طنین موسیقی در کوچههای جنگزده
زانیار عمرانی سفری به کوبانی داشته و بخشی از دیدههایش را در گزارشی آورده که در روزنامه شرق منتشر شده است. او به توصیف فضای کلی شهر کوبانی در میانهی درگیری با داعش پرداخته و از دلنگرانیهای غیرنظامیان باقیمانده در کوبانی نوشته است؛ از اینکه بهرغم تمام این دلنگرانیها، طنین موسیقی کماکان در این شهر جنگزده میپیچید.
٢٣ اکتبر بههمراه دوست عکاسم مهدیه، جهت تهیه گزارش، فیلم و عکس، پس از گذشتن از مرز عراق و ترکیه و در دل تاریکی شب و از طریق قاچاق خود را به شهر محاصرهشده «کوبانی» در کردستان سوریه رساندیم. از آنجا که دولت ترکیه در نتیجه خصومتهای ریشهدار با حزب کارگران کردستان [پ.ک.ک] تمام دروازههای مرزی خود را روی مبارزان کرد بسته بود، تنها مسیر ورود به شهر، راه پرخطر قاچاق بود که با هماهنگی با نیروهای حزب اتحاد دموکراتیک سوریه [PYD] و گذشتن از جان خود، میسر بود.
سینهخیز، پشتسر راهنما و با کولههای سنگین روی زمین خیس مزرعه مرزی، با نفسی بریده و دست و پاهایی زخمی، نزدیک به یککیلومتر را با توقفهای مداوم، پیمودیم. با اشاره یکی از راهنماهای راه، خیز برداشتیم و با سرعت هرچهتمام، خود را به سیمخاردارها رساندیم، صدای آژیر و گلوله، سکوت مزرعه را شکست. راهنمایان مسیر، پتویی را روی سیمخاردار پهن کردند و بهسرعت وارد خاک کشور مقصد شدیم.
پس از طیکردن دوکیلومتر، به اولین ایست بازرسی شهر رسیدیم. پرچم «ی.پ.گ» [یگانهای مدافع خلق] و «ی.پ.ژ» [یگانهای مدافع زنان] برافراشته شده بود. تصویری هم از رهبری که آنور مرز در پشت میلههای زندان، این منطقه را هدایت میکند، به اتاقک بازرسی چسبانده شده است. بعد از نیمساعت معطلی، با یک تویوتا به خانهای که قرار بود در آنجا بمانیم، رسیدیم. مهدیه را به اتاق زنها و من را به اتاق مردها بردند. لامپها خاموش بودند، یک پایم به کلاشنیکف گیر کرد، جا خوردم و در هیاهوی خمپارهها از فرط خستگی دمر خوابیدم.
صبح اولینروز، افرادی را دیدم که هماکنون دلم برایشان تنگ شده است. لابد بیاعتنا از کنار کسانی هم گذشته باشم که اکنون چهره در خاک پوشیدهاند. جایی که ما در آن سکنا گزیده بودیم، خانه یکی از همین خانوادههای آوارهای بود که خدا میداند در کدامین کمپ، سرما امانشان را بریده است. اینجا حالا دیگر اتاق ما بود، حداقل تا وقتی که خمپارهها به آن اصابت نکنند. اتاق ما مملو بود از روزنامهنگارانی که برای آژانسهای خبری و تلویزیونهای نزدیک به حزب کارگران کردستان اخبار و گزارش تهیه میکردند.
گفته میشود کانتون «کوبانی» که خود شهر و ٣٧٠ روستای حومه آن را شامل میشود، بیش از ٣٠٠هزارنفر جمعیت داشته است که پس از شروع ناآرامیهای سوریه در سال ٢٠١١ و وخیمترشدن اوضاع و پس از قطع آب و برق شهر توسط داعش از یکسال گذشته که شهر در محاصره داعش بوده است تاکنون، بیش از ٩٠درصد این تعداد خود را به آنسوی مرز رساندهاند. هنوز غیرنظامیانی در داخل شهر هستند که به خواسته و اصرار خود در شهر ماندهاند. آنها هم بیکار ننشستهاند؛ حتی اگر با گرمکردن کنسروهای آماده و شستن لباسها و تمیزکردن خانهها بوده باشد، به مبارزان شهر کمک میکنند.
در پنجکیلومتری شهر و در یکمتری سیمخاردارهای مرزی، روستاییان حومه «کوبانی» که جمعیت قابلتوجهی را شامل میشوند، با تراکتورها و وانتهای خود شبهخانههایی را بنا کردهاند و هرروز با دوربینهای شکاری، روستای خود را دید میزنند و بیش از ۵٠روز است که منتظر خروج داعش از آنجا و بازگشتن بهسر خانه و زمین و زندگیشان بودهاند.
ژنراتورهای برق با آن صدای گوشخراششان چند ساعت برق مکانهای اصلی و چاههای آب آشامیدنی و غیرآشامیدنی شهر را تامین میکنند. این موارد امکان بروز بیماری را در سطح شهر افزایش دادهاند و بیشتر نگرانی متوجه بچههاست.
بیشترین تراکم درگیریها در بخش شرقی «کوبانی» است و مناطق داخل شهر که در تصرف داعش قرار دارد، در همین محدوده است. بخشهای دیگر به نسبت آرامترند، اما تمام شهر در نتیجه توپباران داعش و نبردهای گسترده داخل شهری و همچنین اصابت بمبهای نیروهای ائتلاف طی این دو ماه به خرابهای بدل شده است. پاورچینپاورچین میرویم و شهر را دید میزنیم. فرهاد شامی، مسوول هماهنگیهای رسانهای شهر راهنمای مسیر است و نکات ضروری را یادآور میشود. خیابانهایی که احتمال حضور داعش در انتهای آن زیاد باشد را با پردهای پوشاندهاند تا در هنگام عبور مبارزان، کسی در تیررس نیروهای داعش قرار نگیرد.
در سطح شهر و در کوچهها و خیابانهای اصلی شهر با تابلوهای کجشده، درابههای پارهشده و نیمهباز، سقفهای به زمین چسبیده، خودروهای واژگونشده و تلمباری از تمام چیزهایی که سر جایشان نیستند، مواجه میشویم. گهگاه سر، دست و پا یا دیگر اعضای خونآلود بدن یک انسان، چشم را میبلعد.
دم در خیاطی و مانکنهای ولو شده بر زمین، در کنار سر و دست و پای مجاهدین کشته شده، پایم لای سیمبرقگیر میکند. جنون را باید در پراکندگی همین سیمبرق و تلفنها یافت. انگار کرمهای بیشماری باشند که در کالبد شهر میلولند. گورستان، بیمارستان و سازمان آسایش شهر در دست نیروهای داعش قرار دارد. شرایط زخمیها و بیماران حاد شده، این نه فقط به دلیل کمبود امکانات پزشکی و پرسنلی بلکه مسدودکردن مرزها برای انتقال مجروحان به ترکیه است. تانکر آب هر خانه، تقریبا اولین وسیلهای است که پس از اصابت خمپارهها از خانه جدا میشود.
خرده بتنهای سنگین هم در امان نمانده است. دو توپ ۵٧ میلیمتری و چند فیوز گراد به یکی از مسجدهای شهر هم اصابت کردهاند. آدمهای زخمی و خسته در کوچههای امنتر با تفنگهایی که بدنه آن را با سه رنگ سبز و زرد و قرمز آراستهاند و آماده شلیک است مشغول استراحتاند. چند پیرمرد در گوشهای با خشاب کلاشینکف ور میروند. یونیفورم مردان، پارچه مثلثی زرد و برای زنان سبز رنگ است.
گاهی تویوتاهایی که آرم داعش روی آنها حک شده است با سرعت تمام از کنارمان رد میشوند. بار اول هول برم داشت، اما مشخص شد جزو غنمیتهایی بوده که نیروهای ی. پ. گ از داعشیها گرفتهاند.
حضور زنها در شهر «کوبانی» مثالزدنی است. اویندار بوتان یک از آن زنهاست. نظرش را در مورد تفاوت بدنی زن و مرد جویا شدم، اویندار میگوید: «همهچیز بر اساس خودباوری و تقویت اراده است، دختر و پسر ندارد. ما دخترها در مبارزه با داعش کم از پسرها نداشتهایم، این را میتوانید در نقاط حساس و خطوط مقدم جبهه ببینید.»
آسیه عبدالله، رییسمشترک حزب اتحاد دموکراتیک هم از زنان بنام شهر است. وی تاکید کرد که در مقطع حساس کنونی و به منظور شکستن محاصره داعش باید کریدوری ایجاد شود. این بر ادامه مقاومت تاثیر بسزایی دارد. غیرنظامیها میتوانند خارج شوند، سازمانهای بینالمللی و رسانههای آزاد از وضعیت مطلع خواهند شد. جامعه جهانی هم متعاقبا وضعیت «کوبانی» را تعقیب خواهد کرد، کمکهای انساندوستانه هم از طریق این کریدور به «کوبانی» خواهد رسید و در صورتی که کسی بخواهد به نیروهای ی. پ. گ بپیوندد از این طریق به آسانی میتواند اقدام کند.
کنسروهای آماده، ترشی، زیتون، خیارشور و غذاهای دیگری که برای روزهای سخت انبار شده است، سفره گریلاها را میآرایند. اما چای و سیگار دمدستتر از کلاشینکف است. زنان و مردان هم در تهیه نان مشارکت دارند. تقسیم این منابع هم برنامه مدون دوبار در هفته را دارد که با تویوتا به مقصد انتقال داده میشود.
یک از فرماندهان شهر با بیسیم بهغنیمت گرفته شده ور میرود، سیگنالی دریافت میشود. روی گفتوگوی مبهم چند نفر از داعشیها مکث میکند، هرچه زور زد نشد بفهمد با چه زبانی صحبت میکنند. بهنظر میرسید روسی بود. تاکنون نزدیک به ٨٧ پاسپورت متفاوت که نشانگر تعلق به ٨٧ کشور است، به دست یگانهای مدافع خلق افتاده است.
هنوز نبض موسیقی شورانگیز کردی در کوچهپسکوچههای شهر میزند. عبدالله چنان تنبور مینوازد که غرش هواپیماها و توپها پسزمینه زیباییاش میشوند. همدلی و روحیه مردم شهر به حدی به هم وابسته است که کسی برای مرگ دوستش اشک نمیریزد. انگار قراردادی نانوشته به آنها میگوید، وقت کافی برای چنین اموری وجود ندارد. موبایل تکتک مبارزان آکنده است از عکسهای دوستان شهیدشان. همانهایی که تا همین چند روز قبل لبخند میزدند.
پس از ١٠روز ماندن در شهر، تصمیم به ترک شهر گرفتیم. دو شب را در یک قدمی مرز سپری کردیم تا فرصت مناسب برای خروج فراهم شود. در چند قدمی سربازان آماده به شلیک قرار گرفته بودیم، بایستی بدون توجه به تذکر و شلیک هوایی میرفتیم. خوشبختانه نقشهمان گرفت و خود را به نزدیکترین روستای زمان رفتنمان رسانیدیم.
صبح روز بعد کسانی را دیدیم که درصدد یافتن فرصتی برای ورود به شهر و پیوستن به صفوف مبارزه بودند. قدریه، دانشجوی ٢٨ ساله کرد مقطع کارشناسیارشد که استانبول را به همین دلیل ترک کرده بود، یکی از آنها بود که دو روز بعد به ضرب گلوله سربازان مرزی ترکیه کشته شد.
قدریه در آخرین نامهاش چنین آورده بود: «این جنگ تنها جنگ اهالی «کوبانی» نیست، جنگ همه ماست. من نیز برای خانوادهام –که بسیار دوستشان میدارم- و بشریت به این جنگ پیوستم. اگر ما این جنگ را، جنگ خود ندانیم، فردا که بمبها بر سر خانههای ما فرود آمدند، ما نیز تنها خواهیم ماند».