بخشی از یک سازمان تروریستی بودم
یوناتان شپیرا یک سال پیش از آن که پدرش جتهای جنگی را در جنگ اکتبر سال 1973 به پرواز در آورد، در یک پایگاه نظامی متولد شد. سی سال پس از آن، و بعد از دوازده سال خلبانی نیروی هوایی، شپیرا ارتش را کنار گذاشت. در سال 2003، او نامهای نوشت و متعهد شد که هرگز بر فراز سرزمینهای اشغالی نوار غزه و کرانه باختری پرواز نکند. شپیرا جزو معدود اسراییلیهاست که اعلام کردهاند از فراخوان فلسطینیها برای بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریم اسراییل (BDS) حمایت میکنند. او همچنین به علت تلاش برای شکستن حصر غزه از طریق کشتیرانی، مورد حمله ارتش اسراییل قرار گرفته است. به تازگی او با رایان رودریک بیلر، از نشریه «انتفاضه الکترونیک» گفتگویی داشته است. نباید فراموش کرد که راهحلهای صلحطلبانه که از زمان اشغال فلسطین همواره مطرح بودهاند، بهطور همزمان مورد نقد گروهی دیگر بوده که بر تاریخ گفتگوهای صلح و نتایج آن تکیه میکنند.
بزرگ شدن در یک خانواده ارتشی چطور بود؟
آموزشی که من کسب کردم تا حد زیادی درباره صلح، برابری و آزادی و بسیاری از ارزشهای سوسیالیستی- اهمیت دادن به دیگران و اهمیت دادن به فقرا – بود، اما هم زمان با دیواری از انکار و نادیده انگاشتن فلسطین. همان زمانی که من این فضائل زیبا را سر کلاس میآموختم، ارتش اسراییل درگیر اشغال، توقیف زمینها، شهرکسازی، قتل عام و تبعید اکتیویستهای فلسطینی بود.
اما من از این چیزها خبر نداشتم. واقعا باور داشتم که باید از کشورم دفاع کنم. میخواستم شبیه پدرم باشم. میخواستم خلبان نیروی هوایی باشم و وقتی در این پست پذیرفته شدم به آرزویم رسیده بودم. من خلبان هلیکوپتر شدم و برای عملیاتهای نجات و یا جاِبهجایی تکاورها پرواز میکردم.
چه زمانی شروع به زیر سوال بردن عملکرد ارتش کردید؟
زمانی که دولت اسراییل در سال ۲۰۰۱-۲۰۰۳ «سیاست ترور» خود را آغاز کرد، متوجه شدم یک جای کار میلنگد. مقاومت فلسطینیها برای آزادسازی با شکست روبرو شد و رفتارهای رادیکال رو به فزونی گذاشت. چیزهایی مانند بمبگذاری انتحاری و دیگر اشکال مبارزه مسلحانه. دولت اسرائیل تصمیم گرفت هر کس را که با مقاومت مسلحانه در ارتباط است از بین ببرد.
نیمه شبی در جولای ۲۰۰۲، یک هواپیمای اف ۱۶ بمبی یک تنی بر خانه صلاح شحاده (فرمانده شاخه نظامی حماس در غزه) ریخت؛ در حالی که او کنار زن و بچههایش در خواب به سر میبرد. آن بمب پانزده نفر را کشت که بیشتر آنها کودک بودند و حدود ۱۵۰ نفر مجروح شدند. اگر جوابی برای شک و تردیدهایم میخواستم، پاسخ روشن بود: این یک حمله تروریستی است و من بخشی از یک سازمان تروریستی هستم.
خلبانها فرستاده میشدند تا ماشین این اشخاص را هدف حمله موشکی قرار دهند. در ابتدا، زمانی که آن شخص در خارج از شهر در حال رانندگی بود به آن شلیک میشد. بعدها آنها اجازه دادند که در نزدیکی شهر نیز به مظنونین شلیک شود. در نهایت شلیک به شخص مورد نظر وسط بازار و یا شب هنگام در خانه و در کنار خانواده هم مجاز شد.
نیمه شبی در جولای ۲۰۰۲، یک هواپیمای اف ۱۶ بمبی یک تنی بر خانه صلاح شحاده (فرمانده شاخه نظامی حماس در غزه) ریخت؛ در حالی که او کنار زن و بچه هایش در خواب به سر میبرد. آن بمب پانزده نفر را کشت که بیشتر آنها کودک بودند و حدود ۱۵۰ نفر مجروح شدند. اگر جوابی برای شک و تردیدهایم میخواستم، پاسخ روشن بود: این یک حمله تروریستی است و من بخشی از یک سازمان تروریستی هستم.
فرمانده نیروی هوایی گفت همه چیز به درستی انجام شده و خلبانان میتوانند امشب راحت بخوابند. آنچه به (بیداری) ما بیشتر کمک کرد این بود: وقتی کسی به تو میگوید امشب میتوانی آسوده بخوابی، شاید زمان آن رسیده که بیدار شوی و به فکر فرو بروی. برای من و چند نفر از دوستانم آن شب زمانی بود که تصمیم گرفتیم کاری انجام دهیم.
وقتی تو و ۲۶ نفر دیگر در «نامه خلبانان»، حمله اسراییل به اشخاص غیرنظامی را محکوم کردید، این عمومی کردن چه تغییری در شما ایجاد کرد؟
گویی از نو متولد شدیم. فصلی از زندگیمان را پایان دادیم و (از منظر خودمان) به فعالان صلح، فعالان حقوق بشر و فعالان آزادیخواه تبدیل شدیم. اما در چشم بسیاری از افراد جامعهمان خیانتکار بودیم.
ما اولین سربازان اسراییلی نبودیم که در راستای عقایدمان دست به عمل زدیم. در سال ۱۹۸۲ تعداد زیادی از سربازان اسراییلی از شرکت در جنگ لبنان امتناع کردند و زندانی شدند. گروه دیگری در سال ۲۰۰۲ ترجیح دادند به زندان بروند تا اینکه در غزه و کرانه باختری ادای وظیفه کنند.
همین اواخر، ۴۳ سرباز واحد ویژه اطلاعاتی موسوم به واحد ۸۲۰۰ اعلام کردند حاضر نیستند در این عملیاتهای جنایتکارانه مشارکت کنند. ما دانشآموزانی در سال آخر دبیرستان داریم که تصمیم گرفتهاند به ارتش اسراییل نپیوندند زیرا نمیخواهند درگیر ترورِ غیرنظامیان شوند. ما کسانی را در زندان داریم که حدود ۶ ماه تا یک سال است که (که به این دلیل) زندانی هستند. شجاعت زیادی میخواهد که در ۱۸ سالگی چنین کاری بکنی. من چنین جراتی نداشتم. این اطلاعات را نداشتم. به چنین درکی نرسیده بودم. در نیروی هوایی دوازده سال زمان لازم بود تا بفهمم جانب حق را نگرفتهام.
این نبردی میان دو گروه برابر نیست. اینطور نیست که دو کشور در حال جنگ با هم داشته باشیم. این یک مبارزه استعماری است؛ میان استعمارگر و مستعمره. وقتی قصد داریم چیزی خلق کنیم که مبتنی بر قدرتهای برابر است در حالی که به هیچوجه اینطور نیست، این بدان معنیست که یک معضل ادراکی وجود دارد.
اگر همانطور که میگویی برای طرف بر حق نمیجنگیدی، چطور آن را تغییر دادی؟
کافی نیست در کاری که باور داری اشتباه است نقشی نداشته باشی. حالا باید قدم بعدی را برداری و بخشی از راه حل بشوی. ما فکر کردیم قدم بعدی میتواند ملاقات با مبارزان قدیمی فلسطینی جهت پیدا کردن زمینههای مشترک باشد. در سال ۲۰۰۵-۲۰۰۶ سازمانی به نام «جنگجویان برای صلح» را بنا نهادیم. این یکی از مهترین تجربههای زندگی من بود.
با افرادی قدم به یک اتاق میگذاری که تو را تا سرحد مرگ میترساندند؛ کسانی که پیش از این قرار بود تو را بکشند و تو باید آنها را میکشتی. یکباره میبینی با آنها در یک اتاق نشستهای و داری در مورد سرگذشتت و قصههای دوستان و آشنایانت صحبت میکنی. وقتی این اتاق را ترک میکنی آدم متفاوتی شدهای. «ما» و «آنها»یی که پیش از این وجود داشت دیگر وجود ندارد. ما واقعا متوجه شدیم بیشتر شبیه همدیگر هستیم تا اینکه متفاوت باشیم.
این برای ما، فلسطینیها و اسراییلیها، مسئله بسیار مهمی بود. هرچند بعدها فهمیدم که این چارچوب مشکلدار است، چراکه این نبردی میان دو گروه برابر نیست. اینطور نیست که دو کشور در حال جنگ با هم داشته باشیم. این یک مبارزه استعماری است؛ میان استعمارگر و مستعمره. وقتی قصد داریم چیزی خلق کنیم که مبتنی بر قدرتهای برابر است در حالی که به هیچوجه اینطور نیست، این بدان معنیست که یک معضل ادراکی وجود دارد.
به عنوان یک کنشگر اسراییلی، نقش تو در این نابرابری چیست؟
تبدیل شدن به یک فرد نفیکننده و یک معترض باوجدان، قدمی بزرگ است. اینجاست که متوجه میشوی قضیه تو نیستی. قضیه من نیستم. زندگی من با تمام ملاحظات و مشکلات ریز و درشتش، در مقایسه با زندگی مردمی که در غزه قتلعام میشوند، زیباست. قدم بعدی برای من– نه برای همه افراد در این سازمانها، چون بسیاری نمیخواستند این قدم را بردارند- درک این امر است که ما باید به شکل واقعی به مبارزه برای آزادسازی بپیوندیم.
با مشکلاتی که به آن اشاره کردی، آیا گفتگو کماکان میتواند نیرویی آزادیبخش باشد؟
من سعی میکنم از این ابزار دست برندارم چون معتقدم گفتگو مکانیسمی مولد برای خلق تعداد بیشتری کنشگر است. و ما به کنشگران بیشتری نیاز داریم. بنابراین حتی در چارچوبهای مشکلدار، سعی میکنم مکالمه را ادامه دهم. اما- این یک «اما»ی بسیار بزرگ است- ما باید مطمئن شویم که بستر (گفتگو)، نابرابری قدرت و واقعیت موجود را روی میز خواهد گذاشت. در این شرایط من صادقانه معتقدم گفتگو تنها در صورتی میتواند ابزاری مشروع برای اسراییلیها و فلسطینیها باشد، که دستورکاری رادیکال و براندازانه وجود داشته باشد که طرفین گفتگو بر سر آن توافق کنند.
اگر کودکان میآیند و با یکدیگر بازی میکنند و آواز میخوانند و حرف میزنند و بعد کودکان اسراییلی به ارتش میپیوندند و کودکان فلسطینی برای شرکت در تجمع یا چیز شبیه به آن به زندان میروند، یعنی شما (در عمل) هیچ کاری نکردهاید. شما فقط کمک کردهاید که آنها، مخصوصا اسراییلیها و همینطور حامیان اروپایی و امریکایی آنها، کمی احساس بهتری داشته باشند.
اگر کودکان میآیند و با یکدیگر بازی میکنند و آواز میخوانند و حرف میزنند و بعد کودکان اسراییلی به ارتش میپیوندند و کودکان فلسطینی برای شرکت در تجمع یا چیز شبیه به آن به زندان میروند، یعنی شما (در عمل) هیچ کاری نکردهاید. شما فقط کمک کردهاید که آنها، مخصوصا اسراییلیها و همینطور حامیان اروپایی و امریکایی آنها، کمی احساس بهتری داشته باشند.
ما در مقطع کنونی دست روی مساله عادیسازی گذاشتهایم. ما و همراهان فلسطینیمان (در چارچوب مرزهای ۱۹۴۸) سعی داریم راهی پیدا کنیم که مانع از تبدیل شدن ما به ابزاری شود که رسانههای جریان اصلی اسراییلی از طریق آن احساس بهتری در مورد اشغال داشته باشند. این فرآیندی بسیار حساس است اما ما یک دستورکار مشخص داریم. ما مجبور نیستیم از افکارمان حرف بزنیم، این اتفاق در اتاق (گفتگو) میافتد، چون ما تلاش داریم صداهایی را برانگیزیم تا مطمئن شویم که موضوعات اساسی مربوط به بیعدالتی همچون «نکبت»، که همچنان ادامه دارند، هنوز مطرح هستند، و این کار تاثیری حیرتانگیز داشته است.
تو به عادیسازی اشاره کردی، اما بسیاری معتقدند هر نوع همکاری با اسراییلیها، حتی با کنشگران اسرائیلی، شکلی از عادیسازی است.
بعضی از فلسطینیها دوست ندارند هیچ تماسی با اسراییلیها داشته باشند چرا که همه اینها را عادیسازی میدانند، پس [از منظر آنها] نمیتوانیم دوشادوش هم مبارزه کنیم. خیلی خوب، من میتوانم این را درک کنم. و میتوانم بفهمم که این موضوع از کجا نشات میگیرد. میتوانم درد و خشم را درک کنم.
(برای این قضیه) یک بنیان فلسفی هم وجود دارد که من به آن احترام میگذارم. در استیو بیکو و فرانتس فانون میخوانیم که: سفیدها هرگز نمیفهمند چه بر سر سیاهان میآید و هر نوع همکاری با آنها در مبارزه، احساس گناه آنها را تا حدی التیام میبخشد و ضررش بیش از منفعتش خواهد بود.
این دغدغهها قابل قبول هستند. هر چیزی نقاط ضعف و قوت خودش را دارد و من به فواید مبارزه مشترک نگاه میکنم. باور دارم پای بیعدالتی در میان است و ما باید بخاطر تمام افرادی که در این قضیه درگیر هستند، آنرا اصلاح کنیم.
ارتباط تو با جنبش BDS (بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریم اسرائیل) چیست؟
من عضوی از حرکت «بایکوت از داخل» هستم- یعنی افرادی از جامعه اسراییل که از بایکوت اسراییل حمایت میکنند، مانند کنشگران سفیدپوست آفریقای جنوبی که از بایکوت علیه تبعیض نژادی حمایت میکردند. گروه بزرگی نیست اما بذر همزیستی آینده را میکارد. امروزه از شنیدن کلمه همزیستی احساس خوشایندی به ما دست نمیدهد. (پس) بیایید در مورد مقاومتِ مشترک صحبت کنیم. بیایید کنار هم مبارزه کنیم. بیایید در برابر سیاست آپارتاید قد علم کنیم. بیایید شانه به شانه در مقابل سیاستهای نژادپرستانه ایستادگی کنیم- آن زمان است که میتوانیم کنار هم زندگی کنیم.
وقتی به خطوط راهنمای جنبش BDS نگاه میکنم، کاملا با آن احساس آسودگی میکنم. سه هدف اصلی در آن وجود دارد: پایان دادن به آپارتاید علیه فلسطینی بر اساس مرزهای ۱۹۴۸، به پایان رساندن کنترل بر غزه و کرانه باختری، و ترویج حق بازگشت میلیونها آواره فلسطینی در سراسر دنیا.
باید مطمئن شویم که بستر (گفتگو)، نابرابری قدرت و واقعیت موجود را روی میز خواهد گذاشت. در این شرایط من صادقانه معتقدم گفتگو تنها در صورتی میتواند ابزاری مشروع برای اسراییلیها و فلسطینیها باشد، که دستورکاری رادیکال و براندازانه وجود داشته باشد که طرفین گفتگو بر سر آن توافق کنند.
این که اشغال چیز بدی است و باید پایان پذیرد توافقی مشترک بین تمام چپ گراهاست. لازم نیست یک اسراییلی خیلی رادیکال باشید تا از این موضوع حمایت کنید. همچنین باور مشترکی وجود دارد که هیچ برابریِ واقعی در قبال شهروندان فلسطینی در اسراییل وجود ندارد. اما ترویج حق بازگشت، بر انگاره اصلی دولت یهودی دست میگذارد. این حتی برای برای یک اسراییلیِ چپگرای مترقی، امر دشواری محسوب میشود. انگار باید وارد یک مبارزه احساسی با صهیونیست باقیمانده در درون خود بشوی، تا بفهمی تا وقتی که ارزش بعضی انسانها از دیگران بیشتر باشد نمیتوان به صلح و آزادی رسید. به همین دلیل است که ما دیگر منتظر مردم داخل اسراییل نیستیم.
تو تقریبا همان اندازه که در ارتش بودی، فعالیت اکتیویستی هم داشتهای. چه چیزی تو را ثابت قدم نگه داشته است؟ آیا نشانه امیدبخشی وجود دارد؟
با وجود اینکه من کارهایی میکنم، مثل شرکت در ناوگان دریایی حرکت به سوی غزه، و هزینههای کوچکی پرداختهام مانند گذراندن چند روز در زندان، اما غافلگیرکننده است که چقدر پیش میآید که وقتی در خیابان راه میروم کسی که سالهاست ندیدهام میآید و من را در آغوش میگیرد و میگوید: متشکرم. ما چیزهایی را نمایندگی میکنیم که مردم به آن میاندیشند، گرچه آنها شاید تا سرحد ممکن رادیکال نشده باشند. پس ما صرفا گروه کوچکی از افراد دیوانه نیستیم.
و اگر امروز به محیطهای دانشگاهی در آمریکا بروید، فضای آن کاملا با ده سال پیش متفاوت است. من از سال ۲۰۰۴ سفرهای زیادی به ایالات مختلف آمریکا داشتهام و هر بار شاهد نگرشی متفاوت بودهام که رو به بهبود بوده است. بسیاری از کنشگران در انجمنهای فلسطینی، دانشجویان یهودی هستند. والدین آنها از ایپک و لابیهای یهودیان دستِ راستی حمایت میکردند، اما نسل دوم اسرائیلی طرف فلسطینیها را میگیرد و شانه به شانه آنها کار میکند.
در سال ۲۰۰۵ که تور سخنرانی داشتم، سازمان “صدای یهودی برای صلح” تنها هفت شاخه داشت و امروز آنها بیش از ۴۰ شاخه دارند. آنها نماینده آینده و نسل جدید یهودیها در امریکا هستند.
جنبش بایکوت منتظر سیاستمداران نمیماند. میلیونها نفر در اروپا، آمریکا و باقی دنیا از ما حمایت میکنند. شاید در میان یهودیان اسراییلی من همچنان در اقلیت باشم اما در کل، در جهان، حمایتها رو به رشد است. و این در مخالفت با یهودیان و اسراییلیها نیست، بلکه در راستای همزیستی مشترک و آتی در این سرزمین است. و در مورد مساله یک دولت و یا دو دولت؛ در حال حاضر هم یک دولت وجود دارد. مسئله این است که آیا این دولت همچنان یک دولت مبتنی بر آپارتاید خواهد بود، یا مکانی برابر برای همه خواهد شد.
* رایان رودریک بیلر یک روزنامهنگار مستقل و عضو “Active Stills Collective” است. رایان طی سالهای ۲۰۱۰-۲۰۱۴ در فلسطین به سر میبرد و در حال حاضر در شهر اسلو- نروژ زندگی میکند.