فریادها و نجواها
یکی از اهداف این پروژه گسترده و چندوجهی که مختاری در طول عمرِ کوتاهِ خود آن را پیش برد تحول بنیادین شعر اجتماعی معاصر ایران از زبان و ساخت خطابی، منمحور و تکساحتی به سمت زبان و ساختی متکثر، لایهلایه و مبتنیبر حضورِ فعال «دیگری» بود. این نه یک «دیگری» صرفا تأثیرپذیر، آنگونه که در شعر اجتماعی و همچنین دیگر گونههای شعری دهه پنجاه به قبل رایج بود، که همچنین یک «دیگری» تأثیرگذار است.
آنچه محمد مختاری در نوشتههای نظری خود درباره شعر معاصر ایران طرح کرده است از یکسو تأملی انتقادی است در ساختها و عواملِ بازدارندهای که از دوران پیشامدرن در شعرِ ما بهجا مانده و آن را از تحول و نوشدن و درک همهجانبه زمانه خود بازداشته و از سوی دیگر طراحیِ مسیری است که به زعم مختاری شعر معاصر ایران برای حرکت از آرمانخواهیِ تهییجی، برانگیزاننده و تکصدایی به سوی آرمانخواهیِ فروتنانه و دموکراتیک از آن باید گذر کند. چنین گذاری مستلزم بازخوانی انتقادی تاریخ، فرهنگ و ادبیات گذشته و شناخت پیداکردن از آن ساختهای پیشامدرن و بازدارنده پیشگفته است؛ یعنی نوعی بازخوانی نحوه گذار تاریخی و فرهنگی از سنت به تجدد و نمود آن در شعر معاصر ایران.
یکی از اهداف این پروژه گسترده و چندوجهی که مختاری در طول عمرِ کوتاهِ خود آن را با دقت و انضباط و تمرکز و پیگیری و شوری مثالزدنی پیش برد نه به صورت طرح کاهلانه و شتابزده و تصادفی ایدهها، تحول بنیادین شعر اجتماعی معاصر ایران از زبان و ساخت خطابی، منمحور و تکساحتی به سمت زبان و ساختی متکثر، لایهلایه و مبتنیبر حضورِ فعال «دیگری» بود؛ «دیگری» یک کاراکترِ مهم در دستگاه نظری محمد مختاری است؛ بهنحویکه چهبسا تمام یا دستکم اکثر نوشتههای تئوریک او را بتوان در نسبت با این مفهوم توضیح داد؛ از «انسان در شعر معاصر» که مشخصا درباره «درک حضور دیگری» است گرفته تا «هفتاد سال عاشقانه» و «زاده اضطراب جهان» و… این «دیگری» حضوری پررنگ در اندیشه مختاری دارد. «دیگری» موردنظرِ او نه یک «دیگری» صرفا تأثیرپذیر، آنگونه که در شعر اجتماعی و همچنین دیگر گونههای شعری دهه پنجاه به قبل رایج بود، که همچنین یک «دیگری» تأثیرگذار است؛ این «دیگری» نه یک شنونده محض، نه یک مخاطبِ صرف برای منِ برترِ شاعرِ همهچیزدان، نه یک قهرمانِ اسطورهای و ستایشبرانگیز یا بهعکس، یک شَرِ مطلق و نفرتانگیز، که وجودی چندوجهی و پیچیده است، واجد صدایی از آن خود که این صدا از جانب منِ شاعر شنیده و درک باید بشود و این شنیده و درکشدن البته در گروِ تحولِ منِ شاعر و پیچیده و چندوجهیشدن این «من» نیز هست.
این تحولِ «فریاد» به «نجوا» ناشی از تغییر موضع شاعر از یک موضع همواره برتر و حقبهجانب به «فرزانگی فروتن» است. اما منظور از این تحول نه نفی آرمانخواهی و نگرشِ اجتماعی پیشین که طرح ضرورت تحول و وسعت و عمقبخشی به این آرمانخواهی و نگرش اجتماعی است.شاعرِ شعری که به تعریف مختاری «شعر معاصر» نامیده میشود خود را نهفقط نظارهگر و مخاطب قراردهنده این «دیگری»، که کسی میبیند که از سوی این من، نظاره و مخاطب قرار داده میشود؛ یعنی جایگزینی یک رابطه دوسویه و مبتنیبر گفتوگو بهجای رابطهای یکسویه و مبتنیبر عتاب و خطاب و خشم و خروش و ستیز که ویژگی شعر آرمانگرای متقدم بود و مختاری مختصات آن را در «چشم مرکب» به دقت و با دیدی انتقادی ترسیم کرد. مختاری در کتاب «هفتاد سال عاشقانه» نیز در ساحت شعر عاشقانه از ضرورت برقراری این رابطه دوسویه در شعر سخن گفته است؛ رابطهای که برقراری آن در شعر عاشقانه، مستلزم دریافتی متفاوت از مفهوم عشق است. به تبع همین رابطه دوسویه با دیگری است که زبان شعر آرمانگرا و متعهد نیز، همانطور که مختاری در آثارش بیان میکند، از «فریاد» به «نجوا» تحول مییابد. این تحولِ «فریاد» به «نجوا» ناشی از تغییر موضع شاعر از یک موضع همواره برتر و حقبهجانب به «فرزانگی فروتن» است. در این تحول، خود و دیگری پیچیدهتر میشوند یا به بیان درستتر پیچیدگیشان از سوی شاعر درک میشود؛ اما منظور از این تحول نه نفی آرمانخواهی و نگرشِ اجتماعی پیشین که طرح ضرورت تحول و وسعت و عمقبخشی به این آرمانخواهی و نگرش اجتماعی است.
مختاری چه در شعر و چه در نظریاتش درباره شعر، نه نافی آرمانخواهی و نسبت شعر با موقعیت اجتماعی که اتفاقا تداوم زنده و پویای ادبیات متعهد و آرمانگرای پیش از خود است. او در مقالات نظری خود نیز نهفقط بر نسبت شعر و جامعه تأکید میکند که تحول شعر و تحول ساختهای اجتماعی را با هم مرتبط میداند و به رابطهای دوسویه میان شعر و اجتماع معتقد است؛ منتها او برخلاف آن دسته از طرفداران شعر متعهد که همچنان از شیوههای بیانی قدیم که مبتنیبر منمحوریِ تکساحتی بود، دفاع میکردند و همچنین برخلاف شاعرانی که به کلیشههای مستعمل آن نوع شعر رسمیت بخشیده و به صورتی مکانیکی و دستورالعملی از آن کلیشهها پیروی و آنها را بازتولید میکردند، ضرورت تغییر در طرز تلقی از آرمانخواهی و نحوه بیان آن را برحسب پیچیدهترشدن موقعیت انسان ایرانی معاصر دریافته بود و در نتیجه انجماد در شکلهای نهادیشده شعر گذشته را برنمیتافت و درصدد بود آن بخش از ادبیات متعهد معاصر را که همچنان درگیر ساختهای کهنِ بازدارنده بهجامانده از دوران پیشامدرن بود به صورتی رادیکال متحول کند و آن را از سیطره آن ساختهای پیشامدرن بیرون آورد و شعر متعهد را متناسب با شرایط و موقعیت جدید و معرفت جهان امروز وسعت و تنوع بخشد. در همین نقطه حساس بود که ضرورت «درک حضور دیگری» و فاصلهگرفتن از زبان و ساختار مبتنیبر عتاب و خطاب و فریاد و قطعیتهای نظری را، چه در ساحت شعر و چه در ساحت اجتماع، دریافت و در ساحتِ شعر، ساختار مبتنیبر تأمل و گفتوگو و نجوا را جای آن نشاند که این به واقع همان تحول آرمانخواهی تکصدا به آرمانخواهی دموکراتیک است که از مسیر حرکت از ساخت تهییجی و تحکمی به سمت ساخت تأمل و همدلی صورت میپذیرد. در ساختِ تأمل، «من» شاعر دیگر تنها «دیگری» را قضاوت نمیکند بلکه خود را نیز در معرض نگاه و قضاوت او میبیند و با پیوستن تجربه خود به تجربه دیگری نوعی گفتوگوی سازنده را با او رقم میزند که به خلق امری نو میانجامد. چنین ساختی همچنین حرکت از سطح به عمق و رسیدن به رگ و ریشه پدیدهها را میسر میکند. مختاری در مبحثی در باب «نوزایی شعر امروز»، که با عنوان «ساخت تأمل» در پایان کتاب «چشم مرکب» آمده است، از «شعر امروز» بهعنوان شعری سخن میگوید که میخواهد با فاصلهگرفتن از عتاب و خطاب به «گفتوشنید در اعماق» برسد و «در عمق فرهنگ به نجوا و گفتگو پردازد». او همچنین میگوید: «رفتن به جایی ژرفتر از سطح زبان، و غوص در حضورهای چندساحتی، ناگزیری شعر تأمل است…». بحث «ساخت تأمل»، که گویی متنی برای سخنرانی بوده، در کتاب «چشم مرکب» ناتمام مانده است؛ چهبسا رجوع به این بحث و بازگشودنِ باب آن، شعر ما را از عوالم صرفا خصوصی و کُنجِ خلوتی که مویهگرانه به آن خزیده است برهاند.
*عنوان مطلب نام فیلمی است از اینگمار برگمان.