به نیابت از کلمه و فلسطین
کمیته فرهنگ عرب درکازابلانکای مراکش، محمود درویش را بهعنوان نماد فرهنگ عرب در سال 2018 انتخاب کرده است؛ 10سال پس از خاموشی شاعر. کمیته فرهنگ عرب درکازابلانکای مراکش، محمود درویش را بهعنوان نماد فرهنگ عرب در سال 2018 انتخاب کرده است؛ 10سال پس از خاموشی شاعر.
آی آدمها که بر آستانه خانهها ایستادهاید/ داخل شوید/ و با ما قهوه عربی بنوشید (۱)
مارس ۲۰۰۲ است، ژوزه ساراماگو و نویسندگان دیگر بر آستانه خانه او ایستادهاند، در آستانه فلسطین؛ در کوچهپسکوچههای رامالله که در محاصره اسرائیل است؛ حتی مقر یاسر عرفات، رئیس دفتر تشکیلات خودگران فلسطین را هم به محاصره درآوردهاند. نویسندگان جهانی برنده نوبل، آنها که هنوز به تعهد اجتماعی پایبندند، آمدهاند به دیدار محمود درویش، به دیدار شاعری در حصر که نتوانسته بود در گردهمایی نویسندگان جهان شرکت کند. حالا آنها در خانه محمود درویش هستند، اتوبوسشان از میان تهدید لولههای تانکها عبور میکند، از میان مردمی مصیبتزده، از کنار مادری که شنیده است درویش شعری در رسای فرزند شهیدش نوشته و حالا دارد رو به آسمانها برای شاعر وطنش دعا میکند، ازکنار پیرمردی که هیچ شعری از محمود درویش نخوانده، اما او را میشناسد، میداند که او همان شاعری است که اسرائیلیها حتی به درختان زیتونش هم رحم نکردهاند. همان درختان زیتونی که دربارهاش سروده بود: «میآیم/ شاخهای زیتون به دستی و تفنگی در دست دیگرم/ مگذارید شاخه زیتون از دست بیفکنم» و شعرش را یاسر عرفات سال ۱۹۷۴ در مجمع عمومی سازمان ملل خوانده بود. ساراماگو بعدها درباره این سفر نوشته بود: «این زندگی حتی تصورش هم برای ما دشوار بود و این محمود درویش بود که آن را درک میکرد و آنقدر این هراس و خشم را میفهمید که شعرهایش شده بودند اسطوره مقاومت. او لابد بنا به دلایلی نمیتوانست به جوانان کرانه باختری بپیوندد، لابد به راههای دیگری فکر میکرد، او شعر میگفت، درد ملتش را همه جای دنیا پیش چشم دیگران میگشود و در یک کلام جان مایه ادبیات متعهد عصر خویش را در شعرهایش متبلور میکرد.»
او همان شاعری است که اسرائیلیها حتی به درختان زیتونش هم رحم نکردهاند. همان درختان زیتونی که دربارهاش سروده بود: «میآیم/ شاخهای زیتون به دستی و تفنگی در دست دیگرم/ مگذارید شاخه زیتون از دست بیفکنم»
اما محمود درویش کی و چگونه به شاعروطن تبدیل شد؛ نه آنچنان بومی و درخویش مانده، که جهان هیچ دری به سوی فهم آن نیابد و نه آغشته به اندیشههای جزمی ایدئولوژیک و سیاسی. وطن برای محمود درویش از هفت سالگی به شعری دردمند بدل شد، از آن شبی که بر پشت بام خوابیده بود و مادرش ناگهان او را بیدار کرد. قرار بود به سفری ناگزیر بروند، به لبنان.
او در سال ۱۹۴۱ در روستای بروه در نزدیکی شهر عکا به دنیا آمده بود و کودکیاش تا اینجا، تا نقطه عزیمت به زندگی دیگرش، سرشار از خاطرات تلخ است، اما حالا او و همه مردمان روستا، سرگشته و پریشان دارند به سمت لبنان میروند. آنجاست که برای اولینبار مفهوم پناهندگی را حس میکند، آنجاست که جنگ را، مرز را لمس میکند و بیش از اینها وطن را. وطنی که یک سال و چند ماه دیگر وقتی دوباره به آن پا میگذارند، هیچ شبیه آن کوچهها و خانههایی نیست که آن را ترک کرده بودند.
محمود درویش شعر گفتن را از نوجوانی آغاز میکند و اولین مجموعه شعرش به نام «گنجشکان بیبال» وقتی منتشر میشود که او ۱۹ساله است؛ تجربههای شاعری جوان با زبانی انقلابی. از آن زمان او بیش از چهار دهه نوشت و روزنامهنگاری کرد و مدتی هم به سازمان آزادیبخش فلسطین در بیروت پیوست و به همراه ژاک دریدا و پییر بوردیو پارلمان بینالمللی نویسندگان را تاسیس کرد و مدتی وزیر فرهنگ در دوران یاسر عرفات بود و در تمام سالهای عمرش در سفر. خودش گفته بود :«میهنم جامهدانی است، تنها خانهای که پس از تب مسافرت به آن بازمیگردم، خانه شعر است.»
او یک فلسطینی به معنای کامل کلمه بود و همین ریشه داشتن است که شعر محمود درویش را به پوستهای تهی از جزماندیشی و پرخاشگریهای سیاسی بدل نمیکند، شعر او شعر انسان در محاصرهای است که دلتنگ است، اما هنوز چشم به آن سوی حصار دارد.
خانه درویش شعر بود، خانهای که در آن وطن و عشق به هم میآمیخت و هیچ یک جدا از دیگری نبود. خانهای که در آن همواره از سیاست گفت، از مبارزه و مقاومت گفت، اما تنها و تنها به انسان و پرسشهای انسانی اندیشید. او یک فلسطینی به معنای کامل کلمه بود و همین ریشه داشتن است که شعر محمود درویش را به پوستهای تهی از جزماندیشی و پرخاشگریهای سیاسی بدل نمیکند، شعر او شعر انسان در محاصرهای است که دلتنگ است، اما هنوز چشم به آن سوی حصار دارد، شعر او شعر درخت و نخل و زیتون است، شعر عشق و پرتقال. او گفته بود که فلسطینی بودن بسیار دشوار است و برای یک فلسطینی، شاعر بودن دشوارتر است. میگفت:«از یکسو باید نسبت به واقعیت اطرافتان صادق باشید و از سوی دیگر باید به حرفه ادبیتان وفادار بمانید. در این قلمرو که تنش بین «وضعیت اضطراری» درازمدت و ذهنیت ادبی در جریان است، زبان شاعر تکان میخورد. او باید کلمه را به کار برد تا در مقابل اشغال نظامی مقاومت کند. و او باید – به نیابت از کلمه – در مقابل خطر ابتذال و تکرار مقاومت کند. در چنین شرایط شاقی، او چگونه میتواند به آزادی ادبی دست یازد؟ و در چنین زمانه بیرحمی، چگونه میتواند ادیبانگی ادبیات را حفظ کند؟»
حالا خبر رسیده است که کمیته فرهنگ عرب درکازابلانکای مراکش، محمود درویش را بهعنوان نماد فرهنگ عرب در سال ۲۰۱۸ انتخاب کرده است؛ ۱۰سال پس از خاموشی شاعر. شاعری که صدای مردمش بود، صدای مقاومت فلسطین بود، اما نگاهش به شاعر وطن بودن، هرگز به ستایش بیچون و چرا و نگاههای تکبعدی آلوده نشد، شاعری که میدانست در نهایت هیچ چیز به جز عشق انسان را نجات نمیبخشد؛ حتی عشقی که در محاصره گلولهها گرفتار آمده باشد. او میسرایید: میان ما/ هزار گنجشک و تصویرست/ و وعدههاى بسیار/ که تفنگى/ بر جانشان آتش گشوده است…
پاورقی:
۱ و ۲: من یوسفم پدر/ ترجمه عبدالرضا عبدالرضایی/ نشر مرکز