گزارشگری از خطر
روزنامهنگارهای علمی میتوانند راهی به سوی ارتقا گزارش از خطرات و تهدیدات پیدا کنند که به فراسوی تهدیدهای موردی رفته و از این شکل اعتیادآور خارج شده و به رویکردی استوارتر و متعادلتر دست پیدا کند.
مترجم: کریستین راسل[۱] خبرنگار آزاد (فریلنسی) است که بیش از سه دهه سابقه گزارشگری در زمینه علوم و پزشکی را دارد. او قبلا گزارشگر ملی واشنگتن پست و واشنگتن استار بود و در برنامه تلویزیونی مرور هفته واشنگتن نیز حضور می یافت. او نایب رییس شورای توسعه نویسندگی علمی و رییس سابق انجمن ملی نویسندگان علمی بوده است و چندین جایزه روزنامهنگاری از آن خود کرده و عضویت افتخاری انجمن سیگما خی را که انجمن تحقیقاتی علمی است دارد. او کارشناسی خود را در رشته زیستشناسی ازکالج میلز دریافت کرده است. در سال ۱۹۸۷ به مطالعه خطرات زیستمحیطی در زمانی که در برنامه آلیسیا پترسون شرکت کرده بود پرداخت و از آن زمان تا کنون دغدغه خطرات و گزارشگری از آن را دارد.
در سه دهه گذشته رسانههابه طور مدام مردم را با خبرهای پایان ناپذیری از تهدیدات و خطرها بمباران کرده اند. مواردی آشنا و غریبه و چیزهایی نظیر: درمانهای جایگزینی هورمونی، سیاه زخم، جنون گاوی، سارس، ویروس نیل شرقی، گاز رادون، اوتیسم ناشی از واکسیناسیون، چاقی کودکان، خطاهای پزشکی، خطرات دود سیگار برای غیر سیگاریها، آزبستها و حتی خطر ایدز در بین فعالان صنعت فیلم سازی.
این نوای طبل تهدیدات و خطراتی که اعلام میشود، به خودی خود گیجکننده هست و معمولاً با انتشار نتایج بررسیها و تحقیقات جدیدتر که با یافتههای قبلی تناقض دارند بیشتر هم گیجکننده میشوند.
گاهی اوقات اوضاع به قدری آشفته میشود که شخصی که در یک رستوران میخواهد غذایی سفارش دهد فکر میکند جانش را به دست گرفته و باید دست به انتخاب سرنوشتسازی بزند. آیا ممکن است گوشت غذا آلوده به جنون گاوی باشد؟ ممکن است در پرورش مرغ غذا، از هورمون استفاده شده باشد و یا اینکه ماهی آلوده به جیوه باشد؟ در یکی از کاریکاتورهای محبوب من که در واشنگتن پست منتشر شده بود شخصی که در انتخاب غذایش مردد بود به پیشخدمت میگوید: من فکر میکنم که بشقاب سبزیجات را انتخاب میکنم و او پاسخ میدهد سبزیجات با هپاتیت و یا با آفتکشها؟ او که از شام صف نظر کرده بود فقط یک لیوان آب میخواهد و پیشخدمت باز پاسخ میدهد آب حاصل از روانآبهای کشاورزی و یا آب مانده در محفظه آب؟
شاید وقت آن فرا رسیده باشد که رسانهها به جای اینکه خود را بخشی از مساله ببیند به بخشی از راه حل تبدیل شوند.
به شکل ایدهآل روزنامهنگارهای علمی میتوانند راهی به سوی ارتقا گزارش از خطرات و تهدیدات پیدا کنند که به فراسوی تهدیدهای موردی رفته و از این شکل اعتیادآور و رایج خارج شده و به رویکردی استوارتر و متعادلتر دست پیدا کنند که خطرهای روزانه را در چشماندازی وسیعتر قرار دهد.
چالش اصلی خلق کردن داستانهایی به سبک نقاشیهای سیاه قلم مرکبی است. در این طرحها بخش عمده صفحه را فضاهای خاکستری پر میکنند و نه نواحی سفید و سیاه.
اغلب اوقات همانطور که همکار من در واشنگتن پست، ویکتور کوهن[۲] میگفت؛ روزنامهنگارها (و ادیتورهای آنها) به نوعی ساختار دوقطبی جذب میشوند و در دام افراط و تفریط میافتدند:
«در یک سوی طیف جایی که امیدی در آن وجود ندارد و در سوی دیگر داستانهایی که خبر از امید و کشفی تازه میدهد.» اما متاسفانه در دنیای واقعی بسیاری از امیدهای تازه امروز، نا امیدیهای فردا را تشکیل میدهند (و این دلیل بسیار خوبی است که کمتر از واژههایی مانند کشف تاریخساز و یا درمان قطعی در اولین مواجه با یک داستان استفاده کنید.)
بحثهای مربوط به روشهای درمان با جایگزینی هورمونها یا HRT نمونه خوبی از این پوششهای خبری است که روند یویومانندی را سپری کرد.
در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی رسانههابه تبلیغ بیش از حد هورمونها به عنوان داروهای شگفت انگیزی برای زنان پرداختند. داروهایی که وعده جوانی دائمی و همچنین درمان عوارض ناشی از یائسگی را میداد.
با وجود این با انتشار گزارشهایی که از احتمال وجود رابطه میان این داروها و بروز سرطان پستان و رحم خبر میداد، نگرانیهای عمومی در این زمینه ایجاد شد.
اندکی بعد و زمانی که مشخص شد خطر ابتلا به سرطان رحم را میتوان با اضافه کردن هورمونهای دیگری به این روش درمانی کاهش داد بار دیگر تبلیغات به گونه مثبتی درباره این روش درمانی به جریان افتاد و این بار بر نقش بالقوه این روش در جلوگیری از پوکی استخوان و بیماریهای قلبی تمرکز کرد.
بدین ترتیب فروش استروژن افزایش پیدا کرد. در سال ۲۰۰۱ فروش پرمارین در آمریکا به تنهایی به بیش از یک میلیارد دلار رسید؛ اما در سال ۲۰۰۲ این حرکت پاندولی در مسیر دیگری به جریان افتاد و همه تیترهای خبری درباره HRT منفی شدند. فروش این مواد کاهش پیدا کرد و بررسی جامع فدرالی در این زمینه صورت گرفت، برنامه سلامت زنان با توجه به یافتههای جدید، این درمان را زودتر از برنامهریزی قبلی متوقف کرد. یافتههای تازه، نشان میداد HRT خطر ابتلا به بیماریهای قلبی، سرطان پستان و موارد دیگری را افزایش میداده است و این خطر به قدری است که همه فواید این روش را تحت شعاع قرار میدهد.
هر بار که جهت حرکت این پاندول تغییر میکرد رسانهها نیز به گونهای اقدام به گزارش این تحقیقات اخیر میپرداختند که گویی تحقیقات جدید حرف آخر را در این فرآیند میزند. در این بین مساله زنان نیز به عنوان ابزاری برای احساسی کردن گزارشها چه در زمینه خطرها و چه در زمینه فواید مورد استفاده قرار میگرفتند.
زمانی که قرار است درباره تهدیدات و خطرات مسالهای مرتبط با سلامت بنویسیم باید بهتر از این عمل کنیم. ما باید بیشتر درباره فرآیند پیشرونده و خود تصحیح کننده علم و تحققیقات بنویسیم و باید خوانندهها و شنوندههای خودمان را به درون آزمایشگاهها و یا تاسیسات بیمارستانی ببریم. ضمن اینکه گزارشهای مربوط به ریسکها و خطرها باید به مساله اقدامات احتیاطی که لازم است از سوی دولتها، صنایع و افراد مد نظر قرار گرفته شوند نیز بپردازند و به این سوال پاسخ دهند تا قطعی شدن نتایج روند تحقیقات بهترین مسیر پیش رو کدام است؟
متاسفانه، چه منابع اطلاعاتی – بخش خصوصی یا عمومی – و بخش منتقل کننده دادهها، یعنی ما، رسانهها، اغلب اوقات برای اینکه خطرها را در قالب و چارچوب مشخصی قرار بدهیم آمادگی نداریم. چرخه ۲۴ ساعته خبر اولویت را بر زمان انتشار میگذارد، فضای موجود درسانههای چاپی اولویت را به میزان فضای در اختیار و پرکردن متناسب صفحه نسبت میدهد و رقابت رسانهها باعث اولویت دادن تضادها و رقابتهای درون یک داستان نسبت به اطلاعات متعادل میشوند.
شرایط دشوارتر زمانی است که بدون اینکه دادههای علمی از یک موضوع حمایت کند، داستانی درباره خطرات و ریسکهای یک موضوع و بر مبنای داستانهای تلخ و ناراحت کننده شخصی و روایتهای افراد خاص بنا شود.
چهره غمناک یک کودک میتواند همه اعداد و دادههای علمی جهان را به چالش بکشد. البته که همه ما در این زمینه گناهکاریم. من اولین بار در اواخر دهه ۷۰ بود که متوجه این مساله شدم. زمانی که روزنامهنگارها و از جمله خودم به طور دائم به انتشار گزارشهایی در باره آخرین نتایج آزمایشهای انجام شده برروی حیوانات درباره تاثیر مواد شیمایی بر امکان بروز سرطان در میان آنها دست میزدیم بدون آنکه کار توضیحی کامل و درستی درباره رابطه آن با سلامت انسان انجام دهیم. در سال ۱۹۷۷ تحقیقی در کانادا انجام و براساس آن محققان متوجه بروز سرطان مثانه در موشهایی شدند که ساخارین مصرف کرده بودند. کمیته نظارت بر دارو و غذای آمریکا استفاده از شیرینکنندههای مصنوعی را ممنوع کرد. اما منتقدان این تصمیم را به سخره میگرفتند و اعلام میکردند که افراد برای اینکه در اثر مصرف این شیرینکنندهها مبتلا به سرطان شوند لازم است در روز ۸۰۰ شیشه نوشابه گازدار بخورند.
کاریکاتوری در مجله نیویورکر، دو موش آزمایشگاهی را در قفسی به تصویر کشیده بود که یکی از آنها به دیگری میگفت قبلا تنها نگرانی و هراسم از گربه بود اما الان بیشتر از آن از مواد سرطانزا میترسم. گزارشگران به گونهای شتابزده از یک داستان ترسناک زیستمحیطی به سراغ دیگری میرفتند – ضایعات سمی کانل لاو و حادثه اتمی جزیره تری مایل– و به طور خستگیناپذیری خوانندگان خود را به صورت هفتگی با مقدار دوز مشخصی از هراس که برگرفته از مقالههای نیو انگلند ژورنال (یا آنگونه که طنز نویس نشریه سینسیناتی اینکوایریز، نام آن را تغییر داده بود ژورنال هراس پراکنی نیو انگلند) بود تغذیه میکردند.
به مرور زمان افکار عمومی نسبت به این موضوع بد گمان و شکاک شد و این بدگمانی را به کل رسانه تعمیم داد و البته که حق با او بود.
اغلب اوقات افکار عمومی ممکن است حساسیت خود را نسبت به یک موضوع پر خطر به واسطه مقایسه اشتباه از دست بدهد.
بسیاری از ما تغییر در روش و رویکرد خود برای پوشش داستانهایی که در بردارنده مسایل خطرناک و پیچیده بود را آغاز کردیم. شروع به پرسیدن سوالهای دشوارتر کردیم و به دنبال پاسخهای شفافتر در باره اینکه چه چیزهایی را واقعاً درباره خطرهای یک موضوع میدانیم و و آیا اصلا کاری میتوان در مقابل این درک ناکامل علمی انجام داد.
زمانی که درباره تحقیقات علمی و اعداد مینویسید بسیار مهم است که بدانید قدرت و اعتبار هر مطالعه چقدر است. اعتبار کسانی که آن را انجام دادهاند تا کجا است و درجه قطعیت آن تحقیق ( برای اطلاع بیشتر از این مورد فصل ۳ را ببینید) چقدر است. اینجا چند نکته دیگر که به نظرم گزارشگران درباره گزارشگری در زمینه خطرات و تهدیدات باید در ذهن داشته باشند را با شما در میان میگذارم.
اعدادی که درباره یک خطر وجود دارد از چه نوعی است؟
به اطلاعات مربوط به خطر نسبی و مطلق با دقت نگاه کنید. خطر نسبی میتواند اغلب اوقات باعث گمراه شدن شما بشود به خصوص اگر ایدهای از اینکه سطح خطر در ابتدا چه مقدار بوده است نداشته باشید. اغلب اوقات در تحقیقاتی که در ژورنالها منتشر میشود تنها به خطر نسبی اشاره میشود.
برای مثال، در سال ۱۹۹۶ مجله لنست و بریتیش مدیکال ژورنال عملاً موجی از هراس درباره قرصهای ضدبارداری را ایجاد کردند. آنها نتایج تحقیقی را منتشر کردند که بر اساس آن نوع جدیدی از قرصهای ضد بارداری با دوز پایین احتمال ابتلا به لخته شدن خون را دوبرابر میکرد اما معنی دوبرابر شدن احتمال لخته شدن خون چه بود؟ بعدا نامه انتقادآمیزی در لنست منتشر شد و مشخص شد که خطر مطلق درباره این قرصها به قدری پایین بوده است که دوبرابر شدن آن اصلاً به حساب نمیآید و معادل تنها اضافه شدن یک مورد در میان ۱۰۰ هزار نمونه بوده است.
چطور میتوان این خطر جدید را با خطرات قدیمی شناختهشده مقایسه کرد؟
مقایسه کردن خطری جدید با خطرهایی که مردم بیشتر آشنا هستند میتواند گاهی کمککننده باشد. اما سعی کنید در صورت امکان خطرهای مشابهی را با هم مقایسه کنید که واقعا قابل مقایسه باشند. به دنبال مقایسههایی در زمینه میزان خطر ابتلا و یا مرگ و میر وابسته به جنسیت، سن، جغرافیا، اشتغال و امثال آن بگردید. برای مثال اگر از خطرات سرطان در زنان صحبت میکنید شاید لازم به ذکر باشد که هنوز بیماریهای قلبی عامل اصلی مرگ و میر در زنان به شمار میرود و مواظب باشید که اطلاعات را منتقل کنید و نه قضاوت خودتان را.
اغلب اوقات افکار عمومی ممکن است حساسیت خود را نسبت به یک موضوع پر خطر به واسطه مقایسه اشتباه از دست بدهد برای مثال وقتی که مقامات دولتی و یا صاحبان صنایع سعی میکنند برای کم اثر دادن میزان واقعی خطر آن را با جملاتی مانند این که خطر این موضوع کمتر از خطر صاعقه زدگی و یا کمتر از خطر تشعشعی است که در هنگام پروازی هوایی دریافت میکنید، کم اهمیت جلوه دهند.
آیا این خطرات داوطلبانه و یا غیرداوطلبانه است؟
گزارشگری درباره خطرات تنها نوشتن درباره اعداد نیست. شاید برای کارشناسان خطری کوچکتر کم اهمیتتر از خطری بزرگتر باشد اما برای مردم اینگونه نیست به خصوص زمانی که این خطر غیرداوطلبانه باشد.
به طور کلی مردم عادی خطرات داوطلبانه و یا آگاهانه (خطراتی که با آگاهی از وجود آنها کاری را انجام میدهیم) و یا خطرات طبیعی را بیشتر میپذیرند تا خطرات غیر داوطلبانه. خطرات غیر داوطلبانه مواردی نظیر خطرهای تازه و غیر قطعی ساخته دست بشر را شامل میشوند که ما به واسطه عملکرد دیگران در معرض آن قرار میگیریم. مانند مساله گاز رادون یا آلودگیهای محیطی.
به یاد میآورم یک بار از مشاهده رفتار طعنه آمیز یک زن باردار در ویرجینیای غربی مانند صاعقهزدهها خشکم زد.
او در حالی که در مقابل یک کارخانه شیمیایی محلی، در اعتراض به آلودگی محیط زیست تظاهرت میکرد. در حال کشیدن سیگار بود. سیگاری که خطر فوریاش برای فرزند به دنیا نیامدهاش به مراتب بیشتر بود. خطرهای بزرگتری هست که هر روز خود را در معرض آن قرار میدهیم. مواردی مانند سیگار کشیدن، نوشیدن مشروبات الکلی، خوردن غذاهای نامناسب و رانندگی. به قول معروف: «ما با دشمن خود چهره به چهره شدهایم و او کسی نیست جز خود ما»
سطح میزان خطرات فردی در برابر خطرات اجتماعی چقدر است؟
داستانها و گزارشها معمولا سیب و پرتقال را در مساله خطر با هم اشتباه و مخلوط میکنند و این خطر بزرگی است که آنها نتوانند تفاوت واضحی میان ریسکهای اجتماعی و فردی قایل شوند.
یک خطر ممکن است برای هر شخصی به تنهایی بسیار اندک باشد اما تبدیل به مسالهای اساسی در زمینه سلامت عمومی شود. مثلا اگر بیماری باشد که از طریق غذا، هوا و یا آب به گروه وسیعی از مردم منتقل شود.
در سال ۱۹۸۹ اتفاقی که به وحشت عمومی آلار[۳] معروف شد درباره یک ماده شیمیایی سرطانزا بود که در کشت سیب مورد استفاده قرار میگرفت. در واقع این هراس عمومی ناشی از عدم ایجاد تمایز میان این دو نوع خطر فردی و اجتماعی بود. تبلیغات گسترده، وحشتی وسیع را میان والدینی ایجاد کرد که سیب را از ظرف غذاهای بچههای خود و یا آب سیبها را از نزدیکی دست آنها دور کردند و دور ریختند در حالی که خطری که در اینباره هر نفر و هر کودک را تهدید میکرد واقعا ناچیز و اندک بود. اما مساله این بود که ناکارآمدی دولت در محدود کردن و مانع شدن از استفاده از چنین ماده شیمیایی آن هم برروی میوهای که به طور گسترده از سوی مردم و در طول زمان مورد استفاده قرار داشت، جامعه را با خطر عمومی بالایی مواجه کرده بود. طرف دیگر این ماجرا این است که خطر برای گروه کوچکی از مردم بسیار بالا ولی برای جامعه بزرگتر بسیار اندک باشد. برای مثل کارگرانی که به طور دائم در معرض آزبست قرار دارند در خطر بالایی قرار دارند اما این خطر برای مردم عادی بسیار پایین است.
چه کسانی بیشتر در معرض مواجهه با یک خطر خاص قرار دارند؟
بدیهی است که مجاورت با موضوعی بالقوه خطرناک چه در محیط کار، چه در محیط زیست و چه در روابط فردی به معنی این است که فردی در معرض خطر قرار گرفته است. و هر چقدر ماده و یا منبع خطری که شخص در معرض آن قرار میگیرد بزرگتر باشد خطر نیز برای آن شخص افزایش پیدا میکند.
اما بسیار پیش میآید که پیام شفافی از سوی مقامات سلامت و یا وکلای دعاوی – و در نتیجه سرخطهای خبری – باعث بروز هیستری اجتماعی و توجه جهانی میشود در حالیکه در هنگام بیان این چنین پیامی از ارایه دیدگاه و بیان شرایط کسانی که واقعا ممکن است در خطر قرار داشته باشند غفلت میشود و در نتیجه پیام اشتباه منتقل میشود.
گزارشهای مربوط به ایدز معمولا این نکته را برجسته میکنند که هر کسی که فعالیت جنسی داشته باشد در معرض ابتلا به ویروس اچ آی وی است .
اگرچه این گزاره از نظر تئوری درست است اما در واقع بیان غیر دقیق این موضوع است که افرادی که به طور دائم در معرض رابطه جنسی پر خطر و محافظت نشده با افرادی از جامعه پرخطری که ویروس در میان آنها بیشتر توسعه یافته هستند (نظیر مصرفکنندگان تزریقی دارو یا مردان همجنسگرا در نواحی حاشیه شهری) بیش از دیگران ممکن است به ایدز مبتلا شوند. همچنین تایید بر این نکته که چه گروههای جمعیتی مثل کودکان یا افراد سالخورده و یا کسانی که دارای بیماریهای قبلی هستند بیشتر در معرض ابتلا قرار دارند باعث میشود تا پیغام خطر مطرح به شکل گروهی خاص مطرح شده و به افرادی که واقعا در خطر قرار دارند منتقل شود.
منافع بالقوه چیست و متوجه چه کسانی است؟
اغلب اوقات داستانهای در مورد خطرات، در بردارنده منافعی بالقوهای نیز هستند. از روزنامهنگاران انتظار نمیرود که تحلیلهای سود / خطر را انجام دهند اما بررسی و ردیف کردن منافع و خطرات و درجه قطعیت هر یک از آنها میتواند برای بیان بهتر داستان کارآمد باشد.
در سال ۲۰۰۴ داستانهای خبری درباره این ادعا که داروهای ضد افسردگی ممکن است باعث افزایش خطر خودکشی در بزرگسالان باشد باعث شد تا امکان بیان منافع بزرگتر این داروها نادیده گرفته شود. دادههانشان میداد که افزایش مصرف داروهای ضد افسردگی به طور چشمگیری با کاهش میزان خودکشی در جوانان در طول زمان مفید بوده است. پوششهای خبری دقیقتر و ظریفتر ابهامات موجود در تعادل میان خطرهای فردی و سودهایی که در برابر عواقب اجتماعی این موضوع مطرح بود را مورد بررسی قرار میداد. در برخی از موارد گروهای ذی نفع و گروههای در معرض خطر با هم متفاوت هستند. مردم و کارگرانی که در یک نیروگاه و یا اطراف آن زندگی و کار میکنند شاید با خطر بیشتری مواجه باشند اما مشتری که محصول کمپانی را استفاده میکند سود بزرگتری را دریافت میکند.
آیا در برابر خطری که درباره آن صحبت میشود میتوان کاری را انجام داد و اگر بله توسط چه کسانی؟
در این موارد باید مشخص شود که دولت و یا صنایع چه کاری میتوانند برای جلوگیری یا کاهش خطر انجام دهند همچنین باید توضیح دهند که افراد عادی چه کاری میتوانند برای مراقبت از خودشان انجام دهند. زمان در این مساله عامل تعیینکنندهای است. برخی از خطرها حالتی عصبی و هیستریک دارند و با آسیبهایی همراهند که همراه خبر آنها اتفاق افتاده است. بقیه خطرها نیازمند اتخاذ اعمال و یا پیشگیریهایی از سوی مردم و یا بخش خصوصی و عمومی هستند که علاوه بر نیازمند بودن به فعالیتهای سیاسی و قانونی زمان بر نیز هستند. در میان مدت افراد با انتخابهای دشواری درباره اینکه بهترین راه ممکن در مواجهه با شرایط چیست دست به گریبان هستند. آنها باید درباره اینکه بهترین روشی که میتوانند خطراتی که با آن مواجهند را کنترل کنند آن هم زمانی که هنوز پاسخهای علمی لازم وجود ندارد، تصمیم بگیرند.
پیشگیری یا ممانعت کلمهای است که زیاد آن را به کار میبرند و البته همیشه هم مناسب و دقیق نیست. بزرگترین خطری که در زمینه ابتلا به سرطان پستان برای مثال وجود دارد تاریخچه قوی در خانواده است که قابل کنترل نیست. تا کنون تنها کاری که واقعا میتوان انجام داد افزایش تعداد آزمونهای پزشکی و بررسی توسط پزشک است. با وجود این سرعت رشد تحقیقات در زمینه ژنتیک گزینههای جدیدی را مطرح کرده است که میتواند باعث تغییر معادلات مربوط به سرطان و دیگر بیماریها و برخواستن معضلات جدید اخلاقی شوند. اینها ممکن است سوژههایی برای داستانهای آینده باشند.
***
زمانی که به گزارش مسائل خطر در زمینه محیط زیست و سلامت میپردازیم پای اعتبار رسانه و در نهایت تشکیلات علم در میان است. مردم بسیاری آن بیرون هستند که هر یک از آنها از سطح احساس و تفکر بسیار متنوعی برخوردارند. برخی از مردم تقریبا درباره هرچیزی وحشت زده و هیستریک میشوند در حالی که برخی دیگر به دلیل اطلاعات زیاد از گوش کردن و دنبال کردن دست میکشند. در میانه آنها خوانندگان و شنوندگانی هستند که به رسانه به عنوان نوعی راهنما برای درک خطرهایی که با آن روبروییم و نحوه مقابله با آنها نگاه میکنند. برخی اوقات بهترین کاری که ما میتوانیم برای آنها انجام دهیم بیان این حقیقت محض است که علم در حال حاضر هیچ پاسخ شفافی برای یک موضوع خاص ندارد. برای همین باید یاد بگیریم که لازم است با عدم قطعیت زندگی کنیم. ما این را به خوانندگانمان مدیونیم که بهترین و چشمگیرترین و معتدلترین گزارشهای خطر را برای آنها مهیا کنیم. گزارشهایی که به فراتر از مرزهای رایج عامل وحشت زاد برود و هرچیزی را سر جای خودش قرار دهد.