درد چشم امین اقدس و باقی ماجرا
مساله درمان در عهد قاجار به دلیل آشنایی دربار با طب غربی از اهمیت ویژهای برخوردار است. اما شیوه معالجه زنان در آن دوران این موضوع را پراهمیتتر میکند.
موضوع درمان در عهد قاجار بهدلیل پا گرفتن تدریجی طب نوین غربی و مواجهۀ دربار و طبقۀ حاکم با آن و نیز تقابل و رویارویی طب سنتی با طب غربی از موضوعات مهم این عهد است. این اهمیت هنگامی بیشتر میشود که بحث شیوۀ معالجۀ زنان به میان میآید، زیرا حساسیتها و موانع بسیاری برای معاینه و معالجۀ زنان مطرح است. عهد ناصری بهدلیل گسترش نفوذ و تعداد اطبای غربی در دربار و آزادی عمل بیشتری که ناصرالدینشاه در مداوای زنان حرم به آنها میدهد قابل توجه است.
محمدحسنخان اعتمادالسلطنه که مترجم طبیبان خارجی دربار هم بود و به اندرونی شاه رفتوآمد داشت در کتاب خاطرات خود برخی از این مواجهات را گزارش کرده است. او گزارشهای کوتاهی از رفتن طبیب به اندرونی بهدلیل مثلاً گلودرد دختر شاه، اخترالدوله، یا کوبیدن آبلۀ ایرانالملوک، دختر دیگر شاه، مینویسد و یا از بردن دکتر کاسون، حکیم سفارت انگلیس، برای درمان دنبل انیسالدوله خبر میدهد. در این بین، یکی از گزارشهای مبسوط وی دربارۀ بیماری چشم امیناقدس است. ماجرای چشم امیناقدس بهدلیل شخصیت خود او به ماجرای پردامنهای تبدیل میشود.
زبیدهخانم، ملقب به امیناقدس، از زنان پرنفوذ دربار ناصری و سوگلی شاه بود که قدرت بسیاری در اندرونی داشت. وی که ابتدا یکی از خدمۀ قهوهخانه بود کمکم راهورسم نفوذ در دل شاه را یافت و صیغۀ ناصرالدینشاه شد و از آن پس توانست اعتماد و توجه وی را تماموکمال بهدست آورد؛ تا آنجا که ناصرالدینشاهِ بدبین، که به همه سوءظن داشت، جواهرات دولتی را به امیناقدس سپرده بود (اعتمادالسلطنه، ۱۳۸۹: ۷۰۷). لقب امیناقدسی هم به همین سبب به او داده شد. نفوذ او بهقدری بود که بسیاری از دولتمردان برای یافتن جایگاه یا حفظ آن سعی میکردند به دارودسته و تشکیلات او نزدیک شوند؛ نفوذ و قدرتی که توانست آن را تا آخر عمرش حفظ کند.
و اما داستان درد چشم او… اعتمادالسلطنه اولینبار در یادداشتهای رجب سال ۱۳۰۲ قمری از درد گرفتن و معیوب شدن چشم امین اقدس صحبت به میان آورد و پس از آن طلوزان و دیکسون متعهد شدند به معالجۀ وی بپردازند (همان: ۳۳۸). عاقبت، ۷۰ روز بعد از معالجۀ اطبای خارجی، ملک الاطبا با معاینۀ چشم به کوری آن گواهی داد (همان: ۳۷۰). بعدتر، در جمادی الاولی ۱۳۰۴ قمری، چشم چپ هم به مرض چشم راست مبتلا شد و دکتر فوریه از درمان آن اظهار ناامیدی کرد. پس از آن، مجلسی از تمام اطبا به ریاست امین السلطان منعقد و درنهایت قرار شد که امین اقدس به فرنگ فرستاده شود. رفتن به فرنگ در پی ماجراهای زیادی اتفاق افتاد: اول اینکه فوریه، پزشک دربار، شاه را از مداوای چشم چپ مأیوس کرد ولی امیدهایی دربارۀ چشم راست داد (همان: ۶۹۳). دوم اینکه قرار بود بدرالسلطنه نیز که چشمش آب آورده بود همراه شود اما با مخالفت امین اقدس رفتن وی موقوف شد. دیگر اینکه ظلالسلطان گفته بود تمام مخارج سفر را متقبل میشود مشروط بر اینکه خود به همراه وی به فرنگ برود، که قبول نشد (همان: ۶۹۳). درنهایت، در دهم شعبان ۱۳۰۷، امیناقدس راهیِ فرنگستان شد، درحالیکه ناصرالدینشاه وی را تا آخر باغ میدان شاه مشایعت کرد. پس از رسیدن به وین چشم عمل شد و نریمانخان، سفیر ایران، در تلگرافی بشارت داد که روشنایی چراغ دیده شده. امینالسلطان شش صبح شاه را از خواب بیدار کرد و این مژده را داد و همان موقع موزیک نواخته شد و شادیها کردند.
ناگفته نماند همان زمان که امیناقدس در وین بود زمزمههای مخالفت و اعتراض از داخل به گوش میرسید. مثلاً ملافیضالله ترک که در مسجد سقاباشی نماز میخواند و موعظه میکرد گفته بود: «اسلام را ضایع کردند. زن مسلمان را به فرنگ چرا میفرستند؟ امیناقدس را چرا فرستادند؟ کور شد به جهنم! شوکت اسلام را چرا میشکنند؟» (همان: ۶۹۷). با اینهمه، شاه از شنیدن خبرهای مبنی بر بهتر شدن چشم خوشحال شده بود تا اینکه امیناقدس به سرحد ایران رسید و برادر وی، میرزامحمدخان، که به پیشواز رفته بود در تلگرافی خبر کور شدن را صریحاً عرض کرد و سبب تغیر شدید شاه شد. عاقبت امیناقدس به تهران بازگشت و همۀ عملۀ خلوت و امینالسلطان به استقبالش رفتند، درحالیکه کور محض بود. هزینۀ سفر وی را به فرنگ دههزار تومان گفتهاند. مدت زمان کوتاهی بعد از مراجعت از فرنگ، امیناقدس برای شفای چشم عازم مشهد شد و از آنجا هم دست خالی بازگشت (همان: ۷۲۴). ولی اطبای دربار همچنان از مداوای چشم امیناقدس ناامید نشدند و تا آخر عمرِ وی هر یک به بهانهای ادعای مداوای امیناقدس را میکردند (همان: ۷۲۶، ۷۳۱).
زمانیکه امیناقدس در وین بود زمزمههای مخالفت و اعتراض از داخل بهگوش میرسید. مثلاً ملافیضالله ترک که در مسجد سقاباشی نماز میخواند و موعظه میکرد گفته بود: «اسلام را ضایع کردند. زن مسلمان را به فرنگ چرا میفرستند؟ امیناقدس را چرا فرستادند؟ کور شد به جهنم! شوکت اسلام را چرا میشکنند؟»در پایان، با کنار هم قرار دادن مطالب اعتمادالسلطنه دربارۀ طریقۀ مداوای چشم امیناقدس پی میبریم که در انتخاب طبیب و شیوۀ واحد درمانِ بیماری سردرگمی و آشفتگی بسیاری وجود داشته است. به اطبای فرنگی و ایرانی توجه توأمان میشده که آن هم بهدلیل اطمینان کامل نداشتن به آنها و نتایج ناموفقی است که بهدست آمده بود. شیوهها و تجویزهای متعدد و متفاوتِ هر گروه به وخامت بیشتر کار انجامید، طوریکه اعتمادالسلطنه بهصراحت نوشت: «رمد [درد چشم] مختصری را از بس این طبیب آن طبیب کردند دستی کور شد» (همان: ۳۵۵). مسئلۀ چشم امیناقدس نمونۀ بسیار گویایی از چگونگی وضعیت درمان در دربار و نیز دسیسهها و توطئههای متعدد همراه با آن است. البته باید اذعان کرد که شخصیت پرمکروفریب امیناقدس در این مسئله بیتأثیر نبود و بر پیچیدگی اوضاع میافزود. صادق نبودن امیناقدس دربارۀ بیماریاش، اینکه بارها توانست شاه و طبیبان را فریب دهد و کوری خود را کتمان کند (همان: ۶۷۹-۶۸۰)، در محیط پردسیسۀ دربار راه را بر هر گونه دغلبازی و نیرنگی میگشود. واضح است که فرصتطلبان از این وضعیت نامشخص و آشفتۀ پردروغ نهایت سوءاستفاده را میکردند. از دید اعتمادالسلطنه، اهمیت حرمسرا آنقدر چشمگیر بود که بیماری امیناقدس برای حکیمالممالک و ایرانیها و دیکسون انگلیسی فرصت مناسبی بهمنظور نفوذ در آن بود و نباید بهراحتی از دست میرفت. بههمیندلیل، سفارت انگلیس با پرداخت پول به خواجۀ وی و خودش سعی داشت هر طور شده پای دیکسون را برای کسب اطلاعات به اندرونی باز کند. بنابراین، بیماری چشم امیناقدس فقط یک مشکل پزشکی نبود که بهراحتی حل شود، بلکه هر گروه و دستهای در پشت این مسئله بهدنبال منافع کوتاهمدت و درازمدت برای خود و گاه برای دولت مطبوعش میگشت (همان: ۳۴۶)؛ مسئلهای که تا هنگام مرگ وی همچنان ادامه داشت (همان: ۷۲۶، ۹۱۰، ۹۳۸).
منبع
- محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، روزنامۀ خاطرات، چاپ هفتم، مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۸۹