بسط تدریجی مفهوم «کار عاطفی»
«کار عاطفی» مفهومی رایج در ادبیات فمینیستیست؛ اما اینکه چه کاری عاطفی محسوب میشود و چه کاری نه، محل بحث است. آرلی هوکسچایلد مبدع این اصطلاح، نظر خود را درباره بسط آن به حوزههای مختلف مطرح میکند.
اصطلاح «کار عاطفی» (۱) به محور اصلی مباحثهای مهم در مورد تقسیم کار خانگی بدل شده است. اما جامعهشناسی که آن را ابداع کرده میگوید این اصطلاح به درستی مورد استفاده قرار نمیگیرد.
چند شیوه متاخر در تعریف این اصطلاح به شرح زیر است:
نیویورک تایمز: وظایفی که از شما انتظار میرود اما مورد بیتوجهی قرار میگیرد.
در راهنمای کار عاطفی برای مردان در مجله مل: کارهای رایگان و نامرئی که زنان برای پیگیری مداومِ امور جزئی در زندگی انجام میدهند، که وقتی روی هم جمع شوند به نتایج بزرگی منتهی میشوند؛ ملاتی که موجب قوام خانواده و در سطحی وسیعتر قوام جامعه میشود.
و برجستهترین تعریف در کتاب جدید جما هرتلی با عنوان «ملول و بیزار: کار عاطفی، زنان و راه پیش رو» (۲) بر اساس مقاله هارپر بازار در سال گذشته: کار عاطفی، آنگونه که من آن را تعریف میکنم، ترکیبی از مدیریت احساسات و مدیریت زندگی است؛ کاری بیمزد و نامرئی که ما برای حفظ راحتی و خوشحالی اطرافیانمان انجام میدهیم. این تعریف، بسیاری از اصطلاحات دیگر را در بر میگیرد که همبستهی کار مبتنی بر مراقبتاند؛ کار احساسی، فشار ذهنی، بار روانی، مدیریت امور خانه، کار منشیگری، کار نامرئی.
اصطلاح کار عاطفی همیشه به این شکل مورد استفاده قرار نگرفته است. این اصطلاح را نخستین بار آرلی هوکسچایلد جامعهشناس در سال ۱۹۸۳ در کتاب خود با عنوان «قلب مدیریتشده» (۳) بهکار برد. بنا بر درک هوکسچایلد، کار عاطفی به کار مدیریت احساسات شخصی که برای برخی حرفهها ضروری است، اشاره داشت. کار مهمانداران هواپیما (خدمه پرواز)، که انتظار میرود حتی در شرایط استرسزا لبخند بزنند و رفتاری دوستانه داشته باشند، مثال بارزی از آن است. در سالهای اخیر، این اصطلاح رواج بسیار زیادی پیدا کرده است. میزان جستجوی آن در گوگل بالاست و اشاره به آن در کتابها و مقالات دانشگاهی بیشتر و بیشتر شده است.
بسیاری از افرادی که در مورد کار عاطفی مینویسند به احترام هوکسچایلد کلاه از سر برمیدارند و اذعان دارند که تعریف اولیه او از این مفهوم را گسترش میدهند. اما چتر مفهوم کار عاطفی آنقدر فراگیر شده است که شروع کرده به دربرگیریِ چیزهایی که مطلقا قابل درک نیستند؛ از جمله کارهای روزمره خانگی که کار عاطفی نیستند بلکه فقط کارند، همین و بس. هوکسچایلد میگوید واقعا از این که مفهوم مورد ابداعش اینچنین بسط پیدا کرده، ترسیده است.
یکی از بزرگترین تغییرات این بوده که گفتگوها راجع به کار عاطفی، از سپهر اصلیاش یعنی محل کار جدا شده و به درون خانه برده شده است. این مفهوم برای اشاره به هر چیزی مورد استفاده قرار گرفته است؛ از به خاطر سپردن لیست کارهایی که باید انجام شود، تا نوشتن کارتهای تبریک سال نو، یادآوری تماس با خویشاوندان در روز تولدشان و ابراز خشم نسبت به اینکه بخش اعظم این کارها بیشتر اوقات توسط زنان انجام میشود، بدون اینکه مردها درک و فهمی نسبت به آنها داشته باشند. شکی نیست که بار کارهای بیمزد، مورد انتظار و بهرسمیت شناختهنشده بهشکلی نامتناسب روی دوش زنان است؛ از جمله اینکه روالِ اداره امور خانه و روابط بین اعضاء خانواده بهشکلی کمنقص حفظ شود. اما این موضوع چنین کارهایی را بدل به کار عاطفی نمیکند. سر و سامان دادن به لیست کارهایی که باید انجام شود و برنامهریزی خانوادگی برای سال نو فقط کار است.
من با هوکسچایلد صحبت کردم؛ در مورد اینکه کار عاطفی چه چیزی است و چه چیزی نیست، و اینکه وقتی گفتگو پیرامون آن مبهم و ناروشن شود چه چیزی از دست میرود. متن ویرایش شده و چکیده مکالمه ما را در ادامه میخوانید.
جولی بک: اصطلاح کار عاطفی در چارچوب واژگانیِ شما چگونه تعریف میشود؟
هوکسچایلد: همانطور که این اصطلاح را نخستینبار در «قلب مدیریتشده» طرح کردم، کار عاطفی کاری است که در قبال آن به شما پولی پرداخت میشود. چنین کاری بهشکل بنیادین مبتنیست بر تلاش فرد برای ایجاد یک احساس خاص؛ حس و حالی که برای یک شغل مشخص، مطلوب به شمار میآید. این کار شامل برانگیختن و سرکوب احساسات میشود. برخی از مشاغل به مقدار زیادی از آن نیاز دارند، برخی دیگر به کمی از آن. شغلهای متنوعی وجود دارند که مستلزم این امر هستند؛ از مهماندار هواپیما که شغلش مستلزم آن است که دلپذیرتر از حالت طبیعی رفتار کند تا تحصیلدار که در صورت لزوم باید زنندهتر از حالت عادی عمل کند. معلمان، خدمتکاران آسایشگاهها و پرستاران کودک مثالهایی از این دست هستند. نکته این است که در چنان مشاغلی ممکن است کار بدنی و ذهنی را نیز انجام دهید، اما اساساً با توجه به تواناییتان در مدیریت و ایجاد احساسات است که استخدام شده و تحت نظارت قرار میگیرید.
بک: آیا متوجه بودهاید که از زمانی که شما این اصطلاح را ابداع کردید، بهکارگیری آن رواج بیشتری پیدا کرده است؟ چگونه استفاده از آن گسترش مییابد؟
هوکسچایلد: این اصطلاح برای توضیح طیف هرچه گستردهتری از تجارب و فعالیتها بهکار برده میشود. مثلا برای اشاره به چک کردن لیست فعالیتهای روزانه (بردن لباسها به خشکشویی، خرید سیبزمینی و …)، که به گمان من زیاده بسط دادن اصطلاح کار عاطفی است. یا مثلا برای اشاره به کمالگرایی (برای نمونه سپری کردن تعطیلات سال نو به بهترین شکل ممکن). که این را هم میتوان سردرگمی و تعمیم بیش از حد اصطلاح کار عاطفی دانست. اضطراب ملازمِ کارهای روزمرهای است که به ناچار باید انجام شوند و معلوم است که از نظر من هم مدیریت این اضطراب کار عاطفی به حساب میآید. بله همینطور است. اما فکر نمیکنم که مثالهای معمول و متداول لزوماً بتوانند کار عاطفی باشند. این مفهوم وضعیت بسیار گنگی پیدا کرده و بیش از حد بهکار گرفته شده است.
بک: آیا این گستردگی تعریف برای شما خوشایند است؟ زبان به مرور زمان دچار تحول میشود، آیا به نظر شما شیوه استفاده مردم از این مفهوم مناسب است؟ یا در مورد آن نگران هستید؟
هوکسچایلد: این امر باعث میشود اندیشیدن به حوزه کار عاطفی تا اندازهای گنگ و ناروشنتر شود. در کل برای من بسیار لذتبخش است که مردم به کاوش در این قلمرو مفهومی بپردازند و بنابراین از این مساله استقبال میکنم. اما فکر نمیکنم که ابهام موجود در این حوزه را دوست داشته باشم.
حتی در جایی خواندم که زنگ زدن به خدمتکار برای تمیز کردن وان حمام هم کار بزرگی است، کار شاقی است. من فکر میکنم که چنان نگاهی در واقع فاقد افق دید طبقاتی است. کدام یک سنگینتر است؟ تعداد خدمتکارهایی که حاضرند چنین کاری را انجام دهند، از تعداد افرادی که برداشتن گوشی تلفن را کاری شاق میدانند خیلی بیشتر است.
بک: موافقید پرسش و پاسخ سریعی داشته باشیم تا ببینیم از نظر شما چه چیز کار عاطفی است و چه چیز نیست؟
هوکسچایلد: حتما.
بک: آیا به یاد داشتن تمام امورات روزمره خانه که باید انجام شود و یادآوری به دیگران برای انجام آنها، کار عاطفی است؟
هوکسچایلد: نه به خودی خود. من فکر میکنم اینها کارهای ذهنی است. اگر پای مدیریت اضطراب برای فراموش نکردن این چیزها در میان باشد، آن وقت کار عاطفی هم بخشی از این کارها خواهد بود.
بک: آیا این کار عاطفی است که به شیوهای دلپسند و بهگونهای که احساسات شوهرتان را جریحهدار نکند از او بخواهید کارهای ملالآور روزانه را انجام دهد؟
هوکسچایلد: در وهله نخست بستگی به احساس شما دارد. اگر گفتن چنان چیزی بیدردسر و راحت باشد («عزیزم، میتونی پنجشنبه رو هندل کنی؟» «حتما، توی لیست کارهام هست») در چنین حالتی کار عاطفی انجام نشده است.
بک: این چیزها به سردرگمی بزرگی منتهی میشود که مدام شاهدش هستیم. اغلب میبینم که کار عاطفی بهعنوان مدیریت احساسات دیگران یا انجام کارهایی تلقی میشود که انجام میشوند تا افراد دیگر شاد و آسوده بمانند. آیا چنین چیزی کار عاطفی است یا خیر؟
هوکسچایلد: مقصود از انجام یک کار، موجب تمایزی در این زمینه میشود؛ مثلا کاری را تصور کنید که هدف از آن خوشحال کردن مادر همسرتان باشد و برای این کار به دیدن او میروید. سوار تاکسی میشوید، زنگ خانه را میزنید. این یک کار عاطفی نیست. اما اگر مادر همسرتان اصلا به شما روی خوش نشان ندهد، و در همان دقایق نخست مجدداً متوجه چنین رفتاری از جانب او شوید، و شما مجبور شوید در برابر توهینی که متوجهاش شدهاید از عزتنفس خود دفاع کنید، درگیر یک کار عاطفی شدهاید.
بک: اگر در محل کار، شما آن کسی باشید که انتظار میرود بعد از ساعت کاری برنامهای شاد بچیند و افراد را دور هم جمع کند، آیا کاری عاطفی انجام دادهاید؟
هوکسچایلد: این یک کار ذهنی است. کار ذهنی مهمی که میتواند توجه را از دیگر انواع کار دور کند. اما فقط زمانی کار عاطفی محسوب میشود که موجب برآشفتن شما شود.
بک: وقتی در یک جلسه تلاش میکنید ایدههای خود را با روشی غیر تهدیدآمیز بیان کنید، آیا کار عاطفی کردهاید؟
هوکسچایلد: نه، مگر اینکه باعث ایجاد حس تشویش یا ترس در شما شود.
بک: کمی بیشتر در این مسئله کند و کاو کنیم؛ چیزی هست که مردم درباره آن زیاد صحبت میکنند. یکجور انتظاراتِ درونیشده برای زنان در محیط کار وجود دارد که بنابر آن، زنان نباید زیادی اعتماد به نفس داشته باشند، نباید نسبت به مردان رفتاری بیش از حد تهدید آمیز داشته باشند و با دیگران نیز خوشمشرب باشند. آیا این انتظار درونیشده و پروردن خود متناسب با چنان انتظاراتی، کار عاطفی است؟
هوکسچایلد: من عاشق توجه به این موضوع هستم، اما باید در مورد آن دقیق باشیم. اگر در حین قبولاندنِ خود متوجه شوید که مجبورید خودتان را برای فشار احساسی ناشی از انتقادات فرضی آماده کنید، یا افراد ناراضی به نظر میرسند و درمییابید که شغل شما ممکن است در معرض خطر باشد، تمام آن مقاومت در برابر فشار احساسی و پیشبینیهایی که برای مقابله با آن صورت میدهید و تجربه اضطراب ناشی از آن، کار عاطفی است. اما چنین چیزی، ذاتیِ آن تکلیف نیست.
بک: آیا مدیریت امور خانه برای خوش گذراندنِ تعطیلات سال نو، از جمله فرستادن کارتهای تبریک، پختن شیرینی و برنامهریزی برای دور هم جمع شدن خانواده، کار عاطفی است؟
هوکسچایلد: به نظر میرسد یک جور بیگانگی و عدم رضایت نسبت به کارهایی وجود دارد که آنها را ملازم با رابطه، عشق و تعهد میدانیم. مثلا گفته میشود «انتخاب هدیه برای فرزندانم چقدر دشوار است» یا «خیلی سخت است که با یک عکاس تماس بگیرم تا عکسهایی از ما در شب سال نو بگیرد و آنها را برای خانوادهام ارسال کنم». بهشدت لازم میدانم خاطرنشان کنم که چنین کارهایی ذاتاً موجب از خود بیگانگی نمیشوند و وقتی چنین وضعیتی پیش میآید یعنی یک جای کار میلنگیده است. مشکلی نیست اگر نسبت به تکلیفِ خلقِ تجربهای جادویی برای فرزند دلبندتان احساس بیگانگی کنید؛ قصد ندارم شما را قضاوت کنم. اما میگویم چنین چیزی نشانه آن است که یک جای کار میلنگد. در تعدادی از کتابهایم در مورد آن صحبت کردهام. در «حصار زمان» (۴) نوشتم «یک دقیقه تامل کن، اگر خانه به کار، و کار به خانه تبدیل شده بود، چه میشد؟».
مردان در این ماجرا بهطور کامل مشارکت ندارند و این هم یک معضل است. اما به یک معنا، خانواده ضربهگیر روندهایی هم است که به آن هجوم میآورند. در «شیفت دوم» (۵) از این گفتهام که یکی از روندهایی که بر خانواده تحمیل میشود این است که زنان مجبورند سریعتر از مردان تغییر کنند. زنان مجبور بودهاند به نیروی کار بپیوندند تا کاهش دستمزدهای مردان را جبران کنند. ما اینها را مشکلاتی تماما خانوادگی میدانیم، اما اینها مشکلاتی صرفا خانوادگی نیستند. اینها نشانه چیز بزرگتری هستند.
همکاران برای بسیاری از افراد مانند خانواده میشوند. تمام پاداشهای خود را در محل کار دریافت میکنید، به شما کمک میشود تا فردی باشید که میخواهید در محل کار باشید و نه در خانه. نمیخواهم بگویم «تصور اینکه خلقِ یک تجربه جادویی کاری از خود بیگانه است، چقدر میتواند وحشتناک باشد». میگویم «خب، چرا این کار از خود بیگانه شده است؟» راهحل برای مردان و زنان این نیست که در کاری از خود بیگانه با هم شریک شوند. بلکه این است که کاری افسونشده را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. اینها جلوههایی از عشق است.
بک: آیا این که شما در یک رابطه همواره آن کسی باشید که باید به دعوتنامهها پاسخ دهد، حواسش باشد که به دیگر اعضای خانواده به اندازه کافی تلفن زده میشود و تاریخ تولدها را به یاد داشته باشد، کاری عاطفی است؟
هوکسچایلد: در ذات خود نه. اگر بهخاطر چنین چیزهایی باری روی دوش خود احساس کنید، میلی به انجامش نداشته باشید، و خشم خود از این مساله را مدیریت کنید، میتواند کار عاطفی باشد. یکی از پیامدهای زندگی در این عصر چیزی است که من آن را یک «انقلاب وامانده» (۶) مینامم. این همان نرخ تغییر نابرابر برای زنان و مردان است. یکی از اثرات تراژیک یک انقلاب وامانده این است که بسیاری از زنان نمیتوانند عیشِ عشقی پابرجا و بیشبهه را نصیب همسر خود کنند.
بک: اگر کسی در جمع دوستانش فردی باشد که همه برای مشاوره گرفتن و کمک به حل مشکلات خود به او رجوع میکنند، آیا چنین فردی درگیر کار عاطفی است؟
هوکسچایلد: این میتواند یک کار عاطفی باشد که دوستش دارید. من مقالهای نوشتم با عنوان «آیا کار عاطفی میتواند سرگرمکننده باشد؟» (۷) و پاسخ بله است، اگر سیستم مراقبت مضمحل نباشد. اگر فردی هستید که افراد برای مشاوره به شما روی میآورند، یحتمل مشاور خوبی هستید. یحتمل خشنودید از این که میتوانید به دیگران کمک کنید، و هیچ چیز ذاتا از خود بیگانهکنندهای در این امر وجود ندارد. آیا میخواهم دیگران کمتر به من تکیه کنند؟ نه نمیخواهم.
بک: بسیار خب، ممنونم برای شرکت در این پرسش و پاسخ. جالب است چرا که به نظر میرسد مردم در تلاشند گفتگویی مهم داشته باشند؛ در مورد کاری که از زنان خارج از حیطه شغلشان انتظار میرود، اجبار زنان به تسهیلِ تعاملهای اجتماعی یا اجبار آنها برای بهخاطر سپردن تمام این امور در خانه یا در محل کارشان. یا در مورد کارهای روزمره. تا جاییکه میدانم، همه این چیزها درهم آمیخته میشود و این ملغمه را کار عاطفی اطلاق میکنند.
هوکسچایلد: موافقم. ما میکوشیم مکالمه مهمی داشته باشیم، اما این کار را به شیوهای بسیار مبهم و فاقد صراحت مفهومی انجام میدهیم. من فکر میکنم راهکار این است که در ایدههایمان دقیقتر و محتاطتر عمل کنیم و این گفتگو را به روشی مفید وارد محیط کار و خانوادههایمان کنیم.
اگر مکالمه مهمی با استفاده از ایدههای ناشفاف داشته باشید نمیتوانید هدف خود را تحقق ببخشید. از جانب دیگران درک نخواهید شد و تکلیفتان با خودتان هم روشن نخواهد بود. این همان اتفاقی است که دارد میافتد. مانند آن است که سراغ یک درمانگر ناوارد بروید که به شما میگوید «خب، فقط سعی کنید فردا روز بهتری داشته باشید». شما کار درستی انجام میدهید و در جستجوی کمک هستید، اما مساله برایتان روشن نمیشود و نمیتوانید بهشیوهای شفاف و روشن با دیگران ارتباط برقرار کنید. چنین وضعیتی تحقق هدف را به ناکامی میکشاند. میتواند نتیجهای معکوس بهدنبال داشته باشد.
بک: به نظر میرسد که کار عاطفی عمدتا در گفتگوی فمینیستی به اصطلاحی رایج بدل شده است. اما اگر تمام کارهای بیمزدی که زنان در خانه انجام میدهند را کار عاطفی بنامیم، بهطور ضمنی داریم میگوییم هر نوع کاری که بیشتر از همه بر دوش زنان سنگینی میکند، عاطفی است. تقریباً انگار داریم میگوییم زنان این کار را انجام میدهند و زنان عاطفی هستند، بنابراین هر کاری که زنان انجام میدهند کار عاطفی است. مانند کارهای روزمره که فقط کار است. نوشتن کارتهای سال نو که فقط کار است. اگر ما در مورد تقسیم کار در خانه صحبت کنیم و شروع کنیم کارهای روزمره را کار عاطفی بنامیم، چه خواهد شد؟
هوکسچایلد: در اینصورت چنان کارهایی را ذاتا زنانه دانستهایم. چنین کاری را تا اندازهای میتوان زنانه کردن این امورات دانست؛ اموراتی که هرچه بیشتر باید بهشیوهای فارغ از جنسیت توضیح داده شوند.
بک: آیا نظر یا توصیهای برای بهتر شدن این مکالمه دارید؟
هوکسچایلد: باید علاوه بر دغدغههای فمینیستی در مورد مساوات- نه با کنار گذاشتن این دغدغهها، بلکه علاوه بر آنها- موقعیت طبقه اجتماعیمان را نیز بهوضوح در نظر بگیریم و در ایده از خودبیگانگی نیز کند و کاو کنیم. وقتی همه چیز از معنا و جذابیت تهی میشود، نباید بیخیالشان شویم، زیرا فکر نمیکنم راهحل این باشد که زن و شوهر در کارِ بیگانهشده به برابری ۵۰-۵۰ برسند. این یک فانتزی است که راهحل را تساوی بدانیم. من این دغدغه را هم اضافه میکنم که چرا امورات برای هیچکدام از طرفین مفرح نیست. ما نیاز به یک گفتگوی مهم و روشن در مورد آن شرایطی داریم که زندگی خانوادگی را چنین دشوار میکند.
پینوشت:
۱- emotional labor
۲- Fed Up: Emotional Labor, Women, and the Way Forward
۳- The Managed Heart
۴- The Time Bind
۵- The Second Shift
۶- stalled revolution
۷- Can Emotional Labor Be Fun
عالی بود ممنونم