چگونه کتاب دیگران را به نام خودمان جعل کنیم
اگر سالهای پایانی دولت محمود احمدینژاد همراه بود با افزایش افشاگری مدارک دانشگاهی تقلبی، ماههای گذشته را اخبار نگرانکننده حول تقلب در انتشار آثار در مقام مولف پر کرده است. رحمان بوذری در یادداشت پیش رو که در روزنامه شرق منتشر شده است به یکی از این موارد میپردازد.
۱
دوسال پیش کتابی منتشر شد که در مقدمه آن نویسنده ضمن نقد شیوه معرفی فیلسوفان غربی در ایران و کتابهای نظری در حوزه فلسفه غرب مدعی بود «در زمینههای مختلف حیطههای فکری، تفکر ابزاری برخی از عزیزان برای آن نوع سیستمهای فکری که اندیشمندان با دقت و جسارت و غنا آفریده بودند، برخی بدفهمیها و کجفهمیها را بهوجود آورده است… در حیطه اندیشه و فلسفه عزیزان ما با دستودلبازی این روند را به شیوه دامنهداری به پیش بردند.» (نقدی مدرن بر مدرنیته،ص۱۲) صرفنظر از ترکیب بدیع «در زمینههای مختلف حیطههای فکری»، بد نیست برای درک بهتر «بدفهمیها» و «کجفهمیها»ی مذکور به ادامه این روند از نظر نویسنده توجه کنیم: «کنش دیگر ما، ارایه فهرست اسامی و آثار اندیشمندان، بهمثابه شاهدی برای استفاده از آن اندیشههاست؛ عزیزانی که در این راه، حتی ساختار جدیدی برای زبان فارسی آفریدند و زبانمان چنان کجومعوج شد تا بتوانند در یکجمله اسم پنجاندیشمند و ششاثر را بیاورند که احتمالا رابطه چندانی هم با هم ندارند و با استفاده از عباراتی مانند: در این رابطه، در این چارچوب، در همینزمینه، جملهسازیهای بس خلاقی هم کردند که دقیقا در آنها رابطه و مضمون و زمینه گم میشوند. اگر چنین کاری، حداقل شناختی دایرهالمعارفی عرضه میکرد، کار ارزشمندی میشد، ولی حس خواننده بیغرض بیشتر این خواهد بود که این یک نمایش اطلاعات است و اگر بهمنظور ترور نیست، لااقل گیجکردن خواننده است.» عنوان کتاب که اتفاقا به یکی از این اندیشمندان اختصاص داشت که لابد با کجفهمی و بدفهمی همراه بوده است، چنین بود: «نقدی مدرن بر مدرنیته؛ هانا آرنت و بستر فلسفی سیاست.» طبعا وقتی نویسندهای در مقدمه فارسی خود بر ترجمه کتابی که علیالظاهر به انگلیسی نوشته است چنین ادعایی دارد، برهان خلف حکم میکند کار خود را نمونهای از فراروی از چنین روال تاکنون معیوبی بداند. اما راهکار نویسنده در قبال این روال معیوب چیست و او چگونه میکوشد از «گیجکردن خواننده» (اگر نه ترور او) بپرهیزد.
۲
کتابی که با عنوان «نقدی مدرن بر مدرنیته» چاپ شده و نام «مجتبی صدریا» را بهعنوان نویسنده بر پیشانی خود دارد، در حقیقت متعلق به نویسندهای است به نام جاشوا لوکیودر. عنوان اصلی کتاب از این قرار است: «قضیه تکثر بشری: نقد هانا آرنت بر فردگرایی در تفکر روشنگری و رمانتیک» (The Case of Human Plurality: Hannah Arendt’s Critique of Individualism in Enlightenment and Romantic Thinking). این کتاب در اصل پایاننامه فوقلیسانس یودر در دپارتمان تاریخ دانشگاه لوییزیانا است. او که دانشجوی جوانی است (متولد۱۹۸۳) بعدها پایاننامه خود را در قالب کتابی با خانه چاپ و نشر دکترمولر منتشر میکند. انتشارات مذکور اینک برای ما ایرانیها آشناست؛ همان نشری که کتابهای محمود خاتمی را نیز به چاپ رسانده بود؛ یک ناشر کوچک دیجیتالی که به سفارش مشتری کتاب چاپ میکند. بدیهی است یک دانشجوی ۳۱ساله کتابش را با چنین نشر کوچک و نهچندان مهمی منتشر کند. اما مجتبی صدریا چگونه به مقابله با «ترور و گیجی» خواننده میرود؟
۳
اولین گام تغییر عنوان کتاب است: از «قضیه تکثر بشری: نقد هانا آرنت بر فردگرایی در تفکر روشنگری و رمانتیک» به «نقدی مدرن بر مدرنیته: هانا آرنت و بستر فلسفی سیاست». جالب اینجاست که در ویکیپدیای انگلیسی مجتبی صدریا ردی از اینکه او این کتاب را به انگلیسی نوشته به چشم نمیخورد، بلکه پس از عنوان کتاب که به گواه ویکیپدیای انگلیسی مجتبی صدریا در سال۲۰۱۲ نوشته شده، داخل پرانتز عبارت (به زبان فارسی) آمده است: (in Persian)؛ یک تفاوت مهم دیگر در عنوان کتاب. وقتی به شناسنامه متن فارسی کتاب رجوع میکنیم، عنوان کتاب چنین است: A Modern critique of Modernity، حال آنکه در ویکیپدیا عنوان آن A Modern critic to Modernity است، یعنی در شناسنامه فارسی عنوان کتاب «نقدی مدرن بر مدرنتیه» است حال آنکه در ویکیپدیای انگلیسی عنوان آن «منتقد مدرن مدرنیته» است. اتفاقا کنجکاوی خواننده میتواند از همین عنوان کتاب آغاز شود، زیرا در فیپای کتاب در کنار عنوان اصلی، سال میلادی انتشار کتاب موجود نیست.
گام دوم، جابهجایی و تغییر عناوین فصول رسالهای است که صدریا عینبهعین آن را کپی کرده است. بخش اول رساله یودر به فصلسوم کتاب صدریا بدل میشود، بخشدوم رساله به فصلچهارم کتاب، بخشسوم به فصلدوم و بخشچهارم به فصلاول. در آخر هم منابع رساله یودر بدون حتی کوچکترین تغییری ذکر میشود.
گامسوم اما برای فرد باذکاوتی که دست به انتحال میزند، میتواند تغییری در جملهبندیهای رسالهای باشد که آن را رونوشت کرده است. ولی صدریا این گام مهم را برنمیدارد؛ شاید برای پرهیز از «ترور خواننده»، شاید هم از روی کاهلی. کسی چه میداند، وقتی میتوان کتاب دیگری را با نام خود به مترجمی فارسی سپرد، چرا زحمت اضافی؟ مروری کوتاه بر چندمثال از فصول مختلف کتاب (که در همین صفحه آمده) کافی است تا به خامدستی این سرقت ادبی پی ببریم. مشاهده میکنیم در کل کتاب، چنانکه از همین مثالها پیداست، کوچکترین تغییری در جملهبندیهای یودر و حتی علایم سجاوندی و کروشههای متن او صورت نمیگیرد، چه رسد به تغییراتی اساسیتر.
گام دوم، جابهجایی و تغییر عناوین فصول رسالهای است که صدریا عینبهعین آن را کپی کرده است. بخش اول رساله یودر به فصلسوم کتاب صدریا بدل میشود، بخشدوم رساله به فصلچهارم کتاب، بخشسوم به فصلدوم و بخشچهارم به فصلاول. در آخر هم منابع رساله یودر بدون حتی کوچکترین تغییری ذکر میشود.
گامسوم اما برای فرد باذکاوتی که دست به انتحال میزند، میتواند تغییری در جملهبندیهای رسالهای باشد که آن را رونوشت کرده است. ولی صدریا این گام مهم را برنمیدارد؛ شاید برای پرهیز از «ترور خواننده»، شاید هم از روی کاهلی. کسی چه میداند، وقتی میتوان کتاب دیگری را با نام خود به مترجمی فارسی سپرد، چرا زحمت اضافی؟ مروری کوتاه بر چندمثال از فصول مختلف کتاب (که در همین صفحه آمده) کافی است تا به خامدستی این سرقت ادبی پی ببریم. مشاهده میکنیم در کل کتاب، چنانکه از همین مثالها پیداست، کوچکترین تغییری در جملهبندیهای یودر و حتی علایم سجاوندی و کروشههای متن او صورت نمیگیرد، چه رسد به تغییراتی اساسیتر.
۴
نگاهی به پشت جلد کتاب «نقدی مدرن بر مدرنیته» بیندازیم: «مجتبی صدریا دکترای فلسفه از دانشگاه پاریس و دکترای فرهنگشناسی از دانشگاه کبکمونترال است. پروفسور صدریا که در بیش از ۱۵کشور جهان تدریس کرده است، سابقه هشتسال دانشیاری در دانشگاههای آمریکای شمالی، ۲۰سال استادی در توکیو و سهسال استادی در انگلستان را در کارنامه حرفهای خود دارد و در بیش از ۸۰کشور جهان به تحقیق میدانی پرداخته است. بیش از ۱۵۰مقاله و کتاب به زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و ژاپنی از پروفسور صدریا به چاپ رسیده است که از آن میان تعدادی مقاله و کتابهای «ژاپن، همکاری و رقابت»، «نگاهی دیگر به جهان امروز و آینده»، «دعا برای اشیای گمشده» و «ژاپن؛ توسعه و تضاد» به فارسی ترجمه شده است. پروفسور صدریا هماکنون استاد افتخاری دانشگاه موناش استرالیا و موسس اندیشکده تعالی شناخت در ایران است. افزون بر این وی عضو هیاتمدیره انستیتو فرهنگ و سیاستگذاری توکیو-ژاپن، عضو هیاتاجرایی فروم فرهنگی کیوتو، عضو هیاتمدیره شبکه آشتی جهانی و عضو اتاق فکر فدراسیون بینالمللی برنامهریزی شهری و مسکن میباشد. پروفسور صدریا برنده جایزه بینالمللی دزموند توتو در سال۲۰۱۱ میباشد.»
وقتی اعتماد به نویسنده از بین میرود، سخت است باورکردن جملاتی که پشتجلد آمده، با اینهمه بهنظر میرسد حتی اگر همه این توصیفات صحیح و عاری از اغراق باشد، جای یک نکته خالی است؛ اینکه کتاب حاضر متعلق به شخصی به نام جاشوا لوکیودر است. شاید بتوان جملات مقدمه کتاب را نیز در همین راستا دید. صدریا معتقد است کتاب حاضر «کاری است جدی که بیشتر با هدف اعتلای درک از یک روند ویژه تولید شناخت و اندیشه سامان یافته است.» (ص۱۳) قطعا چنین است ولی او باز هم فراموش میکند بنویسد این کار جدی را چه کسی انجام داده؟ جاشوا لوکیودر.
وقتی اعتماد به نویسنده از بین میرود، سخت است باورکردن جملاتی که پشتجلد آمده، با اینهمه بهنظر میرسد حتی اگر همه این توصیفات صحیح و عاری از اغراق باشد، جای یک نکته خالی است؛ اینکه کتاب حاضر متعلق به شخصی به نام جاشوا لوکیودر است. شاید بتوان جملات مقدمه کتاب را نیز در همین راستا دید. صدریا معتقد است کتاب حاضر «کاری است جدی که بیشتر با هدف اعتلای درک از یک روند ویژه تولید شناخت و اندیشه سامان یافته است.» (ص۱۳) قطعا چنین است ولی او باز هم فراموش میکند بنویسد این کار جدی را چه کسی انجام داده؟ جاشوا لوکیودر.
۵
فضای فکری ایران در حوزه متون نظری، در نابسامانی بهسر میبرد. در میانه این مساله، هستند کسانی که دیواری کوتاهتر از روشنفکران و نویسندگان و مولفان نمییابند و مقصر اصلی را ناقلان فلسفه و نظریه غربی به فارسی میدانند. مجتبی صدریا در مقدمه همین کتاب معتقد است: «ارسطو و کنفوسیوس به یک میزان تبدیل به کاریکاتور خود میشوند، هگل و کانت تبدیل به تکههای سوسیس و کالباس میشوند که باید لایه به لایه به کار آیند. فوکو و دلوز سس مایونز هر نوع رادیکالیسمی میشوند و آنجا که بحثها اندکی پیچیدهتر میشوند و باید مسیری پرپیچوخم طی شود، نظیر اندیشه معاصر چین، ژاپن، هند و برزیل، خبری از آنها در بحث عزیزان ما نیست.» (ص۱۲) اما برای کسب کرسی فوکو و دلوز و اندیشه معاصر چین و ژاپن و هند و برزیل در بحران فعلی راه کوتاهتری هم هست: انتشار کتاب دیگران به نام خودمان و آنگاه هدفی متعال برای چنین کاری تراشیدن: «هدف این نیست که به فهرست مجموعه اندیشههای تقلیلیافته، دفتر جدیدی اضافه شود و بلافاصله همانند غذایی سریع، مورد هضم یکدستگاه جدل فکری در درون جامعه قرار بگیرد، بلکه کوششی است در فهم و انتقال پیچیدگی یک بخش از یک روند تولید شناخت پیچیده درباره انسان، جامعه و اقتدار» (نقدی مدرن بر مدرنیته، ص۱۳). میتوان همه این کارها را کرد و در انتها هم از مترجم اثر (که بیخبر از همهجا دست به کار ترجمه میزند) تشکر کرد و نوشت: «کسانی که دستاندرکار ترجمه هستند، میدانند که حضور مولف در روند ترجمه چه موی دماغ بزرگی است ولی خورشید نجفی [مترجم کتاب] با ظرافت طنزش اجازه داد زوایای پنهان این متن برای خواننده دقیقتر شود.» (ص۱۷)
۶
حدود یکماه پیش، سایت فلسفی دیلینوس پرده از انتحال محمود خاتمی، استادتمام فلسفه دانشگاه تهران برداشت. انتحال گستردهای که با به همچسباندن کتابهایی از نویسندگانی دیگر، حاصل آمده بود و ابعاد گستردهای داشت. در مورد مجتبی صدریا، انتحال مصداق ندارد. وقتی صدر تا ذیل رسالهای متعلق به فردی خارجی را با نام خود چاپ میکنیم، باید از واژه دیگری بهره گرفت. انتحال ریزهکاریها و ظرایف و دقایقی دارد که از هرکسی برنمیآید، شاید از همینرو هر مخاطبی در برخورد با شخص منتحل احساسی دوگانه دارد: لذت از تردستی ناشی از هوش او و همزمان خشم ناشی از غبن و کلاهبرداری. همان لذتی که هنگام دیدن فیلمهای سرقت از بانک و طرحهای بینقص کلاهبرداری میبریم. اثری که مجتبی صدریا به نام خود منتشر کرده از همه این احساسهای دوگانه و لذتهای بیمارگون عاری است. شاید از همینروست که در مخاطب و منتقد، ذوقی نمیکارد و شوقی بر نمیدارد.
یکروز مقابل دانشگاهِ تهران منتظر کسی بودم؛ مردی حدوداً پنجاهساله درحالیکه زمزمه میکرد: «مدرک میدم؛ مدرک». نزدیک و نزدیکتر آمد. پرسید: «دانشجوئی؟»، گفتم: «نه!»، گفت: «اگر دانشجوئی، بهتر است عمرت را بیهوده تلف نکنی! بیا تا خودم از هرکجای دنیا که میخواهی مدرک برایت جور کنم با کد رهگیری و تمامیِ امکاناتش! طوری که حتی خود دانشگاه هم متوجه نمیشود که مدرک را خودش صادر نکرده!
بهشوخی گفتم: «چند؟»، گفت: «بستگی به رشتهی تحصیلی دارد، و اینکه از کجا میخواهی فارغالتحصیل بشوی…» و یکی یکی قیمتها را گفت. خندهام گرفت… گفت: «چرا میخندی؟ نصفِ این مجلس را من دکتر کردهام! فکر میکنی اینها درس خواندهاند؟ نه پسرجان! اگر اینها درس خوانده بودند که مملکت اینطور نمیشد.» خندهام به هوا کشید… گفت: «من دکتر فارغالتحصیل کردهام، الآن آنقدر سرش شلوغ است که فرصتِ ویزیت ندارد. تا دیروز فقط آمپولزن بود، الآن نوبتِ ویزیت میدهد برای ششماه بعد؛ مردم هم صف میکشند مقابل مطب. چندوقت پیش رفته بودم دیدنش، حتی مجال نکرد با من خوب احوالپرسی بکند.»
واقعا تاسفبار و تاسف برانگیز است