skip to Main Content
در عصر اینستاگرام، مونالیزا به ما چه می‌گوید؟
جامعه زیراسلایدر فرهنگ

در عصر اینستاگرام، مونالیزا به ما چه می‌گوید؟

جان برجر (John Berger)، منتقد بریتانیایی، در کتاب تأثیرگذار «شیوه‌های نگریستن» در سال ۱۹۷۲ نوشت: «در عصر بازتولید دیجیتالی، معنای نقاشی‌ها دیگر به آن‌ها متصل نیست؛ معنایشان قابل ‌ارسال می‌شود.»

 

پاریس؛ زوج جوانی به جلوی جمعیت رفتند تا به نقاشی نگاه کنند. بعد از چند ثانیه، زن چرخید، رو به گوشی همراه خود لبخند زد و چند سلفی گرفت. بعد، گوشی را به همسرش داد، او هم چند عکس رسمی‌تر از او مقابل نقاشی گرفت. سپس، در آغوش هم چند سلفی دوتایی گرفتند، سر برگرداندند و نگاهی کوتاه به نقاشی کردند و دور شدند.

خانم جانی لی (Jeannie Li)، که ۲۸ سال سن دارد و در شانگهای تحلیل‌گر مالی است، می‎گوید: «خیلی کوچک است و به قدری هم شلوغ است که نمی‌توان برای دیدن جزئیات نزدیک شد.» او بدون آنکه در نخستین مواجه‌اش با مونا لیزای داوینچی تحت تأثیر قرار گرفته باشد، معتقد است: «می‌توانستم آن را در یک کتاب یا بر روی اینترنت بهتر ببینم.»

برخورد این زوج با این نقاشی پانصدساله نشان می‌دهد که نسل دیجیتال، هنر را به طریقی کاملاً متفاوت تجربه می‌کند. تقریباً همه‌ی صد و پنجاه نفر مقابل تابلوی نقاشی، یا از خود اثر عکس می‌گرفتند یا از خودشان مقابل آن. در حضور مونالیزا عکس دیجیتال به تجربه‌ی نخستین بدل شده است؛ بیش و پیش از نگاه مستقیم به خود اثر هنری.

خانم لی و همسرش استیون (Steven)، ماه‌عسل خود را در پاریس می‌گذراندند. چرا خواسته بود به لوور بیاید و این اثر خاص را ببیند؟ خانم لی پاسخ داد: «زیرا مشهور است، به خاطر لبخند مرموزش و به این دلیل که ‘راز داوینچی’ را خوانده‌ام.» (اشاره به رمان پرفروش دن براون (Dan Brown) که با تیراندازی نگهبان موزه در گرند گالری موزه شروع می‌شود.)

در سال ۲۰۱۷، موزه لوور ۸/۱ میلیون بازدیدکننده را جذب و به‌این‌ترتیب جایگاه همیشگی خود را به‌عنوان پر بازدیدکننده‌ترین موزه حفظ کرد. پرتره‌ی مرموز و بی‌نهایت کپی‌شده‌ی داوینچی از زنی که گمان می‌رود لیزا گراردینی (Lisa Gherardini)، همسر تاجر پارچه‎ی فلورانسی باشد، ستاره‌ی اصلی ماجرا است. این نقاشی رنگ‌روغن روی چوب، در اوایل قرن شانزدهم کشیده شده است. نقاشی در پوشش کنترل دما، پشت یک شیشه‌ی ضدگلوله و حائل امنیتی نمایش داده می‌شود.

خانم لی گفت: «افراد فراوانی عکس می‌گیرند و در توییتر و فیس‌بوک می‌گذارند. مدرکی است که من آنجا بوده‌ام.»

در اکتبر ۲۰۱۴، دو ابرستاره، جی زد (Jay-Z) و بیانسه (Beyoncé) همراه دخترشان، به لو ایوی (Blue Ivy)، این امتیاز را به دست آوردند که به‌تنهایی از لوور بازدید کنند. عکس‌های که با گوشی هوشمند همراهشان گرفته بودند، در اینستاگرام توجه زیادی را به خود معطوف کرد و سایت بازفید (Buzzfeed) را بر آن داشت تا اعلام کند «هیچ تصویری مهم‌تر از عکس جی زد و بیانسه در مقابل مونالیزا وجود ندارد، می‌تواند بهترین تصویر از نسل ما، یا هر نسل دیگری باشد.»

همچنین بخوانید:  همترازسازی جنسیتی در بحث امنیت شهری

یک منتقد یا کیوریتور می‌تواند به‌آسانی «تجربه‌ی مونالیزا» را چیزی بیش از یک سلفی توریستی نداند. با وجود این، جی زد و بیانسه، تقریباً مثل اکثر کسانی که از لوور دیدن می‌کنند، به نقاشی نگاه کردند.

طریقی که مونالیزا دیده می‌شود، در حقیقت، نشان‌دهنده‌ی طریقی است که بخش اعظم هنر در فرهنگ دیداری اشباع‌شده و دیجیتالی امروز دیده می‌شود. مگر بازدیدکنندگان مسلح به گوشی همراه، چند ثانیه بیشتر یا کمتر به آثار هنری داخل گالری‌ها یا نمایشگاه‌های تجاری هنر نگاه می‌کنند؟ این روزها شهرت هنرمند از چه طریقی به جز اینستاگرام به دست می‌آید؟

سال‌ها پیش از ظهور توریسم گسترده، گوشی‌های همراه، اپلیکیشن‌ها و عدم توانایی تمرکز طولانی، والتر پاتر (Walter Pater)، منتقد بریتانیایی، در سال ۱۸۷۳ این‌گونه ابدی بودن مونالیزا را به قلم درآورد: «او از سنگ‌هایی که میانشان نشسته، کهن‌سال‌تر است؛ مانند خون‌آشام، چندین و چند بار مرده و رمز و راز قبر را آموخته است.»
توصیف مشهور آقای پاتر از «ژکوند» حاکی از فرهنگی است که در آن تعداد انگشت‌شماری از خواص، ساعت‌ها با شاهکارهای هنری سپری میکردند تا عمیق‌ترین معنای آثار را استنباط کنند.

اما بازتولید مکانیکی – و دیجیتالی – چیزها را تغییر داده است. جان برجر (John Berger)، دیگر منتقد بریتانیایی، در کتاب تأثیرگذار «شیوه‌های نگریستن» در سال ۱۹۷۲ نوشت: «در عصر بازتولید دیجیتالی، معنای نقاشی‌ها دیگر به آن‌ها متصل نیست؛ معنایشان قابل ‌ارسال می‌شود.»

برای آقای برجر، که سال گذشته از دنیا رفت، ممکن است جالب توجه بوده باشد که پست اینستاگرامی بیانسه از نشان دادن علامت صلح در مقابل نقاشی «مونا لیزا»، بیش از ۸۴۰ هزار لایک خورده است.

به همین ترتیب، لازم نیست که یک مجموعه‌دار هنری ثروتمند ساعت‌ها مقابل اثر انتزاعی کریستوفر وول (Christopher Wool)، رودولف استینگل (Rudolf Stingel) یا گرهارد ریشتر (Gerhard Richter) وقت صرف کند که تازگی با چند میلیون دلار ناقابل خریده است. مجموعه‌دار دقیقاً می‌داند اثر چه شکلی است و پیش‌تر چندین بار نسخه‌ی دیجیتالش را دیده است.

همچنین بخوانید:  اوتیسم؛ اختلال یا تفاوت؟

درحالی‌که، کیفیتِ شناخت‌پذیریِ فوریِ هنرِ برندمحورِ معاصر، به مجموعه‌داران قوت قلب می‌دهد و ارزش آثار را بیشتر می‌کند، باقی آثار ممکن است به دلیل بازتولیدپذیری‌شان تضعیف شوند. «مونا لیزا» مثال اصلی آن است.

کیتی کیان (Katie Qian)، مهندس سی‌وسه‌ساله از سالت‌لیک‌سیتی، پس از دیدن دوباره‌ی مونالیزا گفت: «خیلی معمولی است. کوچک و تاریک است.»

در مقابل، کریستی در زمان بازدید پیش از حراج آثار هنری، نقاشی مرمت‌شده‌ی «سالواتور موندی» را، به طریقی مشابه با تجربه‌ی مناسک مذهبی، به بازدیدکنندگان نشان داد. (نقاشی‌ای که، نه به‌طورقطع، دوباره به لئوناردو نسبت داده شد). خانه‌ی حراج کریستی با کمک بنگاه تبلیغاتی دروگافایو (Droga۵)، این نقاشی را که «آخرین داوینچی» نامیده بودند، همراه فیلمی از جاری شدن اشک مردم بعد از دیدن نقاشی به نمایش درآورد. این نقاشی با بالاترین قیمت تاریخ حراج آثار هنری، به قیمت ۴۵۰/۳ میلیون دلار به فروش رفت.

آقای برجر در «شیوه‌های نگریستن» نوشت: «مذهب جعلی‌ای که امروزه پیرامون نسخه‌ی اورجینال آثار هنری وجود دارد، در نهایت به ارزش بازاری آن‌ها وابسته است و جایگزینی شده است برای آن چیزی که دوربین عکاسی و بازتولید‌پذیری، از نقاشی‌ها ستاندند.»

در بازگشت به لوور، میلیون‌ها بازدیدکننده که هرساله از گرند گالری می‌گذرند تا به «مونا لیزا» برسند، تمایلی ندارند مقابل «بانوی صخره‌ها» مکث کنند، اثری که به‌طور حتم به داوینچی تعلق دارد و در اوایل دهه‌ی ۱۴۸۰ کشیده شده است. هرچند، احتمالاً خیلی از توریست‌ها نمی‌دانند که اگر روزی روزگاری این نقاشی به بازار راه پیدا کند، به قیمت صدها میلیون دلار فروخته خواهد شد.

دولسه لیت (Dulce Leite)، زن شصت‌وسه ‌ساله‌ی ایتالیایی که از ازدحام مقابل مونالیزا تعجب کرده بود، گفت: «دستکم میلیون‌ها نفر می‌خواهند این نقاشی را ببینند.» او پانزده دقیقه پیش را به تأمل مقابل تابلو بی‌ازدحام «بانوی صخره‌ها» گذرانده بود. (بدون گرفتن عکس)

او اضافه کرد: «امروزه مردم به نقاشی نگاه می‌کنند و می‌توانند از آن عکس بگیرند و منتشر کنند. ما مجبور بودیم نقاشی را ببینیم و به حافظه‌مان بسپاریم.» محصور در آوازه‌اش به‌عنوان مشهورترین نقاشی جهان و محصور در حفاظ امنیتی‌اش، مونالیزا (با در نظر گرفتن همه‌ی نیات و اهداف ارزشمند و معنادار) دیگر به‌عنوان یک اثر هنری اورجینال زیست نمی‌کند. بلکه به یک ایده تبدیل شده است_ و فرصتی برای عکاسی.

چه چیزی می‌توانست معاصرتر از این شیوه‌ی نگریستن باشد؟

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗