همه زنها چشمهای شربتگل را ندارند
دو خط مورب اخم، میان دو چشم قهوهای و خال هندو بر گونه راست در صورت «داکتر گلالی نور صافی» است. زنی زاده کابل با نسب بلخی که هر روز روبهروی صدها مرد متعصب مجلس افغانستان میایستد و بر حقوق زنان پا میفشارد و اکنون که برف سفید از آسمان آبی میبارد، میهمانِ سردترین صبح تهران است.
میان جملههایش پر از کلمات خوشآوای فارسی است که دیری است از یاد ما رفته. مثل وقتی که از «یکبارگی» استفاده میکند تا بگوید: «خشونت یکبارگی رخ نداده در افغانستان. حاصل سالها هراس و زخم و جنگ و خون است.» مثل مولانا، شاعر بلخی که قرنها پیش یکبارگی از عافیت بریده بود.
«تولد شهر کابل هستم و مدرسه و مکتب را در کابل خواندهام. برای تحصیلات بالاتر به شهر کریمه شوروی سابق رفتم. مدت هفتسال و دوباره برگشتم به افغانستان و در یکی از بیمارستانهای چشمپزشکی افغانستان – نور- مصروف کار بودم. بعدا در جنگهای داخلی افغانستان مجبور به ترک وطن شدیم و به جرمنی رفتیم. بعد از اینکه حکومت طالبان سقوط کرد، دوباره برگشتیم به شهر و در مرکزی که به زنان برای درمان صدمات روانیای که در طول جنگ بر آنها وارد شده بود، کمک میکرد مشغول کار شدم. تا بالاخره در سال ۲۰۰۵ کاندیدای پست نمایندگی مجلس شدم از ولایت بلخ.» باشنده (شهروند) اصلی ولایت بلخ است. تمام نسبشان از ولایت بلخ بودند و او بعدها باشنده کابل شد. در سال ۲۰۰۵ نخستینبار به مجلس نمایندگان رفت تا امروز که دور دوم نمایندگیاش را سپری میکند، نماینده ولایت بلخ است در شمال افغانستان. به یاد میآورد موارد بسیاری از خشونت بر زنان و کودکان افغان را. اما زنهای مجلس نمایندگان هنوز نتوانستهاند قانون منع خشونت را به تصویب نهایی برسانند. «بدترین کارمان در مجلس تاکنون این است.» گلالی صافی اما خوشحال است از اینکه قانون منع آزار و اذیت خانمها و اطفال را توانستهاند به تصویب مجلس نمایندگان برسانند؛ «یگانه دستاورد خوبمان این است.»
افغانستان از کشورهایی است که عضو کنوانسیون سیدا (کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان) شده اما فضل خدا و فرمان رئیسجمهوری همچنان باقی است.
لطایفالحیل برای حفظ جان زن
در شهر مزارشریف دفتر دارد. هیچوقت فراموش نمیکند آن شب را که زن تلفن زد به دفترش: «میخواهند من و طفلم را بکشند.» شوهر این زن در زندان بود و پدرشوهرش تهدید کرده بود که عروس و بچه را میکشد. گلالی ماجرا را دقیق به خاطر دارد: «در جای بسیار ناامنی از ولایت ما زندگی میکرد. شبهنگام زنگ زده بود. گفت پدرشوهرم امشب ما را میکُشد. کوشش بسیار کردیم. آن وقت شب به آن منطقه رفتن نتوانستیم. به پلیس منطقه زنگ زدیم. آنها گفتند نیرو کم داریم و نمیتوانیم کسی را به منطقه بفرستیم.»
گلالی نور صافی فکر بسیار کرد و این راه به ذهنش رسید: «با امام قریه صحبت کردیم. گفتیم به پدرشوهر بگوید که حکومت از تهدید او باخبر شده. ملای مجلس را وظیفه دادیم تا صبح در خانه پدرشوهر باشد تا بتوانیم فردا آن زن را به خانه امن منتقل کنیم.» صبح از پشت کوههای قریه برآمده بود که آمدند و زن را برداشتند و به خانه امن بردند. «دیرزمانی در خانه امن ماند تا خانوادهشان از هم پاشید. چون خانوادهاش با مخالفان حکومت همکار بودند، همه به زندان افتادند و این زن دوباره خود را آزاد احساس کرد و به خانه خود بازگشت.»
میگوید مردم مدام با او در ارتباط هستند. «اقلاً با تلفن.» آشوب خاطراتِ زنهای افغانستان به ذهنش حمله میکنند و به زبان میآیند. از تجاوز به زنی میگوید در «قریهای دور» که یکی از زورمندهای منطقهاش به او تجاوز کرده بود. «به خانه امنی در کابل آمده بود. عامل تجاوز یکی از زورمندهای منطقه بود. آن خانم فعلا در یکی از خانههای امن شهر کابل است. به خاطر دوری راه به خانه خود رفتن نمیتواند. چون ممکن است زورمندها دوباره به او تجاوز کنند.»
– چند سال دارد؟
– ۱۸ساله است. نو به هجده رسیده. حتی نخواستیم در مزارشریف نگهش داریم. آوردیمش به کابل.
چشمهای شربتگل
پیش از آنکه جنگندههای شوروی در بمباران سال ۱۹۸۴ پدر و مادر شربتگل را بکشند، هیچکس از صاحب نگرانترین چشمهای جهان باخبر نبود. استیو مککوری، عکاس نشنال جئوگرافیک، زمانی از او عکس گرفت که در ۱۲سالگی به ناصر باغ پاکستان گریخته بود. عکس او در اردوگاه پناهندگان روی جلد نشنال جئوگرافیک رفت تا لقب «مونالیزای جهان سوم» را بگیرد. در ۱۹۹۲ با رحمت ازدواج کرد به روستایی در دوردست افغانستان بازگشت. شربتگل چهار دختر آورد: روبینا، زاهده و عالیه و دختر چهارم نوزاد بود که مُرد. مککوریِ عکاس در ۲۰۰۲ دوباره شربتگل را پیدا کرد و از او عکس گرفت. چشمها همان چشمها بودند: نگران و غلتان در ژرفای صورت. صورتی که زخمهای ۱۷سال دربهدری داشت. قصه «دختر افغان» هنوز تمام نشده بود. یک ماه پیش او را در پاکستان به جرم جعل کارت هویت پاکستانی بازداشت کردند. ۱۵ روز به زندان انداختند و از پاکستان اخراجش کردند. سازمان عفو بینالملل و دیگر سازمانهای حقوق بشری به اخراج او واکنش نشان دادند تا اینکه بلافاصله پس از بازگشت به افغانستان، شربتگل را به کاخ ریاستجمهوری بردند. جایی که اشرف غنی و همسرش، بانوی اول افغانستان، طی تشریفاتی از او استقبال کردند و کلید خانهای را در دستان او گذاشتند. «رئیسجمهوری افغانستان به شربتگل وعده داد که برای آموزش فرزندانش و برای درمان او توجه خاص خواهد کرد.»
گلالی نور صافی ماجرای شربتگل را خوب به خاطر دارد. اما «مثل شربتگل صدها و هزارها زن داریم که به همین مصیبت دچار هستند. شربتگل با فوتویی که از او چاپ شد، توجه جهان را به خود جلب کرد. وقتی رئیسجمهوری به مشکل او رسیدگی میکند بسیارخوب است. اقلاً اگر این زن شربتگل نبود شاید ما هیچ خبر نمیشدیم که این خانم در زندان است.»
نور صافی معتقد است که اشرف غنی کار نمادین خوبی کرده چون «به خانمهای دیگر پیام میرسد که میتوانند کسی را بهعنوان پشتیبان داشته باشند که از حقوقشان دفاع کند. دیگر خانمها هم برای خود شخصیت قایل میشوند و میگویند ببینید: یکی از خانمهایی که شخصیت معروف جهانی شده بود، اقلاً از او دفاع شد. این کار دیگران را هم جرأت میدهد که در بعضی مسائل حرف بزنند. چون شرط این نیست که همه چشمهای شربتگل را داشته باشند. همه زنها چشمهای شربتگل را ندارند. استعدادهای دیگری دارند که تبارز بدهند تا بتوانند مثل شربتگل مورد حمایت و پشتیبانی قرار بگیرند.»
پناهندهها را دستهجمعی برنگردانید
بخار چای روی میز لابی هتل چرخ میخورد و بالا میرود. سخن به پناهندهها میرسد. گلالی دل پری دارد از این موضوع: «بیش از سی سال است که افغانها به شکلی از اشکال در تمام دنیا پناهنده هستند؛ در ایران و پاکستان و جاهای دیگر. زیادتر دلیلش فقر و بیکاری میتواند باشد. اما در شرایط فعلی جنگ مهمترین عامل است. مردم به آینده خود ناباور شدهاند و کوشش میکنند جایی باشند که خود را امن احساس کنند و جای امن پیدا کنند.»
از برخورد سیاسی با موضوع پناهندهها گله دارد: «متأسفانه با موضوع پناهندهها در کشورهای پذیرنده برخی اوقات برخورد سیاسی میشود، خصوصا در کشورهای همسایه. وقتی روابط دو کشور با هم خوب نمیباشد کوشش میکنند از پناهندهها استفاده کنند و با فرستادن دستهجمعیِ پناهندهها بهطرف افغانستان، افغانستان را تحت فشار قرار بدهند. در صورتی که افغانستان شرایط پذیرش را ندارد. البته وظیفه خود ماست و هیچوقت نبایدبگوییم دگران این بار را بردارند. اما در قوانین بینالمللی هست که هر پناهندهای که میرود میتواند پناهنده بماند و زندگی کند. برخورد سیاسی با این موضوع دردناک است.»
اروپا و معضل پناهندهها را مثال میآورد: «در اروپا هم تعداد زیادی از پناهندگان یکبارگی بهطرف اروپا رفتند و آنها هم همین مسأله را دارند. ما به همه جهان اعلام میکنیم که دلیل جنگ افغانستان خود افغانستان نیست. ما میگوییم دلیل، جنگ منطقه است. هر وقت جنگ خاموش شود، مردم ما مثل همه مردم جهان خوش دارند در وطن خودشان، جایی که تولد شدهاند، سکونت داشته باشند تا اینکه در جایی زندگی کنند که غریبه و بیگانه باشند. تا وقتی که شرایط برابر نمیشود افغانها نباید بهصورت جمعی برگردانده شوند. مثلاً پاکستان این تصمیم را گرفته که دستهجمعی افغانها را برگرداند. این عملی غیرمعقول است.»
هراس از عساکر بینالملل؟
امروزه اگر مردم افغانستان در خیابان سربازی خارجی مجهز به همه ادوات نظامی ببینند میترسند یا احساس امنیت میکند؟
افغانها مردم بسیار آزادمنشی هستند. هیچوقت در طول تاریخ طرفدار این نبودهایم که کشور اجنبی بر افغانستان حکومت کند یا در آن حضور داشته باشد. اما شرایط فعلی افغانستان بالکل متفاوت است. وقتی عساکر بینالمللی به افغانستان آمدند، افغانستان واقعاً در حالت عجیبی بود. تروریسم تهدید مستقیم داشت. وقتی قبل از طالبها روسیه از افغامستان برآمد، اینها بین خود به هم چسبیدند و کابل تقریباً هشتاد فیصد ویران شد. این ترسی است که هنوز بین مردم موجود است و هنوز هم از این میترسند که خدای ناخواسته سالهای هفتاد که سالهای برآمدن روسها بود، دوباره تکرار شود. یگانه منزلهای که مردم به آن خوش بودند و هستند که عساکر غربی و آمریکایی در افغانستان باشند این است. و حال هم با وجودی که افغانستان پلیسش به پنجاههزار میرسد هنوز هم تهدیدهای بسیار عمده است در بعضیجاها که درخواست کمک از عساکر خارجی میکنند. نیاز است به دو دلیل: اول اینکه افغانستان از مصونیت خود مطمئن نیست، دوم، هراس از تجربه تلخ سالهای هفتاد و حمله روسیه.
مردم به دیدن عساکر خارجی و افغانستانی مجهز، عادت دارند. چون مستقیماً تهدیدی از طرف اینها در شهرها دیده نشده. مردم بیتفاوت شدهاند. اما به خاطر وحشت از تروریسم و دشمنانِ مردم، ترجیح میدهند عساکر بینالملل باشند تا تروریسم. هیچ نیست که ختم بشود این هراس و ظلم.
حضور فیزیکی زنها در مجلس
۲۵درصد نمایندگان مجلس افغانستان باید زن باشند و این در قانون اساسی «گنجانیده گشته.» یعنی از ۲۴۹ نماینده، ۶۲ نفر باید زن باشند. «خوبیش این است که مردم به حضور زن در جامعه آهسته آهسته عادت میکنند. جامعه به این اعتقاد مییابد که تصمیمگیریها در سیستم دولتی با حضور خانمها باشد.»
شال سرخ را روی سرش جلو میکشد. جرعه آخر چای را مینوشد و درباره زنهای مجلس حرف میزند: «بدیهی است که بعضاً زنهایی که راه پیدا میکنند معنی واقعی موضوع را برآورده نمیکنند. آنها فقط از سیستم استفاده میکنند، از قانون استفاده میکنند تا بیایند مجلس. دردناک است. من خودم انتقادپذیر هستم و میفهمم که حضور ما حضور فیزیکی است. مخصوصاً از نظر معنوی کمبودها احساس میشود. کمبود از این نظر که کاری که باید اجرا کنیم، اجرا نمیشود. وفتی اجرا نشود، انتقاد مردم بجا میباشد که بعضاً شکل سمبیلک به خودش میگیرد.»
بلخ در ازدواج طفلان استثنا نیست
ولایت بلخ از مناطق آرام افغانستان است. اما گلالی نور صافی معتقد است «اوضاع امنیتی بلخ هم این اواخر دارد کمکم خرابتر میشود. بهصورت مجموعی افغانستان همهاش دچار مشکل امنیتی است. مشکلی بسیار عمده در کل مملکت. تا وقتی این مشکل وجود دارد، ترقی درست کردن نتوانیم. به خانمهایی که قصد کار یا تحصیل دارند، رسیدگی نمیشود. کسی خود را مسئول نمیداند. در خانه میمانند. در قسمت زنها خشونت وجود دارد همچنان. طفلها در سن خرد ازدواج داده میشوند. که این مشکلات عمده مملکت بهصورت عموم و بهطور خصوص بلخ است. هرچند بلخ استثنا نیست. مشکل امنیت مردم را رنج میدهد. این است که اطمینان مردم به آینده کمرنگ میشود.
وقت سفر به مشهد رسیده است. باید به مهرآباد بروند. میخواهند به زنان افغانِ ساکن مشهد از قانون منع خشونت علیه زنان بگویند و بیاموزند. گلالی عینکش را برمیدارد و شیشهاش را پاک میکند.
هنوز هم چشمپزشک هستید یا کنار گذاشتهاید؟
از ۲۰۰۵ به چشمپزشکی ادامه نمیدهم. هنوز هم وقتی موکلین (مردم) پیش من میآیند علاوه بر مشکلات عادی، مشکلات پزشکی هم مطرح میکنند. میخندم و به طبیب دیگری معرفیشان میکنم.