skip to Main Content
اشغال مقاومت می‌آفریند
جامعه زیراسلایدر سیاست

پسرم را به من بازگردانید

اشغال مقاومت می‌آفریند

«پاهايش دوتاست و پسرهاش پنج تا لاشه!

کجا بگذارد سرهاشان را؟»

… تا زمانی که شبِ تیره ظلمانی، بر فراز ما پرسه می‌زند

ما باید داربست‌ها و چوبه‌های دار را، با سرهایمان منور کنیم.

می‌اندیشید که با انداختن ما به زندان، ما را زندانی کرده‌اید

به یاد داشته باشید در هر کجا که ایستاده باشیم

آن مکان و آن سرزمین آزاد خواهد شد.

اگر مقاماتِ اشغالگرِ هند گمان می‌برند

که با اعدام من می‌توانند مبارزه‌ی کشمیر را نابود کنند

اشتباه می‌کنند،

در واقع، مبارزه پس از به دار آویختن من شروع خواهد شد.

کسانی که وفادار و متعهد هستند،

باید سراسر جهان و خالق آن را، همبستگی و حمایت کنند.

سخن راندن از آزادی آسان است

اما مبارزه برای آن به شجاعت و صبر بسیاری نیاز دارد.

بچه‌هایِ ستمگران، اگر که ستم را پیرامون خود نظاره می‌کنند، بی‌تفاوت می‌ایستند

در حالی که کودکانِ مبارزان آزادی ستم را تاب نمی‌آورند

آن‌ها درد را احساس و در آرزوی مبارزه علیه ستم هستند.

ما هرگز نباید قهرمان کم داشته باشیم:

کسانی که همچون پروانه‌ه،ا شعله‌ها را به آغوش می‌کشند،

کسانی که همیشه آماده‌اند زندگیشان را برای آزادی فدا کنند.

گذرِ زمان و شرایطِ نامطلوب

ممکن است که به شدت مبارزه‌یِ ما را تحت تاثیر قرار دهند

اما نمی‌توانند به آن پایان دهند،

این رسالت حامیانِ حقیقت است که مبارزه را با وجود تمامیِ سختی‌هایش تداوم بخشند.

نه دولت پاکستان، بلکه مردم پاکستان دوست و حامیِ ما هستند،

مردم پاکستان علاوه بر صادق بودن، با ما نیز همدردی می‌کنند.

هر زمان که مردم کشمیر پا پیش می‌گذارند

مردم پاکستان از آن‌ها حمایت خواهند کرد.

من فردا اعدام خواهم شد و مرا هیچ ندامتی نیست

من مطمئن هستم که فردا مردمِ من

حقیقت و مشروعیت آنچه را که من سال‌ها برای آن ایستادگی کردم

و برای آنچه که امروز زندگی خودم را فدا می‌کنم؛

تحقق خواهند بخشید.

آن زمان که قفس‌ها لت‌وپار شوند

رویاهایمان به زندگی تبدیل خواهند شد

آن زمان که برف کوهستان‌ها آب شود

رویاهایمان به زندگی تبدیل خواهند شد …

«محمد مقبول بَت»

نبردِ کشمیر، یکی از طولانی‌ترین درگیری‌هایِ پابرجا در جنوبِ آسیا است. کُشتن، شکنجه، تجاوز، ناپدید شدنِ زندانیان و تخاصم؛ بخشی جدایی ناپذیر از منطقه‌یِ مورد مناقشه‌ای، همچون کشمیر هستند. می‌گویند: «اشغال، مقاومت می‌آفریند» و اشغالِ کشمیر از جانب هند، منتهی به جنبشِ مقاومت شد. اینکه جنبشِ مقاومت از فراز و نشیب‌ها رنج می‌برد، واقعیتی غیرمتقارن و اجتناب‌ناپذیر است. جنبشِ مقاومتِ کشمیر هم خاموش باقی ماند تا زمانی که یک کشمیریِ معمولی، پیش‌قدم یک مسیرِ ممنوعه شد. این پیشگام کسی نبود جز محمد مقبول بَت، کسی که به عنوانِ «پدرِ قوم» شناخته می‌شود و گاهی «چه گوارایِ کشمیر». مقبول بَت، نماینده و سمبل یک کشمیریِ نوعی است که خود را از دستِ کمک‌های پاکستان برای آزادیِ کشمیر وا رهانده است و در عین حال هم، علیهِ دولت اقتدارگرایِ هند مبارزه می‌کند. کشمیر یک استخوان ستیزآفرین میان هند و پاکستان است؛ اما مسیرِ برگزیده شده توسطِ مقبول بَت، به جهان نشان داد یک کشمیری می‌تواند، بدون هیچ کمکی، روی پای خودش به سوی مسیرِ آزادی گام بردارد.

محمد مقبول بَت، در روز ۱۸فوریه‌ی ۱۹۳۸ در یک خانواده‌یِ دهقانی در یکی از روستاهای کشمیر چشم به جهان گشود. همچون دیگر کودکانِ سرزمینش، او هم کودکی‌اش را تحتِ سلطه‌ی حاکمیتِ نظام فئودالیِ هند از سر گذراند. آن گونه که بعدترها خودِ مقبول داستان کودکی و زندگی‌اش را روایت می‌کند:

«سالِ ۴۶ یا ۱۹۴۵ بود که من هشت یا نُه ساله بودم. در آن زمان کشمیر تحت حاکمیتِ دوگراهایِ هندی بود و همه‌یِ ملتِ کشمیر در حال زیستن در یک زندگی برده‌وار بودند. یکی از صورت‌های رایج برده‌داری، فئودالیسم نامیده می‌شود. حاکمانِ دوگرا، جاگیردارانِ [زمینداران] کشور ما را منصوب می‌کردند. دهقانان تمام کار را انجام می‌دادند، اما مالکانِ بسیاری از زمین‌ها و محصولاتشان، از این جاگیردارانِ هندی بودند…

با این وجود هنگامی که صدها تن از کودکان، خودشان را برای گندم جلویِ ماشینِ جاگیردار قرار می‌دادند، جاگیردار درخواست می‌کرد یا جمع‌آوری گندم را متوقف کنند و یا این کودکانِ گرسنه و برهنه را زیر ماشین‌هایشان له کنند.»

این نظامِ فئودالی در کشمیرِ تحتِ سلطه مَهاراجه‌های هندی بود که مقبول بَت را به یکی از موسسان «جبهه‌یِ آزادی‌بخشِ جامو و کشمیر» تبدیل کرد؛ جنبشی که خواستارِ استقلال برای منطقه‌ای در میان هند و پاکستان بود. تا جایی که مقبول بت در این مسیر جانش را باخت. مقبول بَت پیشترها در سال ۱۹۷۱ در پاکستان به اتهام هواپیماربایی به زندانِ لاهور افتاد. اما پس از سه سال؛ در سال ۱۹۷۴ آزاد و پس از مدتی به هند بازگشت. اما طولی نکشید که در هند او را به بند کشیدند و نهایتاً پس از سال‌ها اسارت در زندانِ تیهارِ دهلیِ‌نو در روز ۱۱فوریه ۱۹۸۴به اتهامِ خیانت و توطئه به دار آویخته شد. او بدون اطلاع دادن به خانواده‌اش همان‌جا در محوطه‌یِ زندان دفن شد. در زیر گزیده‌ای از دفاعیاتِ محمد مقبول بَت در دادگاهِ هند را به اشتراک می‌گذاریم:

«… بدون شک؛ می‌توانم بگویم که من نه هیچ توطئه‌ای را طراحی کرده‌ام و نه بخشی از گروه خیانتکاران بوده‌ام. شخصیت من همواره شفاف و بدون ابهام بوده است. با این وجود، من علیهِ تاری‌کاندیشی، بردگی، سرمایه‌داری، استثمار، فساد، ستم و ریاکاری شورش کرده‌ام. اگر طبقه‌یِ حاکمِ پاکستان، که محصول نظام امپریالیستی است و بازنمایانگر بوروکراسیِ مدنی و نظامی است، این را توطئه می‌نامد؛ پس من هیچ تردیدی در پذیرفتنِ آن ندارم. من خودستایی را دوست ندارم، اما هم‌اکنون هنگامی که نقش من تعمداً تحریف شده است، مجبور هستم ادعا کنم که در هر مرحله از زندگی‌ام، نه تنها از مبارزه‌ی مردم علیهِ ستم و استثمار حمایت کرد‌هام، بلکه همیشه به گونهای فعال در آن شرکت کرده‌ام. من آگاهانه این نقش را برای خودم انتخاب کرده‌ام، چون به آن به مثابه‌ی سنت پیامبران و روش انقلابیون می‌نگرم.

اگر مبارزه برای آزادی می‌توانست توسط احکام دادگاه متوقف شود، امروزه به سختی کشورِ آزادی روی زمین وجود می‌داشت. اگر نظامِ قضایی یا اداری می‌توانست از دگرگونیِ تمدن، دموکراسی و آزادی جلوگیری کند، از آغازِ تاریخ تا به امروز هیچ انقلابی به وقوع نمی‌پیوست. تصمیم‌گیری در مورد جنبش برای آزادی و سعادتِ مردم، در دادگاه‌های موجود گرفته نشده است. در عوض این فرایندِ تاریخ بشری است که این نهادهای دولتی را قضاوت می‌کند.

من با پذیرفتن اتهاماتی که به من زده شده‌ است مشکلی ندارم به جز در یک موردِ ناصحیح. من گماشته‌شده‌یِ دشمن نیستم. من دشمنِ اشغالِ دولت هند در کشمیر هستم. خوب به من نگاه کنید و مرا به خوبی بشناسید؛ من دشمن حکومتِ غیرقانونی شما در کشمیر هستم …

طنابی تا به حال ساخته نشده است که بتواند مقبول بَت را به دار بیاویزد. اگر مقاماتِ اشغالگرِ هند گمان می‌برند که با اعدام من می‌توانند مبارزه‌ی کشمیر را نابود کنند؛ اشتباه می‌کنند. در واقع، مبارزه پس از به دار آویختن من شروع خواهد شد

در طیِ ۳۴ سال گذشته مادرِ مقبول بَت، شاهمَلی بَیگُم؛ همواره در حال پیکار برای بازگرداندن بقایایِ پیکرِ پسرش به کشمیر بوده است. در چنین بستر و تاریخِ فراموش شده‌ای است، که مستندِ اخیراً اکران شده‌یِ «او را بازگردانید»؛ آرمان‌ها و آرزوهای مادرِ مقبول بَت را دنبال می کند. همانطور که او در این فیلم از بچگیِ پسرش می گوید، از سختی‌هایی که پسرش در مسیر سیاسی‌اش با آن‌ها مواجه بوده است نیز حرف می زند. شاهمَلی بَیگُم هم اکنون قبل از فرا رسیدن مرگش، در جستجویِ حمایت از تلاشِ خود، برای بازگرداندن بقایایِ پیکرِ پسرش به کشمیر است. این مستند نیز این تمناهای نامتناهی را به تصویر می‌کشد. شاهمَلی در این مبارزه تمام پسرانش را فدا کرده است. چهار نفر از پسرانش شهید شده‌اند و پنجمینِ آنها هم به تازگی از زندان آزاد شده است. دو تا از پسرانش توسط نیروهای هند کشته شدند. یکی از پسرهایِ مفقودش و خودِ مقبول هم حتی با وجود مرگ، هنوز هم در زندانِ هند هستند. او یک نامه برای رئیس‌جمهورِ هند نوشت، اما پاسخی دریافت نکرد. او به زیارتگاهِ صوفیانِ مقدس در مکان‌های مختلفی سفر می‌کند تا برای پسرانش، مَنات (دعا) کند. او امیدوار است که یک کمپین بین‌المللی برای رسیدن به عدالت وجود داشته باشد:

«از دوران کودکی، مقبول در مورد آزادی صحبت می‌کرد. در آن زمان، آزادی یک مفهومِ جدیدی بود، اگر چه ما نمی‌توانستیم ایده‌های او را درک کنیم، اما به او ایمان داشتیم.»

شاهمَلی بَیگُم همواره از گور خالیِ پسرش دیدن می‌کند و امیدوار است که یک روز بدنِ مقبول برای آرامش در اینجا دفن شود. او با چشمانی اشکبار می‌گوید:

«این تنها من نیستم که خواستار جسدِ او هستم، بلکه سراسر کشمیر خواستار این هستند. فقط یکی از پسرانم شهید نشده است، بلکه چهارتا از آن‌ها شهید شده‌اند. من تاسف نمی‌خورم، من خوشحال هستم که پسرانم را فدای یک آرمان والا کردم.»

فراخوان برای آزادی که در سرتاسر دره طنین می‌افکند، از این خانه سر داده میشود. اشک‌ها در چشمانِ پیر و فرسوده‌ی شاهمَلی بَیگُم بالا می‌آیند و می‌گوید:

«امروز هنگامی‌که من از این خیابان‌ها رد می‌شوم، مردم می‌گویند که پسرانم مرا سربلند کرده‌اند. من خواستار آزادی هستم. این نهایت احترام به پسرانم است.»

★★★

همچنین بخوانید:  چادرهای کارتن‌خواب‌های حقانی به آتش کشیده شد

★ مستندِ «او را بازگردانید» برای نخستین بار در سال ۲۰۱۵ در لندن در دانشگاه وست‌مینستر اکران شد و بعدترها در دانشگاه هومبولتِ برلین، دانشگاه لوندِ سوئد و پارلمان بریتانیا هم پخش شد. اما این برای نخستین بار است که فیلمسازان، این مستندِ ۲۵دقیقه‌ای را به نمایش عموم در می‌آورند.

-کارگردان: فَهَد شاه؛ سردبیر و روزنامه‌نگار که هم اکنون ساکن کشمیر است.

-تهیهکننده: طلعت بات؛ یک فعال کاگری و مستندسازِ کشمیری که هم‌اکنون ساکن کشور سوئد است.

★ متن حاضر، گزیدهای است از قطعاتِ:

*Maqbool Bhat-A memoir / REMEMBERING MAQBOOL BHATT / Maqbool Bhatt’s Remains / Mother of the che Guevara of Kashmir / ۱۰Quotes By Maqbool Bhat That Are Still Relevant.

2 نظر

  1. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑە ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ
    ﮐە ﺍﯾﻦ ﻫﻤە ﺭﻧﺞ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤە ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯽﺁﯾﺪ
    ﻭ ﺩﻟﯿﻞ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻇﻠﻤﯽ ﮐە ﺑە ﺧﺎﻧﻮﺍﺩەﯼ ﻣﻦ ﺭﻭﺍ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﭼﯿﺴﺖ
    ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻫﻤەﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺗﻠﺨﯽ
    ﮐە ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﯽ ﺗﺠﺮﺑە ﮐﺮﺩەﺍﻡ
    ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻻﺕ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ؛
    همیشه ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘەﺍﯾﻢ ﺑﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐە ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﯿﻢ،
    با ﻫﻤﺴﺎﯾەﻫﺎ، ﺑﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺟﺎﻣﻌە
    ﻭ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐە ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻧﯽ ﮐە ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩەﺍﯾﻢ
    ﺻﻤﯿﻤﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﻭ ﺩﺭ ﺧﻮﺷﯽ ﻭ ﻧﺎﺧﻮﺷﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ.
    ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺱﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ
    اﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘەﺍﻡ .
    ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧە ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؟
    ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺑﮑﺸﻨﺪ؟
    ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﻤﺎﻥ
    ﺍﯾﻦ ﻫﻤە ﺭﻧﺞ ﻭ ﻣﺮﺍﺭﺕ ﺗﺒﻌﯿﺾ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻨﺪ؟
    ﭼﺮﺍ ﻣﮑﺎﻧﯽ ﮐە ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪەﺍﯾﻢ ﺁﺗﺶ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺁﻟﻮﺩە ﺷﻮﺩ؟
    ﻭ ﭼﺮﺍ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﻤەﯼ ﻣﺎ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ
    ﻭ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑە ﮐﻨﯿﻢ؟

    ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ
    ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻨﮑە ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺣﮑﻢ ﺍﻋﺪﺍﻡ، ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺩﺭﺩﺁﻭﺭﯾﺴﺖ
    ﺍﻣﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﻭ ﻏﺮﻭﺭ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ
    ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐە ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ،
    ﻃﺒﯿﻌﺘﯽ ﮐە ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩەﺍﻡ
    ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻧﯽ ﮐە ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩەﺍﻡ،
    ﺍﺯ ﺭﻧﺞ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻣﯽﮐﺎﻫﺪ

    ” رامین حسین پناهی”

  2. … ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ ؟
    ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ !
    ﺳﺮﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﺍﺭ ِ ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ ِ ﺧﻮﻥ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ
    ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ !
    ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ
    ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ
    ﻭ ﻟﻮﺍﺯﻡ ِ ﺣﯿﺎﺕ !
    ﺧﺮﺍﺑﻢ ﮐﻦ
    ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﺳﺎﺯﯼ ﺍﻡ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍﯼ ﻻﺷﻪ ﺍﻡ ﺷﻮﯼ !
    ﺑﮑﺶ
    ﻭﻟﯽ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﮕﯿﺮ !
    ﺗﯿﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯﯼ ِ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺁﺯﺍﺩﯼ ِ ﻣﯿﻬﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎﺳﺖ !
    ﺍﯾﻦ ﺩﺍﯾﻪ ﺑﻬﯿﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻔﺴﻢ ﮔﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
    ﺗﻘﺼﯿﺮ ِ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺟﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺩﯾﮕﺮ ؟
    ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺩﻭﺗﺎﺳﺖ ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎﺵ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﻻﺷﻪ !
    ﮐﺠﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﺳﺮﻫﺎﺷﺎﻥ ﺭﺍ ؟
    ﺗﻘﺼﯿﺮ ﮐﯿﺴﺖ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻧﻔﺴﻢ ﺑﻨﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺩﺍﯾﻪ ﺑﻬﯿﻪ
    هر ﻭﻗﺖ ﻫﻮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ ؟ !
    ﯾﺎ ﻫﻮﺍ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ
    ﯾﺎ ﺟﯿﺮﻩ ﯼ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﺯﻭﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﻦ …

    “مریم هوله”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗