skip to Main Content
مرثیه‌ای از یک کشور درمانده
جامعه زیراسلایدر عمومی

روایتی از بازار و شهروندان در روزهای درگیر با کرونا

مرثیه‌ای از یک کشور درمانده

شرایط این روزهای ایران بیشتر از هر زمان دیگری برای ساخت یک فیلم آخرالزمانی ترسناک فراهم است؛ گزارش امیرعباس کلهر برش‌هایی از این وضعیت را نشان می‌دهد.

«آخه مادر جون برو به هرکی دستت میرسه بگو، زنجبیل اونم توی بازار روز باید کیلویی ۱۲۰ تومن باشه؟ لیموترش کیلویی ۴۵ تومن؟ اونایی که ندارن از کجا بیارن؟»، «من از صبح تا الان ۵ تا داروخانه رفتم. نه الکل داشتن، نه ماسک. یکیشون که می گفت برید از همونایی که گفتن رایگان قراره توزیع کنن ماسک بگیرید. انقدر همه پررو شدن.»، «روز عادیش توی این مملکت الکل پیدا نمی‌شد و داروخانه‌ها با کلی التماس بهمون الکل می‌دادن، وای به حال الان که شرایط اینطوری شده.»
این‌ها بخشی از صحبت‌های شهروندان بود. شهروندانی که در بازار روز، مقابل داروخانه و مراکز خرید با آن‌ها صحبت کردیم و از شرایطی که در آن قرار گرفته بودند با ما صحبت کردند. وجه‌ مشترک صحبت‌های این شهروندان این بود که ترس و نگرانی در چهره اکثرشان نمایان بود. ترس از روزهای پر از استرس و آینده مبهم پیش رویشان. این روزها کافی است گشتی در خیابان‌های خلوت شهر بزنید، اکثر شهروندان ماسک به صورتشان دارند و با شک و تردید مراقب اطرافشان هستند. اگر کسی ماسک به صورتش نداشته باشد، اکثر افراد او را چپ‌چپ نگاه می‌کنند و وای به حال اینکه کسی بخواهد در مترو یا اتوبوس سرفه یا عطسه کند. در یک کلام آدم‌ها در خیابان به یکدیگر بی‌اعتماد شده‌اند و هر غریبه‌ای به یک عامل ناشناخته شباهات دارد.

اینجا ایران است و شرایط این روزهایش بیشتر از هر زمان دیگری برای ساخت یک فیلم آخرالزمانی ترسناک فراهم است؛ صدای ماشین‌های آمبولانس قطع نمی‌شود. هر چند دقیقه یک بار آمبولانسی آژیرکشان در حال گذر از خیابان است. آدم‌ها چنان در مراکز خرید به اندازه حساب بانکی‌شان در حال پر کردن سبدهای خرید هستند که انگار قرار است قحطی از راه برسد. داروخانه‌ها، پلاکاردهای بزرگی روی شیشه‌هایشان نصب کرده‌اند که روی آن نوشته‌اند ماسک، الکل و ژل ضدعفونی‌کننده ندارند. انقدر سوال نپرسید. قیمت لیموترش، سیر و زنجبیل به صورت عجیبی بالا رفته اما با این حال باز هم مردم در حال خرید هستند. اخبار شبکه‌های ماهواره‌ای مدام خبر فوری می‌رود و از افزایش شمار کشته‌ها می‌گوید. هر اتفاق و کار و برنامه‌ای کنار گذاشته شده و همه چشم دوخته‌اند به آمار کشته‌شده‌ها و بیمارها. به حرف مقامات دولتی و تکذیب‌هایشان. هر خبری که منتشر می‌شود، بعد از آن تکذیبیه‌ای هم به همراه دارد. مسئولان با خنده از قرنطینه کردن و بیماری عجیب و غریب صحبت می‌کنند ولی بعد خبر می‌رسد که آن‌ها هم اسیر این بیماری شده‌اند و به قرنطینه رفته‌اند. مردم در حال تماشای نمایش مرگ هستند. ملخ‌ها از جنوب به کشور حمله کرده‌اند، زلزله چاشنی هر روزه گذران روزهای مردم برخی از شهرها شده و سیل هم که از راه رسیده است. شاید این شروع برای یک رمان یا نوشتن یک فیلم‌نامه خوب باشد اما واقعیت این است که ما در حال زندگی آن هستیم.

اوضاع آشفته‌تر از آن چیزی شده اوایل اسفندماه و با انتشار خبر ورود کرونا به ایران، تصورش را می‌کردیم؛ کمبود در بازار محصولات بهداشتی، کار را به جایی رسانده است که مردم به استفاده از پدهای الکلی و حتی لاک‌پاک‌کن هم رضایت داده‌اند و همان را چندتا چندتا از داروخانه می‌خرند. در برخی از فروشگاه‌ها در قسمت ورودی، یکی از فروشنده‌ها به مردمی که وارد فروشگاه می‌‎شوند به صورت رایگان دستکش می‌دهد، تا دست مشتریان با محصولات تماس مستقیم نداشته باشد اما از آنجایی که دستکش در بازار به سختی پیدا می‌شود، آدم‌ها در اکثر موارد همان را هم در جیبشان می‌گذارند تا بعدا از آن استفاده کنند؛ «من که ژل ضدعفونی‌کننده دست دارم. دستکش رو میزارم برای دخترم که صبح باید بره سر کارش. هرچی گشتم از این دستکشا پیدا نکردم.» اما این تمام‌نمای وضعیت این چند روزی که از سر گذرانده‌ایم نیست. فروشگاه‌های بزرگ به فکر رونق کاسبی‌شان در این وضعیت آشفته هستند و با تهیه بسته‌هایی با اسم «بسته ضد ویروس کرونا» در حال کاسبی هستند. در این بسته محصولاتی مثل خرما، عسل، پودر زنجبیل، کنجد و محصولاتی از این دست که گفته شده برای مقابله با بیماری کرونا خوب هستند، قرار دارد و با پلاکاردی بزرگ که در ورودی فروشگاه‌هایشان نصب کرده‌اند، اعلام کرده‌اند که بسته ضد کرونا موجود است.

عدم وجود شفافیت در بین دولتمردان و همچنین وجود فاصله زیاد بین مردم و حاکمیت بعد از حوادث آبان‌ماه و همچنین ناکارآمدی و عدم مسئولیت‌پذیری در مواقع بحرانی باعث شده که این بار نیز مردم به گفته‌های مسئولین اعتماد نکنند و بازار شایعه داغ باشد. ترس از کمبود مواد غذایی گریبان‌گیر مردم شده است. فروشگاه‌های بزرگ شهر مثل شهروند و هایپر می و بازارهای روز پر از آدم‌هایی است که با سبدهای تقریبا پر در حال خرید هستند. آن‌ها گمان می‌کنند هیچ چیزی از مسئولین بعید نیست و ممکن است فردا روزی شهر قرنطینه شود و یا حتی برخی از اقلام غذایی در بازار پیدا نشود و یا در دسترس نباشد، پس پیشگیری بهتر است و از الان دست‌به‌کار شده‌اند برای خرید.  از یک طرف شهروندان در حال خرید در فروشگاه‌ها هستند چون شنیده‌اند قرار است شهر قرنطینه شود و تمام فروشگاه‌ها تعطیل شوند و از طرف دیگر عده‌ای به خاطر عدم اطلاع‌رسانی صحیح صداوسیما در حال ترک شهرهایی مثل تهران و کرج هستند تا به شهرهای شمالی بروند، چرا که یا آنجا ویلا دارند و یا اگر هم ندارند، باز هم شنیده‌اند که آب‌وهوای شمال برای مقابله با کرونا خوب است؛ «برای همین دست زن و بچه‌مو گرفتم، گفتم بریم شمال، یه جایی اجاره کنیم و چند روزی اونجا باشیم. من همین یه بچه رو دارم و نمی‌خوام براش اتفاقی بیفته.»

در این میان هستند مدیرانی که با وجود حساس بودن شرایط معتقدند که استفاده از ماسک باعث ایجاد جو وحشت و نگرانی در بین‌ مشتری‌هایشان می‌شود. مسئله‌ای که گویا در مراکز درمانی هم وجود دارد


اما این چند پاراگراف نمای بیرونی مواجهه جامعه با شیوع ویروس کرونا بود، در نمای پنهان که خبر آن در های‌وهوی اخبار گم می‌شود و یا هیچ وقت درباره آن به اندازه نمای بیرونی اطلاع‌رسانی نمی‌شود، وضعیت برخی از کارمندان و کارگران شرکت‌های خصوصی و دولتی است که سلامت خود و خانواده‌هایشان سخت در خطر است. برای مثال کارفرمای فروشگاه‌های زنجیره‌ای بزرگ به کارمندان، فروشنده‌ها و صندوقداران این فروشگاه‌ها اجازه نمی‌دهد که ماسک بزنند و یا از دستکش استفاده کنند؛ « آخه مدیرمون میگه که ماها با مردم سروکار داریم و باید صدامون خوب به اونا برسه تا حس بدی بهشون دست نده. برای همین میگه وارد اینجا که میشین ماسک نزنید.» و در این میان هستند مدیرانی که با وجود حساس بودن شرایط معتقدند که استفاده از ماسک باعث ایجاد جو وحشت و نگرانی در بین‌ مشتری‌هایشان می‌شود. مسئله‌ای که گویا در مراکز درمانی هم وجود دارد و کارمندان قسمت پذیرش برخی از درمانگاه‌ها و مطب‌های بخش خصوصی مدعی هستند که به آن‌ها اجازه داده نمی‌شود که از ماسک‌های مخصوص استفاده کنند آن هم با این توجیه که این نوع از ماسک‌ها باعث ایجاد جو رعب و وحشت در بین مردم می‌شود. و بخش دیگر ماجرا تامین نیازهای بهداشتی خانواده کارگران و افرادی است که درآمد کمی دارند؛ « الکلی که تا دیروز هشت هزار تومن بود و من و رفیقام می‌گرفتیم با شربت آلبالو می‌خوردیم، حالا شده چهل هزار تومن. خب من چطوری برم یه الکل بخرم که با اون در و دیوار خونمو تمیز کنم؟» و «دلت خوشه مشتی؟ با حقوق من که هنوز پرداخت هم نشده، همین که بتونیم یه غذایی بخوریم و اجاره خونه بدیم کلامون رو میندازیم بالا، بعد برم برای ۵ نفر ماسک ۴۰ هزار تومنی بگیرم. اونم تازه اگه گیرم بیاد؟» روایت‌های این آدم‌ها زیاد است اما محور تمام آن‌ها این است که کارفرمایشان به آن‌ها اجازه نمی‌دهد از ماسک استفاده کنند چون با مردم در ارتباط هستند و مردم هم نباید بترسند و یا آن‌هایی که با مردم در ارتباط نیستند هم می‌گویند که « منتظریم تا مدیرمون از این ماسک‌های رایگان که دولت قراره پخش کنه، برامون بگیره اما فعلا گیرش نیومده.»

همچنین بخوانید:  جورج اورول؛ پیش‌گوی آخرالزمان

خوب است که جنگ نشده. این‌ها که از پس تامین دستکش و ماسک بر نمی‌آیند، چطور می‌خواستند محصولات غذایی کل کشور را تامین کنند


فضا به قدر کافی تلخ و وحشتناک شده اما در همین فضا، باز هم مردمی هستند که روحیه طنز دارند. ماجرای رد لایحه بودجه سال ۹۹ در مجلس توسط نماینده‌ها به این علت که اگر آن را تایید می‌کردند، مجبور بودند هر روز به مجلس رفت‌وآمد داشته باشند، یکی از موضوعاتی است که مردم با زبان طنز با آن برخورد می‌کنند و وقتی آن را با یکی از شهروندانی که در حال بررسی قیمت فیله مرغ است مطرح می‌کنم، می‌گوید:«آره. شنیدم اینو و بعدش به خانمم گفتم همینا قرار بود به جنگ بروند.» عدم تامین وسایل بهداشتی برای شهروندان و توزیع آن در داروخانه‌ها و مراکز درمانی، آشفتگی در سیستم درمان و عدم صحیح اطلاع‌رسانی از صداوسیما و نهادهای رسمی موضوع دیگری است که باعث شده اکثر افراد با حرص و خنده درباره آن بگویند خوب است که جنگ نشده. این‌ها که از پس تامین دستکش و ماسک بر نمی‌آیند، چطور می‌خواستند محصولات غذایی کل کشور را تامین کنند.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗