کارفرما میگفت منشی شدی پس باید کاملا در اختیار من باشی
نیروی کار زنان همواره بیش از مردان مورد بهرهکشی از سوی کارفرمایان خود واقع شده و «زن کارگر» مساوی با کار بیشتر، مزد کمتر و ستم افزون بوده است. این گزارش نگاهی دارد به ستم مضاعفی که منشیها در محیطهای کاری متحمل میشوند.
نیروی کار زنان همواره بیش از مردان مورد بهرهکشی از سوی کارفرمایان خود واقع شده و «زن کارگر» مساوی با کار بیشتر، مزد کمتر و ستم افزون بوده است. یکی از برجستهترین ابعاد این ستم هم آزار جنسی است. مصادیق متعدد آزار جنسی در محیط کار رخ میدهد و در قدم اول، برای مقابله با آن، باید این مصادیق را شناخت.
این گزارش نگاهی دارد به ستم مضاعفی که منشیها در محیطهای کاری متحمل میشوند. عموم کارفرمایان به واسطه ارتباط منشیها با ارباب رجوع، تمایل دارند از نیروی کار زن استفاده کنند؛ چرا که تصور میکنند یک منشی زن، ویترین بهتری برای ارائه خدمات دارد. زنانی که به زعم آنها، نه تنها کار عاطفی را به بهترین نحو انجام میدهند بلکه زنانگی و جذابیتهای خود را هم به کار خواهند گرفت، همیشه باید به ظاهر خود برسند، لبخند بزنند و خوشرویی کنند.
اما زنان منشی آزارهای روحی و جسمی متعددی را بهواسطه شغل خود متحمل میشوند. در این گزارش با پنج منشی که در شرکتهای صنعتی، دفتر پزشکان و وکلا کار کردهاند، گفتگو شده است. در این میان، یک منشی هم مرد انتخاب شد تا تجربه مردانه هم انعکاس پیدا کند. منشیهای زن، همگی بر این موضع اتفاقنظر داشتند که نگاه بیرونی جامعه، زنان منشی را گزینههایی دسترسپذیر برای هر گونه رفتار غیرمتعارف در محیط کاری میشناسد و کلیشههای جنسیتی، شغلی و طبقاتی تبلیغ شده از سوی سینما و تلویزیون، این باور را تقویت کرده است.
کارفرما میگفت منشی شدی پس باید کاملا در اختیار من باشی
بیتا ۱۳سال است که بهعنوان منشی کار میکند. کسی که نه از روی اجبار، که کاملا انتخابی و با علاقه به سمت این شغل گرایش پیدا کرد: «شاید برای دیگران قابل باور نباشد که کسی از کودکی از شغل منشیگری خوشش بیاید، اما من همیشه این کار را دوست داشتم. تصور اینکه منشی یک شرکت بزرگ باشم که مدیرعامل آن از صبح تا شب هزاران کار سنگین دارد و مسئولیت برنامهریزی آنها با من است برایم جذاب بود. وقتی در فیلمها تصویر منشیها را میدیدم که همیشه خیلی زیبا و تمیز و مرتب هستند، از همان کودکی از آنها خوشم میآمد. به نظرم خیلی نقش مفیدی داشتند. برای همین هم وقتی دیپلمم را گرفتم، مستقیم به سمت همین شغل رفتم. بالاخره به سفارش یکی از آشنایان توانستم در شرکت نسبتا مطرحی، منشی یکی از مدیران میانی شوم. خیلی خوشحال بودم. حدودا ۱۹سال داشتم و آماده هر کار دشواری بودم. چون یکی از بستگان هم سفارشم را کرده بود، خودم را مدیون او میدانستم و به همین دلیل بیش از حد توانم کار میکردم. مدت کوتاهی نگذشت که در همان شرکت، توانستم ارتقا پیدا کنم و منشی یکی از مدیرانی شوم که عضو هیات مدیره بود. از همان جا هم بود که کمکم، این شغل و همه آن زیبایی که از آن در ذهنم ثبت کرده بودم با خاک یکسان شد.»
ارتقا برای بیتا مساوی شد با حضور در جلساتی که مدیران بالادستی بسیاری در آن حضور داشتند و در این فضا، نخستین چیزی که او کمکم از دست داد، امنیت بود: «مدت کوتاهی نگذشت که فهمیدم حضور در چنین فضایی مساوی است با انجام خیلی از کارهایی که برای من حل شده نبود. آن روزها تصور میکردم که من دختر عقبافتاده یا سنتی هستم. با اینکه آدم مذهبی محسوب نمیشوم اما رفتار مردان در آن شرکت به گونهای بود که حس میکردم آنها که اروپا رفتهاند، حتما متجددتر از من هستند و این منم که خیلی دید بستهای دارم. بارها تلاش کردم تا نگاهم را تغییر دهم و کمی شبیه آنها شوم اما نتوانستم. به مرور فهمیدم که در آن محیط به هیچ عنوان احساس امنیت نمیکنم.»
بیتا که حالا زنی در آستانه ۳۴سالگی است، میگوید بعد از مدتی فهمید که آن رفتارها نه نگاه باز بود و نه رفتار متجددانه؛ که تنها آزار جنسی بوده است: «بیشتر روزها برایم به سختی میگذشت. وقتی جلسه مهمی داشتیم، از من میخواستند که برایشان نوشیدنیهای الکلی سرو کنم و حتی گاهی از من میخواستند که با آنها همراه شوم. مدیرم میگفت که تو باید به عنوان منشی این کارها را انجام دهی و من هم تا مدتها تصورم این بود که حق با او است. فضا به گونهای بود که چندان نمیتوانستم در این باره با کسی هم حرف بزنم یا مشورت کنم. یا مثلا خیلی اوقات پیش میآمد که مدیران سایر شرکتها که به آنجا میآمدند، تصور میکردند من زنی هستم که باید به آنها هر نوع سرویسی بدهم. شوخیهای زننده میکردند و حتی برخی از آنها آنقدر وقیح بودند که شوخیهای فیزیکی هم میکردند.»
بیتا بارها و بارها محل کارش را، فقط و فقط به همین دلیل تغییر داد و حالا چهار سالی میشود که به ثباتی نسبی رسیده است: «بالاخره بعد از سختیهای زیاد توانستم جایی را پیدا کنم که در آن امنیت دارم. در محل کار فعلیام، نسبت به این موضوعات بسیار حساس هستند. مدیر عامل خوبی داریم و مدیر منابع انسانی شرکت هم که یک زن است، نظارت خوبی بر مسائل این چنینی دارد. شرایط برایم آرام شده و دیگر خبری از آن اتفاقات نیست اما هنوز هم از دوستان دیگرم که منشیگری میکنند، داستانهای مشابه با خودم را زیاد میشنوم.»
وقتی جواب رد دادم، گفت از خدایت هم باشد که با یک دکتر بخوابی!
تجربه منشیگری برای «زهره» اما به جایی ختم شد که او از این شغل به طور کامل دست کشید. ۲۷سالش بود که تصمیم گرفت استقلال مالی خود را داشته باشد. به عنوان دختری مجرد، نتوانسته بود با مدرک لیسانسش کاری پیدا کند و سراغ منشیگری رفت. بعد از چند بار مصاحبه دادن، توانست در مطب یک پزشک کار پیدا کند. اوایل همه چیز خوب بود تا اینکه آقای دکتر، رفتارهایش را عوض کرد. خودش میگوید یک سال کار در آن مطب، بدترین روزهای زندگیاش بوده است: «دو ماه اول همه چیز عادی بود اما کمکم رفتارهای پزشک آن مطب تغییر کرد. شبها دیر وقت به من پیامک میداد، آن هم درباره کاری که هیچ ضرورتی نداشت. کمکم پیامهایش هم تغییر کردند. اوایل جوکهای معمولی بود اما بعد از مدتی جوکهای جنسی هم شروع شد. من اصلا نمیدانستم که باید چه واکنشی نشان دهم. اوایل به روی خودم نمیآوردم چون او در روز کاری، دیگر از آن پیامها حرفی به میان نمیآورد. ولی بعد از مدتی این قانون را برای خودش شکست و وسط روز کاری هم از آن حرفها میزد. یا درباره مراجعان زن و اندام و ظاهرشان با من شوخی میکرد. یک شب، بعد از اینکه آخرین مریضش را ویزیت کرد، من را صدا زد تا به اتاقش بروم. کمی درباره کار گفت و بعد شروع کرد به تعریف کردن از همان جوکهای جنسی. من شوکه شده بودم، اما سعی کردم بخندم تا همه چیز زودتر تمام شود و بتوانم از اتاق بیرون بروم. اما او ادامه میداد. ابدا نمیتوانستم چیزی بگویم. حس میکردم او رئیس من است و حق ندارم اعتراضی بکنم. مودبانه گفتم اجازه میدهد که به خانه برگردم که گفت خودم میرسانمت. رد کردم اما خیلی اصرار کرد و مجبور شدم بپذیریم.»
زهره میگوید آن ۵۰ دقیقه از مطب تا خانه، بدترین، تلخترین و تحقیرآمیزترین ۵۰ دقیقه عمرش شد: «سوار ماشین که شدیم شروع کرد به حرفهای عجیب زدن. گفت از من خوشش آمده و میخواهد بیشتر با من آشنا شود. میگفت تو به عنوان یک دختر کم سنوسال که تحصیلات پایینی هم داری باید خیلی دوست داشته باشی پز دوستپسر پزشکت را به بقیه بدهی. اینها را میگفت و لبخند میزد. باورم نمیشد که به این راحتی من را تحقیر میکند. از نظر خودش من اصلا در جایگاهی نبودم که بخواهم درباره بودن یا نبودن این رابطه تصمیم بگیرم، چون حتما باید از خدایم هم باشد که با یک دکتر بگردم. من سکوت کرده بودم. گاهی لبخند هیستریک میزدم و همین سکوتم هم باعث شده بود که او تصور کند، همه چیز عادی است. در میانههای صحبتش گفت که هفته آینده به سفر میرود و دوست دارد من هم همراهش شوم. اینجا بود که دیگر نتوانستم تحمل کنم. به او گفتم من مجرد هستم اما نمیخواهم فعلا رابطهای داشته باشم. آن هم با کسی که رئیس من است که فاصله سنی نسبتا زیادی هم با هم داریم. آرام و مودبانه گفتم اما عصبانی شد. شروع کرد به فریاد کشیدن. ناسزا میگفت و تحقیرم میکرد. گفت فکر کردی چه کسی هستی که درخواست من را رد میکنی. میگفت تو یک منشی بیشتر نیستی و باید عادت کنی تا با همه رئیسهایت بخوابی. میگفت وقتی این شغل را انتخاب کردی باید میدانستی که اوضاع از چه قرار است.»
زهره، کمی قبل از اینکه به خانه برسد، در میانههای راه با ترس و فریاد بالاخره از آن خودرو پیاده شد. یک ساعت بعد از آن هم در خیابانها گشت، اشک ریخت، فریاد کشید و به خودش قول داد که دیگر نه به آن مطب برگردد و نه به این شغل: «من خانواده متوسطی دارم اما هیچ وقت هم مشکل مالی حادی نداشتیم. یعنی اینطور نبود که از روی نداری سراغ این شغل رفته باشم فقط دوست داشتم کار کنم. رفتار این مرد اما آنقدر تاثیر بدی روی من گذاشت که دیگر نتوانستم کارم را ادامه بدهم. از تصور آن روزها هم حالم بد میشود. فردای آن شب به مطب نرفتم. هیچ وقت به آن دکتر چیزی نگفتم. او آنقدر متکبر بود که حتی حقوق ماه پایانی من را هم پرداخت نکرد و من هم جسارت اینکه پیگیری کنم نداشتم. حالا چند سالی از آن ماجرا میگذرد اما تاثیر بدش آنقدر زیاد بوده که نمیتوانم سراغ شغل دیگری بروم. به شدت اعتماد به نفسم را از دست دادم و تا مدتها احساس پوچی و بیارزشی میکردم. تا اینکه بالاخره با شیوع کرونا و اینترنتی شدن خیلی از کارها، توانستم یک کار از خانه برای خودم بیابم. اما میدانم اگر قرار باشد روزی دوباره به محل کار بروم، به شدت با مشکل مواجه خواهم شد.»
سینما و تلویزیون کلیشههای جنسی علیه ما منشیها را تقویت میکند
یکی از مواردی که این شغل را دشوارتر از آنچه که باید باشد میکند، تصاویر کلیشهای است که سینما و تلویزیون از شغل منشیها ارائه میدهند. این همان موضوعی است که ملیحه بعد از هشت سال کار در این حرفه به آن اعتراض دارد: «من هم شبیه به بسیاری از زنان منشی دیگر، با کارفرماهایی روبرو شدم که درخواستهای نامتعارف داشتند اما خوشبختانه همیشه توانستم آن را کنترل کنم و هیچ وقت برایم دردسرساز نشده است. با این وجود، چیزی که من را آزار میدهد، نمایشی است که از شغل ما منشیها در تلویزیون به مردم ارائه میشود. تصویر یک زن که همیشه غلیظترین آرایشها را دارد، لباسهای عجیبی میپوشد که چندان با فضای کاری همسان نیست و همیشه در فکر این است که قاپ کارفرما و رئیسش را بدزدد. در واقع اگر بهتر برایتان توضیح بدهم، منشی، دمدستترین کاراکتر فیلمها برای آن کسی است که زندگی مردان متاهل را برهم میزند و به اسم زن صیغهای یا دوستدختر، زن اول را بیچاره میکند. همین تصویر هم باعث شده تا کلیشه شکل گرفته درباره ما و شغلمان، تقویت شود. یعنی اگر جایی ما با کارفرما یا ارباب رجوعی که رفتار خارج از عرف دارد برخورد کنیم، جواب میشنویم که منشیها همه همین هستند. در حالی که اینطور نیست. این نگاهی است که متاسفانه نسبت به برخی شغلهای دیگر هم کموبیش وجود دارد؛ مثل پرستاران و آرایشگرها.»
این کلیشهها تنها گریبان زنان منشی را میگیرد؛ دستکم ملیحه چنین نظری دارد: «نکته دردآور اینجاست که این اتفاقات فقط برای منشیان زن رخ میدهد. شاید به تعداد محدود، مردانی هم باشند که این تجربهها را پشت سر گذاشته باشند اما مخاطب غالب آزارهای جنسی این چنینی زنان هستند. ما هستیم که اگر لباس معمولی بپوشیم کارفرما سرمان غر میزند که مثلا منشی هستی چرا به خودت نمیرسی و اگر کمی به خودمان برسیم، بقیه میگویند با این سر و قیافه کارش مشخص است. ما آن دستهای هستیم که مجبور میشویم شوخیهای جنسی مردان را در محیط کار تحمل کنیم. ما آن افرادی هستیم که هربار مجبوریم به طرف بفهمانیم که دوست نداریم هربار در آسانسور با ما لاس بزنند. ما زنان منشی همیشه مورد ستم و آزار واقع میشویم.»
به عنوان یک منشی مرد هیچوقت با آزار جنسی روبرو نشدم
اظهارت ملیحه اما باعث شد تا من به عنوان نگارنده با یک منشی مرد هم گفتگو کنم. او را که علاقه ندارد نامش برده شود، آقای «لام» مینامیم. حرفهای آقای لام تقریبا مهر تاییدی است بر اظهارات ملیحه. او میگوید تعداد منشیهای مرد بسیار کم است و این هم دلیل دارد. او که سه سال است بعد از ورشکستگی در شغل فروش کالای خودرو، منشی مطب یک پزشک شده میگوید: «بعد از بیکاری هرچه گشتم نتوانستم کاری پیدا کنم. اوضاع مالی به هم ریخته بود و چارهای نداشتم جز اینکه به هر کاری بله بگویم. بالاخره توانستم منشی یک مطب شوم. پزشکی که برایش کار میکنم همان روز نخست به من گفت که مردان بدترین گزینه برای این شغل هستند اما همسرش اجازه نمیدهد که او منشی زن داشته باشد. آن روز این حرف برایم خندهدار به نظر رسید اما بعدها فهمیدم که بسیاری از مردانی که در محل کارشان منشی مرد دارند یا به همین دلیل است و یا به خاطر اینکه آدم مذهبی هستند و نمیخواهند همکار زن داشته باشند. این موضوع خیلی برایم عجیب بود.»
او میگوید تا به حال در محیط کارش با آزارهای جنسی مواجه نشده است: «هیچ وقت اتفاق این چنینی برای من رخ نداده است. به نظرم برای سایر مردان منشی هم نباید چنین اتفاقی بیفتد. اصلا این آزارها فقط برای زنان است دیگر.»
آزارهای جنسی نسبت به مردان هم در محیطهای کاری رخ میدهد، اما وقتی صحبت از تبعیض است، پای یک نظام قدرتمند در میان است. نظامی تنیده به باورهایی مردسالارانه که میخواهد به هر قیمتی و در هر شکلی اقتدار خود را حفظ کند و دست از یکی از شیوههای متداول خود برنمیدارد: یعنی سلطه جنسی.
برخی از منشیها از سوی کارفرما تحقیر میشوند اما مجبورند بمانند
«سمیرا» توانسته چند رفتار زننده را در محل کارش در نطفه خفه کند و کار کردن کنار یک زن وکیل هم امنیت زیادی برایش ایجاد کرده است اما میگوید چند باری شاهد رفتارهای زننده از سوی برخی از وکلا بوده است: «متاسفانه در بین برخی از وکلایی که به دفتر رفتوآمد دارند، این تصور وجود دارد که به واسطه جایگاه شغلی و اجتماعی و درآمدشان، بهترین گزینه برای هر زنی خواهند بود. در نتیجه گاهی به خودشان اجازه میدهند که رفتارهای نادرستی داشته باشند. مثلا یک بار خاطرم هست که یکی از این وکلا موقع خداحافظی و دست دادن، من را به سمت خودش کشید که البته من چنان برخوردی کردم که سریعا خودش را جمعوجور کرد. یا فرد دیگری بعد از چندبار رفتوآمد به دفتر ما و حرف زدن با من، ناگهان در یک گفتگو دستش را روی پهلوی من گذاشت. برخی هم سریع شروع میکنند به لاس زدن و حتی به انگشتر حلقه در دستان من هم نگاه نمیکنند.»
سمیرا در پنج سال اخیر کارش هیچوقت دچار مشکل نشده اما دوستان زیادی دارد که هر روز کاریشان به زجر میگذرد اما چارهای جز پذیرش اوضاع ندارند: «یکی از دوستانم حتی در آستانه تجاوز هم قرار گرفت اما خوشبختانه مشکلی برایش رخ نداد. شاید باورتان نشود اگر بگویم همان زن هم نتوانسته محل کارش را ترک کند چون به پول این کار نیاز دارد. یا دوست دیگری دارم که متاهل است و کارفرما به او گفته اگر منشی من بشوی، باید همه جا با من باشی و در سفرهای کاری نیازهای جنسی من را تامین کنی. دوستم به او گفت که متاهل است و چطور چنین تقاضایی از او میکند و جواب شنیده که شرایط کاری من با منشیهایم همیشه این گونه بوده است. یعنی طرف نه تنها خدمات جنسی را هم جزو شغل منشی در نظر گرفته، بلکه متاهل بودن آن زن هم برایش هیچ اهمیتی نداشته است.»
کلیشهها علیه جنسیت و طبقه شغلی
از اوایل قرن بیستم، زنان در دفاتر مردمحور کار میکردند. در سالهای نخست پس از جنبشهای فمینیستی و حرکت به سمت حقوق برابر جنسیتی، زنان، به ویژه زنان با استعداد و تحصیلکرده، با شوخیهای زیادی در مورد نحوه استفاده از بدن خود برای بالا رفتن و پیشرفت در محل کارشان روبرو شدند. کلیشهای وجود داشت که میگفت زنان وارد محیطهای کاری میشوند تا یا با رئیس خود و یا حداقل با یکی از کارمندان ازدواج کنند. این کلیشه اما زمانی خطرناکتر میشد که ادعا میکرد زنان منشی، برای پول و یافتن قرارهای عاشقانه مناسب در جایی خارج از خانه دنبال کار میروند. شاید به نظر برسد این نگاه امروزه کمرنگتر از قبل شده باشد اما متاسفانه باید بگوییم آزارهای مبتنی بر جنسیت وقتی دوشادوش آزارهای طبقاتی قرار میگیرند تشدید میشوند و هنوز چنین رفتارهایی قابل مشاهده است.
در برخی از کشورها قوانینی برای محافظت از این افراد وضع شده است. بهطور مثال کمیسیون فرصتهای استخدامی برابر (EEOC)، به عنوان یک نهاد فدرال، با تکیه بر قانون حقوق مدنی ۱۹۶۴ برای مدیریت و اجرای قوانین حقوق مدنی علیه تبعیض در محل کار ایجاد شده است. این کمیسیون در آمریکا، به رعایت مقررات مربوط به مشاغل، کمک و بر رفتار عادلانه با کارمندان در محیط کار تاکید میکند، تبعیضهای جنسیتی، آزارهای جنسی و انواع سوءاستفادههای جنسی مبتنی بر طبقهبندی شغلی را بهطور صریح و شفاف، خلاف قانون میداند و هدفش این است که به کارکنان کمک کند تا مجبور به کار در یک محیط ناامن نشوند. همچنین، این امکان برای کارمندان وجود دارد که آزار و اذیت جنسی را به مدیر منابع انسانی گزارش دهند.
اما در کشورهایی همچون ایران که از این قوانین بهرهای نبردهاند، مسیر برای آزارگران و کارفرمایان پرمدعا باز و برای کارگران و مشخصا منشیها دشوارتر است. این موضوع زمانی تلختر میشود که بدانیم نه تنها قانون حمایتگری در این زمینه وجود ندارد، بلکه شرکتها و موسسات اندکی هم هستند که سراغ تدوین آییننامههای این چنینی، برای مقابله با آزار جنسی در محل کار بروند.
درخواست صیغه، مصداق مغفولمانده آزار جنسی علیه منشیها
«بعد از یک سال بیکاری در نهایت به شرکتی رفتم که به یکی از نهادهای حکومتی مرتبط بود و به همین دلیل هم به نظرم رسید کمتر دچار مشکلات مربوط به آزار جنسی خواهم شد. اوایل اوضاع خوب بود اما بعد از مدتی باز هم بسیاری از رفتارهای قبلی تکرار شد. حتی یکی از مدیرانی که در آن شرکت تردد روزانه داشت و با مدیر من جلسات زیادی برگزار میکرد، شروع به نزدیک شدن به من کرد و وقتی من اعتراض کردم، گفت که قصد بدی ندارد و اگر من موافق باشم حاضر است صیغه بخوانیم. باورم نمیشد که به این راحتی حرف از چنین چیزی میزد. به عنوان یک مرد متاهل، من را در دسترسترین گزینه برای این کار یافته بود. بعد از مدتی فهمیدم که درخواست صیغه، یکی از عادیترین حرفهایی است که به منشیها میزنند. در واقع اینجا هم مشکلات سابق به شکل دیگری برایم ادامه پیدا کرد، ولی این من بودم که بهتر میتوانستم شرایط را کنترل کنم.»
این بخشی از روایت بیتا است؛ روایتی که بسیاری که از زنان منشی در ایران تجربه آن را داشتهاند. نکته قابل توجه این است که وقتی به بررسی مسئله آزار جنسی مبتنی بر جنسیت، طبقه شغلی در محیط کار و علیه یک منشی در کشوری همچون ایران میپردازیم، وضعیت پیچیدگیهای منحصربهفردی پیدا میکند. آنجا که بسیاری از این دست آزارها درست در لباس سازگار با قانون و شرع اتفاق میافتد؛ رابطه شرعی. دقیقا شبیه همین روایت بیتا. در چنین وضعیتی، زن منشی هر چقدر هم عصبانی و غمگین شود، عملا راهی برای شکایت نخواهد داشت چون درخواستی که از او شده، از نگاه قانون ایران، نه یک پیشنهاد آزاردهنده و نه مصداقی از آزار جنسی محسوب میشود. اتفاقا به عنوان یک اقدام کاملا شرعی معرفی میشود و در نتیجه، حتی راه شکایت هم برای زن وجود نخواهد داشت.
در کنار تمام این مسائل، در شرایطی که هنوز قانون مدون و رسمی در رابطه با آزار جنسی در فضای کار به تصویب نرسیده است، محیطهای کاری اندکی وجود دارند که خودشان آییننامههای این چنینی را در دستور کار خود دهند و منابع انسانی را مجاب کنند تا نسبت به این موضوعات حساس باشد، شاید به نظر برسد که تنها چاره پناه بردن به قانون مجازات و شکایت کیفری است. اما حتی اگر فرآیند دشوار اثبات را هم در نظر نگیریم، دور زدن قانون برای کارفرمایی که اخلاقا خود را مقید به حق برابر جنسیتها در وهله نخست نمیداند، کار سختی نیست. حال تصور کنید که مسئله حیطه قدرت و طبقه شغلی هم به این فضا اضافه شود. تجربه سازمانهای منابع انسانی نشان داده که اولویت این نهادها حفاظت از منافع کارفرماست و نه حمایت از کارکنان. از این جهت هرچند نقش نظارتی قانون را در مهار آزارهای جنسی نمیتوان نادیده گرفت اما به امید قانون هم نمیشود آزاردیده را بیحمایت به حال خود رها کرد.
بدنسالاری کمهزینهتر است
گفتگو با چند منشی به خوبی نشان داد که نبود قانونی حمایتگر و نگاهی که تنها هدفش بهرهوری از نیروی کار است، چگونه تمامی ساحات خصوصی زندگی آنها را مورد هدف خشونت قرار میدهد. کشورهایی که در حوزه قوانین ضد تبعیض در محیطهایی مانند محیط کاری اقدام به قانونگذاری کردهاند، سوال کردن درباره خیلی از مسائل در پیش از استخدام یا در حین مصاحبه ممنوع شده است. کسی که در حال مصاحبه با خواهان کار است، آموزش دیده که حق مطرح کردن مسائلی مانند، نژاد، دین، سن، جنسیت و البته وضعیت تاهل مصاحبهشونده را ندارد و خودش هم نمیتواند از وضعیت عاطفی و تاهلاش حرفی به میان آورد.
تعیین لباس و آرایشی خاص برای زنان منشی هم مصادیق دیگری از این شکل از آزار است. از اینجا میتوان فهمید چرا ظاهر بشاش، لباسهایی هم جهت با مد و آرایش همیشگی برای محیطهای کاریای که با ارباب رجوع در ارتباط است، اهمیت بیشتری پیدا میکند. چرا که در رقابت تنگاتنگ اقتصادی در بستر سرمایهداری، بدنسالاری کمهزینهتر از ارتقای کیفیت خدمات است و البته همراه با سودی بیشتر.
این دست روایتها، به ما یادآوری میکند که چگونه چرخه بهرهکشی از زنان در یک محیط کار با اولین نگاه شکل میگیرد. نگاهی که بالادستانه است و از همان اول فرصتهای کار و تولید را به ازای سهمی که از بدنهای این زنان میگیرد، به آنها میدهد. امتیازی با مزد و منت و البته مشروط، مادامی که زنان مجبور به تن دادن به این چرخه باشند.
عالی بود