skip to Main Content
شالی کاری در زمین‌های تشنه
جامعه

روايت‌هایی از بحران مديريت آب در بلوچستان

شالی کاری در زمین‌های تشنه

زمين‌هاي بلوچستان شايد نشانه‌هايي از سبزي داشته باشند، اما تشنه‌اند و چشم دوخته‌اند به آسماني كه چند سالي است خست به خرج مي‌دهد. اما شايد اين سبزي‌ها هم زير تيغ بحران مديريت عمر چنداني نداشته باشند. كارشناسان معتقدند در ناحيه بلوچستان كه هنوز توانسته تا حدودي سبز بماند، بحران مديريت آب از بحران آب پيشي گرفته است.

روایت اول: از زمین کشاورزی تا زمین بازی

بچه‌ها هرم آفتاب اردیبهشتی بلوچستان را به سخره گرفته‌اند، توپ فوتبال زیر پایشان لابه‌لای خاک‌های نرم از سویی به سوی دیگر می‌رود. پیرمرد بلوچ با حسرت به تماشا نشسته، نه حسرت نیروی جوانی تحلیل رفته‌اش که حسرت از یادآوری تصویر روزهای دور زمینی که حالا میدان بازی بچه‌ها شده، خوب به خاطر دارد که این زمین که حالا بچه‌ها تیر دروازه برایش گذاشته‌اند زمانی گندمزار بوده، نگاهش می‌چرخد به سوی تور والیبال که محل قرارهای عصرانه جوان‌های روستاست؛ زمینی که حالا در آن صدای خروش رودخانه نمی‌پیچد و ماهی‌هایش سال‌هاست مرده‌اند. هر چند می‌گوید: «اینجا همیشه آب کم بود، از وقتی یادم میاد اینجا آب کم بود، اما بارندگی بود گاهی، همون گاهی امیدوارمون می‌کرد، حالا خشکسالی شده، قناتهامون هر روز خشک‌تر می‌شن.»

روایت دوم: پابند خانه‌های سیمانی

سکوت محض روستا را پر کرده، هیچ صدایی نیست، روستای فضل‌اللهی محل زندگی عشایری است که سال‌ها پیش در طرح اسکان عشایر، یکجانشین شدند. خانه‌های سیمانی ساختند و رمه‌های‌شان پول شد برای پرداخت قسط خانه‌ها، حالا هر کدام دو، سه بز لاغر دارند و خانه‌ای که هیچ چیزش با اقلیم بلوچستان سازگار نیست. کنار خانه‌ها کپرها هنوز سرپا هستند اما رونق پیش را ندارند، عشایر بلوچ حالا پشت درهای آهنی و زیر سقف‌های گچی و در چهاردیواری‌های سیمانی در همان اقلیم گرم و خشک زندگی می‌کنند. چهار دیواری‌ای که دیگر باد خنکش نمی‌کند و باید برای اینکه بتوانند در آن روزگار بگذرانند، به کولر آبی و گازی و پنکه متوسل شوند. کولر آبی مصرف آب بالایی دارد اما راه دیگری ندارند برای فرار از گرما «کولر گازی گرونه نمی‌تونیم بخریم» چند سالی است که باز هم به عشایر وعده داده‌اند که اگر یکجانشین شوند تسهیلاتی در اختیارشان قرار می‌گیرد: «چرا باید ساکن بشن؟ عشایری که تو کوه زندگی می‌کنه، حداقل آب داره، مشکلات ما رو نداره، ما همه‌چیزمون رو دادیم که امکانات داشته باشیم، حالا نه آب هست، نه امکانات، بزهامون رو هم فروختیم دادیم قسط این خانه‌ها» حالا دیگر نه راه پس دارند نه راه پیش، تن داغ خانه‌های سیمانی وصله ناجور منطقه است و کپرها هم که دیگر بین نسل جدید خریدار ندارند.

روایت سوم: مایه حیات…

«اینجا باغ پدربزرگم بود، تمام کودکی ما توی این باغ گذشت» اشاره‌اش به زمین بی‌آب و علفی است که میان روستای کوهمیتگ سرباز قرار گرفته، زمینی که حالا تک و توک نخل‌هایی در آن باقی مانده و خبری از درختان دیگری که زمانی در آن بار می‌دادند، نیست. هر چند روستا هنوز باغ دارد و زنها می‌توانند در جریان ضعیف رودخانه رخت و ظرف بشویند، اما اهالی سال‌هاست سنگینی سایه خشکسالی را بر زندگی‌شان حس می‌کنند. «صبح‌ها یک روز درمیان آب تقسیم می‌شه، تازه منطقه ما پر آبه، مناطق دیگه همینقدر هم آب ندارند.» آن‌سوتر زنی دبه آب را خم می‌کند و تشت فلزی را پر از آب می‌کند تا رخت‌های آلوده را چنگ بزند، پسرش سال گذشته وبا گرفت: «گفتن از آب آلوده است، آب نداریم که یک وانت میاد برامون آب میاره، ما که نمیدونیم از کجا این آب رو میاره» بعضی خانه‌ها پر از دبه‌های سفید آب است که ردیف شده‌اند کنار هم، بعضی هم لوله‌کشی آبی که به تانکر روی پشت‌بام وصل است، هر روز صبح تانکر از منبع آب اصلی روستا پر آب می‌شود و سهمیه اهالی خانه تا دو روز بعد، همان آب درون تانکر است.

همچنین بخوانید:  پتروشیمی خراسان آب مردم را می‌بلعد

روایت چهارم: چرای هیچ

«اینها بز خشکسالی‌اند» به بزهای لاغری که ناامید از صحرا برمی‌گردند و به هر چیزی پوزه می‌زنند به امید سیر کردن شکم‌شان، اشاره می‌کند. بزها را هر روز به صحرا می‌برد اما چیزی گیرشان نمی‌آید «علوفه نیست، آب نیست، حیوان چی بخوره» نازبی‌بی پشته‌ای از شاخه‌های داز را روی کولش گرفته و خسته از صحرا به جموکان بر می‌گردد. آفتاب سایه‌اش را از سر روستا برداشته، کپرها یکی یکی روشن می‌شوند و بزها لابه‌لای کپرها می‌چرخند و به اتاقها سرک می‌کشند، تلاش‌شان برای یافتن چیزی که سیرشان کند حاصلی ندارد، بالاخره خسته از تلاش، با تاریک شدن هوا وارد کپر خودشان می‌شوند. و نازبی‌بی می‌نشیند به بافتن حصیر از شاخه‌های داز که از صحرا آورده، باد از لابلای بافه‌هایی که دیوار کپر را ساخته‌اند می‌پیچد و هوا را تا حدودی مطبوع می‌کند. بزها آرام گرفته‌اند و سکوت پیچیده زیر نور ماهی که روستا را روشن کرده.

روایت پنجم: فریاد جاده، سکوت رودخانه

ماشین به سختی روی مسیر ناهموار پیش می‌رود، تایرها می‌چرخند روی سنگ‌هایی که زمانی بستر رودخانه فصلی سرباز بودند، سنگ‌هایی که دل‌شان پر است از خاطره آبی روان، حالا اما تا چشم کار می‌کند خشکی است، انگار هیچ‌وقت رودخانه‌ای از اینجا رد نشده. انگار نه انگار که روزگاری بارندگی‌ها سرباز را سیراب می‌کردند و او هم نخلستان‌ها را. پیرمردها روزهای رونق زمین‌های کشاورزی حاشیه رودخانه را هنوز به خاطر دارند، از روزهایی می‌گویند که بارندگی جانی می‌بخشید به رود. رودی که نه تنها یک رود که نماد حیات برای مردم منطقه است.

رودی که گاندو در آن زندگی می‌کند، همان گاندویی که برای مردم محلی نماد برکت است. اما حالا با خشکسالی، انتظار گاندوها برای رسیدن بزهایی که برای سیراب شدن کنار آب می‌آمدند، آنقدر طولانی و بی‌نتیجه شده که بچه‌هایی که برای آب تنی کنار آب می‌روند را شکار می‌کنند. رودخانه به لطف باران‌های فصلی زمانی آنقدری آب داشت که در حاشیه‌اش بشود گندم و حبوبات کاشت، نخل‌ها سبز بود و دل مردم به جریان حیات‌بخش رودخانه سرباز گرم. هنوز اما در وسعت ١٨٠ هزار کیلومتری ناحیه بلوچستان هم می‌شود نخل‌های خشک شده و شکسته را دید و هم باغ‌های سرسبزی که درختان انگور و انبه و پاپایا در آن رشد می‌کنند. تشنگی بلوچستان را پیرمردهای بلوچ با گوشت و پوست‌شان لمس می‌کنند وقتی که نقاط مختلف را نشان می‌دهند و می‌گویند: «اینجا باغ بود»، «اینجا روخانه بود»، «این پل را وقتی بچه بودم روی رودخانه ساختند، اینجا قبلا بهارها رودخانه داشتیم.»

همچنین بخوانید:  هر پروژه‌ انتقال آبی میخی بر تابوت زاینده‌رود است

روایت ششم: بِرِنج‌ها بِرنج می‌رویند

دست‌مان را می‌گیرد و می‌برد جایی که آب چند قنات باقیمانده منطقه، کنار زمین‌های کشاورزی جاری است: «باورت میشه با این وضعیت آب، اینجا برنج بکارن؟» کنار شالیزارها ایستاده و نگاهش را می‌دوزد به سبزی پرآب شالیزار کوچک و توضیح می‌دهد که در زمین‌های قصرقند هرساله کشت برنج انجام می‌شود و آب مورد نیاز آن هم از قنات‌های شهر تامین می‌شود. قنات‌هایی که یکی پس از دیگری در حال خشک شدن هستند. شالیزارهای قصرقند دوبار در سال محصول می‌دهند، اما محصول‌شان آنقدری هست که فقط در سطح شهر مورد استفاده قرار می‌گیرد، آن هم به قیمت حدود ۴-٣ هزار تومان. در سال‌های اخیر میزان زمین‌های زیر کشت برنج در منطقه کاهش داشته، اما هنوز هم بعضی کشاورزان اصرار دارند که زمین‌های آبا و اجدادی‌شان، جایی برای کشت برنج باشد نه محصولی دیگر. کشت برنج و هندوانه و محصولات آب‌بر دیگر در سال‌های اخیر و در پی اعتراضات صورت گرفته و تشدید بحران آب تا حد زیادی در سیستان و بلوچستان کاهش داشته، اما هنوز بلوچ‌ها با افتخار به برنجی که برای مهمانان تدارک دیده‌اند اشاره می‌کنند و می‌گویند: «برنج همین منطقه ا‌ست»

سال‌هاست موضوع بخشنامه‌های مختلف وزارت جهاد کشاورزی برای ممنوعیت کشت محصولات آب‌بر مطرح است اما همچنان زمین‌های بسیاری در مناطقی از خوزستان و بلوچستان زیر کشت برنج می‌رود، هر چند رییس جهاد کشاورزی قصرقند به «اعتماد» می‌گوید: «در سال‌های اخیر با مشوق‌هایی سعی کردیم الگوی کشت منطقه را تغییر دهیم. در حال حاضر در بخشی از زمین‌های زیر کشت برنج، بامیه کشت می‌شود. این نکته را هم در نظر بگیرید که این میراث گذشته این مردم است و در مقابل تغییرات مقاومت می‌کنند، ما نمی‌توانیم این میراث را از آنها بگیریم اما با تشویق کشاورزان سعی می‌کنیم کشت رنج را در منطقه متوقف کنیم. در باغات دو سال است که به جای محصولاتی مثل انبه، انگور یاغوتی جایگزین شده است که اقتصادی و زود بازده‌تر است.» دهواری از تلاش برای احیای قنوات شهرستان هم می‌گوید: «قنوات شهرستان اصلی‌ترین سرمایه این شهرستان هستند، طبق آماری که شرکت آب منطقه‌ای به ما ارایه کرده، ١٢٠ رشته قنات در حال حاضر در کل شهرستان زنده هستند، در ماه‌های اخیر توانستیم چند قنات منطقه را احیا کنیم.» عباس کشاورز معاون وزیر جهاد کشاورزی در امور زراعت هم معتقد است: «ما نمی‌توانیم به کشاورز بگوییم چه محصولی بکارد، اما اینکه به کشت محصولی که ممنوعیت دارد، آب اختصاص پیدا نکند، خود عاملی می‌شود که کشاورز آن محصول را کشت نکند. در مورد کشت برنج در استان‌ها تردیدی نداریم که کشت این محصول به ‌جز دو استان گیلان و مازندران نه به صلاح کشور است و نه آبی برای آن داریم.» اما هنوز در مناطقی از خوزستان و سیستان و بلوچستان کشاورزان نشاهای برنج را در زمین‌ها جابه‌جا می‌کنند و آب قنات‌ها را راهی شالیزارهای‌شان می‌کنند.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗