میراثدارانِ حسرت در تکاپوی تفکر
گفتگویی درباره وضعیتی که شیوع ویروس کرونا بر تئاتر و جامعه هنرهای نمایشی حاکم کرده است؛ برای نگاه به وضعیت از منظر مشاهدات یک کارگردان.
علیاصغر دشتی از معدود کارگردانان تئاتری بود که تلاش کرد تهدید سال کرونا و تعطیلی سالنهای نمایش را به فرصت مطالعه دقیقتر وضعیت پیرامون بدل کند. برای برقراری ارتباط با جامعه، هنرمندان، دانشجویان و مخاطبان از هیچ فرصتی فروگذار نکرد و حتی در یک مورد، تجربه قدیمیاش نمایش “شازده کوچولو” را با استفاده از امکانات موجود در “لایو اینستاگرام” با تماشاگر به اشتراک گذاشت. باید اشاره کنم که بهانه اصلی تلاش او برای اکران! آنلاین این فیلمتئاتر نیز با وضعیت بینسبت نبود، همهچیز به درگذشت «حسن عقیقی» بازیگر اصلی اجرا بازمیگشت که بر اثر ابتلا به ویروس کرونا چشم از جهان فروبست. دشتی همچنین در مدت تعطیلی اجراها، مباحث مرتبط با امکاناتی که فناوریهای جدید، فضای مجازی و دیجیتال برای ساختن تئاتر در اختیار کارگردانان قرار میدهد را با دقت رصد کرد و به طور کل باید گفت بر مدار مسیر سالهای اخیر خود، یعنی مطالعه پدیدههای موثر بر “عواطف معاصر” باقی ماند. با او درباره وضعیتی که شیوع ویروس بر تئاتر و جامعه هنرهای نمایشی حاکم کرد به گفتگو نشستم بلکه راهی باشد برای نگاه به وضعیت از منظر مشاهدات یک کارگردان.
——————————————————————
توجه به عواطف معاصر و بهکارگیری تکنولوژی، از جمله ویژگیهای اجراهای متاخر شما است. عناصری که با شیوع کرونا و قرنطینه اجباری بیش از گذشته به چشم آمدند. شبکههای اجتماعی پر بود از تصاویر پرستاران با رفتارهای تقریبا مشترک در سراسر جهان، نوازندگانی که برای روحیه دادن به مردم در بالکن خانههای خود ساز میزدند، تا اجراهای مشترک هنرمندان موسیقی سراسر دنیا و غیره. یک روزنامهنگار آرژانتینی از مشاهده دراماتورژی مرگ در اجراهای آنلاین گفت. در ایران هم کوششهایی برای زنده ماندن تئاتر صورت گرفت، گویی این هنر درحال مرگ بود! لطفا درباره آنچه شاهد بودهاید بگویید؛ این صحنه چطور قابل توصیف و تشریح است؟
اگر قرار باشد به وضعیت فعلی(عصر کرونا) از زاویه تئاتر نگاه کنم، ترجیح میدهم از نگاه های کلان و فلسفی پرهیز کنم و به صورت معین وضعیت تئاتر ایران و شرایط بومی خودمان را مورد کنکاش قرار دهم. به گمانم بیش از هر چیز نیاز به عبور از لایه های سطحی وضعیتی داریم که در آن زیست میکنیم. توقف در سطوح مباحث و دامن زدن مکرر به آن جای سطح و عمق را به مرور زمان تغییر میدهد.
کرونا به شکلی باورنکردنی و بهطوری که در پیشبینیها نمیگنجید در همهچیز وقفه ایجاد کرد. مخصوصا در انواع اجتماعات و گردهماییها. بهطور طبیعی یکی از گردهماییهای متوقف شده هم تئاتر بود، تمام تئاترهای در حال اجرا تعطیل شدند. پروژههای در حال تمرین متوقف شدند. بسیاری از سفرهای کاری لغو شد و از همه دردناکتر بیکاری وسیع فعالان تئاتر و بحرانهای جدی بود که دامنگیر تئاترهای خصوصی شد و حتی در چند مورد به تعطیلی این تئاترها انجامید. در ایران این وضعیت به رفتارهای متنوع منجر شد.
گروهی از همکاران من بهسرعت شروع کردند به مبارزه برای کنار زدن توقف تئاتر و پایان دادن به آن. در نظر این گروه، حیات تئاتر متصل میشود به روند سابق، بنابراین توقف در روند گذشته به معنای “مرگ تئاتر” است و ادامه به شکل سابق یعنی “تئاتر زنده” است. در نتیجه این مبارزه با تعطیلی و تلاش برای بازگشایی یکی از عمدهترین مباحثی بوده که در یکسال اخیر اتفاق افتاد. راستش تمام مدت طرح این خواست که تئاترها بازگشایی شوند، به انگیزه دقیق این دسته از همکارانم میاندیشدم.”تئاترها را باز کنید” درست به وقت هشتگ #در_خانه_بمانیم؛ یعنی تئاترها باز باشند تا بتوانیم تئاتر بسازیم؟ چون به ساختن نیاز داریم! چون به درآمد ناشی از تئاتر نیاز داریم؟ یا تئاتر روی صحنه برود و تماشاگر به ملاقات تئاترها بیاید؟ چون تماشاگر در این شرایط به تئاتر نیاز دارد و برای نیاز تماشاگر است که تمنای بازگشایی تئاترها را داریم! یا شاید هم هر دو با هم. مبحث نیاز سازندگان تئاتر به تولید نکته مفصلی ست که ظرایف فراوانی دارد و شاید در این گفتگو به بخشی از آن بپردازیم؛ اما اگر مسئله نیاز تماشاگر است، ما هنوز صدایی از تماشاگر نشنیدهایم. تماشاگر امروز ایران پر است از اضطرابهای ناشی از مرگ و بیماری در کنار بحرانهای جدی معیشتی و اقتصادی و همچنین بمباران اخبار سیاسی ناخوشایند. من دائم میاندیشم به شرایط فعلی جامعه و طرز و امکان نیاز جامعه به پدیدهای به نام تئاتر آنهم به شکل ملاقات رودررو.
کاش مطالعهای در این مورد انجام میشد تا بفهمیم تماشاگر تئاتر در مورد بود یا نبود اجرا چگونه میاندیشد. فعالان تئاتر یک تریبون حداقلی برای زدن حرفها و گفتن درخواستهای شان دارند، ولی تماشاگر بدون تریبون تئاتر هنوز چیزی نگفته است.
فضای مجازی یا درگاههای خرید بلیت که بخش اظهار نظر دارند مجرای مناسبی جهت دست یافتن به نظر مخاطب فراهم نمیکند؟
به نظرم آن درگاهها روشی استاندارد برای پژوهش در اختیار پژوهشگران نمیگذارد. در آن درگاهها معمولا اظهار نظر در مورد اجراهایی که تماشا میکنند را ارائه میدهند. جستجو برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش نیاز به یک تیم پژوهشی دقیق و روشمند دارد. چون گمان میکنم این مطالعه اساسا بخشی از سیستم ارتباطی تئاتر ایران و تماشاگر و میزان نیازهایش را روشن میکند و برای آینده مفید و موثر است. ما همیشه از تماشاگر و خواستههایش حرف میزنیم بدون اینکه نظرسنجی و نیاز سنجی دقیقی داشته باشیم. چونان سیاسیون که دائم از “ملت” حرف میزنند و بدون آگاهی از نیازهای مردم ملت را نمایندگی میکنند. جامعه تماشاگران تئاتر جامعهای گوناگون و شناور است و برای دریافت میانگینی از نیازهایش به پژوهشی جدی نیاز است.
فکر میکنید مسئله اصلی چیست؟ این میل و تلاش برای بازگشایی تئاترها چه دلیلی میتوانست داشته باشد؟
نکته حائز اهمیتی مثل معیشت و بیکاری وجود داشت که مرتب به آن تاکید میشد. ولی بههرحال این وضعیت گریبان بسیاری از مشاغل و حرفههای دیگر را هم گرفته بود و الزاما با بازگشایی تئاترها اقتصاد و رونق معیشتی قابل توجهی هم در ایام کرونا رخ نمیداد، همانطور که در مقاطع بازگشاییها تجربه شد. ضمن اینکه بخش زیادی از جامعه تئاتر هم به دلیل نگرانیهای ناشی از وضعیت کرونا تمایلی به تولید و ارائه اثر نداشتند. برای عبور از این چالش (اقتصاد و معیشت) به ایدهای واقعی از سوی حاکمان نیاز داشتیم که تا به امروز پس از سپری شدن بیش از ۱۳ ماه از اعلام رسمی ورود کرونا به ایران همچنان با چنین ایدهای مواجه نیستیم.
اساسا کرونا سیلی محکمی به گوش جامعه تئاتر زد و همه ما را متوجه این نکته کرد که چقدر در سیستم دولتی و حتی صنفی، آینده نگری معیشتی برای جامعه فعالان تئاتر وجود نداشته است. فقدان رسمیت حتی به اندازه یک شهروند ساده. حتی در اندازه ناچیزی مثل دریافت یکی دو ماه حقوق بیکاری! و خب احیانا بازه زمانی یک ساله فرصت کافی برای اصلاح قوانین نبود. بسیاری از همکاران ما که تنها شغلشان تئاتر بود با بحرانهای جدی معیشتی روبرو شدند. بسیاری از جوانانی که برای کار تئاتر به تهران مهاجرت کرده بودند به شهرهای خود بازگشتند. حتی شنیدم تعدادی از بچههای فعال پشت صحنه مجبور شدهاند چند نفر چند نفر در یک محل کوچک استیجاری زندگی کنند.
خب در فقدان ایده روشن هم از سوی دولت، هم از سوی صنف و هم از سوی فعالان تئاتر احیانا نخستین کنشی که به ذهن خطور میکند ایده بازگشایی تئاترهاست. من هم به عنوان یکی از فعالان این حرفه و کسی که معیشت و فعالیتش در گرو تئاتر و تدریس تئاتر است و حقوق بگیر ثابت هیچ کجا نیستم کاملا شرایط را درک میکردم. اما گمان نمیکنم راه حل ماجرا به وقت تعطیلی اجرای تئاتر در سراسر دنیا تلاش برای بازگشایی تئاترها میبود. ما نیاز به اندیشیدن در دو مسیر جدا و کشف نقطه وصل و اشتراک این دو مسیر داشتیم. یکی همین بحث معیشت و ادامه حیات که رمز هر سرزندگی و فعالیتیست و دیگری ایدههایی برای غنی کردن خودمان به لحاظ فکری در این دوره مهم و پرچالش. و از آنجا که در مورد بحث مهم معیشت و بقای هنرمندان تئاتر به اندازه کافی در ماههای پشت سر حرف زده شده و خود به چالشی جدی هم بدل شده است من با آگاهی از وضعیت و نگرانیهای جدی که دارم در این گفتگو مایلم سویه دیگر ماجرا که به نگرانیهایی مربوط به حوزه اندیشه و خلاقیت در تئاتر و اجرا مربوط میشود ورود کنم.
ظرف یک سال اخیر آیا در این مواردی که ذکر میکنید در تئاتر ایران با ایدههای قابل توجهی مواجه بودیم؟
گروهی از جوانان شروع کردند به اندیشه درباره ایدههای جایگزین که برخی از آنها با هدف پر کردن خلاء اجرای زنده و رو در رو بود و برخی راههای مستقل دیگری را یادآور میشدند و نشانمان میدادند. وقتی ما به آن ایدهها به عنوان جایگزین فکر میکنیم، به نظرم نمیرسد این ایدهها مدعی تغییر یا پیشرفت تئاتر بودند. چون وقتی بسیاری از اینها را دنبال میکنیم، میبینیم قبلا در ایدههای مربوط به پرفورمنسآرت و یا اجراهای بینارشتهای و چند رسانهای اتفاق میافتاد. و حالا به بهانه عصر کرونا و قطعی ارتباطات تنانه خود به الگویی برای ارتباط بدل شده بودند. البته بسیاری از این ایدهها نه برای سازندگانشان درآمدی داشت و نه برای مصرف کنندگانشان هزینهای. خب آنها فقط به راههای تازه ارتباطی و ادامه حیات فکری و خلاقهشان میاندیشیدند و بسیار هم قابل تحسین بودند. اما من در بین همه این کنشها و گفتارها دایم در حال جستجوی نسبتهای ارتباطی جامعه تئاتر با وضعیت کنونی هستم. مطالعه اکنون به عنوان یک مقطع اجتماعی آشکار بیش از پیش به ما نشان میدهد که آیا همیشه ما به وضعیتهای زیستیمان نگاه کردهایم و ساختهها و گفتمانمان پایه و ریشه در آن وضعیتها دارند یا نه!
اینکه تئاتر بتواند با وضعیت کنونی نسبت برقرار کند بسیار اهمیت دارد، بنابراین میخواهم که بیشتر در این باره توضیح دهید. به نظرم در صورت وجود چنین نگرشی حداقل باید نشانههایش را در اظهارنظرها و یا اجراها مشاهده کنیم. فکر میکنم حداقل ظرف یکسال اخیر که اتفاقا پر بود از بحران در زمینههای مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، حداقل در جامعه تئاتر میل به رفتار آگاهانه در قبال وضعیت شاهد نبودهایم.
جامعه تئاتر در ایران، جامعهای قابل مطالعه است. من یکی از افراد همین جامعه هستم و حالا در گفتگو با شما تلاش میکنم بیرون از ماجرا و در نقش شاهد هم عمل کنم. اما چون خود یکی از این افرادم لاجرم روی سخنم نخست با خودم است. اگر بخواهم پاسخی صادقانه به پرسش شما بدهم باید بگویم خیر! جامعه تئاتر(ما) واکنشی قابل مطالعه یا میلی به رفتار آگاهانه در قبال وضعیت موجود نداشته است(ایم). چراییاش پر است از اضطرابهای ناشی از ناکامی، توهم عقب ماندن از سرعت و فقدان حقوق شهروندی. از آخری توضیح میدهم. همانطور که قبلا هم اشاره کردم، اگر جامعه تئاتر از حقوق شهروندی مناسب برخوردار بود در وضعیت ویژهای مثل کرونا بایستی با اتکا به حقوق بدیهی شهروندیاش زیست و حیات و بقایش را تامین میکرد و هی ناچار نبود خودش را در مسئله معیشت خلاصه کند و به اجبار چشمانش را به روی واقعیت در حال وقوع ببندد. در این بخش مقصر اصلی آن سیستمی است که برای اعلام صادقانه نسبتش با تئاتر سرگردان مانده.
نکته بعد اینکه تئاتر ایران تا پیش از کرونا در حال ماراتنی با خودش بود. در سالهای گذشته شتاب در تولید و ارائه محصولات اجرایی چنان سرعت بالایی داشت که حتی ترمز کرونا هم در این میل توقفی بنیادینی به لحاظ ذهنی و باوری بوجود نیاورد. در نتیجه ترمز کشیده شده اما چونان خودرویی در سرعت بالا بعد از فعال شدن ترمز با چرخهای از حرکت ایستاده مسیری را همچنان طی میکند تا شاید پای کرونا از روی ترمز برداشته شود و به سرعت قبلی هر چند ناممکن برگردد. هیچ میلی به ایستادن و مکث وجود ندارد. برای این سرعت بالا ایستادن مساوی با مرگ است؛ و برای اندیشیدن و تولید رفتار آگاهانه به مکث نیاز است. باید بایستیم، ببینیم و بعد با سرعتی هر چند قاعده شکن حرکت کنیم.
اما از همه این نکات مهمتر و البته دردناکترین بخش “ناکامی”ست! در تئاتر ایران هیچکس از احساس ناکامی و نشدن خلاصی ندارد. شما به شاخصترین چهرههای تئاتر ایران نگاه بیاندازید و بعد به جوانان موفق و ناموفق نگاه کنید. شما از هیچکس نمیشنوید که احساس کامروایی بکند در تئاتر. حالا با احتیاط میخواهم عدم رضایت را معادل ناکامی در نظر بگیرم هر چند میفهمم ماهیتهای متفاوتی دارند. همه ناراضیاند. مردگان و زندگان ناراضی و پر از حسرت هستیم. حسرت و ناکامی در تئاتر ایران تصاویری نمادین هم دارد. از دفن یک نسخه از متن «روزنه آبی» اکبر رادی همراه با تابوت شاهین سرکیسیان که حسرت آن اجرا را با خود به گور برد تا تمثیل دست از گور بیرون مانده آقای سمندریان به خاطر ناکامی در اجرای «گالیله»…در زندگان هم اوضاع همینطور است. آقای بیضایی از حجم نشدنهایشان ناراضیاند و آقای رفیعی از همه فرصتهای از دست رفته که برای رویاهایشان از گروه و اجرا داشتند متاثرند. موفقترین جوانان یک دهه گذشته خود به پرفریادترین و معترضترینها تبدیل شدند که از دریافت نشدن نبوغشان! شاکی بودند و حجم زیادی جوان وجود دارند که خود را در ورود به فضای حرفهای ناکام میبینند. حقیقت این است که ظاهرا همهی افراد فعال در تئاتر ایران کارهای ناکرده بسیاری دارند. گویا بخشی از کارها را میسازیم برای غلبه بر ناکامیهایمان اما وقتی متوجه میشویم کاری که قرار است نسبت ما را با ناکامی کمرنگتر کند، برعکس عمل میکند؛ در نتیجه ناکامتریم چون تصور ما از کامروایی در نسبتی پاره و غلط با کارها و ساختههای اجراییمان قرار دارد.
واقعیت این است که تا زمانی که تئاتر قرار باشد مدیومی علیه ناکامیهای ما(سازندگان) باشد اساسا قدرت کنشگری خود را در قبال وضعیتها از دست میدهد. در حقیقت بخشی از ما تئاتر را برای غلبه برای ناکامیهای زیستی و اجتماعیمان میخواهیم و تا به اندازه کافی از این وضعیت عبور نکنیم قدرت و اندیشه کافی برای مطالعه دقیق وضعیتهای اجتماعیمان را نداریم. اگر شاهد این بودیم که بخشی از کسانی که تمنای بازگشایی تئاترها را داشتند دلیلی اندیشمندانه میآورند و میگفتند به اجرایی میاندیشند که اهمیت اجرا رفتنش اکنون است و میگفتند؛ به همین دلیل تئاترها را باز کنید تا من اجرایم را ارائه دهم، این خواسته به شدت ستودنی بود. یعنی اندیشهای وجود دارد که اکنون باید ارائه شود و فردا دیر است.
ما با سیستمی روبرو هستیم که تئاتر ایران را مثل جامعه ایرانی در چنان گرسنگی و ناامنی اقتصادی نگه داشته است که وقتی اندک معیشتش به مخاطره میافتد، لاجرم چشم و مغزش به روی همه چیز بسته میشود و فقط و فقط بقا و حفظ حیات را تقاضا میکند. حتی بخش عمده فعالیتهای صنفی هم متمرکز بر این مسئله است و این محصول همان سیستم سیاسی ست که رابطهاش با فرهنگ رابطه پالودهای نبوده است و بسترهای دور اندیشگی را روز به روز از فرهنگ ستانده و پدیدههای فرهنگی را در موجودیتی ظاهری میخواهد و نه در بنیادهای فکری و پویا…
با این تفاسیر به نظر شما تئاتر ما (با کوشش در زمینه تئاتر آنلاین و یا دیجیتال) توانست دستگاهی برای فهم وضعیتی که جسمانیت مضطرب انسان در دوران کرونا تجربه میکند را بدست بیاورد؟ به نظر میرسد این بحرانهای پیدرپی و تاب برداشتن شیوه زندگی امروز هم نتوانسته در جمع زیادی از سازندگان تئاتر آگاهی تازه پدید بیاورد.
جزیره کسانی که به ایدههای جایگزین فکر میکنند جزیرهای جدا از بدنهای است که بازگشت به صحنهها را تمنا میکنند. اینها معمولا جوانهایی هستند که ایدههایشان در فاصله بسیاری از تئاترهای مرسوم حتی پیش از کرونا قرار داشته. اینان هرگز مزهی تجارت و پول و… را نچشیدهاند و حتی وقتی از پلتفرمهای فیزیکی استفاده میکردند جستجوگر راههای جایگزین بودند. حالا به بهانه عصر کرونا فرصتی متمرکز و معین برای تطبیق ایدههایشان با شرایط را پیدا کردند. اینها همانهایی هستند که همیشه سهم اندکی از شرایط عمومی تئاتر داشتهاند در نتیجه فعلا در دسته اول قرار نمیگیرند و راه خودشان را میروند. اما فردای زیست این حجم از نیروی جوان و جستجوگر چه میشود؟
اینها نه از امکانات دولتی استفاده میکردند نه از بودجههای دولتی و اتفاقا نوعی تجربه خصوصیسازی را در پلتفرمهای آنلاین تجربه میکردند. آنها اصلا طرف گفتگوی دولت نبودند و دولت هم طرف گفتگوی آنها نبود. حتی یکی از مهمترین کنشهای این دسته این بود که خود را در بوروکراسی سانسور گرفتار نمیکردند. اما اداره سانسور از فرط بیکاری در ایام کرونا برای خودش کار تراشید و گفت حق ندارید بدون اجازه حتی در فضای آنلاین و صفحات شخصی خودتان هم اجرا بگذارید. ظرافتی در این نکته وجود دارد، یعنی اگر بعضی از صاحبنظران اجراهای آنلاین را به رسمیت نمیشناسند، اداره سانسور خوب آن را به رسمیت میشناسد. ببینید یکی از بخشهای اداری تئاتر که به بهانه گسترش اجراها و نیاز به کنترل بیشتر و وسیعتر رشد کرد و در بزرگترین مقطع تاریخیاش از دوران رضاخان تاکنون رسید، همین اداره سانسور یا به اصطلاح شورای نظارت و ارزشیابی بود. شما تصور کنید ادارهای بزرگ میشود، دفتر دستکش رشد میکند و هی نیروی سانسور استخدام میکند. ناگهان سر و کله کرونا پیدا شد و حجم زیادی از این نیروها به خاطر تعطیلی تئاترها بیکار شدند. بعضی از آنها نیروهای استخدامی یا قراردادی نیستند و هر پروژهای از ما را که میخوانند و میبینند و خدمت اثر میرسند بابتش پولی دریافت میکنند. خب حالا که چیزی برای خواندن و دیدن و سانسور نبود و تنها اخبار مربوط به تئاتر اجراها و فستیوالهای آنلاین بود، این بخش را طعمه قرار دادند و گرسنهوار به سمتش حمله کردند. خب این یعنی ایجاد اضطراب در اندیشه و ساختن و خلاقیت. چگونه میشود تولیدکنندگان و نیروهای خلاق تئاتر در درآمد و معیشت ساقط باشند از آن سو کسانی که آثار این نیروها را قلع و قمع میکنند زیست متعادلتری را داشته باشند؟!
این ایدههای جایگزین چه کردند؟ آیا توانستند آنطور که باید وضعیت موجود را به تصویر بکشند؟ آیا به نظر شما به صرف استفاده از این پلتفرمهای مجازی شاهد نگاه به وضعیت موجود بودیم؟
البته ایدههای جایگزین خود مسیرهای مختلفی را طی کردهاند. پخش و فروش فیلم تئاترها بر روی سایتها که البته این امکان را فراهم کرد تا نه تنها در ایران بلکه امکان تماشای تئاترهای مهم جهان حتی به صورت رایگان برایمان فراهم شود. این حرکت در واقع تولید و اندیشه تازه نبود، بلکه بیشتر راهی برای ارائه محصولات گذشته حالا به صورت وسیعتر و البته از طریق VODها بود که خودش در این ایام قصههای فراوان داشت که چالشهایش همچنان ادامه دارد. البته فراموش نکنیم وقتی ما از زنده بودن تئاتر حرف میزنیم صرفا درباره رابطه زنده و رو در روی تماشاگر نمیگوییم بلکه به فطرت در زمان بودن آن هم میاندیشیم؛ در نتیجه نمیدانیم تولیدات گذشته منهای وجوه احتمالی سرگرمکنندهشان با چه میزان ارتباط با اکنون قابل ارائه هستند. البته برای من از این زاویه جالب توجه بودند که امکان مرور و مطالعه گذشته را فراهم میکردند.
اما در کنار این حرکت کسانی اساسا به ساختن اجراهای تازه و ایجاد ارتباط دوباره در فضای مجازی و پلتفرمهای آنلاین پرداختند. اینها همان جوانهایی بودند که در جستجوی ایدههای تازه برای اندیشیدن و ارائه محصول بودند. خب از اینجا مباحث و جدلها شروع شد!
بیشترین بحث این جدلها و مباحث چه بود؟ خب نگاهی وجود دارد که اساسا معتقد است تئاتر خارج از رابطه رو در رو و فیزیکی انسانها بی معنا است و این تلاشها در فضای مجازی را نمیتوان با آن تعریف یکی دانست…
اینکه آیا اساسا اینها تئاتر هستند یا نه؟ آیا میتوانند جای تئاتر را پر کنند یا نه؟ عمده چالشها بودند.
بله خیلیها میگفتند نام اینها تئاتر نیست و اساسا تئاتر آنلاین بیمعناست! با همهی این مباحث به نظرم دیدن و دنبال کردن این تجربهها فارغ از وجود یا عدم وجود ریشههای تئوریک ماجرا اهمیت داشت. خوب یا بد نیاز به مطالعه داشتند و دارند. تئاتر به عنوان پدیدهای گشوده و آزاد باید تحمل هر چیزی را داشته باشد. هیچچیزی قابل پیشبینی نیست و امکان تجربه هر چیزی وجود دارد. باید اجازه تجربهاش را بدهیم، بررسیاش کنیم ولی در مورد ماندگاریاش حتی خود فعالان در این زمینه هم نمیتوانند با اطمینان چیزی بگویند. این تجربهها نه ستایش به کارشان میآید نه انکار! عصر کرونا به جوانانی که در پلتفرمهای رسمی امکان حضور نداشتند(چه خود خواسته و چه ناخواسته) فرصت داده بود تا راههای در حال تجربهشان را عمومیتر کنند. من یکی از همین جریانات Re-connect Online Festivalرا که حاصل تلاش های تعدادی از بچه های خودمان بود و البته شکل بین المللی هم داشت، با دقت و وسواس دنبال کردم. بسیاری از اجراها را دیدم و گفتگوهایی که در باب موضوعات مرتبط انجام میشد را دنبال کردم. من هیچکجا با این گفتار روبرو نشدم که کسی از سازندگان یا برگزارکنندگان این جریانات داعیه این را داشته باشند که در حال ساختن پدیده ای به نام “تئاتر آنلاین” هستند. در واقع آن ها جستجوگر ادامه راه های ارتباطی در امر “اجرا” بودند و به وسعت عمل و امکان عمل اجرا در مفهوم کلان میاندیشیدند .آن ها هرگز نه از پیشرفت حرف زدند نه از تغییر. آن ها تجربه هایی در حوزه اندیشه و اجرا ارائه دادند که مثل هر مجموعه قابل ارائه ای ترکیبی از شدنها و نشدنها بود. مهم این بود که کرونا ایده پردازی و اندیشه آنها را متوقف نکرده بود. اما مشکلش مثل هر پدیدهی دیگری نگاه بعضی از سازندگان بود که کم وسواس و پر شتاب رخ داده بود.
منظورتان از اینکه آنها نه از پیشرفت حرف زدند نه از تغییر چیست؟
در واقع پیشرفت اصلی جای دیگری و در علم دیگری اتفاق افتاده و حالا فردی با استفاده از آن پیشرفت راه جایگزین و تازهای برای ادامه “ارتباط” ایجاد میکند. به نظرم ایدههای فضای مجازی و یا ایدههای تکنولوژی محور پیش از دوران کرونا بسیار رادیکالتر اتفاق میافتاد. اینها با اتکا به تکنولوژیها داشتند ایدههای تازه برای پرداختن به امر اجرا جستجو میکردند. به هرحال بعد از شیوع کرونا و به تناسب تغییر در مناسبات و روابط اجتماعی که جامعه مجبور شد حیات خود را از حالت فیزیکی خارج کند و در پلتفرمهای فضای مجازی ادامه دهد، امر اجرا هم به عنوان امری که به شدت نیازمند ارتباط بود، گاهی تلاش کرد خودش را در پلتفرمهای دیگری قرار دهد.هنوز قابل پیشبینی نیست که پس از دوران کرونا چه اثری از این جستجوها باقی میماند، یعنی فردای روزی که گفتند جهان امن است، ما دوباره مثل سابق به سالنها بازمیگردیم؟ یا همچنان از این پلفترمها به عنوان یک امکان محافظت میکنیم. آیا گروه اجراگرها و تماشاگرها در پلتفرمهای مجازی باقی میمانند یا نه؛ با مشاهده اجراها متوجه شدهام اگر در حوزه تئاتر و اجرا درباره پیشرفت صحبت میکنیم، این حرکت رو به جلو باید در حوزه اندیشه و فرم رخ دهد، چون پیشرفتهای تکنولوژیک در جای دیگری بوجود آمده و حالا به ابزاری برای حرفه ما تبدیل شده است و اندیشه و خلاقیت من سازنده در بکارگیری آن پیشرفت تکنولوژیک اهمیت دارد. از اینجا به بعد برای من اهمیت ندارد که اجرا روی صحنه اتفاق بیفتد یا در پلتفرم ZOOM چون باید ببینیم با دنیایی که برای من میسازد چه میکند و منطق و ضرورت استفاده از آن پلتفرم نوین چیست؟ مهم برایم نسبتی است که با وضعیت انسان در جهان کنونی برقرار میکند. وقتی ملاقات ها و دیدارهای خانوادگی از طریق این پلتفرمها اتفاق میافتد، وقتی سخنرانیهای سیاسی و حتی کنشهای سیاسی خود را در این پلتفرم ها تعریف میکنند، تجربه اجرا نیز در این پلتفرمها جالب توجه و مطالعه است. من هم گمان نمی کنم تماما موفقیتآمیز بوده، ولی خب مگر گونههای دیگری از تجربه در تئاتر و اجرا به محض رخداد موفق بودهاند که این تجربه ها موفق باشند؟! اما این ها حائز ارزشهایی هستند که مطالعه در باب شان ضروری است. اما آفتی مثل به مد بدل شدن را هم داشتند، مثل هر فرآیند تازه ای مربوط به امر اجرا و تئاتر. به یاد بیاورید استفاده از تکنولوژی های نوین و تصویری را در تئاتر که چگونه بدون در نظر گرفتن خاستگاه ها و نیازهای اثر خودش به مد در تئاتر تبدیل شده بود. اما اشکال در تکنولوژی نبود اشکال در استفاده کننده بود. در مورد اجراهای آنلاین هم مشکل در تکنولوژی نیست،مهم این است که چه کسی؟ چرا و چگونه از این پلتفرم ها برای ساختن اجرا استفاده میکند.
در عینحال بین کشمکشها درباره تئاتر به قول بعضی «همنفس با تماشاگر» و طرفداران تجربههای تازه، که بعضا حالتی هیستریک هم پیدا کرد. در میان کارگردانان شناخته شده جهان، کیتی بود که نظر داشت. اینکه «در آینده، همهگیریهای بیشتری خواهد آمد پس باید سیستمهای دیگری داشته باشیم و در نتیجه باید توی سرمان فرو کنیم که از تجربه زنده مقدس [تئاتر] چشمپوشی کنیم». سوال اول دلیل برخورد احساسی و عاطفی ما با پدیده است و دوم، اینکه به نظر شما این وضعیت منجر به ایجاد تغییر نگرش در مقایسه با گذشته میشود؟
تئاتر در گفتمان ما «تقدسی» را کسب کرده است که نمیدانیم این تقدس به ماهیت تئاتر مربوط است یا ما فعالان تئاتر این تقدس را به تئاتر الصاق کردهایم. اگر قرار باشد تقدسی وجود داشته باشد بیتردید «تماشاگر» باید بر این تقدس صحه بگذارد. و گمان کند این تقدس تنها از راه ملاقات رودررو امکان جاری شدن را دارد. البته من با نگاه تقدس گرایانه با پدیدههای بسیاری از جمله تئاتر مخالفم. چون امور مقدس ما را از هر نقدی منع میکنند و تئاتر خود محفل نقد است و علیه تقدس. اما اگر هم وجود دارد به خودم اجازه نمیدهم بگویم من سازنده امری مقدس هستم. اجازه میدهم جهان ملاقات کنندگان با من درباره این مسئله و وجوه مقدس آن ملاقات بگویند. تئاتر و فراتر از آن اجرا بسترهای بیکران، گشوده و آزادی هستند که امکان پویایی و جویایی در بستر پر نوسان زمان را دارند. ما سازندگان «ارتباط» هستیم و اجازه این را داریم تا ملاقات با هدف ارتباط و ساختن جهان تازهای را در هر بستری آزمون کنیم. از ملاقاتهای آئینی در یونان باستان در معبدها تا ملاقات در اسکایپ و زوم قلمرو بیکران امر اجراست. با این حال به روشنی آگاه هستیم که بدنهای زنده و قابل لمس غایب این ملاقات آخرین هستند، ولی آیا این غیاب خود «مسئله» و حوزهای قابل «اندیشه» نیست؟! اما از اینجا به بعد نکته کاملا فنی و اجرایی است و هر اجرا خود باید پاسخ ضرورتهایش را در دل خود به ملاقات کنندهاش بدهد. و این ضرورت نیاز به شناخت و درک روشن از پلتفرمهایی دارد که کارکرد زمان، مکان و ارتباط و بدن را در اجرا دستخوش تغییر میکنند.
مسئله این نیست که با یک اجرای آنلاین در یک پلتفرم مجازی روبرو هستیم یا با یک اجرایی در یک خانه و یا خیابان. پرسش این است که اگر کارگردان بتواند اجرای خود را هم بهصورت آنلاین به تماشا بگذارد هم به صورت زنده در روی صحنه و حضور جسمانی بازیگر و تماشاگر خب کارکرد و ضرورت تجربه در فضای آنلاین و غیاب جسمانی چیست؟ این مشکل به هر برخورد تازهای با اجرا مربوط میشود که شکل بیرونی زودتر از ضرورت و ماهیت درونی عمل میکند. وقتی در سالیان گذشته جریان اجرا خارج از سالن های رسمی شروع شد، میلی شکل گرایانه به سازندگان داد. در اوایل خود به چنان ارزشی بدل شده بود که انگار اگر اجرایی خارج از استیج های رسمی انجام شود واجد ارزش افزوده است. اما نکته این بود که بسیاری که چشم بسته به پیروی از یک مد حرکت میکنند چیزهایی میساختند که بیشتر با مغز سازندگانی ساخته شده بود که وابسته به استیج رسمی بودند. و حالا به زور به بیرون از صحنه چسبانده شده بود. خب این مسئله در مورد اجراهای آنلاین هم وجود دارد، من هم اجراهایی را دیدم که میشد بعد از کرونا در صحنه دید و سازندگانشان به زور آن اجراها را به عنوان اجرای آنلاین تعریف کرده بودند و در پلتفرمهای مجازی قرارشان داده بودند.
اما در عین حال تک و توک هم با تجربههایی مواجه شدم که اساسا طراحی شده بودند برای اینکه در یک پلتفرم خاص اجرا شوند و از آن پلتفرم اتفاقا برای به تماشا گذاشتن صرف استفاده نکنند. بلکه از قابلیتهایش برای مشارکت دادن من یا فعال نگه داشتن ارتباط در اجرا استفاده میکردند و اتفاقا متوجه این غیاب جسمانی بودند. یعنی همین مسئله خاص را وارد ایدهپردازی کرده بودند. غیاب جسمانی که در تمام ابعاد زیستی دوران قرنطینه در حال تجربه بود. من گمان میکنم اپر محصول تمام این ماهها تجربه در پلتفرمهای مجازی فقط یک اثر درخشان و اجرای قابل توجه باشد، خود یک موفقیت است. مگر در انبوه تولیدات فضای اصلی تئاتر چند نمونه جالب توجه در یک سال رخ میدهد؟
آیا شما شاهد تاثیراتی از دوران اپیدمی بر اجراهای انلاین بودهاید؟
جهان بارها و بارها اپیدمی هایی را پشت سرگذاشته است و اپیدمی پدیده تازهای برای بشر نیست، اما شاید این نخستین اپیدمی با این وسعت در زمان زیست کوتاه ماست. و بزرگترین تفاوتش با اپیدمیهای گذشته تاریخ این است که در عصر شبکههای اجتماعی و جهان آنلاین رخ میدهد. اگر در عصر آنفولانزای اسپانیایی کسی ایده زندگی در اجتماعات مجازی را ارائه میداد، احیانا ایدهای علمی-تخیلی به نظر میرسید؛ اما در حال حاضر ما در جهانی زندگی میکنیم که پیش از وقوع اپیدمی امکان زیست در جهان غیر فیزیکی را تجربه کردهایم و خود آن پدیده(زیست در شبکه های اجتماعی) با سرعت بالایی به اپیدمی تبدیل شده بود. به نظر من جهان همیشه به فعالان امر اجرا نشانه های لازم را نشان میدهد، مهم این است که فرصت دیدن و اندیشیدن در بابشان را داشته باشیم.
اما میخواهم از موضوع اجراهای آنلاین فاصله بگیرم، چون معتقدم همچنان به گذر زمان نیاز داریم و فکر میکنم فعلا در مقام ایده جایگزین مطرح هستند. من به این دوران بهعنوان دورانی نگاه میکنم که بشر از آن عبور میکند. شما اگر به حجم اعتراضها نسبت به محدودیتها در کشورهای متعدد توجه کنید متوجه خواهید شد که همه در جستجوی بازگشت به شرایط سابق هستند. ولی معتقدم تئاتر باید به این دوران طور دیگری نگاه کند و یادآور شود. اینکه وقتی دوباره شرایط پیش از کرونا بر جهان حاکم شود، ما دیگر آن انسانهای سابق نیستیم که بار دیگر به یک وضعیت برگشتهاند. نگرانی من از مواجهه امروز سازندگان تئاتر با دولت و یا پدیده کرونا این است که انگار این دوره یک زائده است. وقتی نمایشنامه نویس و کارگردان به این دوره به عنوان یک زائده نگاه کند، تمام اکنون و آینده را هم از دست میدهد، همانطور که تمام گذشته را از دست داده است. دیگر نمیتواند توجه کند این حرفه چه ملزوماتی دارد؟ اینکه اتفاقا کار نویسنده و کارگردان مطالعه محیط پیرامون، تغییر شکل فیزیک انسانها و وضعیت کنونی است. به نظرم وقتی صحنهها تعطیل شدند و ما امکانی برای ساختن و ارائه نداشتیم، نقطهای است که اجتماع ارائه پرفرمنسهایش را آغاز کرده و ما باید با نگاه کردن به جامعه اندوختهای گردآوری کنیم که با آن دوباره به صحنه بازگردیم.
خب راه این نگاه چیست؟ چگونه ممکن است یک کارگردان در این وضعیت بتواند به جامعه دقیق نگاه کند؟ منظورم این است که اگر چگونه نگاه کند به این دوران(کرونا) به عنوان یک زائده نگاه نکرده است؟
من گمان میکنم ما به شدت نیاز داریم تماشاگر شویم. ما سازندگان اجرا و کارگردان ها در وجودمان به تماشاگری نیاز داریم که دائم به عملکردمان نگاه کند و هر گاه آن تماشاگر ناپدید یا ناکارا میشود، ما هم قدرت تماشای ساختههای مان را از دست میدهیم. حالا فرصتی ست برای بیدار کردن تماشاگر خفته وجودمان. چیزهای زیادی برای تماشا وجود دارد. پاپ که مقابل میدان خالی واتیکان و برای یک خلا بزرگ دعا میخواند. کشیشی که از مردمی که در گذشته به کلیسا میآمدند عکسهای شان را گرفت و به جای خودشان در جاهای خالیشان روی نیمکتها و صندلیهای کلیسا چسباند و برای عکسها مراسم اجرا کرد. یا کشیشی که از فضای مسقف کلیسا خارج شد و در محوطه باز از مردم خواست با خودروهایشان چونان صف پمپ بنزین بایستند و خودروهایشان را مقابل صندلی او متوقف کنند، شیشه ها را پایین بدهند و اعتراف کنند. یا شخصی که ضریح یکی از اماکن مذهبی را لیس زد یا آن جماعتی که درهای یکی از زیارتگاهها را شکستند، یا شخصی که کنار شتر زنده ایستاد و ادرار شتر را به مثابه داروی درمان کرونا نوشید. ببینید حتی جامعه دینی ما رفتاری متفاوت با تعطیلی مراسمها دارد. ایدههای کشیشها را قیاس کنید با نمونههای خودمان. به هر حال جهان به وقت توقف اجراهایی که در دستان ما سازندگان بود خود اجراهایش را آغاز کرد. بهترین سازندگان بهترین تماشاگران هستند. فعلا میبینم و تماشا میکنیم. در این تماشا رازی نهفته است که باید کشف شود. اما در شیوه مواجهه و اعتراض به مسئله یک نکته وجود دارد که بلافاصله نسبت سازندگان را با خود پدیده به شکل حیرتانگیزی زیر سوال میبرد. طوری که ممکن است فکر کنیم با این دستفرمان، اگر شرایط سابق دوباره حاکم شود، ما سازندگان تئاتر که لابد باید بتوانیم نوع زیست شخصی و اجتماعیمان را بازنمایی کنیم به شکل غیرقابل باوری در دورترین فاصله خواهیم ایستاد.
از سوی دیگر وضعیت فعلی بهترین امکان بوده که ما به عنوان فعالان یک حرفه بپذیریم مانند بسیاری مشاغل دیگر دچار توقف شدهایم، اما این توقف فقط در ارائه است. اندیشه که قابل توقف نیست! حالا میخواهم بین مسئله شغل و معیشت و اندیشه و مطالعه نسبتی برقرار کنم. ما در این ایام بارها گفتهایم؛ «آقای دولت من هم به شغل و کسب درآمد نیاز دارم» حتما لازم نبود بگویم به من پول دهید تا زندگی کنم و یا اگر پولی نمیپردازید پس باید دوباره سالنها را باز کنید تا من درآمدم را از تماشاگر کسب کنم. بلکه میگفتم حرفه من قابل تعطیلی نیست، من ماهها میبینم و میاندیشم و مطالعه میکنم بر زیست و شرایط اجتماعی و شخصیام تا مجموعه دریافت هایم روزی به اجرا بدل شود. در نتیجه شغل من تعطیلی ندارد چون اندیشه تا مغز کار میکند تعطیل نیست. میگفتم؛ کار من مطالعه زیست انسانها در دوران معاصر و بازنمایی یا هر رفتار خلاقانه دیگری از آن روی صحنه تئاتر است. اگر قرار است کمکی کنید حداقل به من هزینه این مطالعهام را بپردازید. چون محصول مطالعه امروز من، فردا در پروسه آموزش و یا اثر من نمود پیدا میکند. میگفتم این دوره حساس(عصر کرونا) یکی از مقاطعی ست که من میتوانم مورد مطالعه قرار دهم. من نمایشنامهنویس این دوره را برای نوشتن مطالعه میکنم و من کارگردان و بازیگر برای ساختن اجرا. ما به ثبت و کشف لایه های پیچیده زیست در عصر کرونا نیاز داریم، نه به این مفهوم سادهانگارانه که بعدا تئاترهایی با موضوعات کرونا به روی صحنه ببریم که این کارها را همیشه کسانی هستند که انجام میدهند. بلکه برای اینکه بدانیم تجربه بدنهای عبور کرده از روزگار پر فراز و نشیب کرونا، بدنهای متوقف شده در کنج خانهها، بدنهای قطع شده با بدنهای دیگر همه و همه هم اکنون قابل مطالعه هستند. اگر ما با سیستمی غیر وابسته به پروپاگاندای سیاسی روبرو بودیم یا نگاه عاقلانهای وجود داشت، از بودجه و زمان فعلی برای اندوختن اندیشه از راه مطالعه زیست اکنون استفاده میشد. حتی کسانی باید این زمان را صرف مطالعه پارامترهایی کنند که برای بازگرداندن تماشاگر در دوران پساکرونا به سالنهای تئاتر لازم است. حتی شاید لازم باشد ایدههایی مابینی طراحی شوند تا تماشاگر از خانه به فضاهای دیگر اجرا مثل فضاهای باز بیاید و به تدریج آرامش خاطری برای بازگشت کامل به سالنهای مسقف پیدا کند. چه اشکال دارد اگر فضاهای اجرا هم مسقف باشند، هم فضای باز و هم آنلاین، هر کدام ناتوان بودند خودشان از بین میروند. اما این زمان میتوانست و میتواند صرف مطالعه در همه ابعاد شود و بودجه یک ساله تئاتر که نمیدانم تکلیفش چه شده وقتی اجرای چندانی وجود نداشته برای زمینهسازی و قوی کردن آینده تئاتر و اجرا مورد استفاده قرار میگرفت. در آن صورت هم معیشت فعالان حرفه تئاتر و اجرا تامین میشد و هم خوراک بی نظیری برای دوران پساکرونا گرد میآمد. میدانم به ظاهر خیالبافی به نظر میرسد اما یقین دارم با یک خرد جمعی چنین طرحی امکان وقوع میداشت، و البته هر طرح آینده نگرانهی دیگری. من حتی با طرح هایی که مسئولیتشان مطالعه گذشته تئاتر باشد هم موافقم چون مطالعه گذشته هم میتواند بر روند آینده موثر باشد. اما بله همین طور که درباره این ایدهها میگویم خوب میفهمم که چگونه میتواند خیالبافی به نظر بیاید و حتما همینطور است چون پروپاگاندا اجازه نمی دهد مثلا جشنواره کم خروجی فجر را تعطیل کنیم و به جای آن به هنرمندان بگوییم کار شما فکر کردن و مطالعه است، هزینه این مطالعه با ما! خب در شرایط فعلی که بین بخشی از ما (سازندگان تئاتر )و بخش دولتی تئاتر اشتراکی در موضوع وجود دارد و همه یک صدا میشویم که تئاترها را باز کنید چنین پیشنهادی هم طبیعی ست خیالبافی به نظر آید. در این شرایط ما فریاد میزنیم؛ به ما امکانی دهید که همان کار سابق را انجام دهیم! میگوئیم گذشته مقدس است!
متاسفانه تئاتر دارد گذشته خودش را تمنا میکند و وقتی در این باره حرف میزند یعنی تکرار همان فرایندِ رفتن داخل پلاتوها و ساختن تئاتر به شیوه سابق؛ درحالیکه این بازگشت به شیوه سابق یعنی بازگشت به آن در تمام ابعاد که تاکید دارم خواسته بسیار نگرانکنندهای است. اساسا هر میل برگشتی به گذشته خوفناک است و نشان از غیر پویایی جامعه یا استیصال آن جامعه دارد.
بر ما پوشیده نیست که در هنر با مقوله بازنمایی مواجه هستیم. برایند این اضطراب جمعی را باید در قالب خامترین شکل بازنمایی، یعنی کنشهای جسمانی – به گفته آرتو – مطالعه کنیم؟ یا نمایشنامهنویسان هم دست بهکار میشوند؟ فکر میکنید در نهایت تئاتر ما به وضعیت واکنش آگاهانه نشان میدهد؟ این اواخر شاهد هستیم بلافاصله بعد از رفع قرنطینه و بازگشایی سالنها، چیزی که به صحنه آمد بیتناسب با وقایع و ادامه همان رویکرد پیش از کرونا بود. انگار نه انگار در این یکسال فترت اتفاقهای مهمی در ایران و جهان رخ داده است.
از آنجا که من نمایشنامهنویس نیستم و نسبت مسیر کاریام با نمایشنامه محدود و اندک است، در واقع نمی دانم نمایشنامهنویسان چگونه به این وضعیت نگاه کردهاند یا خواهند کرد. هر چند همان طور که گفتم آن ها هم نیاز به مطالعه وضعیت کنونی دارند. اما از زاویه اجرا و کارگردان میخواهم طرز ادراکم را از خودم آغاز کنم. ما الان دچار یکجور بیگانگی و عدم اعتماد نسبت به بدن خودمان هستیم. گاهی میگویم که هیچوقت در زندگی تا این اندازه نسبت به بدن خودم بیاعتماد نبودهام. این شک دائم با من همراه است و مدام فکر میکنم دارد از بدنم خطایی سر میزند. به این معنا که یک فاصله اجتماعی تعریف شده و ما نباید از آن فاصله و حریم امن برای خودمان و دیگران عبور کنیم. ما در گذشته وقتی از دو جنس زن و مرد در صحنه استفاده میکردیم لاجرم داشتیم از فاصله جسمانی و فیزیکی یا همین فاصله اجتماعی امروز بهره میبردیم. آنجا پای قانون و حاکم و سانسور در میان بود و اینجا نام حاکم و قانون و سانسور”کرونا”ست. در موضوع خاص کرونا یک تجربه شخصی داشتم. چندین ماه پس از شیوع ویروس کرونا و ماندن در خانه، وقتی در مقطع کوتاهی ماجرا آرام گرفت و از منع تردد کاسته شد، به ملاقات مادرم در یزد رفتم. من همیشه عاشقانه مادرم را در آغوش میگیرم و مادرم نیز مرا طولانی در آغوش میگیرد و یکدیگر را غرق در بوسه میکنیم. اما آن زمان ناچار شدم مادرم را با فاصله ملاقات کنم و نمیتوانستم روی او را ببوسم یا او را در آغوش بگیرم. اینجا اجبار از جنس متفاوتی بود و دیگر یک منع سیاسی و یا حاکمیتی نبود، بلکه چیز دیگری ایجاب میکرد بین این دو فیزیک فاصله ایجاد شود. ناگهان من در مقابل او و او در مقابل من به دو بازیگر بدل شدیم که منع داریم یکدیگر را ببوسیم. اینجا ما(من و مادرم) در گونه ای از فاصله اجتماعی قرار گرفتیم که مشابهاش را بارها در روی صحنه و حتی در سینما شاهد بودهایم. حالا او نقش یک مادر و من نقش پسری را بازی میکردم و هر دو شبیه کارکترهای روی صحنه در قوانین بسته جاری بودیم با تمام موانع خودش. اینجا چیزی به من یادآور شد؛ زیست اجتماعی ما در ابعادی دارد به زیست صحنهای ما نزدیک میشود. بله این یک خاصیت تازه است که معانی پیش از خود را تغییر میدهد. آزادی روابط تنانه و عاطفی در زندگی خصوصی عصر کرونا بی شباهت به منعهای جاری در زندگی اجتماعی و عمومی نیست. من به این فکر میکنم، به اینکه وقتی در مقطع کنونی از صحنه و سالن تئاتر دور هستیم، چه چیزهایی برای آموختن وجود دارد؟ همچنین پرسش دیگری پیش رویم قرار گرفت، اینکه فردا و بعد از کرونا قرار است با چه کیفیت فیزیکی مواجه شویم؟
آیا بدنهای ما همان بدن های سابق هستند؟ دیگر برای من اهمیتی ندارد که قرار است هملت اجرا کنم یا نمایشنامهای نوشته امیررضا کوهستانی یا اصلا ایدهای را در فقدان نمایشنامه به اجرا بدل کنم؛ بلکه این اهمیت دارد که حالا با سپری شدن تجربه خاص کنونی، قرار است با چه بدنها و چه وضعیت جسمانی از سوی بازیگرها مواجه باشم؟ این وضعیت های جسمانی و بدنی ابعاد عاطفی را در خود دارند که بی نهایت به رویکرد مورد مطالعه من “عواطف معاصرفردی و جمعی “مربوط است. باید نگاه کنیم ببینیم این تجربه زیستی دارد چه چیز به ما آموزش میدهد؟
من ورکشاپی را قبل از کرونا شروع کرده بودم که تعطیل شد، بعد از آن دوره تعطیلی برای مقطع کوتاهی اجازه برگزاری حضوری کلاس ها داده شد، به وقت بازگشت به فضای فیزیکی وقتی از هنرجوها میخواستم اتود بزنند، کاملا شاهد بودم وضعیت تفاوت کرده است.
معتقدم این مقطع زمانی فرصت خوبی بوجود آورده که ما یک بار دیگر زیست خود را مطالعه کنیم تا زمانیکه قرار شد دوباره به صحنه بازگردیم، نسبت به تجربه زیسته آگاهی داشته باشیم و بدانیم با درنظر گرفتن چه تجربهای بار دیگر به صحنه میرویم. حتما متوجه هستید که بحث من اصلا ناظر بر این نیست که مثلا آن فرد در یک سال اخیر چندبار الکل به دستهایش زده یا چقدر از مواد شوینده استفاده میکرده، بلکه میگویم این عادتهای تازه ما همراه خود تاثیراتی میآورند که ابزار تازهای را در اختیار کارگردان قرار میدهد. درعینحال از جسمی که به صحنه میآید تصور روشنی هم ندارم، چون اضطرابهای ما در دوران کرونا دستخوش نوسان است. مثلا نگرانی ما وقتی مطلع شدیم سی نفر در اثر ابتلا به کرونای نوع انگلیسی فوت شدهاند با بیستوچهار ساعت قبلی که نمیدانستیم چنین اتفاقی افتاده کاملا تفاوت میکند. اینکه میشنویم پیک جدید در راه است یا سازمان بهداشت جهانی اعلام میکند نوع تازه ویروس به زودی دوباره سراسر جهان را در بر میگیرد باز مسئله دیگری بوجود میآید. چنانکه در سالگرد شیوع کرونا در ایران و جهان، حالا با پسوند تازه ویروس – انگلیسی- بار دیگر شاهد گسترش بیماری از نوع جهش یافته اش هستیم. نمیدانم چقدر توانستم در مسیر پرسش حرکت کنم ولی میدانم که وقت آن رسیده تئاتر نسبت به مسئله جسمانیت خودش بیتفاوت نباشد و باید تا آنجا که میتواند در این دوره مطالعه کند که وقتی از دوره کرونا گذشتیم به خوبی از آگاهی به دست آمده بهره بگیرد. البته یقین دارم در ایران گروه های باهوش و خلاقی وجود دارند که بی صبرانه و در مقام تماشاگر منتظر دستاوردشان از این دوران هستم.
پیش از طرح پرسش پایانی، تاکید میکنم که باعث خوشحالی است که حداقل اینجا و در این گفتگو با یک چهره اهل مطالعه نظری و یک کارگردان مواجه هستم که مسائل پیرامونی را با دقت دنبال میکنند و دست تئاتر ابدا خالی نیست، گرچه اطمینان داریم افراد دیگری فعال در این هنر، بویژه از افراد مرتبط با دانشگاه همین حالا ایدههایی برای مواجهه آگاهانه با پدیده طراحی کردهاند و این جای امیدواری دارد. ولی آقای دشتی شما در این دوران چه تجربهای اندوختهاید که در تمرینهای احتمالی آینده و یا اجرای جدید فکر میکنید به آن رجوع خواهید کرد؟
فکر میکنم در پاسخ به پرسشهای قبل بخش عمدهای از اندوخته حداقلی و نگاه خودم را به نوعی بیان کردم. کتاب «قواعد واگیری» را میخواندم. جایی از قول یک فیزیکدان نقل میکند که علم هر بار بعد از یک مجلس ختم پیشرفت کرده است. یعنی هر بار که آدم مهمی در علم از دنیا رفته، رقبا برای بیان نظریههای تازه انگیزه بیشتری پیدا کردهاند و هواداران فرد درگذشته چندان دست بالا نداشتهاند. فکر میکنم وضعیت زیست تئاتری ما واقعا به یک توقف نیاز داشت. امور با چنان شتابی پیش میرفت که بازگشت به آن وضعیتِ محافظهکارانه و یا آن شتاب واقعا نگرانکننده بود. خب من هم خارج از آن شتاب نبودم هر چند تنبل تر از آن هستم که بتوانم با آن شتاب خود را همراه کنم؛ ولی فکر میکنم با توجه به این شرایط دو کار میتوانم انجام دهم؛ یا مطالعه گذشته – هم در مورد عملکرد خودم و یا کل تئاتر ایران – یا مطالعه اکنون برای آینده. من خیلی به این فکر میکردم که چه کردهام چه دیدهام و یا امروز چه میبینم که فردا میخواهم از آن چه استفادهای کنم. شاید الان نتوانم با اطمینان بگویم فردا چه میکنم، من ولع ساختن ندارم چون تئاتر انقدر ابعاد گسترده دارد که وقتی یک بعد تعطیل میشود شما میتوانید در بعدهای دیگرش مطالعه و فکر کنید. راستش را بخواهید من در تمام دوران کرونا حتی یک روز تئاتر را تعطیل نکردهام. اتفاقا خیلی خوشحالم که این توقف اجرا کردن به من فرصتی برای مرور داده است. دقیق نمیدانم در آینده چه اتفاقی میافتد؛ شاید جالب باشد به این تجربه اشاره کنم که یک سایت اروپایی از هنرمندان نقاط مختلف جهان خواسته بود مقالهای راجعبه تجارب خودشان در این دوران و گمانه زنیهای شان از دوران پساکرونا بنویسند. از من هم خواسته شد چیزی بنویسم. من تلاش کردم تجربه و مشاهدات خودم در دوران کرونا و پساکرونا را به نوشتهای تبدیل کنم، اما نکته اینجا است که با اینکه حجم متن کوتاه بود، اما مدت زمان نگارشش نزدیک به سه ماه طول کشید، عمده دلیل این طولانی شدن میدانید چه چیزی بود؟ زنده و جاری بودن وضعیت و البته غیرقابل پیشبینی بودنش. چون هر بار میخواستم به مسئلهای اشاره کنم، وضعیت تغییر کرده بود. بنابراین تصمیم گرفتم همین فرم را به نوشته وارد کنم. هر بار نوشته را رها میکردم و دوباره سراغش میآمدم چیزی تغییر کرده بود و ثبت تغییرات را به نوشته میافزودم. وقتی کار به پایان رسید و متن ترجمه شد و دوباره برای بررسی نهایی به دستم رسید، اینبار دیگر خودم به کرونا مبتلا شده بودم. پس یک پاراگراف دیگر هم به متن اضافه کردم که حالا خود من به کرونا مبتلا هستم. یعنی با چنان وضعیت متغیری مواجه هستیم ابدا نمیدانیم چه خواهیم کرد. در نظر بگیرید طی همین مدت دو نفر از افرادی که قبلا با آنها تئاتر ساختم را از دست دادهام و اینها بخشی از من و خاطرات من بودند که از دنیا رفتند. اگر به خودم اجازه میدهم درباره بخشی از همکارانم و میل شدید آنها برای بازگشت به شرایط سابق صحبت کنم به این دلیل است که آنها این اظهارات را آشکارا بیان میکنند و در جستجوی بازگشت هستند. همکاران من نیازمند ادامه حیات و معیشت هستند. اما اصل قصه مطلقا همکاران من و فعالان تئاتر نیستند. نشانههای این روزگار به ما میگوید یک میل عجیب وجود دارد که مدیران شرایط را عادی جلوه دهند و خواهان بازگشت تئاتر به شکل سابق باشند ولی در مقابل حتی یک بار نمیشنوید یک نفر اشاره کند این مقطع حساس و مهم است و چه خوب که مطالعه در بابش را شروع کنیم. حرف های مدیران تکراری و فاقد ایدهای نوین بر اساس شرایط موجود است. اصلا تو گویی میل به عادی جلوه دادن شرایط یک فرایند سیاسی است اما باید توجه داشته باشیم که وقتی در شرایط عادی به بعضی مسائل دقت نمیکنیم یک میزان خسارت به بار میآورد، وقتی در شرایط بحرانی نسبت به مسائل بیدقت و سهلانگار عمل میکنیم، خسارتش چندین برابر مهلکتر میشود. مرور کنید طرز ورود مرموزانه کرونا به ایران را درست وقتی رئیسجمهور از عادی بودن شرایط میگفت! معتقدم اگر همهچیز را عادی جلوه دهیم حتی ضعیف تر به گذشته بازمیگردیم. چون انگار این شرایط را زندگی کردهایم و تصور داریم شغلمان طوری است که به راحتی بازمیگردیم و همان کار را انجام میدهیم. سال گذشته که «شهید ندیم» هنرمند پاکستانی پیام روز جهانی تئاتر را نوشت به نکته جالبی اشاره کرده بود او نوشته بود ؛«دوران بد دوران خیلی خوبی برای تئاتر است» و من با او موافق هستم که دوران بد برای تئاتر دوران بسیار خوبی است، به این شرط که بتوانیم به دوران بد، درست نگاه کنیم.
محافظهکاری محصول جامعهای ست که جرات و شهامت تغییر را از خودش میگیرد. به وضعیت موجود تن میدهد و از گریز از وضعیت موجود هراسان است. کرونا به وضعیت موجود حمله کرده است و حالا بهتر است ما خود را با وضعیت تازه تطبیق دهیم. در حقیقت دیگر گذشتهای وجود ندارد جز برای مطالعه. فقط آینده و نگاه رو به جلو و پرهیز از هر گونه نگاه بسته و منقبض است که میتواند این مقطع زمانی با تمام رنج ها و مرگ ها و دشواریهایش را به متریالی برای ساختن اجرا تبدیل کند. هیچ عجله ای برای آشکار شدن قابلیتهایش وجود ندارد. مکث، نگاه و حرکت آرام. همه چیز به وقت خودش رخ میدهد.
نکتهای باقی مانده که بخواهید اشاره کنید؟
تمام کاری که من در این مصاحبه انجام دادم تلاش برای تماشا کردن خودمان بود. من خودم را بارها به وقت این تماشا دیدم. به بدن خود به وقت این حرفها دقت کردم، به وقت ویرایش مصاحبه، شبیه تمام اضطرابهای این ایام بودم .همهی همکارانم را دیدم که در هر کنشی حقوق اولیهشان را به عنوان یک شهروند تقاضا میکردند، در عین حال بارها به خود گفتم حرفه تو حرفهای مرتبط با اندیشه و خلاقیت و مدیومی برای ارتباط است. اجازه نده خطاهای گذشته سیستم در به رسمیت نشناختن تو سبب شود از خاصیتهای اصلی و پنهان حرفهات دور شوی. فکر میکنم دو وظیفه بنیادین در ایام کرونا بر دوش ماست؛ حفظ سلامتی خود و خانوادهمان ، زنده نگه داشتن فکر و اندیشهمان برای فردای پایان کرونا که دستمان پر باشد. دست پر نه به مفهوم داشتن اثری برای اجرا بلکه به مفهوم داشتن فکری پر برای ساختن هر گونه اجرایی؛ اگر زنده بمانیم…
خیلی ممنون از پخش و انتشار نظرات و دیدگاه های آقای علی اصغر دشتی، آموزگار توانمند و دلوسوزمان..
در اینجا من می خوام به زعم خودم از ایشان بخاطر تشویق اهل هنر بخصوص تئاتر به اندیشه آگاهانه و رفتار آگاهانه واقعا تشکر کنم، اینکه ایشان به صحیح ترین حالت زوایای عمق تاثیرات کرونا و اپیدمی را بر جامعه امروز ما و جهان بازگو، تحلیل و بررسی می نمایند. بی نهایت سپاسگزارم