دستفروشان تشکل صنفی میخواهند
محمد که در خیابان دستفروشی میکند، میگوید :«همه شغلمان را «آسیب» میبینند در حالیکه این شغل هم زیباییهای خودش را دارد. ما که رشوه میدهیم و برخورد تند هم میبینیم، پس چرا دستکم شغلمان را رسمی نمیکنند.»
بساطش را زیر درخت تنومندی پهن کرده. زیر سایه همین درخت روزهای تلخ و شیرین زیادی را گذرانده. از روزهایی که شاهد برخورد تند مأموران شهرداری بوده تا روزهایی که با شهروندان همکلام شده. برای بعضیهایشان کنار بساطش یا رو به رو، جایی باز کرده، با برخی هم باب گفتوگو و دوستی گشوده از دانشجو گرفته تا بازنشسته و کارمندی که حقوقش کفاف زندگی را نداده.
کمتر کسی میتواند اتفاقهای تلخی را که برای دستفروشان در ماهها و سالهای اخیر افتاده فراموش کند. از کتک خوردن دستفروشان تا مرگ تلخ علی چراغی؛ دستفروشی که به خاطر درگیری با مأموران سد معبر در سال ۹۳ جانش را از دست داد؛ کارگری ۴۱ ساله با چهار فرزند. اما این روزها دستفروشان تهرانی چه میکنند؟ همانها که روز به روز تعداشان زیادتر میشود، خواسته اصلیشان چیست؟ خودشان گلایهمندند کمتر کسی سراغشان را میگیرد.
محسن ۲۴ ساله دانشجوی جامعه شناسی بجز روزهایی که کلاس دارد، هر روز از ۹ صبح تا ۹ شب در نزدیکی یکی از میدانهای مرکزی شهر تهران دستفروشی میکند: «دستفروشی به من هویت داده. هویتهای اجتماعی گوناگون، پاداشهای مختلف میگیرند، اما هنوز دستفروشی به جایگاه خودش نرسیده و هویت اجتماعی لازم را ندارد.»
همین طور که برایم حرف میزند، حواسش به بساط کوچکش هم هست. بساطی که به خاطر آن هفتهای ۵۰ هزار تومان به مأموران شهربان میپردازد. یعنی به همان شرکت پیمانکاری که توسط شهرداری تهران مأمور شده وضعیت دستفروشان را ساماندهی کند. ساماندهی هم برای مأموران شهربان برابر است با گرفتن مبلغی از دستفروشها تا اینکه متوجه شوند نظم و انضباط یعنی چه. هر کس هم با توجه به درآمد و جایی که اشغال کرده، یک جوری با مأموران کنار میآید.
به هرحال از رشوه دادن گریزی نیست، مگر اینکه جای ثابتی نداشته باشی. مأموران پنجشنبهها با لباس رسمی میآیند و میگویند پولتان آماده باشد؛ بعد غروب با لباس شخصی میآیند و پول را میگیرند.
محسن همینطور که شالهای رنگ وارنگ روبه رویش را جابه جا و مرتب میکند، میگوید: «به هرحال از رشوه دادن گریزی نیست، مگر اینکه جای ثابتی نداشته باشی. مأموران پنجشنبهها با لباس رسمی میآیند و میگویند پولتان آماده باشد؛ بعد غروب با لباس شخصی میآیند و پول را میگیرند. یک روش دیگر ساماندهیشان هم آن است که جایی دور افتاده و کم تردد را انتخاب میکنند و میگویند برو آنجا بنشین. یک بار بردنمان خیابانی که کنارش یک کارگاه ساختمانی پر از زباله بود، گفتند اینجا دستفروشی کنید. آخر این چه جورساماندهی است؟ بازارچهها هم که از دستفروشها پول میگیرند، پولی که معمولاً از پسش برنمیآییم. گاهی موزائیکی ۵۰۰ هزار.»
محمد ۳۰ ساله بلوز چهارخانه پوشیده و با کاغذی خودش را باد میزند. قبل از اینکه حرفهایش را شروع کند، میگوید امان از تابستان که خیلی سخت میگذرد. البته زمستان هم سختیهای خودش را دارد. او چند ماهی است اینجا دستفروشی میکند: «بعضی صبحها که میآیم، میبینم روبه رویم چند دستفروش اضافه شده. تحصیلکرده، غیر تحصیلکرده، بازنشسته. میپرسند میتوانم اینجا دستفروشی کنم؟ من هم شرایط را برایشان توضیح میدهم. این شغلی است که بالاخره دست خودمان است. برخیها نگاه موقتی دارند؛ مثلاً همین دیروز یکی آمد بساط گوجه سبزش را روبه روی من پهن کرد.همه شغلمان را «آسیب» میبینند در حالیکه این شغل هم زیباییهای خودش را دارد. ما که رشوه میدهیم و برخورد تند هم میبینیم، پس چرا دست کم شغلمان را رسمی نمیکنند.» وسایل تزیینی منزل میفروشد و با خندهای اضافه میکند بالاخره یک جوری با مأموران شهرداری کنار میآید.
علیرضا ۲۲ ساله روی موکت طوسی رنگی کنار بساطش چمباتمه نشسته: «از صفر شروع کردم، با ۴۰ هزار تومان سرمایه اولیه. الان کلی جنس دارم. ما به جای اینکه به ساختار جامعه اعتراض کنیم برای خودمان کار درست کردهایم. شغل ما هم اوایلش خاک خوری دارد. روزهای اول ۵۰۰ تومان در روز درمیآوردم اما این روزها مشتری خاص خودم را دارم. دوستان خوبی هم پیدا کردهام. خرج رفت و آمد، شهرداری و غذا را که کم کنی، ماهی یک میلیون و ۲۰۰ برایم میماند. ما نمیخواهیم سیاه نمایی کنیم فقط میخواهیم حرف بزنیم اما کسی نیست به حرفهایمان گوش بدهد.» آهی میکشد: «کاش دید مردم نسبت به دستفروشها عوض شود، خیلیها دستفروشی را میگذارند کنار بدترین مشاغل. درحالیکه دستفروشی هم مثل خیلی از شغلها یک کار است.»
احسان از قدیمیهای اینجاست؛ یک جوری که همه رویش حساب میکنند. بساطش هم از همه بزرگتر است: «حق اولیه هر شهروندی بیمه است، ما را هم شغل رسمی حساب کنند و بیمهمان را بدهند. ما کار میکنیم بهتر از این است که بیکار باشیم. جنس ارزان دست مردم میدهیم. برای آدمها در طول مسیرشان امکانات فراهم میکنیم. مگر در هند، پاریس و نیویورک دستفروشی رسمی نشد؟ این شغل هم مورد نیاز، برای همین هم وجود دارد. دستفروشی خیلی اوقات ناشی از فقر و بیکاری هم نیست، یکی مثل من دستفروشی را دوست دارد اما میخواهم بیمه و آزادی عمل داشته باشم. مهمترین خواسته ما رسمیت بخشی به دستفروشی است و لازمهاش داشتن صنف است. یعنی نماینده داشته باشیم تا حرفمان را بشنوند. هنوز هیچکس حرف دستفروش را نشنیده. زمانی حرف دستفروش شنیده میشود که نه پشت بساطش بلکه پشت میزی حرف بزند که تصمیمگیری میشود.»
وقتی از او میخواهم درباره برخوردهای تند مأموران شهرداری و چگونگی کنار آمدن دستفروشها با خواستههای آنها توضیح دهد، میگوید: «هر کسی روش خودش را دارد. یک کسی ممکن است پول بدهد و دیگری نه. یکی جنس میدهد یکی پول. ولی اینکه پول میدهند از قدیم الایام مرسوم بوده یعنی همان رشوه و رشوه گیری. این حقیقت تلخ دستفروشی است.» او بارها تأکید میکند مهمترین مطالبه و درخواست دستفروشها رسمیت بخشی به شغلشان و داشتن یک صنف واحد است.
حق اولیه هر شهروندی بیمه است، ما را هم شغل رسمی حساب کنند و بیمهمان را بدهند. ما کار میکنیم بهتر از این است که بیکار باشیم. جنس ارزان دست مردم میدهیم. برای آدمها در طول مسیرشان امکانات فراهم میکنیم.
محمد کریم آسایش، پژوهشگراجتماعی و فعال مدنی درباره وضعیت ساماندهی دستفروشها میگوید: «بخش مهمی از ساماندهی شهرداری تحت فشار مطالبات اجتماعی اتفاق افتاده و این ساماندهی هم تاکنون ناکارآمد بوده. اول اینکه فضاهایی که به دستفروشان اختصاص دادهاند به لحاظ مکانیابی و تجهیزات، نامناسب بوده و در آن انواع رانت وجود داشته. همچنین هزینههایی که از دستفروشان دریافت میکنند با شرایطشان سازگار نیست. شکل بازارچهای هم همه جا پاسخگو نیست و شرایط شهری و اجتماعی برای ساماندهی همه دستفروشها نباید یکسان باشد.» او به پژوهش انجمن دیدهبان شهر که به سفارش وزارت کار انجام شده اشاره میکند: «تهران، رشت و اهواز، طبق این پژوهش شرایط متفاوتی دارند. در اهواز دستفروشها حالت راستهای و بازارچهای دارند. این الگو با الگوی تهران که پراکنده است تفاوت دارد. بنابراین نمیتوان الگوی بازارچهای را موفق پیش برد.»
او ادامه میدهد: «تعداد دستفروشان در تهران زیاد وغیرعادی است و این نماد فقر شهری است. طبق یک پژوهش از مجموع ۳۵۲ محله تهران، ۵۰ محله در فقر مطلق به سر میبرند. یعنی اینکه در این شرایط چارهای نداریم جز اینکه دستفروشی را بهعنوان یک شغل رسمی بپذیریم و برای آن برنامهریزی کنیم. تاکنون شهرداری درباره دستفروشی کاملاً ضد اشتغال عمل کرده و در بازه زمانی سالهای ۸۵ تا ۹۰ تنها ۳۰۰ هزار فرصت شغلی را از دست داده و به جای اینکه شغل ایجاد کند افراد را سرکار گذاشته؛ یعنی طی یک دهه نیروی انسانی شهرداری از ۳۴ هزار به ۶۷ هزار نفر رسیده و بوروکراسی ناکارآمد ایجاد کرده.»
ساعت نزدیک ۹ شب است و بیشتر دستفروشهای این راسته که حالا به قول خودشان دوستی عمیقی بینشان شکل گرفته، در حال گپ و گفتوگو هستند. بعضیها بساطشان را جمع میکنند و برخی هم هنوز گرم صحبتند. فردا روز پر چالش دیگری را پیش رو دارند.
هنرمندان حق حمایت از دستفروشی در مترو را ندارند، چرا که خود هیچگاه از مترو استفاده نکرده اند. دستفروشان مترو از دیدگاه جامعه شناسی، بزهکاران اجتماعی و از دیدگاه اقتصادی، یک گروهک مافیای اقتصادی اند.
آنهازیرکانه محصولات تبلیغ شده از شبکه های ماهواره ای را با نازلترین قیمت به فروش می رسانند، باید با این افراد بی وجدان با ادراک اجتماعی پایین که بر هم زننده نظم اجتماعی و آرامش و امینت اجتماعی مسافران هستند، هرچه زودتر برخورد امنیتی و قانوین شود . باید آنها را در محل های مناسب مثل بازار اسکان داد.
اگر برخورد قانوین صورت نگیرد، برخوردهای فیزیکی و لفظی و فحاشی دستفروشان با مسافران از حد خود خواهد گذشت و مترو مکان نا امنی خواهد شد. همانطور که تا حد زیادی شده است. به ویژه با ورود دستفروشان معتاد و مست به واگن ویژه بانوان.