مورد نه چندان عجیب آقای احمدی
چند روز گذشته خبر و تصاویری حاکی از نمایشگاه نقاشیهای احمدرضا احمدی منتشر شد. نمایشگاهی از کارهای آبرنگ خیلی خلاصه و نسبتاً بیواسطه. در این یادداشت خیلی کوتاه قصد ندارم تلاش تصویری این شاعر مشهور را تخطئه کنم چرا که تصور میکنم علیرغم گرایش قدرتمند جهانی که دریافت و نقد آثار غیردیجیتال را تنها بواسطهی بازتولید مستنداتش در کتاب و گوشی و تبلت و کامپیوتر ممکن میداند، نظر دادن بدون تجربهی رودررو با اینگونه آثار چیزی بیش از بازتاب تصورات شخصی بر شیئی موهوم نیست. ولی بازتاب این خبر در رسانههای اجتماعی حاوی نکاتی بود که اشارهی خیلی خلاصه به آنها را خالی از فایده نمیدانم.
دیوارها از آن چه کسانی است؟
بخش عمدهای از نظرات کاربران مجازی در مورد این نمایشگاه را بهنوعی میتوان معطوف به این سوال دانست: آیا اساسا یک شاعر یا نویسنده میتواند اثر هنری بصری بسازد؟ پاسخ صریح، قاطع و تاریخی به این سوال جز «بله» نیست. نویسندگان و شاعران بسیار زیادی دفترهای طراحی بسیاری را سیاه کردهاند. من همیشه از دیدن طراحیهای کافکا و آنتونین آرتو لذت بردهام و اتفاقا دیدن تصاویری که اینها خلق کردهاند را برای فهم بدنهی ادبی کارهایشان بسیار لازم میدانم. هرچند هیچ کدام از ایندو نفر و بسیاری دیگر از نویسندگان بنا به هر دلیلی هیچوقت کارهای بصری خود را منتشر نکردهاند.
در حقیقت اگر اروپا و دورهی روشنگری را کانون تاریخی آموزش و تحصیل علوم، ادبیات، فلسفه و هنر نوین حاکم بر کل جهان محسوب کنیم(۱)، طراحی به عنوان یکی از ابتداییترین اصول و روشهای مطالعه، از ابتدای قرن هفدهم جزو لاینفک آموزش بوده است. پس در واقع هر کسی که توانایی دریافت داده از محیط پیرامونی را دارد و میتواند آن را به هر طریق تصویری بازنمایی کند، واجد شرط اصلی تولید اثر بصری است. پس نه تنها شاعران و نویسندگانْ توانا و مجازند که آثار بصری خلق کنند بلکه باید همگان را محق و مجاز به این کار شمرد. آنچه مورد آقای احمدی را عجیب مینماید این نیست که ایشان آبرنگ هم کار میکنند، بلکه این سوال است که آیا هر فرد دیگری (مثلا یک بیکار، خانهدار، شاطر نانوایی، کارمند، راننده اتوبوس و غیره) این شانس را خواهد داشت تا آثار بصریای را که خلق میکند به نمایش و قضاوت عموم بگذارد، مورد استقبال افراد منتفذ جامعه قرار بگیرد و کارهایش را بفروشد؟
مساله اصلی چیست؟
اجازه دهید همین ابتدا، فارغ از اینکه بخواهیم به سوال «هنر چیست» بپردازیم و تعریفهای ذهنی (سوبژکتیو) را پیش بکشیم، روی تعریفی خیلی عینی (ابژکتیو) و بیرونی توافق کنیم که هنر هرچه باشد، در نهایت مجموعهای از تعاملات آدمی با محیط پیرامون است. پس اهمیت و معنای نمایش آثار هنری هم فیالواقع در اینجاست که بستری فراهم میشود تا این تعامل انسان با مواد و محیط پیرامونیِ خود مورد سنجش و قضاوت عمومی قرار بگیرد. اما مادامی که «هنر»در باور عمومی پیش از آنکه به عنوان یک فعالیت دریافت شود به عنوان فضل و کرامت تلقی گردد، نمایشگاههای آثار هنری نیز بجای اینکه محلی برای گفتگو و فکر کردن باشند به دکان فضلفروشی و تفاخر تبدیل خواهند شد و آن نمایشگاهی بازتاب رسانهای گستردهتر خواهد داشت که فضل بیشتری میفروشد: مثلا خبر نمایشگاه کارهای بصری فلان آدم معروف بجای اینکه بحثی پیرامون تکنیک، مواد، مفاهیم و یا چیزهایی از این دست را پیش بکشد، تنها واسطهای میشود برای فخرفروشی هنرمند، گالریدار و خریدار و غیره. اما وقتی با توجه به این واقعیت به دستگاه عریض و طویل آموزش هنر در کشور نگاه میکنیم، حقیقت از این هم حتی تلختر و مضحکتر میشود.
حتی با فرض اینکه برای تولید آثار هنری نیاز به کسب تخصصهای ویژه هست، دست آخر معلوم میشود که شناختهشدن یک هنرمند در این جامعه ربطی به معیارهای تخصصی هم ندارد. بنا به آمار وزارت علوم، تنها در سال ۹۴- ۹۵ قریب به چهارصدهزار نفر در کشور مشغول به تحصیل در رشتههای هنری بودهاند. اما ما هیچگاه چنین بازتاب وسیع و گستردهای از حاصل کار و تحصیل هیچکدام از فارغالتحصیلان را در رسانهها ندیدهایم(۲). تلختر و مضحکتر آنجاست که گزارشهای رسانهای نمایشگاههای حضراتی همچون احمدرضا احمدی، رضا کیانیان، نیکی کریمی و هدیه تهرانی به ندرت به محتوای نمایشگاه میپردازند و عموما به گزارش حضور سایر افراد منتفذ در این نمایشگاهها معطوفند. همهی اینها نشان میدهد که دیدگاه غالب بر سپهر هنری این جامعه که مدام هم بواسطهی نفوذ رسانهها تقویت میشود اساسا معطوف به خود هنر (به عنوان یکی از راهکارهای شناختی آدمیزاد) نیست. هنر در حقیقت تنها یک واسط تزیینی است برای تبلیغ عدهی قلیلی از افراد برخوردار از امتیازات ویژهی طبقاتی.
ما چگونه آنها میشویم؟
در اینجا لازم است به آن افرادی که به قصد تمسخر آبرنگهای آقای احمدی را با نقاشیهای کودکان مقایسه کردند یادآور شوم که این قیاس نهتنها نقاشی کودکان را به دستهی کارهای غیرجدی و بیمعنا و غیر مولد فرو میکاهد که اساسا کودکان را از جامعهی انسانی بیرون میگذارد. نقاشی کودکان بخش بسیار بااهمیتی از رشد قوهی درک و بیان آنهاست و چنیننگاهی اهمیت این فعالیت را به وقتکشی فرو میکاهد. باید خطاب به آنهایی که حاصل این فعالیت شناختی کودکان را مگر در جهت تحقیر کار افراد پرطمطراق جدی نمیگیرند عرض شود: همین حالا قلم و کاغذ بردارید و اشیای روبهروی خودتان را طراحی کنید. تلاش کنید بدون استفاده از تکنولوژی پیشرفتهی دوربین موبایلتان که احتمالا اطلاع دقیقی هم از چگونگی کارکرد آن ندارید، آنچه میبینید را با سادهترین ابزارها، یعنی چشم، دست، قلم و کاغذ تصویر کنید و تصویر حاصله را بجای عکس از غذا و کتاب و فنجان نوشیدنی خود در اینستاگرامتان پست کنید. احتمالا متوجه خواهید شد که آنطور که باید قادر نیستید آنچه را با چشمهای خودتان میبینید و احساس میکنید با حرکت دست خود به صورت دو بعدی بیان کنید. این احتمالا حاصل آن است که وقتی شما هم کودک بودهاید، دنیای بزرگسال کشف شناختیتان را عبث و قابل چشمپوشی تلقی کردهاست. لذا حتی اگر وقت و امکان مالی پرورش این ابتداییترین روش بیان دریافتهای بصری را داشتهاید، بزرگترها ترجیح دادهاند شما به کارهای «مفید»تری بپردازید. البته هیچوقت دیر نیست، میتوانید از همین امروز شروع کنید و پا به پای کودکان دنیا را از نو تجربه کنید و بسازید. دنیایی که نه فقط اشخاص معروف که همه در آن از موقعیتی برابر برای بیان خود بهرهمندند.
پانویسها
۱) باید تاکید کرد که این حاکمیت جهانی اسلوبهای علمی، فلسفی، هنری و در کل شناختی اروپایی/روشنگرانه به ضرب سالها لشکرکشیهای استعماری و به قیمت کشتار و محرومیتسازی و توسعهی سرمایهدارانه حاصل شده و همیشه باید حقانیت این اسلوبها مورد سوال باشد ولی به هرحال واقعیت امروز این است که شاخصهای مرتبط با این اسلوبها و روشها الان و امروز تنها روایت حاکم بر کل جهان انسانی بر روی کرهی زمین است.
۲) جدا از اینکه اصولا چند درصد این افراد حتی امکان و امتیاز نمایش کارهایشان را بدست آورده باشند.