skip to Main Content
پرسه‌زنی در «ابن‌بابویه»
جامعه زیراسلایدر

پرسه‌زنی در «ابن‌بابویه»

روایتی که در زیر می‌خوانید مربوط به روز پنجشنبه ۱۶ خرداد است. روزی که بخش‌هایی از این قبرستان به همراه درخت‌های سبزش در آتش سوخت و پس‌ از پیگیری ما و تعدادی دیگر از حاضرین در قبرستان، آتش‌نشانی در مکان حاضر شد و آتش را خاموش کرد. مسئول قبرستان علت آتش‌سوزی را حضور افراد معتاد در قبرستان می‌دانند در حالیکه کارگران قبرستان می‌گویند دستور گرفته‌اند برای از بین بردن خارهایی که بین سنگ قبرها روئیده آنها را آتش بزنند.

قبرستان ابن‌بابویه یکی از قدیمی‌ترین قبرستان‌های شهر تهران و آرامگاه کسانی چون غلام‌رضا تختی، علی‌اکبر دهخدا، میرزاده عشقی، دکتر حسین فاطمی و بسیاری از شهدای سی‌تیر و سنگ‌بنای یادبود دکتر مصدق است. جایی که به لطف مسئولینش اکنون به بهترین شکل، جفایی را که تاریخ در حق این افراد روا داشته با «ویرانی» به تصویر کشیده است.

هنگام ورود به قبرستان، هیچ نقشه و راهنمایی شما را در مکانی که به آن ورود کرده‌اید همراهی نمی‌کند و خاک به شکل عجیبی روی همه نام‌ها را گرفته. به گفته مسئول قبرستان نام هیچ یک از کسانی که پیش از سال ۱۳۶۸ در این قبرستان دفن شده‌اند ثبت نشده است. مسئولین هیچ آشنایی با فضای قبرستان ندارند و شما را به تنها حافظه شفاهی آنجا یعنی سید جلال ارجاع می‌دهند. بی‌خبر از اینکه سیدجلال مدتیست که مریض است و به قبرستان نمی‌آید.

روایتی که در زیر می‌خوانید مربوط به روز پنجشنبه ۱۶ خرداد است. روزی که بخش‌هایی از این قبرستان به همراه درخت‌های سبزش در آتش سوخت و پس‌ از پیگیری ما و تعدادی دیگر از حاضرین در قبرستان، آتش‌نشانی در مکان حاضر شد و آتش را خاموش کرد. مسئول قبرستان علت آتش‌سوزی را حضور افراد معتاد در قبرستان می‌دانند در حالیکه کارگران قبرستان می‌گویند دستور گرفته‌اند برای از بین بردن خارهایی که بین سنگ قبرها روئیده آنها را آتش بزنند. جزئیات آنچه را که روز پنجشنبه اتفاق افتاد را به روایت تینا محامی (عضو مجمع حق‌برشهر باهمستان) بخوانید:

والریا لوئیزلی در یک جستار از مجموعه‌ی ده جستار درباره‌‌ی پرسه‌ در شهر*، در مورد تجربه خود از پرسه‌زنی در قبرستان سن‌میکله برای پیدا کردن قبر نویسنده محبوبش می‌نویسد. او در ابتدا این هشدار را به خواننده می‌دهد که پیدا کردن قبر در آن قبرستان اصلا کار راحتی نیست زیرا نه نقشه‌‌ی دقیقی وجود دارد و نه راهنما. بنابراین لوئیزلی با گشتن و درنگ کردن بر سر هر قبر سعی می‌کند قبر نویسنده موردنظرش را پیدا کند، اما ساعت‌ها گشتن و ندیدن هیچ نشانی از قبر او را تسلیم می‌کند.

همچنین بخوانید:  در بم هنوز مدرسه کانکسی وجود دارد

تجربه پرسه‌زنی و گشتن در قبرستان عجیب است. من هم مانند لوئیزلی سعی دارم قبر پدر‌بزرگم را که در قبرستان «ابن‌بابویه» دفن شده است، پیدا کنم. نشانی دقیقی در خاطرم نمانده است؛ احتمال می‌دهم حوالی مقبره تختی باشد. هر چقدر هم به دنبال «سید جلال» راهنمای قبرستان در محدوده‌ مقبره تختی و دکه شیشه‌ای چشم می‌چرخانم، فایده‌ای ندارد؛ پس بی‌راهنما و بی‌نقشه به همراه دوستانم به دنبال پدر‌بزرگم می‌روم. طبق گفته مسئول بخش اداری قبرستان، مشخصات قبرها از سال ۱۳۶۸ وارد سیستم شده است و از مابقی قبرها قبل از این تاریخ، اطلاعات دقیقی دردسترس نیست، بنابراین من را به حافظه شفاهی ابن‌بابویه یعنی همان «سیدجلال» که پیدا کردن او اصلا ممکن نشد، می‌سپارد.

«ابن‌بابویه» به عنوان یکی‌ از قدیمی‌ترین گورستان‌های تهران، که مشاهیر بسیاری را در خود جای داده است، می‌توانست مکان مناسبی برای موزه‌ای تاریخی باشد. به محض وارد شدن به گورستان بنر مقبره تختی به چشم می‌خورد. دیگر سنگ سبز مقبره، محافظ شیشه‌ای ندارد. به سمت غرب قبرستان که می‌رویم، به آرامگاه دهخدا می‌رسیم که ورودی آن با زباله و نخاله پر شده است. عکس‌های اینترنتی مقبره شهدای سی‌تیر کمکی به پیدا کردن آن‌ها نمی‌کند، و فقط با ترکیبی از قبرهای شکسته یا پنهان شده زیر بوته‌های علف هرز مواجه می‌شویم. سنگ‌بنای یادبود دکتر مصدق نیمه شکسته کمی آن طرف‌تر دیده می‌شود.

هنگام گشتن لابه‌لای قبرها، نشانه‌ای از خاکستر و آتش زدن علف و گیاهان خودرو کاملا مشخص است. مسئول اداری قبرستان سوزاندن گیاهان را کار معتادان می‌داند و می‌گوید «آتش زدن علف‌ها ارتباطی با مدیریت قبرستان ندارد». در‌ گوشه و کنار گورستان تلاش برای بازسازی بخش‌هایی از آن با سازه‌های نیمه تمام و مصالح ساختمانی دیده می‌شود.

همچنین بخوانید:  دی، ماه مرگ

از گشتن برای پیدا کردن قبر پدربزرگم ناامید می‌شوم و تا مرز تسلیم شدن خیلی فاصله ندارم که دود ناشی از آتش زدن علف‌ها جستجو را ناممکن می‌کند. متوجه نمی‌شویم که آتش چطور و توسط چه کسی شروع شد. با ۱۲۵ و ۱۳۷ برای ثبت گزارش تماس می‌گیریم. پرسه‌زنی دیگر به نقطه‌ی انتها می‌رسد. نا‌امید و خسته کنار ردیفی از قبرهای شکسته می‌ایستیم. برخلاف من لوئیزلی وقتی ناامید می‌شود به سایه درختی پناه می‌برد تا استراحت کند، که اتفاقا همان درنگ باعث می‌شود مسیر قبر نویسنده محبوبش را ‌‌بیابد.

بعدا که کروکی فرضی از سنگ قبر پدربزرگم به دستم رسید، متوجه شدم که قبر ممکن است در راستای خیابان اصلی باشد؛ احتمالا همان‌جایی که آتش‌نشانان سعی کردند آتش را خاموش کنند. اگر آتش درختان ابن‌بابویه را خشک نمی‌کرد، ممکن بود من هم زیر سایه درختی می‌رفتم و شاید قبر پدربزرگ من در جایی، زیر سایه درخت توت بود.

پی نوشت:

*لوئیزلی، والریا.(۱۳۹۷). «اگر به خودم برگردم | ده جستار درباره‌ پرسه در شهر». ترجمه‌ی کیوان سرشته. تهران: اطراف.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗