قربانیان نظام نابرابر سلامت
شیوع ویروس کرونا تنها شیوع یک بیماری نیست، بلکه وحشتی فراگیر نیز به همراه دارد. در این تلاش همهگیر برای زنده ماندن، شانس چه کسانی بیشتر است؟
این روزها و به واسطه بحران ناشی از شیوع ویروس کرونا بسیاری از مردم جهان آمار و ارقام و مدلهایی که از نحوه شیوع این ویروس و مرگومیرهای ناشی از آن منتشر میشود را به طور مداوم رصد کرده و در حال محک زدن میزان دوری و نزدیکی بحران به حیطه زندگی فردی خود هستند. هرچند شاید برای بسیاری از افراد دنبال کردن این اعداد یک بازی سرگرم کننده و مهیج باشد، اما ارقام میلیونی بازدیدکنندگان سایتها و خیل عظیمی که به پای اخبار رسانهها نشستهاند مبین فراگیری وحشت عمومی غیرقابل انکاری شده است که دامنه آن رو به گسترش است.
این وحشت عمومی فراگیر آنچنان پرده از تعارفات مرسوم برداشته که حتی حقیقت «حق زنده ماندن» ذیل نظم موجود هم از خفا درآمده و به طور کامل رویتپذیر شده است. براستی در چنین شرایط بحرانی چه کسی حق زنده ماندن دارد؟ پاسخ آن بسیار واضح است. همه دمودستگاههای تبلیغاتی آن با صدای بلند به ما میگویند؛ صدای امیر سهرابپور البته در این هیاهو بلندتر، واضحتر و بیتعارفتر از سایرین بود. او که معاون علوم پزشکی دانشگاه تهران و عضو ستاد مرکزی پایش بحران کرونا در دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تهران است، در مصاحبهای گفت: «خوشبختانه مرگ بر اثر کرونا مشکل جدی ما نیست. … بیشتر کسانی که با کرونا میمیرند افراد سالمند و یا کسانی هستند که احتمالا طی هفتهها و ماههای آینده از زمینههای دیگری فوت می کردند.۱» پیام او روشن است؛ به ما میگوید اگر جوان، سالم و قوی باشید استحقاق زنده ماندن هم دارید! به نظر میرسد در دل بحران فعلی توانمندی مالی – احتمالا به طور موقت و تا اندازه قابل توجهی – جایش را به توانمندی جسمی داده است. بنابراین بسیاری از خوانندگان این گونه اخبار میتوانند به راحتی و تنها با جابهجا کردن کلمه سالمند با معلول، بیمار خاص و امثال آن خود را خارج از این دایره تصور کرده و به آسانی تخمین زنند که آن آمار و ارقام موجود در رسانهها هم یقینا مربوط به مرگ و میر همین گروههای اجتماعی است و نه آنان که جوانتر و قویترند! ضمنا اگر فردی در مشمولیت خود تردیدی جزئی داشته باشد دم و دستگاههای تبلیغاتی بیوقفه راهکارهای فردی خروج از این دایره را ارائه میدهند: در خانه بمانید، یوگا کنید، رمان بخوانید، فلان و بهمان ویتامینها را بیشتر بخورید و غیره. در چنین وضعیتی فردیت در تلاش برای زنده ماندن کاملا موجه به نظر میرسد و هر کسی به طریقی نسبت خود با بیماری کرونا را میسنجد و تلاش میکند دورترین فاصلهی ممکن بین خود و بیماری را ایجاد کند چرا که هر تلاشی برای نیرومندتر شدن مساوی است با نجات از مهلکه.
اما تن دادن به زیستی صرفا اینگونه، حتی با فرض موثر بودن این دستورالعملها و تفوق موقتی در حفظ حیات صورت دیگری هم دارد. تمرکز بر قدرتمند کردن خود فردیمان و عدم توجه به اقشار آسیبپذیر جامعه شکلی از تن دادن به قانون انتخاب طبیعی و حق بقای اصلح در دل رتبهبندیهایی است که پیشتر توسط نظام سلامت، صنعت مد و سرمایهها و قدرتهای وابسته به آنها شکل گرفتهاند. طبیعتا به نظام سلامت هم اختصاصا در چنین شرایطی وظایف روشنی محول میشود. نظامی که از دل نابرابریها سر برآورده بیش از هر زمان دیگری عمده افراد جامعه را در معرض انتخاب طبیعی قرار میدهد. اعظم عزیزی، معلول هنرمندی که دچار دیستروفی عضلانی (تحلیل و تخریب ماهیچهای) است چند روز پیش اعلام کرد که پیش از بهبودی کامل و در شرایطی که مشکل تنفسی جدی داشته از بیمارستان مرخص شده است و هیچ کس به اعتراضش اهمیتی نداده است۲. پیرو انتشار این خبر و با پیگیری برخی فعالین حوزه حقوق معلولان آشکار شد که بیمارستانها حتی در تامین سرویس بهداشتی متناسب با نیاز معلولان هم دچار مشکل هستند۳. گزارشهایی از این قبیل از دیگر کشورها هم به گوش میرسد. این روزها اخبار بسیاری درباره اسپانیا و محروم کردن سالمندان از تجهیزات پزشکی نظیر کپسول اکسیژن و اختصاص آن به جوانترهایی که شانس بیشتری برای زنده ماندن دارند منتشر شدهاست. معاون فرماندار تگزاس هم که اخیرا پیشنهاد داده سالمندان برای نجات اقتصاد و به نفع نوههایشان از خیر زندگی و زنده ماندن بگذرند۴. به هر صورت مشت نشانه خروار است و به راحتی میتوان حدس زد که خارج از حیطه اطلاعات ما اتفاقات مشابه بسیاری در سراسر جهان در حال وقوع است. ناگفته نماند که این اخبار و اطلاعات تنها مربوط به گروههای ضعیفتری از جامعه است که امکان ورود به این چرخه معیوب و نابرابر را دارند و گروههای اجتماعی که از آن به طور کامل محرومند را شامل نمیشوند.
اما به هر حال به یاد داشته باشیم که آنچه اینگونه به ما عرضه میشود تمام حقیقت موجود نیست. در واقع اینطور نیست که همه آنچه رسانهها میگویند همیشه در دوردستها اتفاق افتد. خطر بیخ گوش همه ماست و باور به در امان بودن اساسا خیالی باطل است. حتی اگر در اطرافیانمان هم نه سالمندی، نه معلولی و نه حتی بیمار خاصی باشد که طعمه این نابرابری شده باشد، و حتی اگر کسی را نداشته باشیم که به خاطرش شنیدن اخباری از این دست رنجیده خاطرمان سازد، دست کم میتوانیم با کمی تعمق بیشتر در اینگونه اخبار آنها را تهدیدی علیه سلامت خودمان هم بدانیم و باور کنیم که دیر یا زود، نابرابری موجود، به هر شکل ممکن، دامان ما را هم خواهد گرفت. چرا که بیشک «آسیب یک تجربه مشترک انسانی است. بیشتر مردم چنانچه طول عمر کافی داشته باشند به نحوی آسیب خواهند دید» (کالین بارنز: ۲۰۱۵). از این منظر سالمندی، معلولیت و ابتلا به بیماریهای خاص واقعیتهای جدایی ناپذیر زندگی ما هستند. همه ما یا به نحوی دچار یکی از این عارضهها هستیم و یا موقتا نیستیم. بنابراین قربانی نظام سلامت نابرابر شدن خطری است که زیست همه ما را تهدید میکند و راه خروج از این وضعیت و دستیابی به حق برابر زنده ماندن از تغییر نگرشی آغاز میشود که مسائل گروههای آسیب پذیر را از سایر گروههای اجتماعی جدا میداند.
منابع:
۱- در مصاحبه با شبکه دو سیما
۲- منتشر شده در صفحه اینستاگرام اعظم عزیزی
۳- منتشر شده در صفحه رسمی کمپین حقوقی معلولان
۴- منتشر شده روزنامه گاردین