نیاز روزافزون به سواد بصری در عصر اطلاعات
اکنون که جهان پذیرفته تا بخش بزرگی از فرهنگش را با تصویر شکل دهد، قدم بعدی این است تا به بقیه آموزش دهیم چگونه درباره این تصاویر اندیشه کنند، اینگونه ممکن است در جهانی بهتر و اندیشمند زندگی کنیم.
با هر چه بیشتر وابسته شدن جهان به تصویر -چه داستانهایی که میبینیم، چه تبلیغاتی که نشانمان داده میشود، چه اخباری که میشنویم و چه حتی رسانه که خلق میکنیم- قدرت سینما در زندگی روزمرهمان خودنمایی میکند.
با توجه به پیشرفت روزافزون شبکههای اجتماعی و چرخه اخبار ۲۴ساعته و مستندهای تلوزیونی، سواد بصری ما افزایش چشمگیری داشته است. حتی بازیهای کامپیوتری هم بسیار سینمایی شدهاند؛ نمونه اخیر آن خدای جنگ [۱] است که تمام گیمپلی آن تقلید از یک برداشت بلند سینمایی است. با این حال، همیشه بحثهایی پیرامون تاثیر سواد بصری به عنوان ابزاری که نه تنها برای تحلیل سینما کاربرد دارد بلکه میتواند در تحلیل دنیای اطرافمان نیز به ما کمک کند مطرح میشود. شاید تکنیکهای سینمایی و حتی تدوین- که در سینما به غایت خود رسیدهاند- برای منحرف کردن اذهان عمومی به کار بروند!
وقتی شبکه اخبار بناست تا اطلاعاتی را به شکل کلی به مخاطب اراِئه دهد چقدر آگاه هستیم که از تکنیکهای تدوینی به شکلی هوشمندانه در راستای برانگیختن حسی خاص استفاده نخواهد کرد؟ به این خاطر است که تاریخ، تئوری و تولید سینما باید در تمام آمریکا آموزش داده شود.
مادامی که از تدوین آگاه باشیم، ممکن است بارها به این فکر کنیم که این تکنیک چگونه پیام و روایت چیزی را تغییر میدهد. مهمتر از آن، آیا این معنای چیزی که در ذهن ما به عنوان «هنر» تعریف می شود را تغییر میدهد؟ آیا هنر در صنعتی پولمحور مثل هالیوود جایگاهی دارد؟ به کلامی دیگر، این تکنیکهای سینمایی آنقدر در جامعهمان فراگیر شدهاند که آنها را زیر سوال نمیبریم!
این مسئله که امروزه رسانه را به چالش نمیکشیم و بسیار کم آن را خارج از خطوط روایتی تحلیل میکنیم، هشداردهنده است. ایدهی اینکه «کایلو رن در آینده چه خواهد کرد؟» مهمتر از آن است که به این توجه شود که «آخرین جدای» [۲] درباره انسانهای معمولی بود که بر خلاف چند نفر برگزیده این قدرت را دارند که زندگی باقی افراد را در جهت مثبت تغییر دهند و این دو مورد در برابر این مسئله که یکی از استعدادهای جوان این فیلم (بازیگر کلی ماری ترن) را تا جایی مورد آزار و اذیت سایبری قرار دهند تا خود را از اینترنت محو کند، کوچک بهنظر میآید.
بهخاطر بدفهمی یا حتی عدم توجه به قدرت مدیومهای بصری، حتی کسانی که متخصص تکنولوزی و تصویر هستند، دربرخورد با اینکه چطور، چرا و چه چیزی فیلمها را فراتر از لایه اولیهشان ارائه میدهد، سادهلوحانه برخورد میکنند.
مدت زیادی است که ادبیات انگلیسی، دراما، تئاتر و دیگر رشتههای هنری تدریس میشوند و بخاطر تاثیرشان بر جامعه تشویق شده و مورد بحث قرار میگیرند (در جامعه معاصر ما این موضوعات مورد توجه قرار نمیگیرند). ما «۱۹۸۴» جرج اورول را میخوانیم و به این فکر میکنیم که جامعهمان چقدر به ضدآرمانشهر نزدیک است اما در مدرسه «فرزندان انسان» [۳] را نمیبینیم.
فیلم، تمام مدیومهای تصویری دیگر را تحت تاثیر قرار داده است. شبکههای اخبار از قوانین پایهای برش متقاطع [۴] برای طولانیتر کردن خبر و ایجاد لحظات دراماتیک استفاده میکنند.
بازیهای کامپیوتری برای بیان روایت از تکنیکهای سینمایی استفاده میکنند، با این حال سینما هنری است که به آن از نظر درسی کمتر از باقی هنرها پیش از دوران کالج پرداخته میشود.
آموختن فیلم میتواند پایهای باشد تا ما به شکل بهتری ترفندهایی که فیلمسازان، پخشکننده، مبلغان و تهیهکنندههای اخبار بهکار میگیرند تا اطلاعات دنیای اطراف را به ما منتقل کنند درک کنیم. این امر ممکن است شروع خوبی برای دانشآموزان باشد تا بدانند هر شکل از رسانه چگونه کار میکند تا تجزیه یک پیام نوشتاری ساده. این شاید چیزی باشد که فرهنگ ما در زمانه اخبار جعلی نیاز دارد. (لازم است اشاره کنیم که منظور ما خزعبلات هالیوودی و فیلمهای دنبالهدار نیست.)
علاوه بر اینکه مطالعه سینما توانایی تاثیرگذاری بر زندگی روزانه ما را دارد، همچنان میتواند منجر شود که مردم بتمن و آیرنمن و ترنسفورمرز و آواتار را کنار بگذارند و به جای آن آثار تروفو و کوبریک و برگمن و هیچکاک و درایر را بررسی کنند. (نه اینکه از سرگرمی عامیانه لذت نبریم بلکه نباید از جستجوی هنر ترسید)
با تغییر نوع نگرشمان به فیلم و به طور کلی تمام شکلهای رسانه، ممکن است متوجه شویم که چگونه درک منتقدانه فیلم، شعور فرهنگی ما را افزایش میدهد. تصور کنید بهجای اینکه افراد کمی فیلم استادانه بری جنکینز نور ماه [۵] را دیده باشند؛ این فیلم محبوبیت اونجرز: جنگ ابدیت [۶] را داشت. یا کلاس دبیرستانی را در نظر بگیرید که به مقالههای جیمز بالدوین و ایدههای آن در باب «دیگری» و نژاد با توجه به فیلم نور ماه میپردازد. همچین اتفاقی چگونه بر جامعه تاثیر خواهد گذاشت؟
فیلم میتواند برای آموزش در رابطه با جنگ، سیاست و تبلیغات سیاسی به کار رود و یا راهی باشد برای همدردی با اشخاصی که ممکن است هیچوقت نشناخته و یا درکشان نکنیم. چطور ممکن است دیکتاتور بزرگ چارلی چاپلین نیاز به دیده شدن نداشته باشد؟ منظور این نیست که همه به سمت تفکرات فرانکفورتی سوق پیدا کنند و اینگونه در نظر بگیرند که سینمای عوام و رسانه تصویری نیروی سرمایهداری هستند و انسان را از واقعیت سخت دنیا دور میکنند. اینطور هم نباید گفت که سینما فقط سرگرمیای ساده است و بس.
با توجه به هر موضوع آموزشی و برای پذیرفته شدن اطلاعات باید خواست و تمایل وجود داشته باشد. اما اکنون که جهان پذیرفته تا بخش بزرگی از فرهنگش را با تصویر شکل دهد، قدم بعدی این است تا به بقیه آموزش دهیم چگونه درباره این تصاویر اندیشه کنند، اینگونه ممکن است در جهانی بهتر و اندیشمند زندگی کنیم.
پانوشت:
۱. God of war
۲. Last jedi
۳. Children of men
۴. Cross-cut
۵. Moonlight
۶.Avengers: Infinity War
ترجمه شده از:
https://www.fandor.com/posts/should-cinema-be-required-learning
سواد رسانه ای موضوع بسیار مهمی هست. نکته مورد توجه نگارنده هم قابل تامله. خصوصا توجهی که به نقش نهاد و آموزش و پرورش داشت
بسیار عالی بود ، ترجمه هم کمک شایانی به تاثیر گذاریش داشت.
سؤال من این است که چرا سینما باید نقش سرگرمی داشته باشد و این امر به شکل یک تابو در ذهن سینما دوستان شکل گرفته باشد ؟