صاحبخانههای بیخانمان
زلزلهی مرداد که ایلام را شخم زد، خوب و بد را ریخت روی دایره تا مردم جسم و جان خانههایشان را بیواسطهی نگاه بنگاهی ببینند و بفهمند که چه سقفی برایشان سرپناه بوده. حالا در کوچهپسکوچههای آبدانان که راه میروی، کارنامهی خانههای قدیمی شهر در دست راستشان است و کارنامهی مسکن مهر در دست چپ. روز زلزله، مردم با بهت به ترک خانهها، فروریختن سقفها، شکستن شیشهها و افتادن پنجرهها خیره مانده بودند و امروز در تلاش خانهای هستند که اندک خواستههایشان را برآورده کند.
آیهی هشتاد سورهی نحل سند دادخواهی آبدانانیهاست: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً». (و کجاست آن آرامش که «خانه» باید به مردمی بدهد) مردمی که خانههای دولتسازشان از پسِ زلزلهای مختصر برنیامد و حالا ویلانوسیلانِ یافتن سرپناهی شدهاند که دیگر به آن اعتماد ندارند.
زلزلهی مرداد که ایلام را شخم زد، خوب و بد را ریخت روی دایره تا مردم جسم و جان خانههایشان را بیواسطهی نگاه بنگاهی ببینند و بفهمند که چه سقفی برایشان سرپناه بوده. حالا در کوچهپسکوچههای آبدانان که راه میروی، کارنامهی خانههای قدیمی شهر در دست راستشان است و کارنامهی مسکن مهر در دست چپ. روز زلزله، مردم با بهت به ترک خانهها، فروریختن سقفها، شکستن شیشهها و افتادن پنجرهها خیره مانده بودند و امروز در تلاش خانهای هستند که اندک خواستههایشان را برآورده کند. آن روز کسی باورش نمیشد مسکن مهر استان ایلام، که نمونهی موفقی بوده برای خودش در کارنامهی دولت قبلی، اینطور با یک تکان چهارپنجریشتری ترک بردارد و حالا آنهایی که ساکن این مسکن نامُسکن بودهاند، باید برای تهیهی پول پیشِ ملک اجارهای اسفند روی آتش شوند؛ آنهم درحالیکه نمیدانند خانهای که در حال پرداخت قسطهای بانکی آن هستند دوباره سرپناهشان خواهد شد یا آوارگی و بیخانمانی ادامه خواهد داشت.
الیاس نامداری سه هفته است دنبال خانه میگردد، ناچاری است که او را به محلههای مرکزی شهر کشانده و حالا باید ۵ تا ۱۰ میلیون پول پیش جور کند و ماهی هم صد هزار تومان اجاره: «هر ماه باید ۲۵۰ هزار تومان قسط خانه را بدهم و اگر قرار باشد برجی صد هزار تومان هم اجاره بدهم، یعنی یک چیزی نزدیک حقوقی که هر ماه از کارخانه میگیرم، با این حساب چه کسی باید خرج زندگیام را بدهد؟»
خانهی او و نوعروسش هفت و سی دقیقهی صبح بیستوهفتم مرداد پر از ترکهای افقی شد و وقتی که گچ دیوار و سقف فروریخت و دو پنجرهی مشرف به ادارهی پست شکستند، وسایل ضروری را ریختند توی چمدان و راهی خانهی مادری شدند. از آن روز، کار الیاس سرکشی به خانه است تا مبادا با یک پسلرزهی دیگر کاملاً فروبریزد. از آن روز تا به حال، آبدانان و مورموری پانصد پسلرزه داشته و هر بار صدایی از یک خانه بلند شده؛ صدای شکستن شیشههای نورگیر، صدای افتادن لوسترها، صدای افتادن درهای خانه، صدای ترکیدن لولههای آب و…
از آن روز تا به حال، آبدانان و مورموری پانصد پسلرزه داشته و هر بار صدایی از یک خانه بلند شده؛ صدای شکستن شیشههای نورگیر، صدای افتادن لوسترها، صدای افتادن درهای خانه، صدای ترکیدن لولههای آب و…علیرضا، برادر الیاس، هنوز متأهل نشده تا خانهی قدیمی پدر و مادرش را رها کند و شکر خدا میکند که مسکنمهرنشین نشده است: «وقتی زلزله آمد در خانه بودم، اتاق کمی لرزید، ظرف و ظروف از روی طاقچهها و بالای تلویزیون به زمین افتاد و شکست، کمی هم گردوخاک، همین!» بنابراین نیم ساعت بعد با خیال راحت به خانهی برادرش میرود چرا که فکر میکند، وقتی یک خانهی قدیمی ترک برنداشته، خانهی نوسازِ بتونی که دیگر جای خود دارد: «وقتی به خیابان رسیدم، باورم نمیشد که مسکن مهر به این وضع افتاده باشد. همهی مردم ریخته بودند بیرون.»
همسرِ رسول دیگر به خانهی نوساز برنمیگردد و گفته تا روشن شدن تکلیف باید در خانهی مادرش زندگی کند، جایی که بشود به ساختمانش اعتماد کرد. رسول وقتی اینها را تعریف میکند، بغض دارد: «نگرانیام اصلاً مالی نیست، بیشتر جانی و عاطفی است، نمیتوانیم برگردیم به خانهای که زنم را ترسانده.»
تا همین یک ماه پیش، آن سویِ ساختمانِ ادارهی پست و شهرداریِ آبدانان، چراغ ۴۷۰ خانه روشن بود و حس زندگی میداد به شهر. آنهایی که برای این خانهها ثبتنام کرده بودند و پذیرفته بودند که ۹۹ سال مستأجر دولت باشند امیدشان این بود که خانهی عاقبتی داشته باشند. حالا رسول به خانهی مادرش آمده و تا مشخص شدن وضع خانه نمیتواند همسرش را ببیند: «یک راه داریم و آن هم فروش حلقه و مختصر طلای ازدواجمان است. تا آن وقت هم، اگر اجارهها زیادتر نشود، میشود جمعتر نشست و کمتر خورد تا دوباره زندگیمان پا بگیرد.» عمر ازدواجش فقط ۱۰ روز بیشتر از خانهای است که قرار بود دولت برای یک قرن در اختیارشان بگذارد و حالا باید جدا از یکدیگر ادامه پیدا کند: «صبح رفتیم بانک مسکن و پرسیدیم که الآن باید قسطهای این خانه را بدهیم یا نه. گفتند که قرارداد فسخ نشده و قسط باید طبق توافق قبلی پرداخت شود.» قوز بالای قوز همینجاست. عدهای میگویند چرا باید قسط خانهای را بدهیم که در آن ساکن نیستیم و عدهی دیگر میگویند چرا قراردادی که نتیجهاش ممکن بود آجری باشد توی سر خانوادههایمان باید ادامه پیدا کند؟
ناظران نیستند
نظارت پروژهی مسکن مهر آبدانان هم یکی از آن چیزهایی است که با زلزله به چشم آمد. هیچکس نیست که مسؤولیت عمدهی خسارت زلزله، که تخریب همین ساختمانهای تیرچهبلوکی است، برعهده بگیرد. از ناظران پروژه هم هیچ خبری نیست. کریم سلیمانی، مهندس عمران و کارشناس سازمان نظام مهندسی در لحظهی وقوع زلزله در طبقهی سوم خانه بوده که ناگهان حس میکند خانه دارد از شدت لرزش از هم میپاشد. دست زن و بچهاش را میگیرد و فرار میکند. اما به کجا؟ «اطراف این پروژه پر است از خانههای قدیمی که با سیستم کلافی درست شدهاند و در نهایت زلزله توانست بر آنها ترکهای مویی به جا بگذارد اما چطور در پروژهای که مهندسیساز بوده، از بهترین مصالح و جدیدترین روش ساخت استفاده شده، دیوارها دهان باز کردهاند و حتی تیرهای بتونی هم کج شدهاند؟»
«این منطقه از شهر، محل برخورد دو طاقدیس بوده. چطور در چنین محلی، ۴۷۰ خانوار را اسکان دادهاند؟ ۴۷۰ خانواده کم نیست؛ حداقل میشود هزار و هشتصد نفر آدم! چرا تأمین جانی این تعداد آدم برایشان مهم نبوده؟» فقط همین سؤالها نیست که آبدانانیها هر روز با خود تکرار میکنند. آنها نگرانند؛ نگران سلسلهی بههمپیوستهی مسکنمهری که گل سرسبدشان، یعنی مسکن مهر آبدانان اینطور از آب درآمده: «مسکن مهر آبدانان تشویقنامهی وزیر مسکن دولت احمدینژاد را داشت، از رادیو و تلویزیون آمدند و از روزی که این خانهها به مردم واگذار شد کلی گزارش گرفتند، حالا هر قدر زنگ میزنیم بیایید و این خرابیها را هم گزارش کنید نمیآیند. از زمان زلزله اصلاً هیچ پوشش خبریِ درستی داده نشده، گزارش هم اگر میگیرند طوری است که انگار ما خوشحالیم از اینکه زلزله آمده و خانهخراب شدهایم.»
مسکن مهر آبدانان تشویقنامهی وزیر مسکن دولت احمدینژاد را داشت، از رادیو و تلویزیون آمدند و از روزی که این خانهها به مردم واگذار شد کلی گزارش گرفتند، حالا هر قدر زنگ میزنیم بیایید و این خرابیها را هم گزارش کنید نمیآیند.حالا که بهت زلزله فروکش کرده، محلیها دست به کار شدهاند، برگشتهاند به خرابههای مسکن مهر و دنبال علت ماجرا میگردند. نتایجی هم به دست آوردهاند که همگی بر اساس مشاهدات عینی خودشان است. مثل نچسبیدن تیغههای آجری به ستونها یا ریزش بتون که علتش ویبره نزدن کامل و درست سیمان قبل از بتونریزی بوده. سلیمانی همهی اینها را میچیند کنار هم و اسمش را میگذارد نبود نظارت دستگاه مسؤول بر محیط کارگاه: «ناظر پروژه باید به تمام مراحل ساخت آن نظارت کند، اینها نکردهاند و همین باعث شده کارگر، ملاتِ سیمان را بدون ویبره زدن بریزد لای دیوارها، یا بنّای سر پروژه به جای چیدن آجر و چسباندن تیغههای آجری به ستون آن را رها کند به امان خدا، والا نمیشود که ساختمانی با اینهمه هزینه فقط پنج ماه کار کند و با یک تکان از بین برود.»
در منجیل که هنوز خاطرهی زلزله مخوف ۶۹ را به خاطر دارد، مسکن مهر را در ارتفاع ساختهاند، در رشت و ساری، مسکن مهر بر مراتع نوع دوم (۱) ساخته شده و در تهران، هر جا که پای مسکن مهر باز شد، خبر از تخریب بنایی تاریخی یا خدشه به محوطهای باستانی به میان آمد اما مسکن مهر آبدانان در تاریخ یادگاری شد، یادگاری برای آنها که امیدشان آجری شد که صبح روز زلزله از سقف ریخت روی سرشان، و کسی نیست که دوباره لغت «آرام» را بچسباند به کلمهی «خانه».
پینوشت:
۱- مراتعی که بین ۵۱ تا ۷۵ درصد پوشش دارند.