چرا مطبوعات چاپی هنوز مهمند؟
تیراژ روزنامهها در ایران به شدت پایین آمده است و دیگر از جایگاه سنتی خود برای اطلاعرسانی برخوردار نیستند. به نظر میرسد روزنامهها قدرت گذشته خود را برای تأثیرگذاری در اجتماع و بر مخاطبان از دست دادهاند. اما این موضوع چه پیامدهایی دارد؟
روزنامهنگاری چاپی در ایران به مشکل بزرگی برخورده: مطبوعات دیگر در مرکز توجهات نیستند. خلاصه داستان این است که طی بیست سال گذشته مطبوعات به حاشیه رانده شدهاند. میتوان دلایل زیادی برای این اتفاق برشمرد، چه از بیرون و چه از درون مطبوعات. کار مطبوعاتی یک چرخه است و اگر بخشی از چرخه از حرکت بایستد بهتدریج همه این صنف از کار باز خواهد ایستاد: روزنامهها نمیتوانند بخش قابلتوجهی از چیزهایی را که میخواهند بنویسند، پس مردم کمتر آنها را میخوانند، پس فروش روزنامهها کم میشود، تعداد آگهیها کمتر میشود، سپس اقتصاد ضعیف مطبوعات باعث کاهش تولید محتوای مطلوب میشود، محتوای ضعیف جذب مخاطب را دشوارتر میکند و الی آخر.
روزهایی که نامزدهای انتخابات سر و دست میشکستند یک روزنامه داشته باشند سپری شده. باید فراموش کنیم چهره سرمایهگذارانی را که پولها را به روزنامهها میبردند تا چند برابر برداشت کنند. حالا دیگر نه پول توی مطبوعات است و نه تاثیرگذاری سیاسی و اجتماعی. همه از هم میپرسند مگر کسی هنوز روزنامه هم میخواند. حالا دنیای توییت و هشتگ و تلگرام و اینفلوئنسرهاست. روزنامهنگارها به این پرسش فکر میکنند که با این روند آیا واقعا مطبوعات ایران بهکلی از بین خواهند رفت؟ شاید. نشانههایی را میتوان دید. آخرین نشانه بحران اخیر کاغذ بوده. البته مثل همیشه میتوان نشانههایی هم برای امیدوار بودن به هر قیمتی پیدا کرد. اما سوال مهمتر این است: بعد از اینکه مطبوعات ایران از بین بروند چه خواهد شد؟ پایان فرضی مطبوعات و در نظر گرفتن خسارتهای این انقراض شاید بتواند هشداری باشد برای نجات محتضری که هر روز صبح همسایگانش از سر کنجکاوی، و نه نیاز یا محبت، در خانهاش را میزنند تا ببینند عاقبت مرده یا نه.
از دست رفتن یک مفهوم
علاقه روزنامهنگارها به چاپ و کاغذ شکلی از فتیشیسم نیست و آنها آدمهای هیستریکی نیستند که عشق اول و آخرشان صرفا بوی کاغذ روزنامه و مرکب چاپ باشد. آنها با تضعیف مطبوعات و ضربههایی که پیدرپی میآید – مثل بلبشوی فعلی بازار کاغذ – شاهد نابودی یک سنت هستند: سنت روزنامهنگاری مطبوعاتی، هر چقدر هم که این سنت نارس و کمعمق باشد.
سنت روزنامهنگاری در ایران بر پایه کار مطبوعاتی بنا شده. سنتی است که رشته ارتباطات در کشور نیز آن را ترویج میکند و یکی از پایههای تئوریک مهمش استقلال حرفهای روزنامهنگاری است. در این سنت، مطبوعات هنوز روزنامهنگارانی تولید میکنند که دستکم روی کاغذ، ناظر قدرت و نماینده مردمند. مهمترین مقوم و بستر این سنت روزنامهنگاری همچنان مطبوعات هستند. البته این بیشتر وظیفه دانشکدههای ارتباطات است که مفهوم روزنامهنگاری انتقادی و مستقل را در ذهن دانشجویان جا بیندازند و در قدم بعد، کارآموزی در رسانهها این مفهوم را بهصورت عملی تقویت کند. اما در شرایطی که دانشکدههای ارتباطات و دیگر رشتههای مرتبط با روزنامهنگاری عملا دانشجویان را برای کار در تحریریهها آماده نمیکنند، مطبوعات باید بار اصلی آموزش روزنامهنگاران حرفهای آینده را به دوش بکشند. خبرگزاریها با فاصله زیاد از مطبوعات در رتبه دوم قرار دارند چون استقلال مالی و سیاسی کمتری دارند. از رادیو و تلویزیون کنونی هم انتظاری نیست که بتواند به کسی ژورنالیسم مستقل و انتقادی بیاموزد.
در میان رسانههای جریان اصلی، مهمترین منبع مولد ژورنالیست در ایران بهطور کلی مطبوعات و بهطور خاص روزنامهها – چه محلی و چه سراسری – هستند. بسیاری از ژورنالیستهای خبرگزاریها، رادیو و تلویزیون کار خود را از مطبوعات آغاز کردهاند و کارآموزانی مطبوعاتی بودهاند که بعد به رسانههای غیرچاپی رفتهاند
بنابراین در میان رسانههای جریان اصلی، مهمترین منبع مولد ژورنالیست در ایران بهطور کلی مطبوعات و بهطور خاص روزنامهها – چه محلی و چه سراسری – هستند. بسیاری از ژورنالیستهای خبرگزاریها، رادیو و تلویزیون کار خود را از مطبوعات آغاز کردهاند و کارآموزانی مطبوعاتی بودهاند که بعد به رسانههای غیرچاپی رفتهاند. یکی از مهمترین پایههای ژورنالیسم داشتن سناریو و خطسیر مناسب برای روایت ماجراهاست و کار در مطبوعات چاپی بهخوبی به روزنامهنگاران میآموزد که برای تکتک نوشتههایشان – چه خبر باشد، چه گزارش، یادداشت یا حتی مصاحبه – باید مطلب خود را از نقطهای شروع کنند، آن را در مسیرهایی بچرخانند و به نقطهای ختم کنند. ژورنالیست تلویزیونی، سازنده گرافیک متحرک یا فعال رسانههای مشابه دیگر هم باید سناریویی برای خود داشته باشد و سابقه کار در مطبوعات و تمرین هر روزه نوشتن و نوشتن در روزنامه حتما به کمکش میآید. حتی وبسایتهای خبری هم نمیتوانند بهخوبی روزنامه چاپی برای کارآموزی مفید باشند. وبسایتها آن مهلت نیمروزه برای تولید مطلب، آن فشار شدید صفحات خالیای که هر طور شده باید پر شوند، آن صبر بیستوچهارساعته برای انتشار مطلب و آن امکان لمس فیزیک یک محتوا را که جوانی کارآموز تولید کرده ندارند.
با مرگ احتمالی مطبوعات، علاوه بر فرصت فشرده کمنظیر کارآموزی برای ژورنالیستها، آن سنت روزنامهنگاری نیمبند که به ژورنالیست یاد میداد چرا و چگونه باید ضبطصوت و میکروفن جلوی صاحب قدرت بگیرد و – حتی شده با ترسولرز – بازخواستش کند خاموش میشود. با مرگ مطبوعات، انتقال مفهوم روزنامهنگاری منتقد قدرت بسیار دشوار خواهد شد. با نابودی سنت روزنامهنگاری مطبوعاتی، چرخه تولید ژورنالیست هم ناقص میشود و ژورنالیستهایی که به بازار کار وارد میشوند چهبسا بازاریابی را بهتر از نمایندگی مردم و نظارت بر قدرت یاد گرفته باشند. جای مطبوعات را رسانههایی خواهند گرفت که مدل کسبوکارشان ناگزیر بدهبستان با قدرت است. تاریخ رسانهها نشان داده که تلویزیونها و رادیوها و حالا هم شرکتهای شبکههای اجتماعی و پیامرسانها چقدر با قدرتهای سیاسی زدوبند دارند. راهاندازی این رسانههای عظیم پول زیادی میخواهد و کسی که پول دارد خوب میداند با کسی که قدرت دارد چطور کنار بیاید. اما مطبوعات با پولهای خیلی کمتری میچرخند و همین به آنها اجازه میدهد که – اگر بخواهند – مستقلتر عمل کنند. اگر مطبوعات نباشند، کارآموزانی که در رسانههای عظیم کار کردهاند شاید درکی نداشته باشند از اینکه رسانه مستقلی هم میتواند وجود داشته باشد که قدرتهای سیاسی و اقتصادی را به نقد بکشد و چشم و گوش مردم باشد. اگر مطبوعات نباشند و دانشکدهها هم چیزی برای گفتن نداشته باشند، کارآموزان همان روز اول میبینند وارد محیط کاری شدهاند که عملا یک روابطعمومی پنهان و عظیم بهنفع سرمایهگذاران و شرکای رسانه است. کیست که به آنها بگوید روزنامهنگاری چیز دیگری هم میتواند باشد؟ تبدیلشدن مطبوعات به چنین محیطهایی دشوارتر – و البته نه ناممکن – است و سنت دههها روزنامهنگاری مطبوعاتی هم میتواند سدی در برابر این استحاله باشد. بگذریم از اینکه خود مطبوعات هم در روزهایی که فرصت شنا داشتند، تنی به این آب منفعتطلبی زده بودند.
رسانه بیبدیل
اگر مطبوعات از بین بروند، محتوای مطبوعاتی هم با تمام ویژگیهایش خواهد مرد. هیچ تلویزیونی، هیچ رادیویی، هیچ ویدیویی، هیچ گرافیک تعاملیای، هیچ موشنگرافیکی، هیچ اینفوگرافیکی، هیچ شبکه اجتماعیای، هیچ پیامرسانی و حتی هیچ وبسایت سرگرمکننده کلیکخوری نمیتواند بهاندازه مطبوعات، با آن حجم وسیع کلمات، با آن عقل سرد، با صراحت و بُرندگی و عمق تحلیلی مسائل را بشکافد و جلوی چشم مخاطب بگذارد. ویدیو، صوت و موشنگرافیک پر از احساسند و بیان اخبار و گزارشها با احساسات میتواند خیلی زود گولزننده شود. اما حفظ فاصله رویداد با مخاطب بهواسطه نوشتار زهر احساساتگرایی را میگیرد و این کاری است که مطبوعات انجام میدهند.
به هر تقدیر، باید با واقعیت مواجه شد: اگر کاغذ و شرایط اضطراری کشور و بیکفایتی مدیران و سودجویی درونسازمانی مطبوعات و کوتاهاندیشی خود روزنامهنگارها دستبهدست هم بدهد و به مرگ مطبوعات بینجامد، چه خواهد شد؟ هیچ، در حفظ یک سنت بیلیاقت بودهایم. و البته به خسارتهایی برمیخوریم فراتر از نابودی یک سنت.
اولین بازنده مرگ مطبوعات مردمند. آنها بخش زیادی از نمایندگان خود را از دست خواهند داد. کارشناسان و اپراتورهای شرکتهای دانشبنیان و کارمندان غربالشده سازمان متولی رادیو و تلویزیون خود را با متنفذان درنمیاندازند تا بلکه منافع عمومی تامین شود. «کدام منافع عمومی؟ وقتی با دردسر مواجه شدیم، کدام یک از عموم میآیند کمکمان؟» اما خیلی زود بازنده دوم حاکمیت خواهد بود و در بزنگاهها این را خواهد فهمید. در سیل نوروز ۹۸ مدیران کشوری و استانی حمایت کامل رسانههای جریان اصلی را پشت سر خود داشتند اما خیلی از مواقع حرفشان شنیده نشد و مخاطبان جاهای دیگری بهدنبال اخبار بودند. در سیل، انسداد ارتباطی رخ داده بود بین کسانی که خانهخراب شده بودند و آنهایی که امکان کمک داشتند. اگر مطبوعات نباشند، بحران انسداد ارتباطی چهره خود را بهمراتب شدیدتر و مخربتر نشان خواهد داد. نمیتوان چشمها را بر مرگ مطبوعات بست دلخوش به اینکه رسانههای جایگزین در بزنگاهها به داد برسند. توییتها و پستها و موسسات تحلیل هشتگ و دادهکاوی فضای مجازی اصلا و ابدا جانشین نهادهای مطبوعاتی نخواهند شد.
با مرگ احتمالی مطبوعات، علاوه بر فرصت فشرده کمنظیر کارآموزی برای ژورنالیستها، آن سنت روزنامهنگاری نیمبند که به ژورنالیست یاد میداد چرا و چگونه باید ضبطصوت و میکروفن جلوی صاحب قدرت بگیرد و – حتی شده با ترسولرز – بازخواستش کند خاموش میشود
با پایان مطبوعات، رسانههای بهاصطلاح نوین توان تولید کارآموز نخواهند داشت. تجربه نشان داده با پستنویسی در توییتر و قطعهنویسی در تلگرام و فیلم موبایلی اینستاگرام روزنامهنگار تربیت نمیشود. شاید با این ابزارها بتوان سریع مشهور شد و اسم در کرد اما روزنامهنگارها اغلب در مطبوعات تربیت میشوند، آن هم با استاد – شاگردی پیش روزنامهنگارهای باتجربه. این نظام کارآموزی – که خالی از مشکل هم نیست – دهههاست جریان دارد و با مرگ مطبوعات قطع خواهد شد. بدون مطبوعات، جوانان علاقمند یا فارغالتحصیل از دانشکدههای ارتباطات معلق روی هوا میمانند و معلوم نیست اخلاق حرفهایشان زیردست کدام نویسنده وبسایتهای نوظهور یا کدام تهیهکننده یا بازاریاب سیاسی و اجتماعی پیامرسانها شکل بگیرد.
با مرگ مطبوعات یک سنت بزرگ که همه روزنامهنگارهای مطبوعاتی ایران در آن نقش داشتهاند، یک صنف نیمهمستقل برای نقد قدرت و نمایندگی مردم و یک نظام آموزشی تقریبا کارا برای تربیت نسلهای آینده از بین خواهد رفت. با مرگ مطبوعات بخشی از یک نظام ارتباطی از بین میرود و حرفها بین لایههای جامعه گنگتر از همیشه و اتفاقنظرها برای یک زندگی اجتماعی دورتر از هر وقتی به نظر خواهند رسید. مرگ مطبوعات فقط انقراض یک حرفه نیست.
آنقدر از مطبوعات کاغذی فاصله گرفتیم و به نوشتههای کوتاه در سایتها و شبکههای اجتماعی بسنده کردیم که اگر متنی از ۵ ~ ۶ خط تجاوز کند چشمهایمان دودو میزند و به موازات مطالعه کم، سطحینگر میشویم و با نخواندن آرا و نظرات مختلف و مخالف عقایدمان کوچکترین انتقادی را تاب نمیآوریم.
اگر تنها از مسئولین انتظار حمایت از مطبوعات کاغذی داشته باشیم کار به جایی نمیبریم. وقت آن است که خود مردم آستین بالا بزنند و گاه گاهی دم دکه روند و روزنامه و مجله بخرند و بخوانند. چه بسا همین تنفس مصنوعی جانی دوباره به مطبوعات بخشد.
برای رشد خودمان و کشورمان هم که شده روزنامه بخوانیم، مجله بخوانیم، کتاب بخوانیم.