نان و نیمکت
آقاي مدير ميگويد كولبران سه جور ميميرند: «تيراندازي ميشود، در سرما تلف ميشوند، در جاده تصادف ميكنند.» براي گلوله، مين، سرما و جاده مهم نيست كه آن كولبر دانشآموز است يا نه.
آقای مدیر میگوید کولبران سه جور میمیرند: «تیراندازی میشود، در سرما تلف میشوند، در جاده تصادف میکنند.» برای گلوله، مین، سرما و جاده مهم نیست که آن کولبر دانشآموز است یا نه. مدیر مدرسه شهر مریوان داستان زندگی آزاد و فرهاد را داستانی میداند که مدام تکرار میشود، تکرار میشود، تکرار میشود. گاهی این داستانها ختم میشوند به بر جای ماندن جسم بیجان یک نوجوان، گاهی هم نوجوان از مرگ میرهد به خانه یا مدرسه برمیگردد تا بتواند فردا و روز بعد و سالهای بعدترش را با همین رسم زندگی کند این کولبران/ دستفروشان/ زبالهگردان نوجوان گاهی برای همیشه مدرسه را ترک میکنند و گاهی ساعتهای اضافه این سمت و آن سمت کلاسهای درس را خرج کار و کمک رساندن به خانوادهشان میکنند. حالا مدرسه و نظام آموزش و پرورش کشور در کجای این داستان ایستاده است؟ زندگی دانشآموزان خارج از ساعتهای ریاضی و ادبیات و شیمی برای سیستم آموزشی به پایان میرسد یا وظیفه دارد به آنچه خارج از دیوارهای مدرسه به عنوان بخشی از حیات دانشآموزان در جریان است هم بپردازد؟ این سوال زمانی جدیتر میشود که بدانیم فرهاد ۱۴ ساله که تصویر سرمازدهاش تبدیل به داغی جمعی در ذهن ایرانیان شد تنها یکی از نوجوانان در سن مدرسه بود که به خاطر نان به دل برف زد، دانشآموزان دیگری هنوز هستند که هر روز مسیرهای مشابهی را طی میکنند. آموزش و پروش طرح نظام مراقبت اجتماعی دانشآموزان را با نام اختصاری «نماد» از سال تحصیلی ۹۶-۹۵ آغاز کرد تا فرآیندهای چند مرحلهای غربالگری روانی و اجتماعی روی مقابله با آسیبهای اجتماعی تمرکز کند. نماد فهرست بلند بالایی از انواع مشاهدات میدانی، آزمونهای استاندارد روانی و خطرپذیری و انواع مداخلات وضعی و روانی و حتی کمک گرفتن از اقدامات انتظامی و قضایی را در خودش تعریف کرده است. تیر ماه امسال علیرضا کاظمی، معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش گفت: «اگر میخواهیم آسیبهای اجتماعی را درمان کنیم باید به ریشهها و نشاط اجتماعی توجه و بر توانمندسازی تمرکز کنیم.» به نظر میرسد که البته این طرح بیش از هر چیز مقابله با شیوع مصرف مواد مخدر در سنین دانشآموزی را نشانه گرفته است و در کنار آن از انواع آسیبهای اجتماعی دیگر هم نام میبرد. حالا تن دادن خانوادهها به کار کودکان و اشتغال دانشآموزان به مشاغل پرخطر آیا بخشی از این آسیبهای اجتماعی تعریف میشود؟ سیستم مشاوره و امور تربیتی مدارس راهکاری برای شناسایی و تغییر وضعیت زندگی دانشآموزان درگیر با مساله معیشت دارد؟
فرهاد ۱۴ ساله که تصویر سرمازدهاش تبدیل به داغی جمعی در ذهن ایرانیان شد تنها یکی از نوجوانان در سن مدرسه بود که به خاطر نان به دل برف زد، دانشآموزان دیگری هنوز هستند که هر روز مسیرهای مشابهی را طی میکنند.هوشمند وهابی، ۲۵ سال سابقه کار در آموزش و پرورش دارد و در ۱۵ سال گذشته مدیر مدرسه بوده. او میگوید: «هیچ!» یعنی هیچ ابزار و راهکاری از سوی آموزش و پرورش ارایه نشده که بتواند به او و مدیران مدرسهای مثل او در منطقه کردستان کمک کند که بتوانند به دانشآموزان متعددی که با فقر خانواده و خطر ترک تحصیل دست به گریبان هستند، کمک کنند. به گفته او هر کاری که هست از سوی معلمان و مدیران و در بستر مدرسه شکل میگیرد: «در بیشتر مدارس ما، خود همکاران یعنی مدیران و معاونان و معلمان هستند که نگاه خاصی به دانشآموزانی دارند که ممکن است به خاطر مشکلات معیشتی کمتر به مدرسه بیایند و به دنبال شغلهای کاذب بروند. در مدرسه خودمان ما این بچهها را شناسایی و برای گرفتن بستههای حمایتی آنها را به نهادها و سازمانها معرفی میکنیم اما خود آموزش و پرورش ابزار و امکانات خاصی برای این موضوع ندارد. گاهی داخل خود مدرسه مبالغی توسط معلمها جمع میشود و گلریزان میکنند تا کمکی بشود اما واقعا در حدی نیست که بشود جلوی وقوع اتفاقی مانند این اتفاق اخیر را گرفت.»
مصلح و ادریس هم برادر بودند
«این اتفاق اخیر» همان داغ بزرگی است که با بیرون کشیدن پیکر دو برادر کرد از دل برف بر دل مخاطبان عکسها و خبرهایشان نشست. اتفاق اخیر یکی از سلسله اتفاقاتی است که وهابی هم مثل باقی همشهریانش زیاد دیده است. برای آقای مدیر موضوع کارهای سخت دانشآموزان مساله هرروزه است؛ دانشآموزانی که بنا به شرایط زندگی و کارشان گاهی با ترک مدرسه و گاه همراه تحصیل به دنبال تامین نان خانواده میروند: تعداد این دانشآموزان چقدر است؟ «خیلی خیلی زیاد؛ خیلی زیادند. درصد بخواهید بگویم، در شهرستان ما بهخصوص در مدارس مناطق حاشیه کمتر از ۵۰ درصد نیست. گاهی مدرسه میآیند، گاهی ترک تحصیل میکنند. آنهایی که مدرسه میروند در ساعات شیفت مقابل مشغول کار میشوند یا اینکه شبانه کار میکنند. کولبری که به خاطر درآمدش در منطقه حالت عام پیدا کرده اما کارهای دیگری هم هست که بچهها میکنند مثل واکس زدن سر خیابان، دورهگردی و دستفروشی و نمونه داشتهایم که بچهها در سطل زباله دنبال چیزی بگردند که به درد فروش بخورد.»
همین تعداد زیاد است که موضوع را نیازمند راهکاری بیش از این گلریزانهای محدود در مدارس میکند. معلمها هر قدر هم دلسوز و پیگیر باشند مگر جیب خودشان و اطرافیانشان چند دانشآموز را میتواند پشت نیمکت مدرسه نگه دارد؟ کمکها به قول آقای مدیر هر قدر هم جمع شود باز هم از عهده یکی دو ماه زندگی جمعی از بچههای یک مدرسه برمیآید و بس: « قبلا یک طرحی برای دانشآموزان بازمانده از تحصیل بود که در آن مبلغی برای تهیه کتابهای درسی و هزینههای تحصیلی سالانهشان در نظر گرفته میشد، یعنی صرفا برای اینکه جلوی ترک تحصیل آنها گرفته شود، فقط در همین حد. در شهرستان ما این طرح جواب نداد و بچهها به خصوص دختران ترکتحصیل کردند. راهکار مناسب این است که این حمایتها از سوی خود وزارت آموزش و پرورش و برای خانوادهها باشد. شناسایی این دانشآموزان و خانوادههایشان خیلی آسان است؛ فقط میماند اینکه چطور به آنها کمک کرد. ما در مدرسه خودمان از ۲۵۲ دانشآموز حدود ۲۰ نفر را شناسایی کردهایم اما همه کمکی که میتوانیم بکنیم هزینه یک ماه از زندگی آنها است چون کمکها از خیریه و خود همکاران جمع میشود؛ بیشتر از این هم امکانش نیست.»
هوشمند وهابی، ۲۵ سال سابقه کار در آموزش و پرورش دارد و در ۱۵ سال گذشته مدیر مدرسه بوده. او میگوید: «هیچ!» یعنی هیچ ابزار و راهکاری از سوی آموزش و پرورش ارایه نشده که بتواند به او و مدیران مدرسهای مثل او در منطقه کردستان کمک کند که بتوانند به دانشآموزان متعددی که با فقر خانواده و خطر ترک تحصیل دست به گریبان هستند، کمک کنند.در آن طرح نماد آموزش و پرورش که قرار است مقابله با آسیبهای اجتماعی باشد، تاکید بر این است که توجه به مسائل خانوادهها ضروری است. این یعنی دانشآموز را نمیتوان به چهار دیواری کلاس درس محدود دانست، یعنی مسائل او از خانه به مدرسه و از مدرسه به خانه ادامه دارند. حالا در مناطق بسیاری در کشور به ویژه در مناطق مرزی مساله معیشت هم از خانواده برمیآید و دانشآموزان را هم به مبارزه میطلبد. کاظمی، معاون پرورشی آموزش و پرورش در افتتاحیه دوره آموزشی توجیهی مدیران و مجریان طرح ملی نماد گفته بود: «در یکی از آیات قرآن کریم آمده است که برای شکل گرفتن تربیت باید خود عامل آن باشیم. ریشه بسیاری از آسیبهای رفتاری و تربیتی در فرزندان غفلت خانوادهها در الگوهای تربیتی و اخلاقی است.» مدیر مدرسه میگوید بارها برای حل مشکل دانشآموزان دست به دامن خانوادهها شدهاند؛ برای نجات دانشاموزان از ترک تحصیل یا از روانه شدن به سوی مشاغل سخت و جواب خیلیهایشان یکی است: «گرفتاریم آقا! خرج داریم، اجاره داریم، گرفتاریم آقا!» و برای همین است که به نظر او باید اول همین گرفتاریها را حل کرد تا نوبت به دانشآموزان برسد: «میدانم که ایجاد اشتغال حوزه آموزش و پرورش نیست اما شاید بتوانند کمک کنند که برای اولیای این دانشآموزان کاری ایجاد شود و این طور شاید بشود تا حدی مشکل را حل کرد. ما خیلی با والدین آنها صحبت میکنیم. گاهی مدرسه میآیند، گاهی با دعوت تلفنی و اینها هم نمیتوانیم راضیشان کنیم به جلسات مشاوره بیایند برای همین گاهی باید برویم در خانهها که ببینیم مشکل کجاست. مشکل این است که میگویند خرج داریم، اجاره داریم، گرفتاریم آقا!» مشکلاتی که او هر روز میبیند از ظرفیت مشاورههای مدرسه و حرف زدن با دانشآموزان و خانوادههایشان فراتر میرود؛ حرف میزنند و جواب نمیگیرند.
حالا داستان فرهاد و آزاد را همه شنیدهاند؛ آقای مدیر داستانهای بیشتری هم شنیده است، برادران دیگری هم بودهاند که از مدرسه به سمت کوه رفتند و برنگشتند: «یادم هست چند سال قبل دو نفر از دانشآموزانی که میشناختم، رفتند مرز برای کار. سال دوم راهنمایی بودند، ترک تحصیل کردند و مشغول کار شدند. فامیلیشان یادم نیست، اسم کوچکشان را فقط یادم مانده: مصلح و ادریس. آنها هم برادر بودند.» مصلح و ادریس هم به کوه زدند اما این بار پای سرما وسط نبود: «رفتند روی مین؛ یکی همانجا کشته شد، یکی دیگر پایش را از دست داد و چند سال بعد به خاطر مشکلاتی که پیدا کرد فوت کرد. در حوزه کولبری اتفاقات زیادی در این منطقه میافتد که البته همه دانشآموز نیستند. یا تیراندازی میشود و کشته میشوند، یا در سرما تلف میشوند یا در جاده تصادف میکنند و میمیرند.»