skip to Main Content
پرتگاه: خطر وجودی و آینده بشر
دانش زیراسلایدر

چرا برای پیشگیری از بروز پاندمی‎ها باید به بدترین حالت ممکن فکر کنیم؟

پرتگاه: خطر وجودی و آینده بشر

من ادعا نمی‎کنم که انقراض نتیجه‌ی غیرقابل اجتناب از پیشرفت تکنولوژی یا حتی محتمل‎ترین خروجی آن است. آنچه که من می‎گویم این است که روند رشد قدرت انسان همواره با آهنگ قدرتمندی ادامه داشته و به جایی رسیده است که ما به تهدیدی برای وجود خودمان تبدیل شده‎ایم.

به صد میلیارد نفر که قبل از ما آمدند

و تمدن ما را شکل دادند،

به هفت میلیارد کـَس که اکنون زنده‌اند

و اعمالشان شاید سرنوشت آن تمدن را تعیین کند،

به تریلیون‎ها که قرار است بیایند

که هستی‎شان در لبه پرتگاه است.

اکنون تمام دنیا در وضعیت پاندمی قرار دارد. پاندمی که شاید مهلک‎ترین قرن باشد.

از چین تا آمریکا و اروپا، ویروس دستکم به جسم حدود ۴۰ میلیون نفر رخنه کرده و جان از یک میلیون نفر ستانده. در ایران ما هم چندین هزار تن، بی‎جان شده‎اند.

در حال حاضر مشخص نیست که تلفات نهایی این پاندمی در چه سطحی خواهد ایستاد؛ آیا در حوالی همین یک تا دو میلیون یا ده‎ها میلیون؟

اگرچه پیشرفت‎های بسیاری در علم پزشکی به دست آمده، اما قبول این واقعیت که انسان هنوز هم به میزان زیادی نسبت به پاندمی‎های این چنینی آسیب پذیر است، برای بسیاری از افراد آسان نیست.

برای فهم میزان آسیب پذیری ما، و مشخص کردن اقداماتی که برای پایان دادن به یک پاندمی باید انجام گیرند، در نظر گرفتن بدترین حالت‎هایی که ممکن است اتفاق بیفتند مفید است.

مثلا یک پاندمی در چه حد می‎تواند اثرات مخربی داشته باشد؟ در تئوری‎های علمی تخیلی، بعضی اوقات با ایده‎هایی مواجه می‎شویم که به طور مثال پاندمی بسیار شدیدی می‎تواند باعث پایان یافتن تمدن و یا حتی بشریت شود.

چنین ریسکی برای تمام آینده‎ی انسان به عنوان احتمال یک خطر، واقعی به حساب می‎آید.

می‎توانیم با قطعیت بگوییم که کرونا ویروس جدید به نام SARS-CoV-2 توانایی ایجاد چنین خطری را ندارد.

اما درباره پاندمی بعدی چطور؟ برای فهمیدن این موضوع و شرایط دقیق این شیوع گسترده کنونی، بهتر است که نگاهی به گذشته بیاندازیم.

پاندمی‌های گذشته

در سال ۱۳۴۷ میلادی، مرگ سراغ اروپا آمد. طاعون سیاه ابتدا توسط ارتش مغول‎‎هایی که شهر را محاصره کرده بودند، به شهر کافا در اوکراین وارد شد.

بازرگانان در حال فرار ناخواسته بیماری را به ایتالیا انتقال دادند و ویروس سپس از آنجا به فرانسه، اسپانیا و انگلستان گسترش یافت‌ و به نروژ و سایر قسمت‎های اروپا تا مسکو، نیز سرایت کرد. در عرض شش سال، این طاعون خیارکی که به نام «مرگ سیاه» شناخته می‎شود کل قاره اروپا را در برگرفت.

ده‎ها میلیون نفر به شدت مریض شدند. بدن‎هایشان به اشکال مختلف تسلیم بیماری می‎شد.

بعضی از آنها غدد لنفی متورم و دردناک در گردن، زیر بغل و کشاله ران داشتند. در بعضی موارد گوشت بدن به علت خونریزی زیر پوستی سیاه شده بود و بعضی در اثر التهاب ناشی از نکروز یا مرگ بافتهای شش و گلو، خون سرفه می‎کردند.

در همه‎ی آنها علائمی مثل تب، خستگی شدید و بوی غیرقابل تحمل ناشی از مواد ترشح شده از بدنِ بیمار مشترک بود.

تعداد کشته‎شدگان به قدری زیاد بود که برای دفن آنها حفر گورهای دسته جمعی لازم بود و حتی بعد از آن، گورستان‎ها دیگر جایی برای دفن اجساد نداشتند. مرگ سیاه اروپا را نابود کرد.

در آن شش سال، بین یک چهارم تا نیمی از کل مردم اروپا از بین رفتند. خاورمیانه هم ویران شد. در سوریه و مصر، از هر سه نفر یک نفر در اثر طاعون جان باخت و ویرانگری این بیماری احتمالا به سایر نقاط آسیای مرکزی، هند و چین هم سرایت کرد.

به دلیل وجود تعداد کم اسناد مکتوب از قرن چهاردهم، ما هرگز تلفات دقیق این بیماری را نخواهیم دانست اما خوش‎بینانه‎ترین تخمین‎های ما می‎گویند که چیزی بین بین ۵ تا ۱۴ درصد جمعیت زمین از بین رفتند، و با این حساب، احتمالا این بزرگترین مصیبت انسانی است که بشر به چشم‌ خود دیده است.

مرگ سیاه تنها فاجعه زیستی نبوده که جای زخمش بر پیشانی تاریخ بشر مانده است. حتی تنها حمله‎ی طاعون خیارکی تاریخ هم نبوده است. در سال ۵۴۱ پس از میلاد، طاعونِ ژوستینین امپراتوری بیزانس‌ را در نوردید. و در عرض سه سال حدود سه درصد از جمعیت دنیا را به کام مرگ فرو برد.

در سال ۱۴۹۲ میلادی، زمانی که اروپایی‎ها به قاره آمریکا پا گذاشتند، هر دو جمعیت خود را در معرض بیماری‎های کاملا جدیدی قرار دادند. در طول هزاران سال، هر کدام از این جمعیت‎ها نسبت به بیماری‎هایی که در تمام این سال‎ها با آن مواجه بودند مقاومت درونی کسب کرده بودند. اما نسبت به بیماری‎های جدید بسیار آسیب‎پذیر بودند. به همین دلیل بومیان آمریکا به مراتب بیش از هر مردم دیگری از این تبادل بیماری‎ها آسیب دیدند، زیرا پیش از آن در معرض امراضی مثل سرخجه، آنفولانزا و به خصوص آبله قرار نگرفته بودند.

طی صد سال بعد از آن، جنگ‎ها و بیماری‎ها تلفات گسترده‎ای به بار آوردند که شاید ابعاد واقعی خسارات آن به علت عدم آگاهی دقیق ما از میزان جمعیت اولیه، هرگز به طور کامل مشخص نشود. نمی‎توان از بین رفتن بیش از ۹۰% جمعیت بومیان آمریکا در طی آن قرن را انکار کرد، اگرچه ممکن است که تعداد واقعی از این عدد بسیار کمتر باشد. و مشخص کردن این که چه تعداد از آن تلفات به دلیل جنگ بود و چه میزان به علت بیماری هم بسیار دشوار است. البته با یک تخمین سرانگشتی، حدود ۱۰ درصد از جمعیت دنیا احتمالا از بین رفتند.

آنفلوانزای اسپانیایی

چند قرن بعد، جهان به قدری به هم متصل شده بود که بروز یک پاندمیِ واقعا جهانی دیگر ممکن شده بود. در اواخر جنگ جهانی اول، یک رشته‎ی خطرناک از آنفولانزا به نام آنفولانزای ۱۹۱۸ یا آنفولانزای اسپانیایی، شش قاره و حتی جزیره‎های اقیانوسی دور افتاده را درنوردید. تقریبا یک سوم جمعیت جهان به این بیماری مبتلا شدند و بین ۳ تا ۶ درصد مردم جان باختند. این رقم بسیار بیشتر از تلفات جنگ جهانی اول بود که به عنوان یکی از خونبارترین جنگهای تاریخ در مجموع حدود ۴۰ میلیون کشته و زخمی بر جای گذاشت.

با این حال حتی چنین اتفاق‎هایی کوچکتر از آن هستند که تهدیدی برای وجود بلند مدت بشریت به حساب بیایند. در مرگ سیاه، تمدن بشر در نواحی طاعون زده سکندری خورد اما دوباره سر پا ایستاد. نرخ منطقه‎ای مرگِ بین ۲۵ تا ۵۰٪ به قدری نبود که بتواند به سرعت کل قاره را از هم بپاشاند. این اتفاق سرنوشت امپراطوری‎های درگیر و در واقع تا حد زیادی مسیر تاریخ را تغییر داد، اما در واقع بیشتر برای ما گواهی بود تا باور کنیم تمدن بشریت در صورت بروز اتفاقات این چنینی در آینده با نرخ مرگی مشابه می‎تواند جان سالم به در برد، حتی اگر در ابعاد جهانی باشد.

پاندمی آنفولانزای اسپانیایی از این لحاظ که با آن که سراسر جهان را گرفت اما تاثیر کوچکی بر توسعه دنیا گذاشت شگفت انگیز بود. به نظر می رسد به علت تمرکز جهان بر جنگ جهانی اول، تاثیراتش در اذهان دنیا گم شد. جنگی که تلفات بسیار کمتری از آنفولانزای اسپانیایی داشت اما اثر خیلی بزرگتری بر مسیر تاریخ گذاشت.

تاریخ کامل بشریت دستکم ۲۰۰,۰۰۰ هزار سال را در بر می‎گیرد. با وجود این که ما از این دو هزار قرن شواهد و مدارک خیلی کمی داریم، درس مهمی است که می‎توانیم از همین بلندای تاریخمان بیاموزیم. و آن این که:‌ احتمال انقراض انسان توسط هرگونه بلایای طبیعی در بیشتر مواقع احتمالا بسیار پایین بوده – وگرنه ما به اینجا نمی‎رسیدیم. اما سوال اینجاست که آیا این خطرات تغییر کرده اند؟ آیا ممکن است اطلاعاتی که از گذشته داریم به اشتباه خیالمان را راحت کرده باشد؟

جمعیت کنونی ما هزار برابر بزرگتر از تقریبا بیشتر تاریخ انسان است و در نتیجه امکان به وجود آمدن بیماری‎های انسانی جدید فوق‎العاده زیاد است. از طرفی دیگر، روش‎های دامداری ما باعث شده که تعدادی بی‎شماری از حیوانات در شرایط ناسالم در فاصله بسیار نزدیک با انسان‎ها زندگی کنند.

(مترجم:) مثلا، آیا می‎دانید که به لطف دامداری صنعتی در سال ۲۰۱۸ که جمعیت ما آدم‎ها ۷.۵ میلیارد بود، بنا به آمار فائو یا سازمان خواربار و کشاورزی ملل نزدیک به شش میلیارد حیوان دیگر از گاو و گوسفند و خوک و شتر و بوقلمون در دامداریها نفس می‎کشیدند؟ جمعیت گاوهای برزیل تقریبا برابر با جمعیت انسان‎های آن است، ‌یعنی حدود ۲۱۰ میلیون. در همان سال ۲۰۱۸، نزدیک به ۲۴ میلیارد مرغ در کره ما وجود داشت که نسبت به سال ۲۰۰۰ تقریبا ده میلیارد بیشتر شده است.

همین قضیه احتمال خطر را بالا می برد زیرا می‎دانیم که بسیاری از امراض جدی از حیوانات به انسان منتقل شده‎اند. برای مثال می توان به اچ‎آی‎وی (از شامپانزه)، اِبولا (از خفاش)، سارس (احتمالا از گربه زَبّاد یا خفاش) و آنفولانزا (عموما از خوک و پرنده‎ها) اشاره کرد.

هنوز مشخص نیست که کووید-۱۹ از کجا منشاء گرفته اما شباهت زیادی بین این ویروس و کروناویروس‎هایی که در خفاش‎ها و مورچه‎خوارها دیده می‎شود وجود دارد. شواهد نشان می‎دهند که نرخ انتقال بیماری‎ها از حیوان به جوامع انسانی در حال افزایش است.

چشم انداز پاندمی‌ها

از طرفی، ممکن است تمدن مدرن هم شیوع پاندمی را سرعت بخشد. هرچه تراکم افرادی که در شهرها با هم زندگی می‎کنند بیشتر باشد تعداد کسانی که هر کدام از ما بیماری را به آنها منتقل می‎کنیم نیز احتمالا به همان نسبت بیشتر می‎شود. حمل و نقل عمومی سریع به مسیرهای دور به طرز قابل توجهی مسافتی که امراض می‎توانند سفر کنند را افزایش داده و عملا میزان فاصله بین هر دو نفر در زمین کمتر شده است. علاوه بر این، ما دیگر برخلاف عمده ده هزار سال گذشته، جمعیت‎هایی مجزا و از هم دور افتاده نیستیم.

با قرار گرفتن تمامی این موارد در کنار هم به نظر می‎رسد که باید انتظار پاندمی‎های جدید بیشتری را داشته باشیم که هم با سرعت بیشتری در جهان پخش می‎شوند و هم درصد بیشتری از مردم جهان را آلوده می‎کنند‌.

اما در مقابل، ما جهان را به شکلی تغییر داده‎ایم که مصونیت بیشتری در اختیارمان می‎گذارد. جمعیت دارای سلامت بدنی بیشتر، بهبود بهداشت و پاکیزگی، داروهای پیشگیری و درمان و دانش علمی از بیماری‎ها از جمله‎ی این تغییرات هستند. شاید مهمتر از همه، ما نهادهای سلامت عمومی داریم که در مواجهه با شیوع بیماری‎های جدید، ارتباطات و هماهنگی جهانی را تسهیل می‎کنند.

فواید این حفاظت در کاهش چشمگیر همه‎گیری‎های محلی در بیماری‎های عفونی طی یک قرن گذشته قابل مشاهده است. هر چند که نمی‎توان با اطمینان ادعا کرد که پاندمی‎ها نیز از این روند تبعیت می‎کنند.

در نهایت، ما به چنان طیفی از مکان‎ها و محیط‎های مختلف پا گذاشته‎ایم که در بین تمام گونه‎های پستانداران تا به حال بی‎سابقه بوده است. همین مسئله محافظت مخصوصی را در برابر اتفاقات منقرض‎کننده نسل، به انسان می دهد. زیرا عامل بیماری باید قادر باشد در محیط‎های بسیار گسترده‎ای رشد و نمو کند تا بتواند به جمعیت‎های منزوی و یا دور افتاده‎ای مثل قبیله‎هایی که تماسی با دنیای خارج از خود ندارند، محققانی که در قطب زندگی می‎کنند و افرادی که در زیر دریایی‎ها زندگی می کنند، برسد. (مترجم: البته در مورد آخر، تا لحظه ویرایش این متن دست کم در دو زیردریایی ویروس کرونا مشاهده شده است. اما اینجا منظور امکان انزوا از جمعیت انسان‎هاست.)

فهمیدن این موضوع که در کنار هم قرار گرفتن تمام این تاثیرات مختلف باعث افزایش ریسک پاندمی می‎شود یا کاهش آن دشوار است. و این عدم قطعیت در نهایت یک خبر بد است: پیش از این باور قوی داشتیم که ریسک مورد نظر خیلی کم است اما حالا دیگر مطمئن نیستیم.

ما قبلا راه‎های غیر مستقیمی که عملکردمان به کمک و حمایت از پیدایش پاندمی‎ها و گسترش آنها می‎آید را دیده‎ایم. اما در مواردی که تاثیر مستقیم بیشتری در شکل‎گیری آنها داشته ایم؛ مثل زمانی که عمدا از یک عامل بیماریزا استفاده می کنیم، آن را قوی‎تر می کنیم و یا حتی آنها را عمدا می‎سازیم، شرایط به چه صورت خواهد بود؟

شناخت و کنترل ما بر عوامل بیماریزا بسیار نوپا است. تنها ۲۰۰ سال پیش، از بنیادی ترین علت پاندمی هم اطلاعی نداشتیم – مثلا یک نظریه غالب در غرب می‎گفت که بیماری توسط نوعی گاز ایجاد می‎شود.

تنها در طی این دو قرن، توانستیم کشف کنیم که امراض ممکن است توسط طیف متنوعی از عوامل میکروسکوپی به وجود بیایند. سپس توانستیم سردربیاوریم که چطور آنها را در آزمایشگاه کشت دهیم، برای کسب ویژگی‎های عملکردی جدید آنها را پرورش دهیم، توالی ژنوم آنها را تعیین کنیم، ژن‎های جدید وارد آنها کنیم و از روی متن کد ژنتیکی آنها ویروس‎هایی کاملا واقعی بسازیم.

این پیشرفت‎ها با سرعت زیادی ادامه دارد. در ده سالِ گذشته شاهد پیشرفتهای بسیار مهمی بوده‎ایم. یکی از آنها استفاده از دستگاه ویرایش ژن کریسپر است که با آن می‎توان به طور موثری توالی‎های جدید ژنتیکی را در یک ژنوم وارد کرد. پیشرفت خارق‎العاده دیگر استفاده از مهندسی ژنتیک برای جایگزینی موثر جمعیت‎های موجودات طبیعی در حیات وحش با نسخه‎های دستکاری شده ژنتیکی است.

به نظر می‎رسد که احتمال کند شدن این پیشرفت‎های زیست فناوری در آینده نزدیک بسیار کم باشد، زیرا هیچ چالش برطرف نشدنی به وجود نیامده و هیچ قانونی جلوی پیشرفت‎های آتی آن را نگرفته است.

همچنین بخوانید:  سیاست‌ِ مبارزات در زمانه‌ پاندمی

خطراتی که در کمین ما هستند

برای شروع، بیایید خطرهایی که می تواند از اهداف مخرب ناشی شود را کنار بگذاریم و تنها آن خطرهای احتمالی را در نظر بگیریم که می‎توانند در اثر تحقیقات علمی با اهداف خیر به وجود بیایند. در مقیاسی که ما صحبت می‎کنیم بیشتر تحقیقات علمی و پزشکی میزان قابل چشم پوشی از خطر آسیب‎زایی را دارند. اما کسر کوچکی از این تحقیقات هست که در آن از عوامل بیماریزا یا پاتوژن‎های زنده ای استفاده می‎شود که ممکن است تهدیدی برای جهان باشند.

این پاتوژن‎ها شامل عوامل ایجاد کننده آنفولانزا، آبله، سارس و H5N1 یا آنفولانزای پرندگان هستند. و قسمت کوچکی از این تحقیقات مربوط به ساختن گونه‎های جدیدی از این پاتوژن‎ها با قابلیت آسیب رسانی بیشتر نسبت به انواع طبیعی، افزایش قدرت انتقال پذیری و افزایش میزان کشندگی یا مقاومت آنها نسبت به واکسن یا درمان است.

آزمایش فوشیر بر ویروس H5N1

در سال ۲۰۱۲ میلادی، یک ویروس شناس هلندی به نام ران فوشیر، جزئیاتی از یک آزمایش بر روی H5N1 که یک رشته تازه کشف شده از آنفولانزای پرندگان بود، منتشر کرد.

این گونه بسیار کشنده بود و تخمین زده می‎شد که حدود ۶۰ درصد از مبتلایان به آن را از پا در می آورد، که حتی بسیار بالاتر از آنفولانزای اسپانیایی بود.

اما ناتوانی این بیماری در انتقال از یک انسان به انسان دیگر باعث شده بود منجر به پاندمی نشود.

فوشیر قصد داشت بفهمد که آیا H5N1 می تواند به صورت طبیعی این توانایی سرایت را کسب کند یا خیر و اگر امکان کسب این قابلیت را دارد، چگونه این اتفاق می‎افتد؟

در این راستا، فوشیر بیماری را به یک موش خرما  انتقال داد و سپس بیماری را به ترتیب به ده موش دیگر منتقل کرد. این حیوان عمدتا برای مطالعات تاثیرات آنفولانزا بر انسان مورد استفاده قرار می‎گیرد. زمانی که بیماری به آخرین موش خرما رسیده بود، ویروس قابلیت انتقال مستقیم بین پستانداران را پیدا کرده بود.

نتیجه این آزمایش باعث بوجود آمدن جنجال بزرگی شد. بسیاری از نگرانی‎های روی اطلاعات بدست آمده از این تحقیق متمرکز بود. کمیته ملی مشاوره علوم آمریکا در امنیت زیستی حکم داد که باید یک سری جزئیات فنی مقاله ی او قبل از انتشار حذف شود تا امکان سوء استفاده از آن توسط خرابه کاران و بوجود آوردن یک پاندمی از بین برود. دولت هلند نیز ادعا کرد که این تحقیق قوانین اتحادیه اروپا در ممنوعیت صادر کردن اطلاعات مفید برای تولید سلاح‎های زیستی را نقض کرده است. اما راستش این احتمال سوءاستفاده نیست که اینجا من را نگران می‎کند. آزمایش فوشیر یک نمونه بارز و واضح از دانشمندانی با اهداف مثبت است که ظرفیت‎های نابودگرانه ی پاتوژن‎هایی را تقویت می کنند که می‎دانیم می‎توانند فاجعه ای جهانی رقم بزنند.

البته این طور تحقیقات در آزمایشگاه‎های امن با استانداردهای امنیتی بسیار بالا انجام می‎شود. احتمال این که این پاتوژنهای تقویت شده بتوانند از این آزمایشگاه‎ها به خارج نشت کنند در هر صورت بسیار بعید است.

آزمایشگاه‌های حامل ویروس‌های مرگبار چقدر ایمن هستند؟

اما چقدر بعید؟ متاسفانه نمی‎دانیم. به علت عدم وجود شفافیت درباره نرخ اینگونه حوادث و نشت پاتوژن‎ها به خارج از این آزمایشگاه‌ها، اطلاعات کافی در اختیار نداریم. و این عدم شفافیت جلوی تصمیم‎گیری مناسب توسط جامعه درباره ریسک‎ها و منافع این تحقیقات علمی را می‎گیرد. و همچنین آزمایشگاه‎ها را هم از فرصت درس گرفتن از حوادث یکدیگر محروم می‎کند.

امنیت موجود برای حفظ پاتوژن‎های بسیار خطرناک به شدت ناقص و ناکافی است. در سال ۲۰۰۱ میلادی، بریتانیا با شیوع بسیار مخربی از بیماری پا و دهان در دام‌ها مواجه شد. برای جلوگیری از انتشار آن شش میلیون حیوان معدوم شدند و خسارت مالی آن به ۸ میلیارد پوند رسید.

بعد در سال ۲۰۰۷، همه‎گیری دیگری اتفاق افتاد که رد پای آن به یک آزمایشگاه که روی آن بیماری کار می‎کرد رسید. پاتوژن بیماری پا و دهان در بالاترین سطح خطر طبقه‎بندی شده بود و لازمه کار با آن بالاترین حد ایمنی زیستی بود. اما با این حال ویروس توانست از یک لوله فاضلاب که از آن خوب نگهداری نشده بود فرار کند و به آب‎های زیرزمینی زیر ساختمان وارد شود. بعد از انجام تحقیقات، مجوز آزمایشگاه دوباره فعال شد – در حالی که تنها دو هفته بعد یک نشت دیگر ویروس در آن اتفاق افتاد.

آیا استاندارد ایمنی BSL-4 کافی است؟

از نظر من، وجود این موارد خروج پاتوژن‎ها از آزمایشگاه‎ها نشان می‎دهد که حتی بالاترین سطح ایمنی زیستی  موجود یعنی BSL-4 هم برای کار با پاتوژن‎هایی که قابلیت بوجود آوردن پاندمی‎هایی در ابعاد آنفولانزای اسپانیایی یا حتی بدتر از آن را دارند، کافی نیست. این که از آخرین خبر نشت بیماری از یک ساختمان دارای امنیت BSL-4 که به طور علنی اعلام شده سیزده سال گذشته است به اندازه‎ی کافی خوب نیست.

اهمیتی ندارد که این اتفاق به علت کافی نبودن استانداردها، بازرسی‌ها، نحوه عملکرد و یا جریمه‎های در نظر گرفته شده باشد. مسئله‌ای که اهمیت دارد، کمبود اطلاعات و اسناد در این زمینه است که عدم شفافیت و عدم مسئولیت‎پذیری هم در آن مزید بر علت شده است. با آزمایشگاه‎های BSL-4 فعلی، فرار پاتوژن دیگری که یک همه‎گیری جهانی را رقم بزند، دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد.

یکی از هیجان آورترین گرایش‎های جدید در بیوتکنولوژی یا زیست فناوری بیوتکنولوژی روند دموکراتیزه شدن سریع آن است – یعنی سرعتی که دانشجویان و افراد آماتور هم می‎توانند از تکنیک‎های به روز و پیشرفته استفاده کنند.

زمانی که پیشرفت جدیدی حاصل می‎شود، تعداد افراد نخبه‎ای که استعداد، تخصص، منابع و صبوری لازم برای تکرار آن پیشرفت را دارند به سرعت افزایش می‌یابد: یعنی از چند نفر از بهترین زیست شناس‎های دنیا به تعداد زیادی از افراد که مدرک دکتری در آن زمینه دارند و حتی میلیون‎ها نفری که سطح زیست شناسی آنها در حد مقطع کارشناسی است،… همه به آن دسترسی خواهند داشت.

پروژه ژنوم انسان

پروژه ژنوم انسان بزرگترین همکاری علمی در تاریخ زیست شناسی به حساب می آید. سیزده سال زمان و ۵۰۰ میلیون دلار پول صرف شد تا توالی کامل DNA ژنوم انسان بدست آمد. تنها پانزده سال بعد از آن، با کمتر از ۱۰۰۰ دلار و تنها در یک ساعت می توان ژنوم یک انسان را توالی یابی کرد.

به همین شکل پروسه برعکس آن، یعنی سنتز دی ان ای هم راحت تر شده است: خدمات آنلاین سنتز دی ان ای این امکان را به همگان داده‎اند که توالی دی ان ای مورد نظرشان را در سایت بارگزاری کرده و نمونه سنتز شده و آماده آن را در آدرس خود تحویل بگیرند. اگرچه این کار هنوز گران است اما قیمت آن در دو دهه گذشته حدود ۱۰۰۰ برابر کمتر شده و هنوز رو به کاهش است.

اولین موارد استفاده از کریسپر و مهندسی‎های ژنتیک به نام محرک ژنی gene drive دستاوردهای بیوتکنولوژی دهه به حساب می آمدند. اما تنها در عرض دو سال، هر کدام از این تکنولوژی‎ها به صورت موفقیت آمیزی توسط دانشجویان برتری که در مسابقات علمی شرکت می‎کردند، مورد استفاده قرار گرفتند.

این همگانی شدن نوید توسعه و‌ رونق کارآفرینی در حوزه بیوتکنولوژی را می دهد. اما از آنجایی که می توان از زیست فناوری برای ایجاد تاثیرات مرگ‎آور هم سوءاستفاده کرد، پس همگانی شدن معنی اشاعه هم دارد. به نسبتی که تعداد افراد دارای دسترسی به این تکنیک‎ها افزایش یابد، احتمال وجود افرادی با نیت سوء در بین آنها هم بالا می رود.

اهداف شیطانی

جای شکر است که کسانی که هدف نابودی جهان را در سر می‎پروانند نادر هستند. اما وجود دارند. شاید بارزترین نمونه ی این افراد فرقه اوم شینریکیو در ژاپن باشد که بین سال‎های ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۵ فعال بودند و هدف نابودی بشریت را دنبال می‎کردند.

این فرقه توانست چندین هزار نفر عضو جذب کند، که در میان آنها افراد متخصص در زمینه شیمی و زیست شناسی هم بود. این گروه ثابت کرد که هدفش تنها نظریه پردازی درباره یک سری اعتقادات تباه نبود. این فرقه در ژاپن چندین حمله مرگبار با استفاده از گاز VX و گاز سارین انجام داد که باعث کشته شدن۲۰ نفر و مجروحیت هزاران انسان شد. آنها همچنین قصد داشتند که از سیاه زخم هم به عنوان سلاح استفاده کنند اما خوشبختانه موفق نشدند.

اما چه اتفاقی خواهد افتاد هنگامی که دایره افرادی که توانایی ایجاد یک پاندمی جهانی را دارند آنقدر گسترده شود که اعضای گروهی شبیه به اوم شینریکیو هم در این دسته قرار گیرد؟ یا حتی اعضای یک سازمان تروریستی یا دولتی سرکش که ممکن است تلاش کنند برای اخاذی با تهدید یا بازدارندگی سلاحی بسازند که بتواند بشر را نابود کند؟

به این ترتیب مظنون اصلی خطرات بیولوژیکی در سال‎های آتی از تکنولوژی نشئت خواهد گرفت– مخصوصا خطرات استفاده نادرست توسط گروهک‎ها و دولت‌ها. اما در این مسئله آنطور نیست که جهان سر خوش و خرم از خطرات احتمالی آنها ناآگاه باشد.

برتراند راسل در سال ۱۹۵۵ در نامه ای به انیشتین درباره خطر انقراض انسان توسط یک جنگ زیستی نوشت. و در سال ۱۹۶۹ احتمال بروز چنین اتفاقی توسط یک برنده آمریکایی نوبل پزشکی به نام جاشوآ لدربرگ دوباره مطرح شد. لدربرگ گفت:

«به شخصه به عنوان یک دانشمند، بابت نقش دائم آمریکا و سایر ملل در توسعه جنگ‎های زیستی به شدت نگران هستم. این روند تمام آینده زندگی بشر بر زمین را در معرض خطری جدی قرار می دهد.»

در پاسخ به چنین هشدارهایی، ما برای محافظت از انسان تلاش‎های داخلی و بین المللی را آغاز کرده‎ایم. این تلاش‎ها شامل ایجاد کنوانسیون‎های بین المللی بهداشت عمومی، و اصلاح و بهبود قوانین داخلی شرکت‎های بیوتکنولوژی و جامعه علمی است. اما آیا اینها کافیست؟

تلاش‎های ملی و بین المللی در حوزه سلامت عمومی تا حدودی در محافظت در برابر شروع پاندمی‎های مهندسی شده موثر است و زیرساخت های موجود آن می تواند در مقابله بهتر با آنها به کار گرفته شود. اما این محافظت حتی برای خطرات موجود هم نابرابر و ناکافی است.

برخلاف اهمیت زیاد آن، بهداشت عمومی در تمامی جهان با کمبود منابع مالی مواجه است، و کشورهای کم درآمد در برابر شیوع بیماری‎ها آسیب پذیر هستند. شرکت‎های بیوتکنولوژی در تلاشند تا نیمه تاریک این دموکراسی و در دسترس شدن تحقیقاتشان را محدود کنند. برای مثال، سنتز بی ضابطه دی ان ای به سوء استفاده کنندگان کمک می‎کند تا یک مانع اصلی در ساخت عوامل بیماری‎زای بسیار کشنده، را پشت سر بگذارند.

همچنین این امکان را به آنها می‌دهد که به دی ان ای پاتوژن‎های کنترل شده‌ای مثل آبله (که توالی ژنوم آن در حال حاضر به صورت آنلاین وجود دارد) دسترسی داشته باشند و بتوانند با ایجاد تغییرات در آن یک دی ان ای خلق کنند که خطرناک‎تر باشد. از همین رو، بسیاری از کمپانی‎های سنتزکننده دی ان ای به صورت داوطلبانه از طریق بررسی و غربالگری احتمال خطرناک بودن توالی‎های سفارش داده شده، تلاش می کنند این ریسک‎ها را  مدیریت کنند.

اما روش‎های غربالگری نیز کاملا بدون نقص نیستند و تنها ۸۰ درصد از سفارشات را پوشش می دهند. هنوز جای خالی زیادی برای بهبود و دلایل قدرتمندی برای اجباری کردن این غربالگری ها وجود دارد.

همچنین بخوانید:  بازگشت به بربریت با چهره انسانی

نظارت بر تحقیقات حساس

شاید نگاه ما برای مدیریت دقیق خطرهای احتمالی بیولوژیکی به جامعه‎ی علمی باشد. بسیاری از پیشرفت‎های علمی خطرناک قابل استفاده توسط دولت‎ها و گروهک‎ها از آزاد و در دسترس همگان بودن علم برای همه نشات می گیرد، و دیده ایم که علم آزاد باعث ایجاد و تشدید ریسک حادثه‎های قابل توجهی بوده است.

جامعه‌ی علمی برای کنترل و نظارت بر تحقیقات خطرناک تلاش کرده اما تا کنون به موفقیت کمی دست یافته است.

دلایل مختلفی برای وجود فوق‎العاده سخت بودن این مسیر وجود دارد. این که بدانیم خط قرمزها را کجا رسم کنیم، این که قدرت واحد و مرکزی برای یکپارچه سازی تحقیقات وجود ندارد، اعتقاد بر آزادی و دسترس بودن علم برای دنبال کردن هر گونه علائق شخصی و این که سرعت رشد علم آنقدر بالاست که نظارت و حکمرانی را پشت سر می‌گذارد، همگی از جمله این دلایل هستند.

احتمالا برای جامعه علمی غلبه بر این چالش‎ها و مدیریت قوی ریسک‎های جهانی امکان پذیر خواهد بود، اما این مسئله نیازمند تمایل به پذیرفتن تغییرات جدی در فرهنگ و نظارت بر خود است. مثلا این که دیدگاهی که در ارتباط با امنیت بیوتکنولوژی وجود دارد باید بیشتر شبیه به امنیت استفاده از انرژی هسته‌ای باشد. جامعه علمی باید این اراده و خواست را در خود پیدا کند، قبل از آن که فاجعه‌ای جهانی اتفاق بیفتد.

تهدیدات موجود در سر راه بشریت، و چگونگی برخورد ما با آنها ، زمانه ما را تعریف می‎کنند. پیدایش سلاح‎های اتمی در قرن بیستم خطر واقعی انقراض انسان را به همراه داشت.

دلایل قوی برای این باور وجود دارد که خطری که در قرن حاضر ما را تهدید می‎کند بیشتر است و با پیشرفت تکنولوژی در هر قرن، بیشتر نیز خواهد شد. زیرا این ریسک‎های مرتبط با پیشرفت و تکامل بشر از خطرات مجموع تمامی خطرات طبیعی پیشی گرفته‎اند، و این خطرات هستند که مقدار زمان باقیمانده برای عقب نشستن از لبه پرتگاه توسط بشریت را تعیین می‎کنند.

من ادعا نمی‎کنم که انقراض نتیجه‌ی غیرقابل اجتناب از پیشرفت تکنولوژی یا حتی محتمل‎ترین خروجی آن است. آنچه که من می‎گویم این است که روند رشد قدرت انسان همواره با آهنگ قدرتمندی ادامه داشته و به جایی رسیده است که ما به تهدیدی برای وجود خودمان تبدیل شده‎ایم.

این که چطور به این خطرات واکنش نشان دهیم به خود ما بستگی دارد. در ضمن، بحث من بر ضد تکنولوژی هم نیست. چون که تکنولوژی ارزش فوق‎العاده خود را در بهبود شرایط زندگی بشر به اثبات رسانده است.

مشکل بیشتر از بابت نبود تدبیر و خردمندی است تا تکنولوژی بیش از حد. کارل سِیگِن (اخترشناس آمریکایی) این موضوع را خیلی خوب توصیف کرده:

«درست است که بسیاری از خطراتی که با آنها مواجه می شویم از علم و تکنولوژی سرچشمه می‎گیرند، اما اگر اصولی‎تر نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که مشکل اصلی این است که ما قدرتمند شده‎ایم اما به همان میزان داناتر و خردمندتر نه. قدرت‎هایی با امکان متحول کردن جهان، که تکنولوژی در دست‎های ما گذاشته، حالا نیازمند درجاتی از ملاحظه و درایت هستند، که تا قبل از این هرگز از ما خواسته نشده بود.»

چون از انقراض راه برگشتی نداریم، نمی‎توانیم منتظر بنشینیم تا تهدیدی ضربه بزند تا وارد عمل شویم – باید از قبل کنترل را به دست بگیریم. و از آنجایی کسب خرد زمان می‎برد، باید از همین حالا شروع کنیم.

فکر می‎کنم که احتمالا ما از این دوره زنده عبور خواهیم کرد. نه به خاطر این که چالش‎ها کوچک باشند، بلکه به این خاطر که در برابر آنها قد علم خواهیم کرد. همین واقعیت که این خطرات ریشه در اعمال انسانها دارند به ما نشان می‎دهد اعمال و انتخاب‎های انسانی می‎توانند از پس آن‎ها بربیاید.

در این مسیر،‌ باور شکست پیش از عمل کردن هم غیر قابل توجیه و هم مخرب خواهد بود. باور کردن شکست پیشگویی‎ای است که خود حکمِ به واقعیت پیوستن خود را می‎دهد. در عوض باید مستقیم، با تفکری واضح و دقیق و با نگاهی مثبت به چشم‎انداز آینده دوردستی که قصد داریم از آن محافظت کنیم، به مصاف این چالش‎ها برویم.

کتاب «پرتگاه: خطر وجودی و آینده‌ی بشر» 

این متن چکیده ی ویرایش شده‌ای از کتاب «پرتگاه: خطر وجودی و آینده ی بشر» اثر توبی اُرد بود که توسط پادکست لانگ ریدز وبسایت گاردین تهیه شده است. در متن فارسی اطلاعات مربوط به وضعیت پاندمی کمی به روز شده است.

 

همچنین بخوانید:  ویروس کرونا تأثیر ماندگاری بر تغییرات اقلیمی می‌گذارد؟
0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗