سخن بر سر این نیست که روزنامهنگاران نباید نقد بشوند. نقد و انتقاد، از نتایج آزادی بیان است و حق اساسی هر شهروند است. همچنان که هر رسانه و هر روزنامهنگار قطعا حق دارد هر فرد یا مقام یا دستگاهی را نقد کند؛ اما آنچه آقای نماینده گفته است نقد نیست. نسبتی ناحق و ناروا و زشت است که به فضای رسانهای و روزنامهنگاری کشور داده شده است.
روزنامهنگارهای علمی میتوانند راهی به سوی ارتقا گزارش از خطرات و تهدیدات پیدا کنند که به فراسوی تهدیدهای موردی رفته و از این شکل اعتیادآور خارج شده و به رویکردی استوارتر و متعادلتر دست پیدا کند.
اسپاتلایت فیلمی دربارۀ جایگاه ارزشمند روزنامهنگاری تحقیقی است و خدمتی است که اینگونه روزنامهنگاری میتواند برای آگاهیبخشی و جلوگیری از فساد، جرایم سازمانیافته و پنهانکاری سیستماتیک داشته باشد.
فرشید مقدم: آبان سال ۹۰ که زندهیاد حسین قندی در اثر بیماریِ فراموشی خانهنشین شده بود و احتمالاً دوستان قدیم را از یاد برده؛ علیاکبر قاضیزاده - دوست و همکار قدیمی وی – یادداشت تلخی نوشت با تیتر «برافتادن در شأن دایناسور است» و در آن از عاقبتِ کار روزنامهنگارانِ نامی گلایه کرد: گوشهگیری و بیپولی. آنجا اشارهای هم شد به نقش روزنامهنگاران که حسین قندی با طنزی ویژۀ خود آن را «روزنامهنگار-غسال» مینامید؛ تشبیهی که کار روزنامهنگاران را از لحاظ بیطرفی به کار مُردهشویان مانند میکند؛ که آنها سرد و بیاحساس کار میکنند؛ با حفظِ بیطرفی و ماشینوار. آن زمان یادداشتی نوشتم اما منتشر نکردم مبادا به کسی برخورد. این چند خطْ ویراستۀ همان است. برنخورد!