سیاست مردمی و انتخابات
مطلب پیش رو همزمان با انتخابات اخیر ریاست جمهوری و در سه قسمت مجزا، در وبلاگ گاهنامه جامعهشناسی انتشار یافته بود. بهرنگ صدیقی به بهانه انتخابات، از سیاست مردمی سخن میگوید. از حامیان دوآتشه عدم شرکت در انتخابات که یک شبه به حامیان دوآتشه شرکت در انتخابات تبدیل شدند. و این پرسش را مطرح میسازد که آیا سیاست مردمی میتواند از مسیر انتخابات بگذرد؟
۱
دوستان، سروران، آخه ای بابا! سیاست مردمی که جمع شدن مردم در خیابان نیست. سیاست مردمی در گام نخست با نفی آغاز میشود نه با ایجاب، و البته که انتخاب کرداری ایجابی است. و البتهتر که هر نفیای همزمان ایجاب هم هست و هر ایجابی همزمان نفی، اما این نفی و ایجاب کجا و آن نفی و ایجاب کجا. نمونه بدهم؟ سیاست مردمی کاری است که مردم ترکیه در میدان تقسیم کردهاند، کاری که مردم در جنبش اشغال والاستریت کردند، کاری که مردم مصر در میدان تحریر کردند. و البته وای به روزی که چنین جنس نفیهایی به ایجابهایی به همان سیاق سابق سوق یابد، چه از نوع راستش (چنان که در مصر) و چه از نوع چپش که در کمین ترکیه است.
۲
همراهی با مردم؟ مردمی که کسانی دیگر به خیابان کشاندنشان؟ نه! سیاست مردمی این نیست. و چه با مزه است، اینقدر که حالم به هم میخورد، که تحلیلگران به طرفهالعینی رنگ عوض میکنند و هنهن زنان خود را به پشت سر مردمی میرسانند که جلودارشان اصحاب حکومت و بازارند و میتوانند یکشبه خلایق را به خیابانها بکشانند و همان شب هم از خیابان جمعشان کنند.
سیاست مردمی چه زمانی کلید میخورد؟ با بسیج مردم برای رای دادن جمعی؟ با بسیج مردم برای رای ندادن جمعی؟ با پا گرفتن احزاب و اصناف؟ نه! اینها همه راههای رفتهاند. رفتگان خبر میدهند که این راهها بنبستاند. بازار و دولت منفذی برای عبور از این مسیر برای صورتبندی سیاست مردمی نگذاشتهاند. باید در پی راهی دیگر بود. راهی که نه در میدان بازی نظامهای سلطه- بازار و دولت- باشد و نه در میدان سرگرمی بوروکراسیِ احزاب و اصناف. نخست باید این را بپذیریم تا راهی دیگر باز شود. الساعه تنها راه موجود نفی راههای موجود است.
۳
در انتخابات اخیر کسانی بودند که یک شبه از حامیان دو آتشه عدم شرکت در انتخابات به حامیان دوآتشه شرکت در انتخابات بدل شدند. از میان آنها به ویژه گروهی برایم مهم بودند که استدلالهایی نظری برای کمک به صورتبندی سیاست مردمی داشتند و در همین راه بود که دم از عدم شرکت در انتخابات میزدند. اما ناگاه این گروه به این نتیجه رسیدند که از قضا گویا شرکت در انتخابات است که به سیاست مردمی کمک میکند! ایشان گفتند حضور گسترده مردم پشت سرِ یکی از کاندیداها، آقای روحانی، میتواند امیدی را که در این سالها از میان مردم رخت بربسته احیا کند. ضمن عجیب بودن این چرخش و استدلال، یکی از پرسشهای مهمی که از این گروه میتوان پرسید این است که مگر نه این که نهاد حکومت از اساس در تضاد با سیاست مردمی است؟ اگر چنین است فردای روز انتخابات، که این امیدی که دم از آن میزنید احیا شد، باید چه کرد؟ باید به مردم چه گفت؟ لابد باید بگوییم: “خوب! دیدید رای دادید و مطالباتی که داشتید برآورده نشد، یا شاید هم شد ولی گرفتاریهای تازهای ایجاد شد؟ پس حالا بیایید درباره اصل و اساس و فلسفه وجودی نهاد حکومت بیندیشید.” نه! دیگر در آن شرایط این حرفها بین مردم خریداری نخواهد داشت. در آن شرایط مردم پای صحبت کسانی مینشینند که مجدد دم از انتخابات بزنند و به مردم بگویند: “اگر مطالباتتان برآورده نشد، یا اگر گرفتاریهای تازهای برایتان ایجاد شد دلیلش ناکارآمدی حاکمان قبلی بود. حالا به ما که رای دهید همه چیز درست خواهد شد”. و این همان دور باطلی است که لیبرالیسم برای مردمان فراهم آورده است؛ فلسفهای که در آن “توسعه سیاسی” (به معنای سیاست انتخاباتی و پارلمانی) پشتبندِ “توسعه اقتصادی” (از نوعی که بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول طرح میکنند) میآید و اساساً باید بیاید.
البته که باید با ابزاری که لیبرالیسم خود ساخته گورش را کند، اما نکته مهم انتخاب این ابزار است. از هیچ منظری به نظر نمیرسد این ابزار انتخابات و دموکراسی غیرمستقیم باشد. این ابزار، به نظرم، اقلیتسازی است. در حاشیه قرار دادن نهاد حکومت (تاکید میکنم که از نهاد حکومت سخن میگویم نه از حاکمان)- همان شیوهای که حکومتهای مدرن با وردِ “امنیت” و با تکیه به عقلانیت ابزاری در تقابل با مردمان به آن متوسل شده و میشوند. به نظرم اس و اساس تئوریک هم برای چنین تاکتیکی فراهم باشد- چیزی که برای حمایت از مشارکت در انتخابات سراغ ندارم. این تاکتیک همان چیزی است که بازی بزرگان را به بزرگان وامیگذارد و مردمان را دعوت میکند بازی خود را تدارک بینند.