پیدایش سویهای از مقاومت بهواسطه نقد درونماندگار جنبش تهیدستان
آیا آنطور که روایتهای رسمی ادعا میکنند، انقلاب سال ۵۷ ایران، انقلاب تهیدستان بوده است. نویسنده این یادداشت معتقد است آصف بيات نشان میدهد جنبش تهیدستان برخلاف آنچه رهبران انقلاب میگفتند، حركتی موازی با جريان انقلاب بود تا تغييری در زندگی خود و جامعه مستقلشان ايجاد كنند.
«تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب به بازرگان هشدار داده شد، که همه باید به زمین این عطیۀ الهی دسترسی داشته باشند و اینکه در این کشور هیچکس نباید بدون مسکن بماند و اینکه آب و برق بهطور رایگان برای تهیدستان تأمین شود.» (روزنامۀ جمهوری اسلامی،۲۰اسفند۱۳۶۰)
مقدمه
درحالیکه در آغازین روزهای انقلاب اسلامی، رهبران انقلاب، مستضعفین و حاشیه نشینها و پایمالشدهها را صاحبان اصلی انقلاب میدانستند و میگفتند که فرودستان جامعه در فرایند انقلاب اسلامی نقش اساسی داشتهاند، و حتی گروههای اسلامی رادیکال نقش اصلی طبقات را در سازماندهی حاشیهنشینان و عملیات اشغال و تصرف خانهها و هتلها بازی میکردند، مخالفتها و کنترلها از همان آغازِ روی کار آمدن دولت موقت آغاز شد. این گروهها در آن روزها رشد زیادی داشتند و تحت هدایت چهرههای سرشناسی چون آیتالله بهشتی، شیخ محمد کروبی (برادر مهدی کروبی) و حجتالاسلام هادی خسروشاهی بودند و فعالیتهای دانشجویان مسلمان مسلح را در تصرف هتلها و خانههای لوکس، تأیید میکردند.
به نظر میرسد برای فهم این تناقض آشکار رفتاری دولت، توجه به میل درونماندگار دولت در مراقبت و کنترل همۀ اقشار و طبقات اجتماعی و همچنین نقد و تحلیل درونماندگار جنبش تهیدستان ضروری است و از این راه نقدکردن و مقاومت در برابر دولت امکانپذیر میشود.
سیاستهای خیابانی (جنبش تهیدستان در ایران)
سیاستهای خیابانی (جنبش تهیدستان در ایران) عنوان کتابی است از آصف بیات که در آن، حاشیهنشینان شهری، بیخانمانها، دستفروشان، فروشندگان دورهگرد، کارگران روزمزد و بیکاران، همگی تحت عنوان کلی «تهیدستان» شهری مورد مطالعه و توجه قرار گرفتهاند. آصف بیات در کتابش به تلاش روزمره و پیگیر این گروههای فرودست جامعه برای بهبود وضع مسکن و معیشت و کار و درآمد و راهکارها و روشهایی که این گروهها برای رسیدن به اهدافشان برمیگزینند، اشاره کرده و آنها را ارزیابی میکند.
مسئلۀ بیات در کتاب جنبش تهیدستان، انقلاب ۵۷ یا علل پیدایش آن و ثبت وقایع روزها و ماهها و سالهای پیش یا پس از آن نیست، بلکه مسئله همانطورکه از نام کتاب پیداست، تهیدستان و جنبش آنان است که اتفاقاً از خلال پرداختن نویسنده به این موضوع، ثبت وقایع و رویدادهای تاریخی انقلاب ۱۳۵۷ نیز امکانپذیر میشود.
اما به نظر میرسد آنچه اثر آصف بیات را از دیگر نوشتههای پیرامون حوادث و اتفاقهای انقلاب ۵۷ مجزا میکند، برگزیدن شیوۀ متفاوتی از روایت با شیوههای متداول است. بهعبارتدیگر، شیوههای متداول بیشتر به ابعاد عمومی سیاستهای نخبگان جامعه و نقش و اثرگذاری آنها میپردازد و صرفاً به آنچه در میدانهای اصلی شهرها بهواسطۀ حرکتهای حزبی و سیاسی رخ میدهد توجه دارد؛ اما آصف بیات برخلاف این دست از تاریخنگاران، به سطوح زیرین انقلاب و آنچه در کوچه پسکوچههای شهرها و محلات تهیدستنشین رخ داده است توجه میکند.
مسئلۀ بیات در کتاب جنبش تهیدستان، انقلاب ۵۷ یا علل پیدایش آن و ثبت وقایع روزها و ماهها و سالهای پیش یا پس از آن نیست، بلکه مسئله همانطورکه از نام کتاب پیداست، تهیدستان و جنبش آنان است که اتفاقاً از خلال پرداختن نویسنده به این موضوع، ثبت وقایع و رویدادهای تاریخی انقلاب ۱۳۵۷ نیز امکانپذیر میشود. لحظههایی که هریک از گروهها یا احزاب سیاسی میکوشند، حول جنبش فرودستان، که بهواسطۀ فضای بهوجودآمدۀ ناشی از انقلاب ۵۷ شکل جدیدی به خود گرفته است، موقعیت و نفوذ خودشان را در جامعۀ پساانقلابی تحکیم ببخشند تا در رقابتهای سیاسی پیشِ رو بتوانند از رقبای خود پیشی بگیرند. این گروهها در لحظاتی به بسیج تودههای تهیدست برای اشغال خانهها و هتلها برمیآیند و گاهی در تدارک سرکوب و خلع ید فرودستان عمل میکنند.
بهعبارتدیگر، ما در این کتاب با روایتی از وقایع انقلاب ۵۷ روبهرو هستیم که از دل پژوهش دربارۀ جنبش تهیدستان و کنش آنان در روزهای پس از انقلاب ۵۷ به وجود میآید. بنابراین کتاب آصف بیات امکان خوانشی متفاوت از حوادث و تحولات پس از انقلاب را با محوریت جنبش تهیدستان برای خواننده امکانپذیر میکند.
اما همانطورکه در سطور بالا اشاره شد، چیزی یا دلیلی سبب میشود که پژوهش آصف بیات درخصوص تهیدستان یا گروههای فاقد امتیاز، با نوع نگاه متداول به این قشر یا طبقه از جامعه متفاوت باشد و به نظر میرسد که از دل همین نوع نگاه متفاوت است که وقتی در متن، به حوادث تاریخی انقلاب برمیخوریم، شاهد خوانش و درک متفاوتی از وقایع و موضعگیریهای گروهها، چهرهها و احزاب سیاسی در روزها و ماهها و سالهای پس از انقلاب هستیم.
حال پرسش این است که آن چیز یا دلیلی که سبب تفاوت این نوع نگاه با نگاههای رایج به مسئلۀ تهیدستان میشود چیست و از دل این نوع نگرش خاص به مسئلهای همچون مسئلۀ جنبش تهیدستان چه امکانها و فرصتهایی پدید میآید؟
آصف بیات در مقدمۀ کتابش به کارهای تحقیقی خود دربارۀ وضعیت مسکن طبقۀ کارگر، دیدار از مناطق مسکونی محروم، مشاهدۀ فعالیتها بیکاران و دستفروشان، بازدید از برخی مناطق تهرانپارس در زمان تخریب آلونکها و… اشاره میکند و از آنها در کنار دیگر اطلاعاتی که از طریق مصاحبهها و… به دست آورده، تحت عنوان مواد خام کارش نام میبرد:
«در کنار این مواد خام، تجربۀ شخصیام را به عنوان تنها و مهمترین منبع بینش ها و مفروضاتم در اختیار دارم. منظورم دخالت مستقیم و تعامل جدی شخصیام است. بهعبارتدیگر، بخش عمدهای از دوران کودکیام تا سالهای اولیۀ بزرگسالی، با همین مردمی گذشته است که تاروپود این مطالعه را تشکیل میدهند؛ یعنی تهیدستان مهاجر. اگرچه اکنون به عنوان یک دانشگاهی با الزامات خاص آن قلم میزنم، باوجوداین سالهایی که با جامعۀ مزبور در تهران زندگی کردهام، همراهشان مبارزه نمودم و به بلوغ رسیدم، غنیترین منابعم به حساب میآیند» (بیات، ۱۳۹۶: ۳و۴).
اما هدف این مقاله از ذکر بخشی از مقدمۀ کتاب آصف بیات، تلاش برای پیبردن به لایههای عمیق ذهنی و نوع تفکرکردن و چگونهاندیشیدن او نیست، بلکه صرفاً اشارهای است به تأثیر تجربۀ زیستۀ آصف بیات، چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ جغرافیایی، که سبب بهوجودآمدن نوع خاصی از نگاه از سوی وی به تهیدستان و جنبش آنها شده است. لذا میتوان این نوع نگاه و نقد جنبش تهیدستان از سوی آصف بیات را «نقد درونماندگار جنبش تهیدستان در ایران» نامید و به نظر میرسد که به دلیل همین نقد درونماندگار است که خواننده، تهیدستان را از زاویۀ دید خود آنها و از درون خود زندگی و نیازها و کنشهایشان در این کتاب خواهد دید. در درونماندگارماندن یا نقد درونماندگار هر پدیدهای، سویهای از مقاومت نیز مشاهده میشود. آنجایی که همواره رژیمهای حقیقت، دانش، علم، پزشکی و… میکوشند فهمی را از هر موضوعی به ما حقنه کنند، با نقد و نگاه درونماندگار به پدیدهها، عکس این اتفاق میافتد و ما هستیم که میتوانیم حقیقتی را به اینگونه رژیمها بگوییم.
آصف بیات نشان میدهد جنبش تهیدستان برخلاف آنچه رهبران اسلامی انقلاب میگفتند، حرکتی موازی با جریان انقلاب بود تا تغییری در زندگی خود و جامعۀ مستقل شان ایجاد کنند.
با مطالعه و نقد درونماندگار آصف بیات از زندگیتهیدستان، خوانندۀ کتاب این فرصت را پیدا میکند که به حریم آنها وارد شده و از مشکلات و خواستها و طرز فکرها، توقعهای آنها و… آگاه شود. این نوع مواجهه با تهیدستان، بیشک متفاوت است با مواجههای که دستگاهها و نهادهای قدرت یا ایدئولوژی حاکم با این قشر یا طبقۀ اجتماعی دارند. برای مثال، آن بخش از رسانه که به عنوان سازوبرگ ایدئولوژی در خدمت طبقۀ حاکم است، همواره میکوشد دستفروشی و دورهگردی را بهمثابۀ نوعی معضل اجتماعی معرفی کند که تهدیدی برای اقتصاد و حتی سلامت و نظم جامعه است. علاوهبرآن، شورش بیخانهمانها و زاغهنشینان را نوعی زیادهخواهی و فرصتطلبی میداند و برخورد قهرآمیز با آن را اینگونه موجه نشان میدهد و وقیحانهتر آنکه میکوشد در مقام دستگاهی که وظیفۀ برخورد با بینظمیها و ناهنجاریها را بر عهده دارد، خود را متولی نظم و برقراری آرامش و امنیت معرفی کند و از این طریق در نزد دیگر اقشار، مشروعیت و محبوبیت کسب کند.
نقد درونماندگار و امکان نشاندادن تناقضهای اجتماعی
وقتی از درونماندگاری صحبت میکنیم، چیزی را بهواسطۀ چیز بیرونی یا امر بیرونی درک نمیکنیم. بهعبارتدیگر، علت چیزی بیرون از معلول آن نیست. آصف بیات در کتاب خود نشان میدهد که فرودستان و تهیدستان (گروههای فاقد امتیاز) بر اساس اصل اخلاقی اقداماتی از این دست را ضرورت میدانند: اشغال خانهها یا همان شورش مسکن، پناهبردن به زمینهای حاشیۀ شهرها، اقدام به دستفروشی و دورهگردی، تلاش برای متصلشدن به سیستم آب شهری سالم و بهداشتی و شبکۀ برق، تجمع و بستنشستن زنان در شهرداری و درخواست خدماتی نظیر جمعآوری زبالهها از مناطق حاشیهنشین، تلاش برای به رسمیت شناختهشدن سکونتگاهها و محلهها و برخورداری از خدمات شهری، اعتراض به توزیعنشدن مواد غذایی در مناطق تهیدستنشین و… . بهعبارتدیگر، او از طریق پژوهش در احوال تهیدستان، نشان میدهد که تهیدستان و گروههای فاقد امتیاز در تلاش برای بقا و زندهماندن هستند. آنها داشتن سرپناه را حق طبیعی خود میدانند، همانطورکه داشتن شغل و امرار معاش را حق خود میدانند برای آنکه بتوانند شکم خود و خانوادهشان را سیر کنند. در ذیل به دو نمونه از صحبتهایی که اقشار فرودست جامعه در آن سالها با نشریات آن دوران انجام دادهاند و آصف بیات در کتاب خود آورده است، اشاره میکنم:
محمدعلی بهزادی مرد جوانی است ( در ۱۳۵۹، ۲۷ساله) که بلافاصله پس از انقلاب، از یکی از روستاهای اطراف خرمآباد به تهران آمد. او با سرگرمکردن بچهها با یک تفنگ بادی در خیابانهای جنوب تهران امرار معاش میکرد: «در ده رعیتی میکنم. یکی دوماه بیشتر نیست آمدم تهران. فشار زندگی، بیکاری، قرض و گرسنگی زن و بچه، مجبورم کرد بیایم تهران شاید فرجی بشود… اولش نمیخواستم سراغ این کار بروم. رفتم دم میدان، دم بازار، هیچجا کارگر نمیخواستند، کارها خوابیده، من هم هفتصد تومان قرض کردم و این تفنگ را خریدم تا با آن کار کنم» (بیات، ۱۳۹۶: ۲۵۵).
عباس اسماعیلبیگی مردی ۴۰ساله در سال ۱۳۵۹ که پس از مرگ همسرش چند سال قبل از انقلاب در سال ۱۳۵۲، روستای زادگاهش را در نزدیکی تویسرکان ترک کرد: «کار ثابتی ندارم، هر کاری پیش بیاید میکنم. اولها که بنیه داشتم، فعلگی میکردم. اما از وقتی که از توان افتادم رفتم سراغ کارهای سبک. گفتم در دنیا هیچ چیز ندارم که به من دلخوشی بدهد، بگذار اقلاً برای دو روز دنیا اینقدر جان نکنم، حالا بیست سی روزی است که نخ تسبیح میفروشم. قبلاً دستفروشی میکردم، اگر پولوپلهای داشتم، سرمایه میگذاشتم و انگشتر و تسبیح خریدوفروش میکردم» (بیات، ۱۳۹۶: ۲۵۶).
همانطورکه در سطور بالا گفته شد، آصف بیات نشان میدهد اقدامات تهیدستان و گروههای فاقد امتیاز بر اساس اصل ضرورت و نیاز انجام میگرفت. اما قدرت دراینباره نظر دیگری دارد و بدون توجه به این نیاز و ضرورت، به مسئله نگاه میکند.
درحالیکه تهیدستان، به مهاجرت به عنوان ابزاری برای رسیدن به زندگی بهتر نگاه میکردند، از نظر مقامات مسئول، مهاجرت نشاندهندۀ یک «بلای اجتماعی»، «مهمترین مشکل همراه با جنگ» و «یک تهدید بزرگ برای انقلاب و جمهوری اسلامی» بود (بیات، ۱۳۹۶: ۱۸۶).
امامجمعهها بسیج شدند تا در باب «گناه»بودن مهاجرت به شهرها صحبت کنند و سمینارهای متعددی برگزار شد تا «این معضل اجتماعی بزرگ» را شناسایی کنند (همان: ۱۸۶).
مسئلۀ حاشیهنشینان، جامعۀ متخصصان را هم نگران کرده بود: تهیدستان روستایی در حال لرزاندن نظام معرفتشناسانۀ آنان بودند. این متخصصان، مهاجرت را بهمثابۀ «پدیدهای که در حال تغییر سرنوشت شهرهاست و خود را به عنوان یک مشکل شهری و سیاسی مطرح میکند» میدانستند. و حتی این معضل بهعنوان «یک توطئۀ حسابشده از سوی دشمنان ما برای بهدامانداختن روستاییان در شهرها» توصیف شده است.
آصف بیات نشان میدهد که طبقات فرودست، کمتر از دیگر طبقههای جامعه در بیانیهها، پیامها و نامههای چهرههای اسلامی و ایدئولوژیک انقلاب ۵۷ مورد خطاب واقع میشوند و چهرههایی مانند آیتالله خمینی، آیتالله مطهری و علی شریعتی بیشتر توجهشان به دانشجویان و دانشگاهیان و نخبهها و… است.
مقامات رسمی، کار خیابانی را «بیماری اجتماعی»، «بیماری مسری» و «مشاغل کاذب» که باعث آزار و اذیت عمومی و اختلال در اماکن عمومی میشود، تلقی میکردند. فروشندگان خیابانی بهعنوان فرصتطلب، تنپرور، همدست توطئهگران سیاسی، فراریان از خدمت سربازی و قاچاقچی مواد مخدر معرفی میشدند. شهردار تهران، محمد توسلی، در سال ۱۳۵۸ معتقد بود: «آنهایی که بساط فروش مواد غذایی در خیابانها راه میاندازند، درحقیقت به انقلاب لطمه میزنند. اگر جلوی این فعالیتها را نگیرد، در عمل تنبلی و تنپروری را تشویق کرده است» (بیات، ۱۳۹۶: ۲۵۹).
تحلیل و نقد درونماندگار آصف بیات بهخوبی تناقضهای اجتماعی را نشان میدهد. درحالیکه تهیدستان بر اساس اصل ضرورت و نیاز اقدام به جنبش میکنند، قدرت حاکم جنبش آنها را به چیزی چون بلای اجتماعی و تهدیدی برای انقلاب معرفی میکند و فضا را برای سرکوب و کنترل آماده میکند.
نقد درونماندگار و امکان پیدایش روایتی متفاوت از انقلاب ۱۳۵۷
آصف بیات در فصل سوم کتاب خویش تحت عنوان «گروههای فاقد امتیاز و انقلاب اسلامی»، با نگاهی دقیق به جنبش تهیدستان و اهدافی که این گروههای فاقد امتیاز از جنبش در نظر داشتند، کوشش رهبران اسلامی انقلاب را برای نامگذاری آن به «انقلاب مستضعفین»، «انقلاب پایمالشدهها و پابرهنهها»، «انقلاب طبقات فرودست جامعه» و… نقد میکند.
آصف بیات میگوید: «رهبران انقلاب مشروعیت خود و انقلاب را بر همین اساس، یعنی بر اساس اینکه انقلاب با مشارکت مستضعفین و کوخنشینها رخ داده، پیریزی کردند. علاوه بر سیاستمداران، بسیاری از محققان نیز به نتایج مشابهی رسیدهاند. برخی بر این عقیدهاند که مهاجران شهری فاقد مسکن، پایههای اجتماعی اصلی انقلاب اسلامی را تشکیل میدادند و …» (بیات، ۱۳۹۶: ۷۵).
اما آصف بیات با نگاهی عمیق و درونماندگار به مبارزۀ تهیدستان شهری، نشان میدهد که آنها بههیچوجه بهمعنای مرسوم انقلابی، خواهان تغییر در ساختار قدرت وقت (نظام پادشاهی) نبودهاند و مانند نحوۀ زندگیشان از لحاظ جغرافیایی که حاشیهنشین و زاغهنشین و گودنشین بودند، کسبوکارشان که خوردهفروشی و دستفروشی و… بود، تا روزهای پایانی انقلاب در حاشیۀ مبارزۀ انقلابی باقی ماندند. بهعبارتدیگر، آصف بیات نشان میدهد جنبش تهیدستان برخلاف آنچه رهبران اسلامی انقلاب میگفتند، حرکتی موازی با جریان انقلاب بود تا تغییری در زندگی خود و جامعۀ مستقلشان ایجاد کنند.
در واقع آصف بیات جنبش تهیدستان را بهواسطۀ یک عامل بیرونی، همچون «افرادی انقلابی و برانداز حاکمیت» مورد مطالعه قرار نمیدهد.
آصف بیات نشان میدهد، تهیدستان و حاشیهنشینان از فرایند مبارزات انقلابی دور بودهاند. او نسبت و مشارکت تهیدستان با انقلاب ۵۷ را بررسی میکند. او با مطالعۀ گزارشهای روزنامههای عمدۀ کشور (کیهان، اطلاعات و آیندگان)، ترکیب شرکتکنندگان در تظاهرات روزانه، اعتصابها و ناآرامیها را مشخص میکند و نشان میدهد که معلمان، دانشجویان، حقوقدانان، پرستاران، روحانیان، زنان، اصناف و اتحادیههای کارگری جمعیت عمدۀ اعتراضها را شکل میدادند و بهسختی اثری از حاشیهنشینان در این اعتراضها دیده میشود. بیات با رجوع به آمار کشتهشدگان درگیریهای خیابانی سالهای ۵۶ و۵۷ نشان میدهد که فقط ۱درصد این کشتهشدگان از میان آلونکنشینان هستند و بالاترین آمار کشته متعلق به صنعتگران، مغازهداران، دانشجویان و… است.
بیات باتوجهبه نوع نگاه تهیدستان به پادشاه، تفاوت دیدگاه آنها با انقلابیون ۵۷ را نشان میدهد. برخلاف انقلابیون ۵۷ که حول پایینکشیدن شخص شاه و براندازی سلطنت اتفاق نظر داشتند و علل همۀ ناکامیها را به پادشاه و حکومت پادشاهی نسبت میدادند، تهیدستان نمیدانستند که به سبب شوربختیشان چه کسی را سرزنش کنند و مشکلاتشان را به «تقدیر»، «سرنوشت»، و «خواست خدا» نسبت میدادند. آنها، هم شاه را تحسین میکردند و هم از آن میترسیدند.
همچنین آصف بیات نشان میدهد که طبقات فرودست، کمتر از دیگر طبقههای جامعه در بیانیهها، پیامها و نامههای چهرههای اسلامی و ایدئولوژیک انقلاب ۵۷ مورد خطاب واقع میشوند و چهرههایی مانند آیتالله خمینی، آیتالله مطهری و علی شریعتی بیشتر توجهشان به دانشجویان و دانشگاهیان و نخبهها و… است.
بیات میگوید واژۀ «مستضعفین» فقط در روزهای اوج انقلاب وارد سخنرانیها شد و آن هم برای خلع ید کمونیستها و چپها و ساختن پایگاه اجتماعی محکم برای رژیم نوپای اسلامی بود.
نگاه درونماندگار به جنبش تهیدستان و کنشهای آنها، به کلی فرضیههایی نظیر انقلاب ۵۷، انقلاب فرودستان و کوخنشینها بوده است نقد میکند. تحلیل درونماندگار جنبش تهیدستان از سوی آصف بیات، این امکان را به وجود میآورد که خواست اساسی و هدف اصلی جنبشگران هویدا شود. بهعبارتدیگر، مشخص میشود که آنچه تهیدستان را به جنبش وا میدارد میل به بقا و ضرورت داشتن سرپناه و کار و بهرهمندی از حداقل خدمات عمومی است. انگیزۀ اصلی آنها برای جنبش، انعطافپذیری شدید و واکنش آنها در برابر سختیهاست. بنابراین مبارزۀ آنها نه برای تغییر رژیم حاکم، بلکه مبارزه برای تغییر در زندگیشان بود. به گفتۀ آصف بیات گروههای فاقد امتیاز، درگیر مبارزهای بودند که برخلاف انقلاب، هم برای آنان معنادار بود و هم موفقیتآمیز و این مبارزه تغییراتی در زندگی آنان به وجود آورد.
منابع:
بیات، آصف (۱۳۹۶). سیاستهای خیابانی، ترجمۀ سید اسدالله نبوی چاشمی، چ اول، تهران: شیرازه.
منظور از «درونماندگار» در «میل درونماندگار دولت» درونی یا ذاتی یا ثابت است یا معنای دیگه ای داره؟