپیواک از موقعیت زنان در توسعه، قرابت نزدیکی با رویکرد پساتوسعه پیدا می‌کند. زیرا در رویکرد پساتوسعه ایدۀ قیمومیت نفی می‌شود و از این جهت خواستار به‌صدا‌درآمدن حاشیه‌ها و فرودستانی است که گفتمان پدرسالار قرن نوزدهمی با دیگری فرض‌کردنِ آن‌ها، حذفشان کرده است (ضیایی، ۱۳۹۵: ۶۵).

همچنین بخوانید:  اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیت‌های زنان در دورة حکومت رضا شاه

اسپیواک این شکل از اعمال سلطه را در ایدۀ بوم‌گرایی و حاشیه‌گرایی نیز ردیابی می‌کند. به‌زعم او ایدۀ بوم‌گرایی یا حاشیه‌گرایی نوعی «قوم‌مداری وارونه» است که طی آن افرادی تحت عنوان مطلعین بومی به فرایند شرق‌شناسی کمک و روابط سلطه را بازتولید می‌کنند. همچنان که در رویکردهای توانمندسازی آنچه که در واقع رخ می‌دهد بازتولید چرخۀ فرادستی و فرودستی در سیمایی دیگر است. این رویکردها بر ایدۀ داروینیسم اجتماعی صحه می‌گذارد که در آن «کمک» به‌عنوان مسئولیتِ فرادست امری بدیهی تلقی می‌شود. بر این اساس فرودست زن به لحاظ روان‌شناختی تلقی فردی ناتوان را از خویش پیدا می‌کند که طبیعتاً باید به واسطۀ فرادست به او کمک شود. این تلقی روان‌شناختی از خود، چیزی است که در رویکردهای توانمندسازی تقویت می‌شود و از این جهت لحظۀ خوداتکا‌شدن فرودست زن را بدل به امری استثنایی یا محال می‌کند.

اسپیواک با تأکید بر سطوح مختلف فرودستی تصریح می‌کند دشوارگی خوداتکایی در فرودست زن به مراتب بیشتر نمایان می‌شود. به‌زعم او: «اگر فرودست در بافتار تولید استعماری هیچ تاریخی ندارد یا نمی‌تواند سخن بگوید، زن فرودست حتی عمیق‌تر از مرد فرودست در حاشیه قرار می‌گیرد»(اسپیواک،۵۵). بر همین منوال فرودست زن در تاریخ‌نگاریِ استعماری به مراتب بیشتر از فرودست مرد غایب است. او تاریخ‌نگاری ناسیونالیسم هندی را نخبه‌گرایانه قلمداد می‌کند که منحصراً دستاوردهای نخبگان را بازنمایی کرده است و بنابراین زن هندی که هیچ صورتی از نخبگی را ندارد تماماً از تاریخ ملت خویش حذف شده است. او تجسم این مسئله را در فرودستی زن هندی در رسم مشهور ساتی نشان می‌دهد. به‌زعم اسپیواک اینکه رسم ساتی سرانجام به‌واسطۀ بریتانیایی‌هایی که هند را به مستعمرۀ انگلیس تبدیل کرده بودند، غیرقانونی اعلام شد نمونۀ بارز خیرخواهی روشنفکری و مأموریت تمدن‌سازی قلمداد می‌شود که همچنان فرودست را در موضع سکوت می‌نشاند. در این موقعیت تصویری که از امپریالیسم تداعی می‌شود مؤسس یک جامعۀ ایده‌آل است که در آن فرودست زن از تعرض هم‌نوع خویش مصون می‌ماند و در نتیجه تبدیل به ابژۀ محافظت آن می‌شود. در اینجا امپریالیسم موجودیت زن هندی را حفظ می‌کند اما پدرسالاری در چهرۀ دیگری نمایان می‌شود؛ به‌عبارت‌دیگر امپریالیسم در جایگاه رهایی‌بخشِ خیرخواهِ زنِ هندی ظاهر می‌شود اما مسئلۀ قیمومیت زن هندی از میان برداشته نشده و تنها چرخشی در نحوۀ قیمومیت رخ داده است. در وضعیت فوق اگرچه به‌زعم اسپیواک مردان سفیدپوست، زنان رنگین‌پوست را از دست مردان رنگین‌پوست نجات داده‌اند، اما مسئله همچنان پابرجاست: فرودستِ زن نمی‌تواند سخن بگوید زیرا هنوز نمایندگی و میانجی‌گری روشنفکر خیرخواه از میان برداشته نشده است (همان:۸۸-۹۲، ۱۰۷).

منابع:

اسپیواک، گاتاری(۱۳۹۷) آیا فرودستان می‌توانند سخن بگویند؟ ترجمه: ایوب کریمی. تهران، نشر فلات

سعید، ادوارد (۱۳۸۶) شرق‌شناسی. ترجمه: لطفعلی خنجی. تهران، نشر امیر کبیر

ضیایی، آرام (۱۳۹۵) پساتوسعه. ترجمه: موسی عنبری. تهران، نشر: علم

Chambers, R(1994) Participatory Rural appraisal: Analysis of Experience. World Development. 22:1253-68

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗