skip to Main Content
جنگ تمام شده
سیاست فرهنگ

آیا بی‌طرفی جهنم روزنامه‌نگاران است؟

جنگ تمام شده

در نوشته پیش‌رو امیلی امرایی مرام بی‌طرفی روزنامه‌نگاری را به چالش می‌کشد. او با ارجاع به جدال اخیر میان روزنامه‌نگاران خبر‌گزاری‌های رسمی مانند بی‌بی‌سی و گاردین در رابطه با چگونگی گزارش وقایع هولناک غزه در تابستان گذشته به این پرسش می‌پردازد که آیا باید/می‌توان در گزارش خبر بی‌طرف بود؟

«و گذشته از همه‌ی اینها، چرا کسی حرفی نمی‌زند؟» این بمبی بود که در جنگ اسرائیل با مردم غزه منفجر شد، بمبی که جان اسنو، گزارشگر کهنه‌کار بریتانیایی نه در تلویزیونی که حقوقش را می‌دهد که در «یوتیوب» منفجر کرد، جمله‌ای که جان اسنو در پایان گزارشش به‌کار برد، جبهه‌ی جنگ دیگری را برای اسرائیل گشود، آنجایی که در کمتر از سه ‌دقیقه و سی ‌ثانیه بخشی از آنچه «نه در یادش مانده که به حافظه‌اش خنج کشیده» با شتاب گزارش کرد.عرصه این‌بار برای دولت نتانیاهو سخت تنگ بود، او جنگنده‌ها و بمب‌هایش را بر فراز غزه خالی می‌کرد، اما باید در جبهه‌ی دیگری هم می‌جنگید، جنگ دولت اسرائیل با رسانه‌ها به‌آسانیِ کشتن کودکان غنوده در مدرسه‌ی سازمان ملل نبود؛ هرچند این‌طرف هم زورش می‌چربید و دست‌آخر صداهای معترض روزنامه‌نگاران خارجی را به‌زور قواعد دست‌وپاگیر رسانه‌شان خاموش می‌کرد و مجبورشان می‌کرد خاک غزه را ترک کنند. همین ‌که روزنامه‌نگاری متهم به نقض بی‌طرفی شود، از طرف رسانه‌ای که مأمورش کرده بود به او خبر می‌دادند بهتر است «مدتی به تعطیلات برود». این اتفاقی بود که درباره‌ی جرمی بوئن، سردبیر خاورمیانه‌‌ی بی‌بی‌سی، افتاد. جرمی بوئن، در مطلبی برای سایت خبری تحلیلی نیو استیتسمن، نوشت که «هیچ سند و مدرکی» مبنی بر این نیافته است که نیروهای حماس از فلسطینیان به صورت سپر انسانی استفاده کرده باشند. این مقاله به‌سرعت در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شد و چند روز بعد جرمی بوئن از تمام بولتن‌های خبری این شبکه حذف شد. شایعه شده بود بی‌بی‌سی، در واکنش به شکایت و انتقاد اسرائیل، جرمی بوئن را از منطقه خارج کرده است. در نهایت او در حساب شخصی توئیترش در پاسخ به خیل سؤال‌ها درباره‌ی اینکه چرا دیگر درباره‌ی وضعیت غزه گزارش نمی‌دهد، نوشت: «چون به تعطیلات رفته‌ام!»

به‌گفته‌ی والری آموس، رئیس امور انسان‌دوستانه‌ی سازمان ملل، جنگ اخیر اسرائیل و حماس را حتی با درگیری‌هایی که از دسامبر ۲۰۰۸ تا ژانویه‌ی ۲۰۰۹ در این منطقه گذشت نمی‌توان مقایسه کرد و میزان مرگ غیرنظامیان و ویرانی‌ها چندین برابر بود. شاید برای همین پوشش رسانه‌ای آنچه در ماه‌های جولای و آگوست اخیر در غزه گذشت یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها را پیش‌ روی روزنامه‌نگاران جهان گذاشت، چالشی که نه‌تنها در شبکه‌های اجتماعی و میان شهروندان عادی بود، بلکه نهادهای کنترل‌کننده‌ی عدالت و صداقت رسانه‌ها را هم به دردسر انداخت. وقتی بغض کریس گونس، سخنگوی آژانس امداد و کار سازمان ملل، جلو دوربین شبکه‌ی الجزیره شکست و ویدیویی که او در آن تنها هق‌هق می‌گریست میلیون‌ها بار در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته شد، نگرانی از چالش بزرگی که روبه‌روی راویان رخدادهای مرزهای اسرائیل و غزه قرار داشت چندین برابر شد.

عرصه این‌بار برای دولت نتانیاهو سخت تنگ بود، او جنگنده‌ها و بمب‌هایش را بر فراز غزه خالی می‌کرد، اما باید در جبهه‌ی دیگری هم می‌جنگید، جنگ دولت اسرائیل با رسانه‌ها به‌آسانیِ کشتن کودکان غنوده در مدرسه‌ی سازمان ملل نبود؛ هرچند این‌طرف هم زورش می‌چربید و دست‌آخر صداهای معترض روزنامه‌نگاران خارجی را به‌زور قواعد دست‌وپاگیر رسانه‌شان خاموش می‌کرد و مجبورشان می‌کرد خاک غزه را ترک کنند. همین ‌که روزنامه‌نگاری متهم به نقض بی‌طرفی شود، از طرف رسانه‌ای که مأمورش کرده بود به او خبر می‌دادند بهتر است «مدتی به تعطیلات برود».

آیا آنها باید پرده‌ی اشک را به کناری می‌زدند و بعد جلو دوربین‌های خبری با کلمه‌های سنجیده و به‌شدت گزینش‌شده به گزارش بی‌طرفانه از آنچه حتی اهالی سازمان ملل «جنگی نابرابر» می‌نامیدند می‌پرداختند. آیا باید احساسات شخصی و تأثیر فجایع انسانی را در خودشان سرکوب می‌کردند؟ و این اصلاً شدنی بود؟ همه‌ی این سؤال‌ها اما نه در غیاب ناگهانیِ جرمی بوئن که در یکی از آخرین گزارش‌های روزنامه‌نگار شصت‌وشش‌ساله‌ای نیز، که به همه‌ی سنت‌های روزنامه‌نگاری پایبند است، عیان شد.
جان اسنو محبوب‌ترین و قدیمی‌ترین گزارشگر شبکه‌‌ی تلویزیونی پربیننده‌ی بریتانیا (کانال ۴) است که از ۱۹۸۹ با این شبکه کار می‌کند. از ۱۹۷۶ با آی.تی.ان همکاری کرده و سال‌ها در سمت روزنامه‌نگار ارشد روزنامه‌ی «واشنگتن‌پست» برای پوشش خبری در خطرناک‌ترین وضعیت‌ها در کشورهای مختلف حضور داشته. اسنو قواعد حاکم بر رسانه‌های اروپایی را می‌داند. تأکید بر اصل بی‌طرفی و حذف کامل احساسات گزارشگر چیزی نیست که تازه به گوشش خورده باشد، اما در گزارشی که از جنگ اخیر غزه ارائه داد همه‌ی اینها را نادیده گرفت و بعد از آنکه مجبور به ترک غزه شد، در گزارشی کوتاه، همه‌ یا لااقل بخشی از واکنشش را به آنچه در این جنگ دیده بود بروز داد. تلویزیون متبوعِ اسنو حاضر به پخش این گزارش نشد.
اسنو کمی پیش از انتشار این گزارش در وبلاگ کانال ۴ و یوتیوب، در حساب توئیترش، نوشت: «از ترک غزه احساس گناه می‌کنم و برای اولین‌بار در زندگی حرفه‌ای خودم از چیزی که شاهدش بودم، ترسیده‌ام. برخی از آنها چنان هولناک بودند که نمی‌شود تصویرش را دید.»
این اولین پیش‌لرزه‌ها بود. روزنامه‌نگاری که دردناک‌ترین گزارش‌ها را از زلزله‌ی هائیتی داده، شاهد فروپاشی دیوار برلین و مدت‌های مدیدی در جنگ عراق خبرنگار حاضر در جبهه‌ی جنگ بود حالا تصمیم داشت گزارشی بسازد که اگر با قواعد تلویزیون متبوعش همخوان نیست، دست‌کم برای خودش راضی‌کننده باشد. در این گزارش او بدون کت در استودیو کانال ۴ نشسته و بی‌امان حرف می‌زند، تصویر پسربچه‌های خندانی که دارند در ویرانه‌های غزه می‌دوند گاهی روی صدایش پخش می‌شود، او می‌گوید: «آنچه دیده‌ام هنوز از ذهنم پاک نشده.» جان اسنو حرف می‌زند و حرف می‌زند و یک بند تصاویری از کودکان غزه روی صدایش پخش می‌شود و بعد یک‌دفعه مستقیماً تماشاچی‌های این ویدیو را مخاطب قرار می‌دهد و از آنها می‌خواهد برای آن حجم از فجایع انسانی که در غزه دیده کاری بکنند تا این مناقشه و جنگ تمام شود.

آیا آنها باید پرده‌ی اشک را به کناری می‌زدند و بعد جلو دوربین‌های خبری با کلمه‌های سنجیده و به‌شدت گزینش‌شده به گزارش بی‌طرفانه از آنچه حتی اهالی سازمان ملل «جنگی نابرابر» می‌نامیدند می‌پرداختند. آیا باید احساسات شخصی و تأثیر فجایع انسانی را در خودشان سرکوب می‌کردند؟ و این اصلاً شدنی بود؟ همه‌ی این سؤال‌ها اما نه در غیاب ناگهانیِ جرمی بوئن که در یکی از آخرین گزارش‌های روزنامه‌نگار شصت‌وشش‌ساله‌ای نیز، که به همه‌ی سنت‌های روزنامه‌نگاری پایبند است، عیان شد.

در بخشی از گزارش، اسنو را می‌بینیم که همراه مترجمش به بیمارستان الشفا رفته و از وضعیت کودکان مجروح گزارش تهیه می‌کند و بعد دوباره به استودیو برمی‌گردیم و او آمار رسمی مرگ کودکان را در این درگیری نقل می‌کند، او می‌گوید شاید هنوز راه‌های اندکی وجود داشته باشد.
او می‌گوید این همان مسأله‌ای است که این شرایط را به چیزی تبدیل می‌کند که هیچ یک از ما نمی‌تواند از آن طفره برود. ما باید بدانیم که به نوعی در مسؤولیت این مرگ‌ها سهیم هستیم. نمی‌توانیم بگذاریم اوضاع به همین شکل ادامه پیدا کند، اگر با هم باشیم می‌توانیم تغییری ایجاد کنیم.» این ویدیو در کمتر از یک هفته بیش از یک میلیون بار دیده شد و بیش از ششصد هزار بار به اشتراک گذاشته شد.
گزارش او تمام معادلات روزنامه‌نگاری را به هم ریخت. مخاطرات شغلی بسیاری را برایش به همراه آورد، در این ویدیو سه‌دقیقه‌وسی‌ثانیه‌ای صحنه‌هایی از خون و مرگ نیست؛‌ مشکل ظاهراً بروز احساسات شخصی است؛ اینکه او تماشاچیان گزارشش را خطاب قرار می‌دهد و از آنها می‌خواهد کاری بکنند. او وقتی از زخمی شدن دختر بچه‌ی دوسال‌ونیمه‌ی فلسطینی حرف می‌زند، برای تشریح وضعیت این کودک دست‌هایش را روی صورتش می‌کشد و می‌گوید: «دو طبقه از بیمارستان الشفا پر از کودکان مجروح بود. نِما، دوسال‌ونیمه، با موشک اف ۱۶ به‌شدت مجروح شده بود. چشم‌هایش به دلیل آسیب شدید به جمجمه و بینی‌اش بسته شده و دورتادور دو چشمش کبود و چیزی از سیاهی و سفیدی چشم‌هایش پیدا نبود.»
گزارش او با دیواری که روی آن با حروف درشت و برعکس نوشته «جنگ تمام شده» تمام می‌شود و این پایان تازه آغاز ماجراهایی است که جان اسنو این‌روزها از سر می‌گذراند؛ گزارشگر کهنه‌کاری که برای اولین‌بار حتی از سوی همکارانش متهم به نقض بی‌طرفی شده است. وقتی یک کودک انگلیسی درباره‌ی این گزارش نامه‌ای به وزیر امور خارجه‌ی انگلیس نوشت، کار بالا گرفت و همه‌ی عالم رسانه، در یکی از قدیمی‌ترین کشورهایی که سنت روزنامه‌نگاری بی‌طرف را جا انداخته است، به جان هم افتادند.
در میان خیل تماس‌هایی که بینندگان این ویدیو با شبکه‌ی ۴ داشتند، یک تلفن جنجالی شد، بیننده‌ای با این شبکه تماس گرفت و گفت دختر هشت‌ساله‌اش بعد از تماشای این گزارش به فیلیپ هموند، وزیر امور خارجه‌ی بریتانیا، نامه نوشته و ابراز نگرانی کرده است. این دختر هشت‌ساله در نامه‌اش نوشته: «من فکر می‌کنم این خیلی غم‌انگیز است که هر روز مردم و بچه‌های غزه مجروح می‌شوند و می‌میرند. به‌ویژه زن‌ها و بچه‌ها و این تقصیر ماست. ما مردم غزه را می‌کشیم چون این ما هستیم که به اسرائیل سلاح می‌دهیم. لازم است ارسال بخشی از سلاحی را که به اسرائیل می‌دهیم متوقف کنیم. من استقبال می‌کنم و دوست دارم که شما با دولت اسرائیل حرف بزنید و سعی کنید این فاجعه را متوقف کنید.»
اگر بخشی از این ویدیو از کانال ۴ تلویزیون پخش شده بود ممکن بود آن را نقض بی‌طرفی تعبیر کنند و آف‌کام(۱) می‌توانست آن را بررسی کند. به‌هرحال سخنگوی آف‌کام هم تأیید کرد که این ویدیو خارج از حوزه‌ای است که بتوان آن را نقض بی‌طرفی دانست. اما واکنش‌ها به گزارش جان اسنو بی‌امان بود. مردم عادی و بینندگانش در شبکه‌های اجتماعی ستایشش می‌کردند، دیوید لوین، روزنامه‌نگار قدیمی که خود سال‌های سال گزارشگر شبکه‌ی بی‌بی‌سی جهانی در افغانستان بود و گزارش‌های بسیاری درباره‌ی جنایت‌های جنگی در افغانستان نوشته بود، در یادداشتی به سرزنش این رویکرد و بروز احساسات از سوی جان اسنو و دیگران پرداخت.

همچنین بخوانید:  رسانه‌ی جمعی؛ خیمه‌شب‌باز، عروسک یا هر دو
گیلز فریزر در گاردین نوشت: «روزنامه‌نگارها چطور می‌توانند، وقتی از مرگ کودکان در جنگ می‌نویسند، بی‌طرف باشند؟» او برای یادداشتش عکس جگرخراشی انتخاب کرد: کودک چهل‌روزه‌ای به نام کریم ابوزید، که روز ۲۹ جولای کشته شده و اقوامش برای تشییع او در مسجدی گرد هم آمده‌اند، درست وسط تصویر روی فرش مسجد است، کمی نزدیک‌تر به لنز دوربین، کودک هفت‌هشت‌ساله‌ای صورتش را از پیکر نوزاد برگردانده و زل زده توی دوربین. فریزر نوشته است: «از قرن پنجم پیش از میلاد در این‌باره حرف می‌زنند. پروتاگوراس می‌گوید «انسان معیار سنجش همه چیز است» و افلاطون پاسخ می‌دهد «نه، چیزی که خودش تکامل‌نیافته است نمی‌تواند معیار همه چیز باشد».

او معتقد بود شرایط غزه وحشتناک است و گزارش‌های شجاعانه‌ی اغلب خبرنگاران از وقایع آنجا تحسین‌برانگیز، اما آنها نباید در روایت‌هایشان غرق احساسات بشوند. دیوید لوین در این یادداشت سراغ همه‌ی آنهایی رفته که گزارش‌هایشان، به‌زعم بسیاری، سبب شد لندن شاهد تظاهرات صدهزارنفری بی‌سابقه در حمایت از مردم غزه باشد. او معتقد است تهییج و وارد کردن احساسات در گزارش‌هایی از این دست غلط است. او می‌گوید: «این روش خطرناک است. احساسات گونه‌ای از پروپاگانداست و اخبار قرار است علیه پروپاگاندا عمل کند.»
دیوید لوین معتقد است گزارشی که تولیدکننده‌اش موفق شود احساساتش را کنار بگذارد امتیاز بزرگی دارد: «جان اسنو با استفاده از یکی از استودیوهای کانال ۴ گزارشی سراسر احساسی درست کرد و بعد از طریق یوتیوب با مخاطبانش ارتباط برقرار کرد و از آنها خواست با هم تغییری ایجاد کنند. این همان فریادی است که خبرنگاران در برابر تبلیغات انتخاباتی یک‌طرفه و با فقط یک کاندید، بشار اسد، سر دادند. آنها معتقد بودند مردم سوریه هم باید به بهار عربی بپیوندند و «باید کاری کرد»، اما احتمالاً در نظر نگرفته بودند که گزینه‌های ممکن برای سوریه می‌تواند بدتر از بشار اسد باشد.»
نخستین ‌بار نیست که خبرنگاران در این دو‌راهی قرار می‌گیرند. دیوید لوین در این یادداشت به ماجرایی هم اشاره کرده که دو دهه قبل در بریتانیا سروصدای زیادی به‌پا کرد؛ وقتی مارتین بل، روزنامه‌نگار مشهور بی‌بی‌سی، تصمیم گرفت به دلیل «دست‌وبال بسته در مخابره‌ی اخبار» استعفا بدهد. به نظر می‌رسد ایده‌ی دیوید لوین این است که هر کس نمی‌تواند با این شرایط کار کند، بهتر است از روش مارتین بل استفاده کند.
لوین به همین بسنده نمی‌کند و درباره‌ی گزارش همکارش می‌نویسد: «جان اسنو در گزارشش می‌گوید دنیا آن‌قدر که باید به مرگ‌ومیر کودکان در غزه واکنش نشان نداده است. اما چگونه می‌شود گفت این واکنش کافی نبوده و دنیا آن‌قدر که باید واکنش نشان نداده؟ اندازه بودن و کم یا زیاد بودن را با چه معیاری حساب کرده است؟»
او برای نمونه‌های موفق بی‌طرفانه‌نویسی مثال‌هایی می‌زند و می‌نویسد: «اخیراً در روزنامه‌ی «گاردین» گزارشی از پیتر بیومونت منتشر شد. او در این گزارشِ تصویری توصیفی کرده که تکان‌دهنده است، اما خود گزارشگر و احساساتش هم غایب هستند، او به مدرسه‌ی سازمان ملل رفته که در بمباران اسرائیلی‌ها ویران شده و دنبال پدری راه افتاده است که پیکر تکه‌تکه‌ی فرزند خردسالش را از میان ویرانه‌ها جمع می‌‌کند و در نایلون می‌ریزد. بیومونت نوشته است: «مرد می‌گوید: اینها تکه‌های بدن پسر من هستند. و دیگر هیچ نمی‌گوید، رد اشک روی صورتش جاری می‌شود.» بیومونت در این گزارش خالی از هر القاء احساساتی آنچه شاهدش بوده نوشته و از روشی شاعرانه استفاده کرده تا حال‌وهوای مشاهداتش را بازسازی کند و به نظر من او یکی از بهترین‌های نسل خودش است. این نوع گزارش‌نویسی یکی از محترم‌ترین‌هاست. در ۱۹۴۵، ریچارد دیمبلبی در گزارشش، از صفوف آدم‌هایی که راهی اردوگاه‌های کار اجباری شده بودند، نوشت: «افتضاح است صفوفی از آدم‌هایی که از شدت نحیف بودن شبیه شبح هستند. هیچ امیدی به زندگی در صورت‌هایشان مشاهده نمی‌شود و همچنین گزارش مایکل بویرک با نام «قحطی کتاب مقدس در اتیوپی ۱۹۸۴». اینها نمونه‌هایی هستند که باید دوباره مرور بشوند.»
هرچند اسنو جسته است و با قرار دادن این گزارش در فضایی خارج از رسانه‌ی رسمی‌اش از اتهام نقض بی‌طرفی و بازخواست از سوی آف‌‌کام خلاص شده، یادداشت سراسر سرزنش دیوید لوین و دیگران علیه او ادامه داشت. لوین نوشته است: «والتر کرونکایت و دیگران در اخبار شبانه‌ی تلویزیون امریکا در روزگار جنگ ویتنام خطاهایی از این دست داشتند که مرز بی‌طرفی را جابه‌جا کرد، که سبب شد رونالد ریگان قوانین جدیدی تصویب کند تا مرزها و قواعد بی‌طرفی مشخص شود.»
و به نظر می‌رسد همین مرزها و قوانین هستند که بسیاری از خبرنگاران را به دردسر می‌اندازند، قواعدی که پس از انتشار اسناد بی‌پایان از سوی ویکی‌لیکس و ادوارد اسنودن سبب شد روزنامه‌نگاری همچون گلن گری‌والد، که مصرانه در پیگیری و روشنگری فضا می‌کوشید، ترجیح بدهد از روزنامه‌ی «گاردین» استعفا بدهد و کارش را در رسانه‌ی دیگری ادامه بدهد که برای خبرنگارانش کمتر قواعد محدود‌کننده‌ وضع می‌کند.

او برای نمونه‌های موفق بی‌طرفانه‌نویسی مثال‌هایی می‌زند و می‌نویسد: «اخیراً در روزنامه‌ی «گاردین» گزارشی از پیتر بیومونت منتشر شد. او در این گزارشِ تصویری توصیفی کرده که تکان‌دهنده است، اما خود گزارشگر و احساساتش هم غایب هستند، او به مدرسه‌ی سازمان ملل رفته که در بمباران اسرائیلی‌ها ویران شده و دنبال پدری راه افتاده است که پیکر تکه‌تکه‌ی فرزند خردسالش را از میان ویرانه‌ها جمع می‌‌کند و در نایلون می‌ریزد. بیومونت نوشته است: «مرد می‌گوید: اینها تکه‌های بدن پسر من هستند. و دیگر هیچ نمی‌گوید، رد اشک روی صورتش جاری می‌شود.» بیومونت در این گزارش خالی از هر القاء احساساتی آنچه شاهدش بوده نوشته و از روشی شاعرانه استفاده کرده تا حال‌وهوای مشاهداتش را بازسازی کند و به نظر من او یکی از بهترین‌های نسل خودش است. این نوع گزارش‌نویسی یکی از محترم‌ترین‌هاست.

اما شیوه‌ی گزارشگری جان اسنو طرفدارانی هم دارد. در مواجهه با وحشتی که در غزه جریان دارد، مقاله‌نویس دیگری همچون گیلز فریزر یادداشتی نوشت که خشم بسیاری را برانگیخت. فریزر یکی از پرطرفدارترین ستون‌های هفتگی روزنامه‌ی «گاردین» را می‌نویسد و درعین‌حال یکی از اثرگذارترین واعظان و کشیش‌های کلیسای انگلستان است. فریزر در ستون هفتگی خودش یادداشتی نوشت که سبب شد رسانه‌های دست‌راستی و لیبرال در امریکا و لندن واکنش‌های تندی به آن نشان بدهند. او از خبرنگاران خواست که احساسات بیشتری را در محکوم کردن آنچه در غزه می‌گذرد نشان بدهند. فریزر از همه‌ی اینها فراتر رفت و گفت اینکه بخواهیم تنها با عقلانیت و آرامش منطقی با کشتار غزه برخورد کنیم، خودش به‌تنهایی شکلی از جنون محض است.
می‌توان گفت گزارش جان اسنو نبود که زخم کهنه‌ی بی‌طرف بودن یا حضور برداشت شخصی نویسنده در گزارش را دوباره باز کرد، بلکه تأثیر آنچه در غزه پیش چشم خبرنگاران رخ می‌داد سبب شد نویسندگان رسانه‌ها بار دیگر با این پرسش روبه‌رو شوند که کدام درست‌تر است و چه باید کرد.

گیلز فریزر در گاردین نوشت: «روزنامه‌نگارها چطور می‌توانند، وقتی از مرگ کودکان در جنگ می‌نویسند، بی‌طرف باشند؟» او برای یادداشتش عکس جگرخراشی انتخاب کرد: کودک چهل‌روزه‌ای به نام کریم ابوزید، که روز ۲۹ جولای کشته شده و اقوامش برای تشییع او در مسجدی گرد هم آمده‌اند، درست وسط تصویر روی فرش مسجد است، کمی نزدیک‌تر به لنز دوربین، کودک هفت‌هشت‌ساله‌ای صورتش را از پیکر نوزاد برگردانده و زل زده توی دوربین. فریزر نوشته است: «از قرن پنجم پیش از میلاد در این‌باره حرف می‌زنند. پروتاگوراس می‌گوید «انسان معیار سنجش همه چیز است» و افلاطون پاسخ می‌دهد «نه، چیزی که خودش تکامل‌نیافته است نمی‌تواند معیار همه چیز باشد». حالا ما با ماهیت مجادله‌ای فلسفی روبه‌رو هستیم درباره‌ی امکان بی‌طرفی انسان که به همان اندازه‌ی آگوراهای آتن در اتاق خبرهای امروز ما هم بحث‌برانگیز است. این دادوبیداد فلسفی در اتاق‌های خبر این روزها جان گرفته است. مثلاً وقتی جان اسنو در اتاق خبر نشسته و قرار است از پشت میز بی‌طرفی حرف بزند، قطعه‌ای از آنچه در سفر اخیر خود دیده گزارش می‌کند و مثل این است که او از دیوار چهارم روزنامه‌نگاری عبور کرده. او به مخاطبش اجازه می‌دهد خشمش را ببیند و نظر شخصی او را بداند.»

او معتقد است جان اسنو صرفاً نمی‌تواند روایت‌گر باشد زیرا انسان است و بُعد انسانی وجود گزارشگر سبب می‌شود او درباره‌ی مشاهداتش واکنش شخصی داشته باشد و نظر خودش را بگوید. فریزر از آنچه در رسانه‌ها تحت عنوان قواعد القا می‌شود، سخت خشمگین است و در واکنش به آنچه آزارش می‌دهد از جان اسنو پیشی می‌گیرد و می‌گوید: «خُب من اعتراف می‌کنم: داشتم خونسردی‌ام را از دست می‌دادم. در طول هفته به این نتیجه رسیدم که برایم معنی ندارد دیگر درباره‌ی غزه چیزی بنویسم. دیگر علاقه‌ای نداشتم ساکت پشت میزم بنشینم و جملات ظاهراً مرتب و منظمی روی کاغذ بیاورم و وانمود کنم که از گزاره‌ای منطقی به گزاره‌ای دیگر می‌رسم. گاهی احساس می‌کردم به‌واسطه‌ی ترس و وحشت از اتفاقاتی که در غزه می‌گذرد منجمد شده‌ام، انگار در نوعی ناامیدی تلخ گرفتار شده‌ام و نمی‌توانم به شکل عادی بر آن غلبه کنم. و پس از آن نگران چیزی شدم که قرار بود از خودم بروز بدهم و بعد پشیمان می‌شدم. دوستم کریس گونس، سخنگوی سازمان ملل متحد، جلو دوربین خبری الجزیره شکست و چنان بغضش منفجر شد که حتی نتوانست یک کلمه هم درباره‌ی مشاهداتش در غزه حرف بزند. بی‌عدالتی در آنجا چنان بود که می‌توانست هر قلبی را منفجر کند. صبح دیروز سردبیر و تیم نویسندگان ما با هم صحبت می‌کردند. آرام و خیلی معقول داشتند درباره‌ی راه‌های پیش رو بحث می‌کردند، درباره‌ی فرصت صلح که از دست می‌رفت، و مسأله‌ای به نام حمله به تونل‌های حماس و غزه. اما ذهن من حتی یک دقیقه هم آنجا نبود. همه‌ی اینها باعث می‌شد خونسردی‌ام را از دست بدهم. چون من داشتم به بقایای آن کودک دوساله‌ای فکر می‌کردم که پدرش مشغول جمع کردن بدن تکه‌تکه‌اش در کیسه‌ی پلاستیک بود، به گزارش پیتر بیومونت؛ به بچه‌هایی که در مدرسه‌ی سازمان ملل خوابیده بودند، آنها خوابیده بودند چون فکر می‌کردند زیر بیرق آبی سازمان ملل جای امنی است. بله، من درباره‌ی این مسأله ایده‌ی شخصی و نزدیکی داشتم. می‌دانم که روزنامه‌نگاریِ سنتی برای حفظ شأن و غرورش سخت به فاصله‌گذاری عینی و ذهنی میان خبر و نظر قائل است. برای مثال «نیویورک تایمز» با ساختار مدیریتی مجزا برای این کار دلیل می‌آورد، اما آیا این فقط برای داستان مناسب نیست؟ من می‌خواهم روی کاغذ با حروف درشت و بزرگ بنویسم: ما از این جنگ احمقانه متنفریم. دیوید هیوم جمله‌ی معروفی دارد که می‌گوید «خرد برده‌ی احساسات است» و چه خوب می‌گوید. می‌دانم، می‌دانم: این نوع احساسات چیزی را حل نمی‌کند. اما دست‌کم در میانه‌ی این درد و رنج تصورنکردنی و تحمل‌ناپذیر است و تلاش برای حفظ آرامش همان رویه‌ی نازکی از تمدن است که ما می‌خواهیم آن را به‌زور با بیهودگی محض حفظ کنیم.»
او در ادامه‌ی یادداشتش می‌نویسد: «وقتی مارگ رگو، سخنگوی بنیامین نتانیاهو، به رادیو می‌آید و آمارهای نادرست می‌دهد و با کشته ‌شدن غیرنظامیان همدردی می‌کند من می‌خواهم فریاد بزنم و در این لحظه به نظرم فریاد منطقی‌ترین کار است. درحالی‌که حفظ آرامش در برابر مرگ کودکان بی‌دفاع غزه و برخورد منطقی با این تراژدی را شکل خاصی از جنون می‌دانم. هر چیز دیگری در روزنامه‌نگاری عینی می‌تواند معنا داشته باشد اما معنای آن از بین بردن احساسات انسانی نیست. اگر ما چیزی را نشناسیم و درباره‌ی آن شناخت نداشته باشیم نمی‌توانیم تصویر کامل و درستی از آن ارائه بدهیم.»
این رویکرد از سوی رسانه‌هایی همچون «دیلی اکسپرس» و رسانه‌های لیبرال بریتانیا سرزنش می‌شود، اما به نظر می‌رسد نسل روزنامه‌نگاران جوان‌تر حاضر نیستند قواعد حاکم بر رسانه‌ها و شیوه‌های نظارتی آف‌‌کام را تام‌وتمام بپذیرند. جیمز بال، روزنامه‌نگار «گاردین» در دفتر نیویورک که پیش‌تر در «واشنگتن‌پست» می‌نوشت، از روزنامه‌نگارانی است که در پروژه‌ی رسوایی شنود دولت امریکا و افشاگری‌های اسنودن نقشی پررنگ داشت. او یکی از جوان‌ترین همکاران «گاردین» است. بال در ستون «اظهار نظر آزاد» روزنامه‌‌اش در دفاع از شیوه‌ی جان اسنو نوشت: «این مایه‌ی سرشکستگی رسانه‌هاست که خبرنگاری همچون اسنو مجبور می‌شود دست به دامن یوتیوب بشود تا از آنچه در غزه یا هر جای دیگری از دنیا دیده پرده بردارد.»

همچنین بخوانید:  کتاب سانتاگ به اسم همسر سابقش چاپ شده بود
او در ادامه‌ی یادداشتش می‌نویسد: «وقتی مارگ رگو، سخنگوی بنیامین نتانیاهو، به رادیو می‌آید و آمارهای نادرست می‌دهد و با کشته ‌شدن غیرنظامیان همدردی می‌کند من می‌خواهم فریاد بزنم و در این لحظه به نظرم فریاد منطقی‌ترین کار است. درحالی‌که حفظ آرامش در برابر مرگ کودکان بی‌دفاع غزه و برخورد منطقی با این تراژدی را شکل خاصی از جنون می‌دانم. هر چیز دیگری در روزنامه‌نگاری عینی می‌تواند معنا داشته باشد اما معنای آن از بین بردن احساسات انسانی نیست. اگر ما چیزی را نشناسیم و درباره‌ی آن شناخت نداشته باشیم نمی‌توانیم تصویر کامل و درستی از آن ارائه بدهیم.

او و هم‌فکرانش معتقدند این قوانین دست‌وپا‌گیر در بلندمدت سبب می‌شود که مخاطبان رسانه‌هایشان رفته‌رفته به برداشت وجود سانسور برسند و دیگر به نظرشان این قوانین سبب حفظ بی‌طرفی نباشد. بال می‌نویسد: « قوانین حاکم بر رادیو و تلویزیون باید تغییر کنند.» برای یادداشت او ۲۶۲۲ نفر از خوانندگان «گاردین» کامنت گذاشته‌اند و اغلب هم با جیمز بال هم‌عقیده‌اند.
بال می‌نویسد: «این ویدیو سه‌دقیقه‌وسی‌ثانیه‌ای اهالی رسانه‌ها و مخاطبانش را به دو دسته تقسیم کرده است. عده‌ی زیادی برای صراحت او کف مرتب می‌زنند و مخالفانش با تکیه بر آنچه قوانین رسانه می‌نامند پوشش خبری او را شکلی از مداخله تعبیر می‌کنند. گزارشی که در زمان نوشتن این یادداشت بیش از یک میلیون بیننده داشته، اما هرگز در کانال ۴ تلویزیون بریتانیا پخش نشده است. دلیل اصلی پخش نشدنش هم قوانین حاکم بر رادیو و تلویزیون بریتانیاست که بنیاد آف‌‌کام تصویب کرده: حذف همه‌ی عباراتی که القاکننده‌ی دیدگاه‌ها و نظرات ارائه‌دهنده‌ی خبر و گزارش است. بنابراین کانال‌های تلویزیونی و روزنامه‌های ما می‌توانند باتجربه‌ترین و متخصص‌ترین روزنامه‌نگاران را به استخدام خودشان دربیاورند و در نهایت برای آنها جهنمی دست‌وپاگیر بسازند اما در این بهشت‌های ممنوعه به آنها حکم می‌شود که از هر قضاوتی درباره‌ی آنچه دیده‌اند پرهیز کنند. هرچند در عمل این قانون هر روز به شکل جزئی‌تری شکسته می‌شود، هربار که برنامه‌ی «نیوزنایت» یا هر برنامه‌ی دیگری از یک خبرنگار درخواست تحلیل می‌کند این مرز کنار گذاشته می‌شود.»
مخاطبان ویدیو جان اسنو اغلب جوانان بودند؛ آدم‌هایی که چارچوب‌های بسته‌ی رسانه را قبول نمی‌کنند و یوتیوب می‌تواند برای آنها کارکردی مهم‌تر از هر شبکه‌ی قدرتمند تلویزیونی داشته باشد، همان‌طور که توئیتر و شهروندخبرنگارها حالا چنین کارکردی دارند.
به نظر می‌رسد آنچه آف‌‌کام و رسانه‌های انگلیسی‌زبان اروپای مرکزی سعی در رعایتش دارند، هراس از انگ‌های سیاسی است. این‌بار هم همین اتفاق افتاد. آلن جانسون، سردبیر سایت بنیاد فاثوم، با شعار «برای درک عمیق‌تر اسرائیل و منطقه» در یادداشتی که برای روزنامه‌ی «تلگراف» نوشته با صراحت گفته جان اسنو فریب حماس را خورده است. او گفته است مشکل واقعی سیاست است و اسنو از درک حماس و نقشه‌هایش عاجز است. این همان اتهام‌هایی است که کانال ۴ منتظرش بود و برای همین هم ترجیح داد از خبر پخش یکی از پربیننده‌ترین گزارش‌های خبرنگار کارکشته‌ای همچون جان اسنو بگذرد.
آلن لیتل، یکی از گزارشگران سرشناس بریتانیایی و یکی از طرفداران پروپاقرص بی‌طرفی در رسانه، معتقد است: «رعایت انصاف، تعادل و نداشتن جهت‌گیری با هم فرق می‌کند و رعایت مرز بی‌طرفی تنها با استفاده از قوانین روشن و مشخص ممکن است. تصور کنید که وارد کافه‌ای می‌شوید و دو مرد را در حال بحث می‌بینید، یکی از آنها می‌گوید «دو به‌علاوه‌ی دو می‌شود چهار» ولی دومی مخالفت می‌کند و می‌گوید «دو به‌علاوه‌ی دو می‌شود پنج». طبعاً شما با نظر اولی موافقید، اما هر بار که می‌خواهید این موضوع را برای کسی تعریف کنید باید یکی از گزینه‌ها مثل بی‌طرف بودن یا جهت‌گیری نداشتن را اصل قرار بدهید و هر بار گزارش شما از آن ماجرا تأثیر متفاوتی خواهد داشت، بسته به اینکه شما کدام یک از این گزینه‌ها را اصل قرار داده‌اید.»
او معتقد است تنها راه روایت درست رعایت اصل بی‌طرفی است، چون در غیر این‌صورت رسانه‌ها تبدیل به ابزاری برای حمایت از فرهنگ قربانی‌نمایی می‌شوند. با همه‌ی اینها عمیره هاس، روزنامه‌نگار سرشناس یهودی که سال‌هاست برای روزنامه‌ی اسرائیلی «هاآرتص» می‌نویسد، می‌گوید تنها دلیل نوشتنش این است که می‌داند اسرائیل همیشه تلاش می‌کند خود را قربانی نشان بدهد و او و همکارانش به دلیل مشاهداتشان می‌دانند اسرائیل قربانی نیست. او می‌گوید: «من با پروپاگاندا و تبلیغ مخالفم، این کاری است که اسرائیل انجام می‌دهد، و منِ روزنامه‌نگار شاهد چیزی هستم که از اسرائیل قربانی نمی‌سازد، پس چرا باید احساس خودم را به آنچه می‌بینم سرکوب کنم. من این را نمی‌گویم، بلکه آژانس‌های امداد و سازمان ملل هم همین را اعلام می‌کنند. تأکیدم روی این آمار تنها برای این است که از ادبیات جهت‌دار اسرائیل که سعی دارد خود را قربانی این جنگ نابرابر نشان دهد، با تکیه بر آمار، پرده بردارم. آنچه در غزه رخ می‌دهد غیرانسانی است. مطرح کردن بحث بی‌طرفی در این میان همان چیزی است که دنیا را به اینجا رسانده است.»

پی‌نوشت:
۱. آف‌کام (Ofcom)، مؤسسه‌ی ناظر بر اجرای مقررات تلویزیونی بریتانیا، بنیادی است که از طریق پول صنایع ارتباطی و اعتبارات پارلمانی اداره می‌شود و باید به پارلمان بریتانیا پاسخ بدهد. این مؤسسه، که فعالیت خود را از ۲۰۰۳ آغاز کرده است، در واقع می‌تواند درباره‌ی محتوای مضر رسانه‌ها، تعرض به حریم خصوصی و برخورد غیرمنصفانه‌ی رسانه‌ها با مخاطبان واکنش نشان بدهد. در چند سال اخیر روزنامه‌نگاران انگلیسی‌زبان بارها آف‌‌کام را به محافظه‌کاری متهم کرده‌اند.

This Post Has 0 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗