skip to Main Content
درس‌هایی از تجربه ناکام همترازسازی جنسیتی در آفریقای جنوبی
جامعه

مجموعه جنسیت و شهر | فصل سوم | شماره ۱۰

درس‌هایی از تجربه ناکام همترازسازی جنسیتی در آفریقای جنوبی

تصور اینکه ایده‌ای برابرطلب و پیشرو مانند «همتراز‌سازی جنسیتی» میان فعالان حقوق زن یک کشور مردود و منفور شود، دشوار است. اما این دقیقا اتفاقی است که در آفریقای جنوبی افتاد. برنامه‌های همترازسازی جنسیتی که پس از برافتادن آپارتاید در میان سازمان‌های دولتی و غیردولتی محبوب شدند، بعد از مدتی به یک تجربه ناکام و به قول یک فعال زن «هولناک» تبدیل شد.

تصور اینکه ایده‌ای برابرطلب و پیشرو مانند «همتراز‌سازی جنسیتی» میان فعالان حقوق زن یک کشور مردود و منفور شود، دشوار است. اما این دقیقا اتفاقی است که در آفریقای جنوبی افتاد. برنامه‌های همترازسازی جنسیتی که پس از برافتادن آپارتاید در میان سازمان‌های دولتی و غیردولتی محبوب شدند، بعد از مدتی به یک تجربه ناکام و به قول یک فعال زن «هولناک» تبدیل شد. چرا و چگونه تحقق همه جانبه برابری در ارکان دولتی می‌تواند نتیجه‌ای چنین غیرقابل پیشینی به همراه داشته باشد؟‌ برای پاسخ به این پرسش این مقاله با تعداد زیادی از فعالان حقوق زن در آفریقای جنوبی مصاحبه‌ای گسترده انجام داد. نقد‌های این فعالان به همترازسازی نکات بسیار مفیدی درباره ضرورت‌های موفقیت یک برنامه برابری جنسیت به دست می‌دهد.

پس از چهارمین کنفرانس جهانی زنان که در سال ۱۹۹۵ در پکن برگزار شد، همترازسازی جنسیتی (gender mainstreaming) محبوبیت بین‌المللی گسترده‌ای خاصه در میان سازمان‌های توسعه پیدا کرد. فعالان این حوزه موفقیت‌هایی در جهت جلب توجه دیگر کنشگران و سازمان‌های زنان داشته اند و فرض بر این بود که مفهوم همترازسازی رفته رفته در محفل بین‌المللی جا بیفتد. اما در عمل اتفاق دیگری افتاد که حامیان همترازسازی را شگفت زده است. این موضوع به خصوص در آفریقای جنوبی قابل مشاهده است. در آفریقای جنوبی همترازسازی جنسیتی آنقدر بدنام شده است که به قول یک مشاور امور جنسیت همترازسازی از دید بسیاری از کنشگران ایده ای مردود و حتی منفور است!

 برای درک این موضوع این پروژه با ۲۴ زن و ۸ مرد که برای سازمان‌های غیردولتی کار می کردند مصاحبه شد. این افراد درون سازمان‌های خود مشاغل بسیار متنوعی از کارمند میدانی گرفته تا مدیریت ارشد داشتند. ۱۲ نفر از آن‌ها مدیر سازمان‌ بودند و بقیه نقش‌های مستقیمی در مدیریت و اجرای برنامه‌های‌ جنسیتی داشتند. از هر یک از افراد پرسیده شده که آیا همترازسازی جنسیتی در سازمان‌شان پیاده شده است یا نه و اگر شده، چه تجربه‌ای از آن داشته‌اند.

همترازسازی جنسیتی در بستر خاص آفریقای جنوبی

برای فهم زمینه اجتماعی مصاحبه‌های انجام شده، ابتدا باید تاریخ همترازسازی جنسیتی را در آفریقای جنوبی درک کرد. جنبش ضد آپارتاید شامل چندین رهبر حقوق زنان بود که به طور پیوسته برای برابری جنسیتی لابیگری می‌کردند. وقتی در سال ۱۹۹۴ آپارتاید به پایان رسید، این رهبران در سمت‌های دولتی منصوب شدند. به این ترتیب بسیاری از تجربه‌ها و مهارت‌ها در زمینه‌ی جنسیت و حقوق زنان در درون جنبش مقاومت از جامعه‌ی مدنی فاصله گرفت و وارد حوزه دولتی شد. در آن زمان، سازمان‌های غیردولتی از دولت و اعانه‌دهندگان خارجی انتظار داشتند که پیشرو رسیدگی به نابرابری‌های جنسیتی در آفریقای جنوبی شوند ولی این انتظار برآورده نشد. دولت تلاش کرد دغدغه‌های همترازسازی جنسیتی را از طریق دفتر وضعیت زنان پیگیری کند، چون این دفتر به طور مشخص وظیفه‌ داشت به واحدهای امور جنسیت درون دولت ملی راهنمایی ارایه کند، ولی بودجه‌ی ناکافی و نداشتن پشتیبانی از طرف مدیریت ارشد منجر به ناکامی این دفتر در تحقق وظایفش شد. مسأله‌ی جنسیت پیش‌تر به مثابه‌ی مبارزه‌ای بر سر روابط قدرت از منظر جنسیتی مفهوم‌بندی شده بود ولی حالا تبدیل به امری “فنی” (technicalized) شده بود و به این ترتیب تبدیل به دغدغه‌ی فنی و کاغذبازی دولتی شد. شکاف میان وعده‌ها و واقعیت‌ها منجر به سرخوردگی و دلسردی کنشگران از دولت آفریقای جنوبی شد. دست آخر، این سرخوردگی منجر به برداشتی منفی از همترازسازی جنسیتی و ارزش آن برای سازمان‌ها شد.

مصداق روشن این امر آن است که تنها شمار بسیار اندکی از فعالانی که در این تحقیق مصاحبه شده‌اند همترازسازی را در سازمان‌های‌شان مد نظر قرار داده بودند. اکثر مصاحبه‌شوندگان منتقد شالوده‌ی همترازسازی جنسیتی بودند و اذعان داشتند که باید در نحوه‌ی طراحی این رهیافت در بافت اجتماعی آفریقای جنوبی ارزیابی دوباره‌ای صورت گیرد.  نقدهای مطرح شده در این مصاحبه‌ها به همترازسازی به سه دسته کلی قابل تقسیم است که در ادامه مورد بررسی قرار می‌گیرد.

نقد اول –  «همترازسازی یعنی لازم نیست هیچ کاری بکنی» و دولت همه خواسته‌ها را پیش‌ می‌برد

محبوبیت گسترده‌ی همترازسازی جنسیتی در میان اعانه‌دهندگان بین‌المللی پس از کنفرانس پکن باعث شد برنامه‌های آموزشی مختلفی درباره ادغام جنسیت در امر توسعه دولتی ترتیب داده شود. به دسترسی فزاینده‌ای به آموزش درباره‌ی چگونگی در نظر گرفتن لوازم و پیامدهای جنسیتی توسعه شد. هر چند شیوع چنین برنامه‌های آموزشی ظاهرا مثبت به نظر می‌رسد، از نظر مصاحبه‌شوندگان این پروژه، این برنامه‌ها اولین اعتراضات به همترازسازی جنسیتی را به همراه داشتند. این رویه بین‌المللی باعث شد ابزارها و دانش لازم در اختیار فعالان قرار بگیرد بدون اینکه این فعالان بودجه‌ای برای چنین فعالیتی در اختیار داشته باشند. به همین دلیل، بحث همترازسازی به موضوعی «فنی» و «علمی» و دور از فعالیت‌های مدنی تبدیل شد که هر کلاس آموزش دیده باشد بلد است، اما کسی بودجه اجرای آن را ندارد. به قولی دفترچه راهنمای همترازسازی جنسیتی نمی‌تواند تغییر ایجاد کند. حتی برخی از سازمان‌ها، از ابرازها و فنون مطرح شده در آموزش‌ها استفاده کردند تا وانمود کنند که سازمان‌های‌شان به همترازسازی جنسیتی عمل می‌کنند بدون این‌که در واقع راهکاری را پیاده کرده باشند، یعنی همترازسازی حفاظی شد که بی‌کفایتی را پنهان کند.

همچنین بخوانید:  کارمندان زن این گزارش را بخوانند

نظر مصاحبه‌شوندگان نشان می داد که در آفریقای جنوبی نحوه‌ی در میان گذاشتن بحث همترازسازی جنسیتی –  به عنوان رهیافتی برای حل همه جانبه نابرابری جنسیت –  با سازمان‌های توسعه و بیحاصل ماندن این بحث باعث شد در آفریقای جنوبی هر آنچه که مربوط به «همترازسازی جنسیتی» مردود و منفور شود.

با وجود اینکه می‌توان از همترازسازی جنسیتی به مثابه‌ی یک راهبرد قوی فمینیستی برای تحقق برابری جنسیتی در سازمان‌ها استفاده کرد، این اصطلاح در این بستر خاص دیگر سودمند نیست و برای پرهیز از بدبینی عمومی نسبت به همترازسازی باید به دنبال چارچوب دیگری بود.

نقد شماره‌ی ۲: همترازسازی جنسیتی دغدغه‌ی حقوق زنان را به مسأله‌ی «زنان و مردان» تبدیل کرده است.

نقد دومی که مصاحبه‌شوندگان مطرح کردند، عدم توجه همترازسازی به به بستر خاص آفریقای جنوبی بود. بعضی از سازمان‌های زنان یا توسعه اصطلاح «جنسیت» را اشتباه تعبیر کردند و فکر می‌کردند جنسیت بیشتر بر مردان و زنان تمرکز دارد تا روابط قدرت و نابرابری میان آن‌ها. مثلا اگر معضلی صرفا معضل زنان باشد، به نظر یک سازمان این معضل در حوزه کاری این سازمان نبود و باید به موضوعاتی توجه می‌شد که مستقیما هم زنان و هم مردان را تحت تاثیر قرار می‌داد. این تغییر در تعریف در آفریقای جنوبی به این خاطر به وجود آمده که سازمان‌های مهم و طرح‌های بزرگ برای رسیدگی به مسایل جنسیتی به درستی با مردان هم همکاری می‌کردند. درگیر شدن مردان در بحث جنسیت از سویی مثبت تلقی شود، ولی به نظر برخی از فعالان باعث شد آرام‌آرام «جنسیت» جای «حقوق زنان» را بگیرد و مشکلات خاص زنان نادیده گرفته شود. مثلا در برخی از سازمان ها داشتن تعداد زنان و مردان برابر در میز مذاکره مترادف با تضمین برابری جنسیتی قلمداد می‌شد.

می‌بینیم که وارد کردن یک مفهوم به یک بستر اجتماعی وفرهنگی بدون بازتعریف و توجه دقیق به آن مفهوم می‌تواند بحران‌ساز باشد. واقعیت امر این است که مفهوم جنسیت با مشکلات زنان در تضاد نیست و در جهت فهم نابرابری‌های اجتماعی افراد به خاطر روابط قدرت میان مردان و زنان است. منظور از همترازسازی جنسیتی درنظرگرفتن این روابط قدرت در بافتار سازمان‌ها و برنامه‌های توسعه است. در پاسخ به این مشکل، برخی از فعالان در عمل از کلمه «جنسیت» پرهیز می‌کنند و بر «حقوق زنان» تاکید دارند. اما در نهایت برابری جنسیتی نیازمند فهم همگانی و صحیح از جنسیت است و پرهیز از آن در دراز مدت مشکلی را حل نمی‌کند.

نقد شماره‌ی ۳: «جنسیت مهم است ولی سایر نابرابری‌های قدرت چه؟»

نقد سومی که از خلال مصاحبه‌ها با فعالان برآمد، نقدی است که به طور مشخص به  بستر تاریخی آفریقای جنوبی مربوط است. مساله نژاد در آفریقای جنوبی کلیدی است، زیرا تاریخ آپارتاید میراثی تبعیض نژادی و طبقاتی به جا گذاشته است که هنوز هم مشکل اصلی بافت اجتماعی آفریقای جنوبی است. بنابراین در این کشور فعالیتی که نژاد را کاملا حذف کند، برای بسیاری انتزاعی و دور از واقعیت جامعه به نظر می رسد. تمرکز همترازسازی جنسیتی نابرابری جنسیتی است و این بحث تنها وقتی می‌تواند در کشوری مثل آفریقای جنوبی حمایت حمومی جلب کند که به شکی به نژاد هم اهمیت بدهد.

همچنین بخوانید:  زنان و مردان در دوران باستان به یک‌میزان شکارچی بوده‌اند

بسیاری از فعالان آفریقای جنوبی باور داشتند که همترازسازی جنسیتی به جای این‌که ابزاری برای کمک به رسیدگی به طیف وسیع‌تری از نابرابری‌های اجتماعی باشد، مساله طبقه و نژاد را کنار گذاشته و اختلافات قدرت در این زمینه را کم اهمیت شمرده است. این برداشت مانع از این شده است که این چارچوب مفهومی در میان سازمان‌های آفریقای جنوبی بازتاب مناسب داشته باشد. آشکار است که تاریخ این کشور اثر فراوانی بر جنبه‌های بسیار خصوصی زندگی‌ زنان و مردان داشته است. تلاش برای همترازسازی جنسیتی بدون در نظر گرفتن این‌که چطور مسأله‌ی جنسیت با نژاد در آفریقای جنوبی در هم تنیده شده، پیامدهایی منفی برای برنامه‌های جنسیتی داشته است. در بستر آفریقای جنوبی، نژاد، طبقه، و جنسیت باید در کنار هم در نظر گرفته شود تا بتوان رسیدگی مؤثری به نابرابری‌های گسترده‌ی اجتماعی داشت.

چشم‌انداز آینده: احیای یک مفهوم منفور

سه نقد بالا که از خلال گفت‌وگوها با این فعالان برآمده است ناکامی عمومی همترازسازی جنسیتی و طرد آن در آفریقای جنوبی را به خوبی توضیح می‌دهد. چندین سازمان رهیافتی فنی به همترازسازی جنسیتی داشته‌اند و به خاطر درگیر نشدن با مسأله و نبودن تغییر کافی و ملموس باعث دلسردی و سرخوردگی کسانی شده‌اند که دنبال مقابله با نابرابری‌های جنسیتی بوده‌اند. اصطلاح «جنسیت» توجه‌اش را در مداخلات جنسیتی به مردان معطوف کرده است و باعث شده که فعالان نگران منحرف شدن بحث از تمرکز بر زنان شوند. همترازسازی جنسیتی تنها متمرکز بر جنسیت دیده می‌شود و برداشت این است که سایر نابرابری‌های اجتماعی مانند نژاد و طبقه که در تاریخ آفریقای جنوبی مهم هستند کنار گذاشته شده‌اند و در نتیجه ادعا می‌شود که همترازسازی جنسیتی در این بافتار بلاموضوع و نامربوط است. این سه نقد به نیاز فوری به بازاندیشی در رهیافت موجود به همترازسازی جنسیتی در آفریقای جنوبی اشاره دارند. برای رسیدگی به این سه موضوع، فعالانی که مصاحبه شده‌اند پیشنهاد می‌کردند که فعالیت‌های همترازسازی ابتدا باید مطابق با نیازهای هر سازمان تعریف شوند.

هر سازمانی منحصر به فرد است و متشکل از مجموعه‌ای از افراد ویژه و دغدغه‌ها و جغرافیای خاص خود. استفاده از یک روش‌شناسی واحد که برای همه طراحی شده باشد جواب نمی‌دهد. هر فرد و کنشگری باید در نظر بگیرد که جنسیت چطور بر زندگی‌ا‌ش اثر می‌گذارد و بر این اساس بهترین تغییری را که به کاهش نابرابری جنسیتی می انجامد، معین کند. با توجه به اینکه فعالیت‌های همترازسازی جنسیتی در آفریقای جنوبی عموماً طرد شده‌، نیاز به جایگزین کردن اصطلاح وجود دارد و فعالان این حوزه تشخیص داده‌اند که “تغییر سازمانی” برای رسیدگی به نابرابری جنسیتی اهمیت اساسی دارد. با اینهمه، آن‌ها اشاره می‌کنند که این کار را باید از طریق رهیافت شخصی‌ انجام داد تا واقعاً بازتاب دغدغه‌های درون سازمان باشد. برای خیلی‌ها، بازگشت به اصول تغییر (و خودسازی) شخصی و حساس‌ کردن محیط نسبت به مسأله ی جنسیت باعث تغییر مؤثر در سازمان‌های‌شان شده است؛ سازمان‌هایی که پیشتر همترازسازی جنسیتی در آن‌ها ناکام مانده بود.

این مطالعه نشان داده است که چطور یک روش «تخصصی» تحقق برابری جنسیتی اگر به بستر و فرهنگ و ویژگیهای تاریخی یک جامعه بی‌اعتنا باشد ممکن است با شکست روبه رو شود ممکن است.

بعضی از محققان می‌گویند که ناکامی همترازسازی جنسیتی ناشی از محیط فرهنگی مردمحوری است که مخالف تلاش برای ایجاد تغییر در سازمان‌هاست. اما مطالعه‌ی موردی حاضر نشان می‌دهد که همترازسازی جنسیتی صرفاً به خاطر مقاومت در برابر تغییر هنجارهای جنسیتی شکست نمی‌خورد، بلکه بافتار و تاریخ محیط فعالیت کنشگران هم می‌تواند بر تصمیم آن‌ها در زمینه اتخاذ فرآیندهای همترازسازی یا طرد آن در سازمان‌‌شان تاثیر داشته باشد. تصویر این دست فعالیت‌ها بسیار پیچیده‌تر از تصور اولیه است. تجربیات و نظرات فعالانی که مسؤول ایجاد تغییر اجتماعی در سازمان‌های‌شان هستند، محور هر نوع شناخت برای بهترین راه در طراحی همترازسازی جنسیتی است.

This Post Has 0 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗