از فروش خانه تا فروش کلیه
مساله وجهالمصالحه و تعیین مبالغ نجومی وغیر قابل باور که ولیدم مشخص میکند، تبدیل به یک چالش اساسی برای خانوادههای محکومین شده است. ادامهدار شدن این روند بیشتر به وخیمتر شدن اوضاع روانی و اقتصادی خانواده محکوم و در نتیجه بروز آسیبهای بیشتر در چنین شرایطی منجر شده است.
روایت اول
قبل از طلوع، تمام میشود
اینجا همه چیز مثل لحظه بیهوشی کامل قبل از عمل جراحی است. همین که دارو راهش را به رگها باز میکند، گرد سردی میپیچد توی دهان و چند ثانیه بعد تاریکی مطلق… همانقدر تجزیهپذیر و ملالآور.. “سرد است و بادها خطوط مرا قطع میکنند.*” انگار هرکسی که از این حوالی رد میشود همین عبارات را زیر لب زمزمه میکند، تا شاید سرمای استخوانسوز این وقت صبح که با دلهره همراه شده از یادش برود.
قبل از طلوع* ، پرده بالا میرود و یک دیوار بتنی صحنه نمایش آدمها و دقیقههاست. ساعت پنج صبح یکی از روزهای دی ماه ۹۶ ، دیوار به دیوار زندان ، چند زن سیاهپوش با چشمهای پفکرده که مشخص نیست از سرما کبود شده یا از گریههای مکرر، چشم دوختهاند به حرفهایی که بین مردها رد و بدل میشود. گاهی یک زن از میان زنان بغضش را قورت میدهد و چادر سیاهِ رنگ و رو رفتهاش را جمع میکند میان دستهای لرزانش و با صدایی گرفته میگوید: ” هرچقدر که بخواین پول میدیم! فقط ببخشش..تازه ۱۸ سالش شده”
۵۰۰میلیون، ۱میلیارد .. صفرهایی که ردیف میشوند کنار هم تا شاید شرایط نجات از اعدام فراهم شود. از شهرهای حاشیه تهران میآیند. همانجا که مردمانش به جرم دورافتادگی از پایتخت، محرومیتهای افسارگسیخته و خشونت را لحظه لحظه زندگی میکنند. خیلیهایشان حتی نمیدانند ۱میلیارد چند صفر دارد. با اینحال همچنان رقمها را بالا میبرند.
دندانهای مردی که این حرفها را میشنود، روی هم قفل میشود و خشم آمیخته با بغضش را در گلو خفه میکند. با هر آهی که میکشد ، پنجه دستهایش گره میخورد درهم و زیرلب میگوید : “بچهام، پر پر شد..بیگناه کشته شد”
نامش هرچه باشد مهم نیست. اینجا او را با نام “ولی دم” میشناسند. دلهره و اضطراب تمام وجودش را گرفته. انگار داغ دوباره تازه شده. “یکی دو باری تصمیم گرفتم ببخشم. ولی نشد. نمیشه گذشت. من بگذرم مادرش نمیگذره. ” دوباره صدای مردها بلند میشود.”هزاربار اومدیم گفتیم تمام زندگیمونو میدیم. فقط ببخشش..”
چند قدم مانده به درب اصلی زندان ، ماموران رژه میروند. کمی بعدتر میان همهمه خانوادهها، آمبولانسها آرام و آهسته وارد میشوند. این آخرین نشانه است. اینبار حتی پیشنهاد وجهالمصالحههای میلیاردی هم نتوانست جان یک محکوم به اعدام را نجات دهد.
کمی آن طرفتر اما، گروهی دیگر در حال مذاکره میلیونی برای بخشش یک محکوم به اعدامند.
پرده پایین می افتد.
روایت دوم
قصه فروپاشی..
«الان دیگه رفته تو ۲۳ سال.. شب یلدا ۲۳ سال رو تموم میکنه. بله، بله دقیق شب یلدا… وقتی هم که این اتفاق افتاد آذرماه بود، هنوز ۱۸ سالش نشده بود. ۱۷ سال و ۱۱ ماهش بود.»
به فارسی اما با لهجهای کرمانشاهی از شب حادثه میگوید. حتی اینکه کدام روز هفته حادثه رخ داده را به یاد میآورد: “تقریبا ۵ سال پیش، نزدیکای شام (شب) بود. ساعت ۶-۷.تو آذرماه میدانی( میدونی) که زود شب میشه. رفت کفشاشو پاش بکنه، گفتم کجا میری مهران؟ گفت: میرم بیرون، الان برمیگردم. دستاشو دیدم، هیچی تو دستش نبود… بعد از یک ساعت که برگشت خیلی مضطرب بود. گفت مامان، همکلاسیم زنگ زد گفت تو پارک دعوا شده، منم رفتم. زیاد بودن. یکیشون چاقو خورده، منم چاقو رو از بدنش درآوردم. میگفت من کاری نکردم. بعد دیگه بردنش آگاهی. یک سال کانون (اصلاح و تربیت) بود، بعدشم تا الان زندان مرکزی کرمانشاهه..”
یک سال و چند ماه بعد از اثبات جرم، حکم قصاص برای مهران صادر شد. مادرش میگوید: “چند نفر دیگهای هم تو این دعوا بودن .یکیشون تو اصلاح و تربیت بود، بعدشم تبرئه شد. ما متاسفانه یا ناآگاه بودیم یا وضع مالی درست و حسابی نداشتیم یا نمیدانستیم چی میشه. نمیدانم چه بود ولی اینطور شد که پسر من الان به جرم قتل زندانه..”
“لازم باشه،کلیههامون رو میفروشیم”
اما این بار تمام داستان به کشته شدن یک نفر و در انتظار اجرای حکم بودن کسی که او را کشته محدود نمیشود. این بار قصه، قصه فروپاشی یک خانواده و آسیبهای پیاپی است. خانوادهای که در طول ۵ سال لحظات پرفراز و نشیبی را برای گرفتن رضایت از خانواده ولی دم گذرانده است. از فروش خانه و جمعآوری کمک برای تامین وجهالمصالحه و حالا عزم جدی برای فروش کلیه..” اوایل که اصلا راهمون نمیدادن. انقدر خودم رفتم والتماس کردم، تا بالاخره راضی شدن رودرو بشن باهامون. دیگه بعد از کلی خواهش و التماس، پارسال گفتن یک میلیارد میگیرم به عنوان وجهالمصالحه و رضایت میدیم . ما هم هیچی نداشتیم جز یک خانه که تمام سرمایه ما بود. پیش چند تا خیریه رفتم ، گفتن خودت خانهات را نمیفروشی، توقع داری مردم کمکت کنن؟! مسول یکی از این جمعیتهای( به نام) خیریه گفت خونهات رو بفروش، پولی جمع کن شاید تونستی رضایت بگیری.. این بود که خانه رو پارسال فروختیم به قیمت ۶۴ میلیون. خونه رو که فروختیم، یه جارو گرفتیم با ماهی ۴۰۰ هزار تومان اجاره در شهرک تعاون کرمانشاه.. ” شهرکی نسبتا شلوغ و پرازدحام که فراوانی جمعیت طبقه فرودست در آن بیشتر است.
از آن زمان تاکنون، با فروش خانه و کمک دوست و آشنا حدود ۴۰ میلیون تومان به پول حاصل از فروش خانه اضافه شده و این تمام وجهی است که این خانواده توانستهاند برای اخذ رضایت از ولیدم جمع کنند. مادر مهران که یک تنه بار سخت گرفتن رضایت از خانواده ولیدم را به دوش میکشد، میگوید: حالا اگر بازهم چاره نداشته باشیم، حاضریم کلیههامون رو هم بفروشیم. یعنی دیگه چیزی نداریم”
تامین وجهالمصالحه کار آسانی نیست. ۵۰۰ میلیون برای خانوادهای که با زندگی کارگری نفس میکشد یعنی یک عمر دویدن و نرسیدن..
تامین وجهالمصالحه کار آسانی نیست. ۵۰۰ میلیون برای خانوادهای که با زندگی کارگری نفس میکشد یعنی یک عمر دویدن و نرسیدن..”پدر مهران تا ده سال پیش، کارگر چینی کرد بود. کمرش حین کار آسیب دید و بعد از اون از کارافتاده شد. الان چند ساله بیکاره. چند وقت پیش یک پیکان گرفت، رفت آژانس کار کنه. ولی قبولش ندارن. با آشنابازی رفته اونجا. میگن کسی سوار پیکان نمیشه.”
مادر مهران، حالا نگران آینده دو فرزند دیگرش است.” از نظر خونوادگی بعد از ماجرایی که برای مهران اتفاق افتاد، خیلی شکست خوردیم. او یکی پسرم با بدبختی تا کلاس دوازده رو خوند . تو خونه درس میخوند، میرفت امتحان میداد. چندتا مدال قهرمانی داره تو وزنه برداری.. از استانی تا غیره. اما بعد از این اتفاق ، دیگه اجازه ندادیم بره دنبال ورزش. گفتم شاید کسی خصومتی سر این اتفاق با ما داشته باشه، تلافیشو سر این بچه دربیارن. الان هم کارگری میکنه. تو میدون بار ، باربری میکنه.”
باربری در این گوشه از شهر، نهایتا شاید درآمدی معادل ۵۰۰ هزارتومان در ماه داشته باشد.” بعضی وقتا میبنی ۱۰ روز کار نیست. اون وقته که دیگه حسابی تو مضیغهایم..”
مادر مهران میگوید در محلههای مثل شهرک تعاون، فقر و درماندگی مردم بیشتر دیده میشود. در این محلهها نزاع و درگیری میان کودکان نیز جدیتر است. تاثیر محیط و زندگی در شرایط نابرابر، زمینه را برای بروز انواع جرائم فراهم کرده. جرائمی که تبعات آن هر چند وقت یک بار دامن یک خانواده را میگیرد.
چالش سکوت قانون در برابر تعیین وجه المصالحه
توجه به زندگی خانواده زندانیان در معرض اعدام، با آنکه بارها بر آن تاکید شده، همچنان یکی از حلقههای مفقوده سیستم دادرسی ایران است. تکیه بر شرع و عرف و بعد قانونگذاری بر پایه این قوانین و مقرارت، نظام قضایی ایران را با چالش بیتوجهی به آسیبهای فراروی زندگی خانوادگی زندانیان مواجه کرده است. درگیری و چانهزنی برای تعیین مبلغ وجهالمصالحه از جمله مواردی است که گاهی خانواده فرد بزهکار را درگیر آسیبهای متعدد ناشی از فقر و درماندگی میکند. با این حال همچنان گروهی بر لزوم تامین هزینههای وجهالمصالحه تاکید میکنند. از جمعیتهای خیریه مشهور که با گلریزان و جمعآوری مبالغ عجیب و غریب خانواده فرد بزهکار را ترغیب به تامین رقم وجهالمصالحه میکنند تا سکوت قانون دربرابر ارقام نجومی تعیین شده توسط خانواده ولیدم. تعیین سقف این مبلغ ، شرعی و قانونی به طور کامل در حیطه اختیارات ولیدم است . مسالهای که گاهی چالشبرانگیز و ویرانکننده است.
از جمعیتهای خیریه مشهور که با گلریزان و جمعآوری مبالغ عجیب و غریب خانواده فرد بزهکار را ترغیب به تامین رقم وجهالمصالحه میکنند تا سکوت قانون دربرابر ارقام نجومی تعیین شده توسط خانواده ولیدم. تعیین سقف این مبلغ ، شرعی و قانونی به طور کامل در حیطه اختیارات ولیدم است . مسالهای که گاهی چالشبرانگیز و ویرانکننده است.
هادی شریعتی، حقوقدان و فعال حقوق کودک است. کسی که سالهاست از نزدیک وضعیت افرادی که در سنین کودکی مرتکب جرم شدهاند و بعدها در معرض اعدام قرار گرفتهاند را رصد میکند. او از نزدیک مشکلات و چالشهای این خانوادهها آشناست. او که به طور اتفاقی با مهران و خانوادهاش آشنا شده، ضمن واکاوی ابعاد تهدیدکننده زندگی خانوادگی افراد و به خصوص کودکان محکوم به اعدام میگوید: درباره کودکان محکوم به اعدام خیلی صحبت شده بدون شک هنوز هم این موضوع مسائل پیدا و پنهان بسیاری دارد که میشود در مورد آن گفتگو کرد تا شاید تاثیر منفی آن در جامعه روشنتر شود. یکی از مسائل مهم که کمتر به آن پرداخته شده صدور حکم قصاص برای نوجوانان و تاثیر آن روی زندگی خانوادههای آنهاست. در ارتباط با خانواده مهران ، آنچه من دریافتم این است که در تمام این سالها، شرایط روزبه روز وخیمتر شده است. سرانجام تمام سرمایه مادی خانواده که یک خانه بود، برای تامین بخشی از وجهالمصالحه پبشنهادی فروش میرود، اما حتی فروش خانه هم نمیتواند مشکل را حل کند.
او ادامه میدهد: در تمام سالهایی که مهران در زندان بوده، مادرش یک تنه بار سنگینِ، اخذ رضایت از خانواده مقتول را به دوش کشیده و اکنون که دوباره در مقابل تامین رقم نجومی وجهالمصالحه عاجز شده، به فکر فروش کلیه افتاده تا شاید به این وسیله، نیمی از رقم درخواستی خانواده مقتول برای رضایت فراهم شود.
شریعتی میگوید: تاثیر احکامی که به این شکل صادر میشوند و طی آنها اختیار تام و تمام تصمیمگیری در مورد روند پرونده پس از صدور حکم ، به ولی دم واگذار میشود و در ادامه خانواده نوجوان محکوم به اعدام به طور کلی نادیده گرفته میشوند، مسالهای است که رسانهها کمتر به آن پرداختهاند.
خانوادههای فرودست، هرچه را دارند از دست میدهند
این فعال حقوق کودک، مساله وجهالمصالحه و تعیین مبالغ بعضا بالا و غیر قابل باور توسط ولیدم را یک چالش اساسی به خصوص در مناطق کمتر توسعهیافته میداند و میگوید، ادامهدار شدن این روند به وخیمتر شدن اوضاع روانی و اقتصادی خانواده محکوم و در نتیجه بروز آسیبهای بیشتر در چنین شرایطی منجر میشود. شریعتی با اشاره به مشکلاتی که خانواده مهران در این مدت با آن مواجه شدهاند، میگوید: برای اینکه متوجه شویم در این مدت چه بر این خانواده گذشته، ابتدا باید از شرایط کرمانشاه و محلات اینچنینی بیشتر بدانیم. بیکاری گسترده و محرومیتی که سالهاست به مردم این منطقه از کشور تحمیل شده، به گسترده شدن میزان ناامنی منجر شده که بستر خشونت و خشونتورزی را در این شهر فراهم کرده است. کافی است به آمارهای رسمی کشور نگاهی بیاندازیم شهری که همیشه در صدر جدول آمارهای مربوط به بیکاری و افسردگی قرار گرفته است . وقتی همه امکانات فرهنگی و اقتصادی در پایتخت و چند کلانشهر متمرکز شده باشد معمولا شهرهای دیگر دچار محرومیتهای گسترده میشوند . بیکاری و افسردگی خود زمینهساز خشونت است. خشونتهای بیرونی و یا معطوف به درون که نوجوانان را در این شهر گرفتار کرده ، تا در نهایت اتفاقات هولناکی مثل خودکشی و قتل را رقم بزند.
او که خود با وضعیت منطقه و مختصات اجتماعی آن آشناست، ادامه میدهد: محلهای که این خانواده در آن ساکن هستند، یکی از محلات شلوغ و پرازدحام شهر کرمانشاه است. عمده افراد ساکن در این منطقه مانند خانواده مهران، در زمره اقشار کمدرآمد هستند و وقتی جرمی مانند قتل در چنین منطقهای رخ میدهد و مبالغ غیرواقعی و دور از ذهن به عنوان مبلغ وجهالمصالحه درنظر گرفته میشود، خانوادههای نوجوان محکوم به اعدام با چالشهای جدی مواجه میشوند که گاه زندگی آنها را به طور کلی دگرگون میکند. آدمها مجبور میشوند که کم کم هر چیز کوچکی را هم که دارند برای تامین مبلغ وجهالمصالحه بدهند، تا جایی که راضی به فروش اعضای بدنشان میشوند. اینها همه از دل راهکارهای غلطی مثل وجهالمصالحه بیرون میآید . این در حالی است که ظرفیتهای قانونی همچون ماده نود و یک قانون مجازات اسلامی برای نجات نوجوانان از چوبه اعدام وجود دارد هر چند که مبهم باشد.
شریعتی اضافه میکند: سکوت قانون در برخی موارد مثل درخواست رقمهای بالاتر از دیه این اجازه را به خانواده ولیدم میدهد که وضعیت اقتصادی خانواده نوجوان محکوم به اعدام روی اجرا یا عدم اجرای حکم به شدت تاثیرگذار باشد و این شرایط را پیچیدهتر میکند. معمولا ولیدم به خاطر درهمریختگیهای روانی و نوسانات هیجانی ناشی از اتفاقی که رخ داده و طی آن عزیزی را از دست دادهاند، تصمیمهای عجیب و غریب و هیجانی میگیرند. ممکن است یک بار ببخشند ، فردا بگویند نه! نمیبخشیم. ارقام دیه و وجهالمصالحه را بالا و پایین کنند و یا شرطهای دیگری بگذارند که با توجه به شرایط و حالات تغییر میکند. آنچنان که در ماجرای مهران هم این اتفاق تاکنون رخ داده است.این نوسان هیجان از طرف ولیدم که دچار فقدان و غم بزرگی شده است کاملا قابل درک است ، اما سکوت قانون و انفعال سیستم قضایی در این نوع تصمیمگیریها را نمیتوان پذیرفت.