انگ زدن عجولانه به بیماریهای روانی
اگرچه رسانههای مشهور اغلب به دلیل ایجاد سوتعبیر درباره بیماریهای روانی مورد انتقاد قرار میگیرند، کارتونها نقشی دستکم گرفته شده اما مهم در برچسبزدایی از مسائل مختلف بهداشت روانی در میان قشر جوان دارند.
اگرچه رسانههای مشهور اغلب به دلیل ایجاد سوتعبیر درباره بیماریهای روانی مورد انتقاد قرار میگیرند، کارتونها نقشی دستکم گرفته شده اما مهم در برچسبزدایی از مسائل مختلف بهداشت روانی در میان قشر جوان دارند. به تصویر کشیدن شخصیتهای متحرک همیشه جذاب بوده است؛ زیرا ورود کودکان به دنیای ساختگی حیوانات سخنگو و اتفاقهای ناممکن، قوه تخیل آنها را تحریک میکند. طبیعتاً، انیمیشنها سعی در بازتولید بصری دقیقی از واقعیت ندارند. این دو-ایجاد دنیای ساختگی بدون تعهد به واقعیت بصری- با هم سبب میشوند که کارتونها عاملی مناسب برای تشویق کودکان به صحبت کردن درباره بهداشت روانی باشند. انتخاب شخصیتهای متحرک-غالباً حیوانات- به عنوان مهرههای اصلی داستان، به مخاطب این امکان را میدهد تا هسته اصلی مسائل بهداشت روانی را از طریق دیالوگ شخصیتها درک کند، نه از روی شکل ظاهری آنها. شخصیتها در هر شکل و اندازهای که باشند میتوانند مسائل مختلف روانشناختی را نشان دهند، بدون اینکه با عوامل پیچیدهتری مثل نژاد، وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سن و قومیت درگیر باشند. چرا که بهداشت روانی مثل هر حالت انسانی دیگری فارغ از این عوامل است.
وقتی به آلیس در سرزمین عجایب لوئیس کارول نگاه میکنیم، اکثر شخصیتها به نوعی علائم اختلالات روانشناختی مختلف را در خود نشان میدهند. برای مثال، وسواس خرگوش سفید در مورد فرز بودن و در نتیجه ترس و پارانویای او در ارتباط با زمان، با اختلالی مرتبط با استرس مانند اختلال اضطراب عمومی ارتباط دارد. کرم ابریشم که همیشه قلیان میکشید، در افاضاتش به آرامی و مانند پیامبران صحبت میکند، گویی که او برتر از آلیس است، که از ویژگیهای توهم خود بزرگبینی-GD-است (اختلالی که در آن، فرد فکر میکند انسانی بزرگ، مشهور، یا قادری مطلق است). علاوه بر این، آلیس علائم اسکیزوفرنی پارانوئید و مرد کلاهی علائم اختلال دو قطبی و PTSD(اختلال استرس پس از حادثه) را نشان میدهند.
آلیس در سرزمین عجایب تا جایی با بیماریهای روانی آغشته شده است که هر دو این شخصیتها، سندرمهایی به نام خود داشتهاند: سندرم آلیس در سرزمین عجایب (حالتی که در آن درک اندازه اشیاء ناممکن میشود.) و سندرم مرد کلاهی (مترادف با مسمومیت مزمن با جیوه).
هرچند کمپلکسهای روانی به طور ضمنی از طریق شخصیتهای اصلی داستان به تصویر کشیده شدهاند، اما مخاطب شخصیتها را به عنوان بیمارهای روانی نمیبیند، بلکه انبوهی از افراد متفاوت با رفتارهای متفاوت را تجربه میکند.
برای مثال، گفتگوی مرد کلاهی و آلیس شامل نوعی از فهم بهداشت روانی در داستان است:
-مرد کلاهی: «آیا من دیوانه شدهام؟»
-آلیس: «راستش باید بگم که به طور دقیق بله، شما کاملا دیوانهاید؛ اما بگذارید رازی را به شما بگویم، همه آدمهای خفن دیوانهاند.»
در اینجا، آلیس مردم را -بدون در نظر گرفتن وضعیت بهداشت روانی- همانطوری که هستند، به مخاطب میشناساند و این پیام را به شیوهای ماهرانه به مخاطبانش که بیشتر کودکان هستند منتقل میکند. (مترجم: اختلالات روانی نه تنها ربطی به قومیت و جنسیت و وضع اقتصادی افراد ندارند، بلکه هر انسانی ممکن است اختلالی متفاوت داشته باشد، چونان که فروید استاد برجسته روانشناسی اختلالات روانی را در دستهی نوروزها قرار میدهد و اضافه میکند که تمامی انسانهای جهان شکلی از نِوروز را دارند. برای مطالعه بیشتر درباره نوروز مراجعه شود به واژگان فروید ترجمه کرامت موللی نشر نی ۱۳۸۶).
انواع اختلالات روانشناختی در شخصیتهای مختلف آلیس در سرزمین عجایب وجود دارد: انسانها، خرگوشها، کرمهای ابریشم، گربهها، موشها و غیره.
گرچه رسانهها نقش مهمی در بدنامسازی اختلالات روانشناختی دارند و گاهی آنها را به شکل یک نقصان در شخص نشان میدهند؛ اما این نمونههای کلیدی مثل شخصیتهای داستان آلیس، نشان میدهند که چگونه کارتونها توانایی آسانتر ساختن روند صحبت کردن، برای درک بهتر کمپلکسهای روانی در سنین نوجوانی را دارند.