برندگان و بازندگان واقعی المپیک ریو
المپیک ریو یکی از بزرگترین و پر سر و صداترین رویدادهای امسال بود. در طول مسابقات بسیاری در رشتههای مختلف مدال کسب کردند. مدالآوران المپیک اما برندگان واقعی این مسابقات نبودند. این نوشته گزارشی است از روندهایی که به برگزاری المپیک ۲۰۱۶ انجامید. کسانی که برندگان میلیوندلاری این المپیک بودند و هزاران تن که زندگیشان را در این مسیر باختند.
در سال ۱۹۷۲ در جریان بازیهای المپیک مونیخ چریکهای گروه سپتامبر سیاه به رهبری لطیف عفیف (عیسی) که خود از مادری یهودی و پدری مسیحی زاده شده و به این اعتبار یهودی بود یازده ورزشکار اسراییلی را به گروگان گرفتند. دو نفر از گروگانها که در جریان گروگانگیری به شدت مجروح شده بودند در همان ساعات اولیه درگذشتند. وقتی در انتها، زمانی که دولت وقت اسراییل حاضر نشد خواسته گروگانگیرها را برای مبادله نه نفر باقیمانده با اسرای فلسطینی و دو چریک آلمانی عضو فراکسیون ارتش سرخ بپذیرد، چریکها بعد از حمله غافلگیرانه پلیس برای آزادی گروگانها آنها را کشتند.
در این میان همه جهان خبردار شد، پرچمها در المپیک به حالت نیمه افراشته درآمدند و مسئولان و رسانهها از این اتفاق به عنوان قتل عام، کشتار، تراژدی و جنایت وحشیانه علیه تمدن یاد کردند. بعد از چهل و چهار سال موضوع هنوز فراموش نشده است. امسال در ریو دو روز پیش از آغاز مسابقات در کنار یادمانی که در دهکده المپیک برای گرامیداشت یاد و خاطره این یازده قربانی ساخته شده و قرار است از این به بعد هر دوره جزیی از دهکدههای المپیک باشد، مراسمی رسمی با شرکت رییس کمیته بینالمللی المپیک، توماس باخ، برگزار شد؛ سخنرانی و محکوم کردن عمل گروگانگیرها و دلجویی از بازماندگان قربانیها و یک دقیقه سکوت. خیلی هم خوب. عالی اصلاَ. در این میان اما کسی از یازده قربانی المپیک همین امسال حرفی نمیزند. دارم از یازده کارگری حرف میزنم که در جریان علم کردن چادر مهیب این سیرک بزرگ بینالمللی به اشکال فجیعی همچون له شدن بین کامیون و جرثقیل و کباب شدن با برق فشار قوی کشته شدند، کارگرانی که ارزش خبری ندارند، کارگرانی که هیچیک از مسئولان به مراسم کوچکی که خانوادهٰایشان برگزار کردند نرفتند، کارگرانی که از کشتن شدنشان نه به عنوان جنایت و تراژدی، بلکه به عنوان سانحه یاد میشود.
قتل کارگران اما تنها گوشهای از جنایتهای المپیکی امسال است. در دکترین شوک: ظهور سرمایهداری فاجعه نائومی کلاین نشان میدهد که چطور سرمایهداری از با بهره بردن از «وضعیت استثنایی» در زمان بروز فجایعی همچون طوفان کاترینا یا فروریختن برجهای سازمان تجارت جهانی سیاستهای اقتصادی و امنیتیای را به تودهها تحمیل میکند که در شرایط عادی ممکن است با مقاومت روبهرو شوند. جولز بویکاف، بازیکن سالهای دور تیم فوتبال زیر بیست و یک سال آمریکا که امروز استاد علوم سیاسی دانشگاه پاسیفیک اورِگون است، در کتاب بازیهای المپیک و سرمایهداریِ جشن و سرور بُعدی دیگر به تئوری کلاین در باب سرمایهداری فاجعه تحت عنوان «سرمایهداری جشن و سرور» میافزاید. به باور او مسوولان برگزاری بازیهای المپیک در شهرهای میزبان به کمک رسانهها و با سواستفاده از هیجان عمومی ایجاد شده یک «وضعیت استثنایی» کاذب تولید میکنند تا از آن طریق سیاستهایی را در زمینهی شهرسازی و مدریت شهری پیاده کنند که در شرایط عادی توجیهی ندارند. در یک بررسی تبارشناسانه از دورههای متاخر المپیک او نشان میدهد که چطور المپیک -که از ابتدا به سیاست گره خورده بود- از اواسط دههی هفتاد و با ظهور نئولیبرالیسم (به طور مشخص از المپیک ۱۹۷۶ به بعد) به یک رویداد سوپرسایز پرخرج تبدیل شد که با خالی کردن جیب عموم جیب خواص را پر میکند و در این میان مسوولان امر ابایی از ارتکاب جنایتهای زیست محیطی، اجتماعی و اقتصادی ندارند. در همین باب و به طور مشخص در مورد برزیل، دِیو زایرن، از معدود ژورنالیستهای ورزشی که به ابعاد اقتصادی-سیاسی-اجتماعی ورزش میپردازد کتابی دارد تحت عنوان رقص برزیل با شیطان: جام جهانی، المپیک و مبارزه برای دمکراسی که در آن نتایج تحقیقات میدانی و مشاهداتش در برزیل از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۶ را مکتوب کرده است. در خوانش او، ابررویدادهایی همچون جامجهانی و المپیک در واقع اسب تروای نئولیبرالیسمند: در ظاهر به هدیه میمانند و با پیام صلح و دوستی و وعدهی جشن عمومی میآیند اما قصدشان در واقع فتح شهر است.
ریو در لبه پرتگاه؛ از آپارتاید طبقاتی تا تخلیه اجباری
به جز پروژهی دیوارکشی که میتوان آن را آپارتاید طبقاتی نامید پروژه تخلیه اجباری تعداد زیادی از زاغهها و تخریب آنها که از سال ۲۰۰۹ و بعد از انتخاب برزیل به عنوان میزبان جامجهانی ۲۰۱۴ آغاز شده و در دو سال اخیر شدت گرفته قسمتی دیگر از سیاست شهری سرمایهمحوریست که به بهانهی ابررویداد المپیک به اقشار فرودست حقنه میشود.
از هفت سال پیش که ریو به عنوان میزبان مسابقات المپیک ۲۰۱۶ انتخاب شد مقامات برزیل و خاصه ادواردو پایس شهردار ریو که نقش فعالی در ماجرا داشت وعدههای دلفریب بسیاری دادند. این وعدهها در سه حوزهی درهمتنیدهی طبیعت و محیط زیست، زیرساختهای شهری، و امور اجتماعی بودهاند. یکی از جذابترین این وعدهها که عمدهترین شعار انتخاباتی ادواردو پایس و شاید از دلایل اصلی انتخاب مجدد او به عنوان شهردار ریو در سال ۲۰۱۲ بود پروژهی موراخ کاریوکا بود، پروژهای برای بازسازی و بهبود وضعیت محلههای فقیر و زاغهنشینهای ریو (favelas) و جذب آنها در فضای شهری از طریق ایجاد زیرساختهایی همچون سیستم فاضلاب، مدرسه، بیمارستان، پارک و مراکز مشاورهی اجتماعی، بهبود سیستم حملونقل عمومی و از این دست. حدود ۲۲٪ اهالی ریو در زاغهها زندگی میکنند: بالغ بر یک و نیم میلیون نفر. اغلب آنها سیاهپوستانند. آنها اخلاف بردگانی هستند که در طول سدههای استعمار برزیل به دست پرتغال از آفریقا به ریو آورده شدند. بعد از استقلال برزیل در سال ۱۸۲۵ تا بیش از شصت سال بردهداری همچنان برقرار بود. در سال ۱۸۸۸ و با لغو قانون بردهداری این بردگان آزاد شدند اما فقط در ظاهر. آنها بدون پول، بدون کار و بدون خانه به امان خدا رها شدند. در تلاش برای زنده ماندن، آنها در تپههای سبز حاشیهی شهر آلونکهایی ساختند و آنجا ساکن شدند. بعد از گذشت دویست سال این زاغهها که امروزه یکچهارم اهالی ریو را در خود جای دادهاند نه سیستم فاضلاب دارند، نه آب لولهکشی و نه برقکشی رسمی. بیمارستان و مدرسه در آن ها کیمیاست و ساکنانشان همچنان آدم حساب نمیشوند. موراخ کاریوکا قرار بود این وضعیت را تغییر دهد. در مسابقهی بینالمللیای که در این راستا برگزار شد چهل طرح برگزیده شدند. ایده این بود که این طرحها با مشارکت فعال ساکنان زاغهها و با در نظر گرفتن نظر و نیاز آنها اجرا شوند و در نتیجه تا سال ۲۰۲۰ نه تنها تمام زاغهنشینها در شهر جذب شوند بلکه که کیفیت زندگی هم در آنها به سطحی قابل قبول برسد. اما همانطور که جولیانا بارباسا نویسندهی کتاب رقصیدن با شیطان در شهر خدا: ریو در لبهی پرتگاه اشاره میکند این پروژه بعد از انتخاب مجدد پائس به عنوان شهردار ریو در نطفه خفه شد.
آنها نه تنها زاغهنشینها را در شهر جذب نکردند بلکه پروژهی دیوارکشی دور آنها را که بعد از انتخاب شدن برزیل به عنوان میزبان جام جهانی ۲۰۱۴ آغاز شده بود با سرعت بیشتر ادامه دادند. اهالی زاغهها و فعالان اجتماعی این دیوارها را «دیوارهای شرمآور» مینامند، اما مسوولان از این دیوارها نه به عنوان دیوار که تحت عنوان «مانع زیستمحیطی» یاد میکنند. دلایلی که آنها برای توجیه دیوارکشی و تفکیک فقیر از غنی میتراشند واقعاً جالبند. آنها ادعا میکنند که دور زاغهنشین سانتا مارتا در شمال ریو دیوار آجری به ارتفاع سه متر کشیدهاند که جلوی «از بین رفتن جنگلها» را بگیرند و زاغهنشین ماره در جنوب که بزرگترین زاغهنشین ریوست را با هشت کیلومتر دیوارهای شیشهای از «شهر» جدا کردهاند که ساکنان زاغهها از «آلودگی صوتی» در امان بمانند. این همان دیواریست که چند روز مانده به المپیک با پوسترهای رنگارنگ المپیک به طور کامل پوشانده شد تا خدای نکرده ورزشکاران باانگیزه و توریستهای شاد چشمشان از دیدن زاغهها اذیت نشود.
به جز پروژهی دیوارکشی که میتوان آن را آپارتاید طبقاتی نامید پروژه تخلیه اجباری تعداد زیادی از زاغهها و تخریب آنها که از سال ۲۰۰۹ و بعد از انتخاب برزیل به عنوان میزبان جامجهانی ۲۰۱۴ آغاز شده و در دو سال اخیر شدت گرفته قسمتی دیگر از سیاست شهری سرمایهمحوریست که به بهانهی ابررویداد المپیک به اقشار فرودست حقنه میشود. در راستای المپیک امسال مسکن بیش از هفتاد و دو هزار نفر از زاغهنشینان تخلیه و تخریب شد. در برزیل این سیاست اولین بار در دههی شصت و هفتاد و در زمان حکومت دیکتاتوری که با کودتای ۱۹۶۴ سر کار آمد و بیست سال با تایید و حمایت مالی، اطلاعاتی و نظامی حکومت آمریکا به قتل و شکنجه و تبعید مخالفان پرداخت پیاده شد. بارباسا در کتابش نشان میدهد که چطور پروژهی اخیر شهرداری و دولت محلی ریو در واقع فاز جدیدی از همان سیاست است و هدفش هم همان است که آن زمان بود: راندن فقرا به حاشیه ی شهر. در نقشهای که او برای نشان دادن این واقعیت تهیه کرده میتوان دید که چطور زاغههایی که با بزرگ شدن شهر دیگر در حاشیه نیستند به بهانهی المپیک به زور تخلیه و تخریب شده و ساکنانشان اغلب به حاشیهی غربی شهر منتقل و در قوطیکبریتهایی اسکان داده شدهاند که از آنها برای رسیدن به مرکز شهر -که بیش از شصت درصد مشاغل در آن متمرکز شدهاند- با استفاده از سیستم حملونقل عمومی حدود چهار ساعت زمان لازم است.
حملونقل عمومی برای چه کسانی؟
از دیگر وعدههای مسوولان بهبود وضعیت حمل و نقل عمومی بود. آنها با افتخار اعلام میکنند که یک خط متروی جدید و چند خط اتوبوس سریعالسیر (BRT) راهاندازی کردهاند. نکتهای که اعلام نمیکنند اما این است که این خطوط در واقع چهار منطقهای که المپیک در آنها برگزار میشود را به هم و به فرودگاههای ریو متصل میکنند. مناطقی که به شکلی کاملاً اتفاقی مناطق مرفهنشین جنوب ریو هستند که پیشاپیش به نسبت مناطق فقیرنشین شمال و غرب شهر به مراتب وضع بهتری از لحاظ حملونقل عمومی داشتند.
کریس گافنی، پروفسور مطالعات شهری در دانشگاه فلومینز ریو و استاد مهمان دانشگاه زوریخ در مصاحبه با Rio on Watch از این طرح به عنوان «یک استراتژی ژئوپولیتیک برای دو پاره کردن شهر» یاد میکند. او به درستی اشاره میکند که این تازه بدون در نظر گرفتن این واقعیت است که بیآرتی همچنان به سوختهای فسیلی وابسته است. خدمت دیگری که مسوولان امر به شرکتهای تولیدکننده سوختهای فسیلی و نیز شرکتهای تولید خودرو کردهاند عریض کردن بزرگراههاست. به عنوان مثال بزرگراه چهارباندهای که خط بیآرتی ترنسکاریوکا به موازات آن کشیده شده حالا ششبانده شده و عرض پیادهرو از سه متر به یکونیم متر کاهش پیدا کرده. جای تعجب نیست که از زمان افتتاح خطوط بیآرتی چندین نفر جان خودشان را در تصادف با اتوبوسهای سریعالسیر از دست دادهاند و صدها نفر در برخورد این اتوبوسها با یکدیگر و با سایر خودروها زخمی شدهاند.
از دیگر طرحهای مسوولان در زمینه حملونقل عمومی در راستای جامجهانی و المپیک راهاندازی یک خط تلهکابین درونشهریست که بندرگاه ریو را به زاغه پروویدنسیا که مثل اغلب زاغهها روی تپه واقع شده وصل میکند. در راستای این طرح که با صرف هزینهای بالغ بر ۲۵ میلیون دلار و بدون پرسیدن نظر اهالی زاغه عملی شده مسکن بیش از دویست خانوادهی زاغهنشین به زور تخلیه و تخریب شده. این در حالی ست که در نظرخواهیای که نهادهای مردمی انجام داده بودند بهبود وضع بهداشت اولویت اول اهالی زاغه بود. این خط تلهکابین توریستپسند (دقت داشته باشید زاغهی پروویدنسیا به عنوان قدیمیترین زاغهی ریو یکی از پرطرفدارترین مقاصد توریستهاییست که عاشق مکانهای اگزوتیکند) به گفتهی کریس گافنی با گذشت چهار سال از زمان افتتاحش هنوز هم به طور منظم و درست کار نمیکند که لااقل ساکنان زاغه بتوانند برای رسیدن به محل کارشان روی آن حساب کنند.
از زمان المپیک سئول تا حال بیش از دو میلیون نفر در نتیجه ی سیاستِ المپیکی بیرون راندن فقرا از محلههایشان و جا باز کردن برای بیزینس قربانی جابجایی اجباری شدهاند. و حالا پنج بیجا شده جهان سومی را تحت عنوان تیم پناهندگان زیر پرچم المپیک گرد آوردهاند که بگویند کمیته بین المللی المپیک چقدر انساندوست و المپیک چقدر خوب و عادلانه و «برای همه» است.
«بندرگاه شگفتانگیز» و داستان سلب مالکیت
ماهیت المپیک امسال را اما در طرح «بندرگاه شگفتانگیز» که به منظور دگرگون کردن فضای شهری و «احیای» بندرگاه ریو -هستهی تاریخی شهر- اجرا شد از هر جای دیگری بهتر میتوان دید. کریس گافنی از این طرح که به بهانهی المپیک و با وعدهی منافع ماندگار اقتصادی برای «همه» اهالی پیاده شد به عنوان بزرگترین طرح خصوصیسازی مایملک عمومی در سرتاسر آمریکای جنوبی و مرکزی یاد میکند.
منطقه بندرگاه یکی از قدیمی ترین مناطق ریوست. این منطقه که در واقع یکی از بزگترین مراکز تجارت برده در برزیل به حساب میآمد منطقهای کارگری و فقیرنشین بود که بعد از لغو بردهداری در سال ۱۸۸۸ سیاهپوستانی که جایی برای زندگی نداشتند در حاشیه آن ساکن شدند و اولین زاغه ریو (پرووینسیا که ذکرش پیشتر رفت) را ایجاد کردند. به مرور زمان زاغههای دیگری نیز اضافه شدند. در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم فقرای این منطقه بارها برعلیه طبقه مرفه ریو شوریدند اما شکست خوردند (شورش کاپورا، شورش چیباتا، شورش وسین، …). در میانه قرن بیستم دولت تغییراتی در این منطقه داد تا آن را به یکی از مراکز اصلی صادرات در برزیل تبدیل کند. محلات فقیرنشین و زاغهها اما دست نخورده و بیامکانات باقی ماندند. وقتی در دهه شصت پایتخت برزیل از ریو به برازیلیلا منتقل شد منطقه بندرگاه دوباره رو به افول رفت. در دهههای هشتاد و نود ساکنان منطقه در گروههایی متشکل شدند و طرحهایی را برای بهبود کیفیت زندگی به دولت محلی و شهرداری که مالک بیش از هشتاد در صد زمینهای منطقه بودند ارائه دادند اما شهرداری و دولت محلی همه آنها را همراه با طرحهایی که دانشگاهیان به همین منظور تهیه میکردند به بایگانی سپردند. ارزش زمینهای منطقه بیش از پیش افت کرد و اوضاع برای کلید زدن پروژه دگرگونسازی و «احیا» مهیا شد. لذا یک ماه بعد از اینکه ریو به عنوان میزبان مسابقات المپیک انتخاب شد، شهرداری زمینهای عمومی تحت مالکیت خود (پنج میلیون متر مربع) را به کنسرسیوم خصوصی Porto Novo متشکل از سه شرکت اُدبرشت، کاریوکا و AOS (کنسرسیومی که اغلب پروژههای مربوط به المپیک را از رهگذر قراردادهای پرسود همکاری خصوصی-عمومی (PPP) اجرا کردهاند) واگذار کرد تا منطقه بندرگاه را به یک منطقه «جذاب» تجاری-توریستی تبدیل کنند. اینطور بود که مراکز خرید و برجهای تجاری و مسکونی (از جمله پنج برج ترامپ سی و هشت طبقه در دست احداث) در بندرگاه ریو سبز شدند، تجار و طبقه متوسط شهری دوشادوش دانشجویان و هنرمندانی که دستشان به دهانشان میرسد به منطقه هجوم آوردند، قیمت املاک به بیش از پنج برابر افزایش یافت و اجارهها سر به فلک کشیدند. در نتیجه این تغییرات بسیاری از ساکنان اولیه این منطقه که دیگر توان پرداخت اجاره یا مالیات ملک مسکونیشان را ندارند مجبور به مهاجرت به مناطق ارزانتر شدهاند.
این نوع سیاست شهری المپیکی مختص المپیک ریو نیست. به گزارش مرکز بررسی تخیله اجباری و حق مسکن (COHRE) از زمان المپیک سئول تا حال بیش از دو میلیون نفر در نتیجه ی سیاستِ المپیکی بیرون راندن فقرا از محلههایشان و جا باز کردن برای بیزینس (از طریق تخیله و تخریب مسکن فقرا یا پروژههای دگرگونسازی و احیایی که قیمت املاک و اجاره خانهها را بالا میبرند) قربانی جابجایی اجباری شدهاند. و حالا پنج بیجا شده جهان سومی را تحت عنوان تیم پناهندگان زیر پرچم المپیک گرد آوردهاند که بگویند کمیته بین المللی المپیک چقدر انساندوست و المپیک چقدر خوب و عادلانه و «برای همه» است. در حالی که زیر نظارت همین کمیته و به خاطر المپیک هر دوره هزاران نفر از اقشار فرودست در شهرهای میزبان بازیها به ضرب بولدوزور و زور باتوم و اسپری فلفل و گاز اشک آور پلیس از خانه و کاشانه خود رانده شده و به جمع بیجاشدگان اجباری اضافه میشوند.
یکی از پروژههایی که در راستای طرح دگرگونسازی و به اصطلاح «احیا»ی بندرگاه اجرا شد «موزه ی فردا» بود. این موزه که اخبار سازگاریاش با محیط زیست گوش فلک را کر کرده یک موزه ی علم است که با صرف هزینه ای بالغ بر ۷۵ میلیون دلار ساخته شده. بد نیست بدانید که حامی اصلی اجرای این طرح، مونوپول رسانه ای برزیل یعنی Globo است که چند سال پیش بلاخره مجبور شد رسماً بپذیرد که نقش عمده ای در کودتای ۱۹۶۴ و روی کار آمدن حکومت دیکتاتوری در برزیل داشته و در تمام آن سالها از حامیان اصلی جنایتکاران حاکم بوده است.
«موزه فردا» که قرار است استعارهای از اهمیت سازگاری شهر با محیط زیست باشد را معمار سوپراستار اسپانیایی سانتیاگو کالاتراوا طراحی و اجرا کرده است. او که متولد والنسیاست اما در نیویورک ساکن است در میان منتقدانش به دو چیز معروف است؛ ۱: پرخرج بودن طرحهایش و افزایش هولناک هزینه آنها بعد از پذیرفته شدن طرح (این اتفاقاً یکی از ویژگیهای المپیک هم هست) ۲. طراحی و ساخت سازههایی که قرار است کاربردی باشند (ایستگاه مترو، پل، پارک علم و …) اما در نهایت به تزئینات غولآسای بیمصرف تبدیل میشوند. اجرای چنین طرحهای هیپسترپسندی که منتقدانشان آنها را «فیل سفید» میخوانند و چند دههای هست که به جزء لاینفک سیاستهای توسعه شهری تبدیل شدهاند نشانگر پیروزی ساخت وساز استعاری و گفتمانی بر ساخت و ساز «واقعی» رفاه محور است.
در مقاله فیل های سفید؛ توسعه شهری و سیاست فرهنگی که سه استاد دانشگاه والنسیا در مورد این نوع طرحها و به طور مشخص «شهرک علم و هنر» والنسیا که کالاتراوا طراحی و اجرا کرده است نوشتهاند، به خوبی نشان داده شده این نوع پروژهها که همیشه با شعارهای جذاب فرهنگی-اجتماعی و با صرف هزینههای سرسامآور ساخته میشوند، قسمتی از کلانسیاست شهری «شهر خلاق» هستند. سیاستی که مبنایش نه منفعت اقتصادی و اجتماعی عمومی، بلکه استفاده از فرهنگ برای برندینگ شهری، سرمایهگذاری خصوصی در بازار املاک و مستغلات و بازار توریسم است.از رهگذراینها چنین سیاستی به دنبال مسخ شهر از مکان زندگی به یک بنگاه پررونق اقتصادی برای خواص و ارائه تصویری از آن به عنوان یک مکان جذاب برای سرمایهگذاری خارجی ست. به بیان دیگر، این فیلها بیش از آن که ارزش مصرفی داشته باشند، محملی هستند برای تولید ارزش افزوده برای گروهی مشخص. داستان تراژیکتر میشود اگر بدانیم موزه فردا تنها یکی از فیلهای سفیدی ست که در «بندرگاه شگفتانگیز» هوا کردهاند.
عقیده ما این است که اگر این مجتمع اینقدر لوکس نبود ما نمیتوانستیم تصویر درستی از ریو -ریوی جدید- به عنوان شهر خواص و آدمهای خوشسلیقه به جهانیان نشان دهیم، به همین خاطر تصمیم گرفتیم که این پروژه مجتمعی لوکس باشد و نه جایی برای فقرا
ورزشگاه اربابان و دهکده پادشاهان
در فاصله کمی از «بندرگاه شگفتانگیز»، ورزشگاه معروف ماراکانا قرار دارد که افتتاحیه و اختتامیه المپیک در آن برگزار شد. ورزشگاه ماراکانا یک بار در سال ۲۰۰۰ به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیساش بازسازی شد. وقتی برزیل به عنوان میزبان بازیهای پان آمریکن ۲۰۰۷ انتخاب شد ورزشگاه دوباره بازسازی شد. یک بار دیگر هم با صرف میلیونها دلار برای بازیهای جام جهانی ۲۰۱۴ بازسازی شد. این در حالی ست که تنها چند صدمتر آن طرف تر، اهالی زاغهنشین مانگوئِرا در فقر دست و پا میزدند. (این زاغه الان تخریب شده). همان طور که نویسندگان مقاله دگردیسی ریو؛ راهی دیگر برای انباشت سرمایه از طریق سلب مالکیت بیان کردهاند این طرحهای بازسازی با تبدیل تماشای فوتبال به یک کالای لوکس، ماهیت ورزشگاه ماراکانا را از مکانی برای جمع شدن فوتبالدوستان اقشار فرودست و طبقه متوسط رو به پایین به محلی برای طبقه مرفه و متوسط رو به بالا تغییر دادهاند. زاغههای اطراف آن تخلیه و تخریب شده، قیمت بلیط ها به شدت افزایش پیدا کرده، ظرفیت از دویست هزار نفر به هفتاد و پنج هزار نفر کاهش پیدا کرده و قسمت وی آی پی به بهای تخریب قسمتهای ارزان ورزشگاه گسترش پیدا کرده اشت. تازه این همه ماجرا نیست. ورزشگاه ماراکانا در مالکیت دولت بود و به این معنا یک مکان عمومی به حساب میآمد، اما نهایتاً دولت که هزینه تمام بازسازیها تا سال ۲۰۱۳ را از محل مالیات و جیب مردم پرداخت کرده بود ورزشگاه را در ازای دریافت سالی دو میلیون دلار به بخش خصوصی (شرکت اُدبرشت و شرکت آمریکایی آ.ا.گ) واگذار کرد. ورزشگاه ماراکانا دیگر نه ورزشگاه «مردم» که ورزشگاه اربابان مردم است .
داستان دهکده المپیک هم به همین اندازه افتضاح است. دهکده المپیک در منطقه مرفه نشین باها دی تیژوکا در جنوب ریو برپا شده است. زمین این دهکده متعلق به کارلوس کاروالو سرمایه دار ۹۱ ساله و مالک شرکت هوسکن (یکی از شرکتهای کنسرسیومی که ذکرش رفت) است. کسی که بیش از پنج میلیون متر مربع از زمینهای منطقه ی باها دی تیژوکا متعلق به اوست. گاردین مینویسد «ارزش املاک آقای کارلوس کاروالو از سال ۲۰۰۹ که ریو به عنوان میزبان المپیک انتخاب شد سر به آسمان گذاشته است. خود او از این اتفاق تحت عنوان «پرش میلیارد دلاری» یاد میکند. پرشی که از رهگذر پروژههای عمرانیای که هزینه اش را مردم دادهاند میسر شده است». اندرو زیمبالیست متخصص اقتصاد و فارغالتحصیل هاروارد در مقالهای که برای هافینگتون پست نوشته هزینه واقعی المپیک ریو را بالغ بر بیست میلیارد دلار تخمین زده است. ضروری ست بدانیم نیمی از هزینه المپیک را دولت از جیب مردم داده است، هزینهای سرسامآور که با آن میشد کیفیت زندگی بسیاری را بهبود بخشید.
بد نیست بدانیم آقای کاروالو از حامیان مالی شهردار ریو در هر دو دوره انتخابات بوده است و تعجبی ندارد که شرکت او تقریباً در تمام ساخت و سازها سهیم است. در این میان آقای کاروالو یک میلیارد دلار صرف ساخت دهکده ی المپیک کرده است. این مبلغ در واقع یک سرمایهگذاری کلان پر سود است که از رهگذر المپیک میسر شده است. او بیش از سی و یک برج هجده طبقه مشتمل بر ۳۰۶۲ آپارتمان لوکس ساخته است و قصد دارد هر کدام از این آپارتمانها را بعد از بازیها به قیمت چند میلیون دلار بفروشد. این مجتمع عظیم که مشتمل بر بیش از هفتادهزار متر مربع فضای سبز و بیست هزار متر مربع دریاچه است در واقع فاز اول طرحیست که قرار است تا ده سال دیگر چهار برابر اندازه کنونیاش باشد و بیش از پنجاه هزار نفر را در آپارتمان های لوکس جای دهد. به این مجتمع اضافه کنید هتل لوکس پنج ستاره ی پنج هزار اتاقهای که او در نزدیکی دهکده ساخته است. او در مصاحبه با گاردین میگوید: «این مجتمع باغهایی دارد که در گذشته پادشاهان داشتند». وقتی از او پرسیده شد چرا این مجتمع انقدر لوکس است، پاسخ داد «عقیده ما این است که اگر این مجتمع اینقدر لوکس نبود ما نمیتوانستیم تصویر درستی از ریو -ریوی جدید- به عنوان شهر خواص و آدمهای خوشسلیقه به جهانیان نشان دهیم، به همین خاطر تصمیم گرفتیم که این پروژه مجتمعی لوکس باشد و نه جایی برای فقرا». تو گویی فقرا از سر بیسلیقگی ست که در آلونک زندگی میکنند و اگر پول هم داشتند باز آلونک را «انتخاب» میکردند. گفتنی ست برای ساخت دهکده المپیک هم ساکنان زاغه ویلا آتودرومو علیرغم مقاومت تحسین برانگیزشان سرانجام مجبور به تخلیه خانههای خود و مهاجرت به حاشیه غربی شهر شدند. مسوولان المپیک و رفقای سرمایهدارشان با فقرا واقعاً شبیه زباله برخورد میکنند. بی دلیل نیست که اسم این پروژه «جزیره ای پاک از ناخالصی» (Ilha Pura) است.
رودخانهها، جگوار، و دیگر قربانیان
حالا که بحث زباله و پاک کردن از ناخالصی پیش آمد بد نیست به یکی دیگر از وعده های مسوولان که پاکسازی خلیج گوانابارا بود بپردازیم. آنها قول داده بودند تا زمان آغاز بازیها بیش از هشتاد درصد خلیج را پاکسازی کنند. برای عملی شدن این طرح ایجاد سیستم فاضلاب شهری و صنعتی ضروری بود. منجلابی که در خلیج روی هم تلنبار میشود از آسمان نمی آید. هم پسماند صنعتی کارخانه ها و بیمارستان ها به رودخانه ها می ریزد و هم آشغالهای روزمره ساکنان زاغهها که نه فاضلاب دارند و نه سیستم جمعآوری زباله. این آشغالرودها به خلیج میریزند. وقتی که علیرغم ادعاهای اولیه، مسوولان امر تصمیم میگیرند که به جای ایجاد سیستم فاضلاب و یا حداقل عملی کردن طرح پمپهایی که قرار بود آب را تمیز کنند، گروهی حقوقبگیر بدبخت را وادارند تا آشغالها را از طریق قایقهایی که به این منظور تهیه شده صید کنند. طبیعی ست که به جای هشتاد درصد در نهایت تنها قسمتهایی از خلیج که در واقع محل برگزاری ورزشهای آبی المپیک امسال بودند پاکسازی شوند، آن هم به شکل موقتی. یک ماه دیگر آن قسمتها هم دوباره همان منجلابی خواهند بود که تا پیش از آغاز المپیک بودند. اغلب بحثهایی که در رسانهها در مورد آلودگی آب خلیج مطرح شد با محوریت سلامت ورزشکاران بود. ورزشکاران دو هفته در ریو هستند و بعد میروند. این ساکنان ریو هستند که باید همچنان و به شکل روزمره با آبهای آلوده و سوپرباکتریهای موجود در آن سر کنند.
مسوولان برگزاری بازیها و رفقای سرمایه دارشان در زمینه محیط زیست فقط کمکاری نکردهاند. آن ها مرتکب جنایت هم شدهاند. یکی از جنایات آنها ساخت زمین گلف در منطقه حفاظت شده ماراپندی واقع در جنوب ریو است. با این که دو زمین گلف آماده در ریو وجود داشت اما کمیته بین المللی المپیک که سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را در حوزه ورزش پیاده میکند به مسوولان ریو امر کرد که یک زمین گلف جدید بسازند. مسوولان ریو هم تصمیم گرفتند قسمتی از منطقه حفاظت شده ی ماراپِندی را که زیست بوم بسیاری از گیاهان و جانواران بومی برزیل از جمله تعدادی از گونههای در خطر انقراض است در اختیار کنسرسیوم مربوطه قرار دهند. آنها نه تنها اجازه دادند که این کنسرسیوم دور زمین گلف برج بسازد، بلکه بنا به گزارش گاردین حتی قوانین ساخت و ساز را تغییر دادند که محدودیت ارتفاع برج ها در کل پارک المپیک از دوازده طبقه به هجده طبقه برسد. جالب آن که قهرمانان جهانی گلف از ترس ویروس زیکا اصلاً به ریو نیامدند. حالا قرار است بعد از اتمام بازیها این زمین گلف برای بیست سال به روی عموم باز باشد. آیا عموم گلف بازی می کنند؟ هیپوکراسی ظاهراً نهایت ندارد.
مسوولان برگزاری بازیها و رفقای سرمایه دارشان در زمینه محیط زیست فقط کمکاری نکردهاند. آن ها مرتکب جنایت هم شدهاند. یکی از جنایات آنها ساخت زمین گلف در منطقه حفاظت شده ماراپندی واقع در جنوب ریو است. با این که دو زمین گلف آماده در ریو وجود داشت اما کمیته بین المللی المپیک که سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را در حوزه ورزش پیاده میکند به مسوولان ریو امر کرد که یک زمین گلف جدید بسازند.
یک جنایت دیگر در زمینه محیط زیست ماجرای قتل یک جگوار ماده شجاع بود. برای افتتاح مراسم حمل مشعل المپیک –پدیده ای که اختراع نازی هاست و اول بار در المپیک ۱۹۳۶ مونیخ جزئی از المپیک شد- از یک جگوار به عنوان جذابیت بصری استفاده شد. او را از زندان محل نگهداریاش، باغ وحشی متعلق به ارتش برزیل در شهر مانوس که حدود پنج هزار کیلومتر با ریو فاصله دارد، به محل اجرای نمایش آورده بودند. در طول مراسم او با زنجیر کلفتی دور گردنش و در حالی که چند سرباز مسلح مراقبش هستند با آرامشی ظاهری نمایش پوچ میمونهای راستقامت را نظاره میکند. بعد از مراسم و در جریان انتقالش به باغ وحش اما او تلاش میکند فرار کند، تلاشی برای آزادی که پاسخش گلولهای در سر است. پلیس ریو کلاً دست به اسلحهاش خوب است. بنا بر آمار عفو بین الملل، از سال ۲۰۰۹ که برزیل به عنوان میزبان المپیک ۲۰۱۶ انتخاب شد تا یک ماه مانده به شروع رقابت ها ۲۵۰۰ نفر در ریو به دست پلیس کشته شده اند، رقمی که بیش از صد درصد نسبت به سالهای پیش افزایش پیدا کرده است. سه چهارم کشته شدگان ساکنان زاغهها بودهاند.
در سخنرانی سال ۲۰۱۲ شهردار ریو در TED، او که معلوم نبود به چه اعتبار در نقش موسی علیه السلام ظاهر شده از «چهار فرمان مقدس» در حوزه شهرسازی و مدیریت شهری گفت: ۱. شهری که نگاهش به آینده است باید سازگار با محیط زیست و طبیعتدوست باشد. ۲. باید مشکل حمل و نقل را حل کند تا پویایی و تحرک داشته باشد. ۳. باید نیازهای اقشار گوناگون اجتماع را در نظر بگیرد و کلیتی یکپارچه و هارمونیک بسازد. ۴. باید از تکنولوژی روز استفاده کند.
حالا که المپیک تمام شده میتوان چهار فرمان مقدس شهردار ریو را به این شکل بازنویسی کرد ۱. شهری که نگاهش به آینده است باید به جای ساختن فاضلاب فیل هوا کند، موزه سازگار با محیط زیست بسازد و مناطق حفاظت شده را به زمین گلف تبدیل کند. مستحب است که یک یا چند حیوان به نمایندگی از طرف گونه های در حال انقراض کشته شوند ۲. باید مشکل حمل و نقل مناطق مرفهنشین را حل کند. فرودگاهها و مراکز خرید باید با خطوط مترو و اتوبوس سریعالسیر به محل زندگی ثروتمندان وصل شوند. مستحب است بزرگراهها گشادتر شوند. ۳. شهری که نگاهش به آینده است باید بین طبقات مرفه و طبقات فقیر دیوار بکشد و مایملک عمومی را به ملک شخصی تبدیل کند. مستحب است پلیس فقرا را با تیر بزند که صلحآمیز شوند. ۴. باید از تکنولوژی فوق مدرن یک شرکت جنایتکار برای محافظت از منافع طبقاتی اقشار مرفه استفاده کند. مستحب است از داربستهای بیحفاظ برای ساخت برجهای چندین متری استفاده شود که کارگران لذت بانجی جامپینگ بدون طناب را بچشند.
منابع و مآخذ
Barbassa, Juliana. Dancing with the Devil in the City of God: Rio de Janeiro on the Brink (2015), Touchstone
Boykoff, Jules. “Celebration Capitalism and the Olympic Games” (۲۰۱۴), Routledge
Boykoff, Jules. “Let the Games Begin” (۲۰۱۶), in: Jacobin Magazine (online version)
Gaffney, Christopher. “Transforming Rio – for the benefit of whom?” (۲۰۱۶), in: ICSSPE’s Bulletin no. 70.
Hatherley, Owen. In Praise of White Elephants (2015), in: Jacobin Magazine (online version)
Lerer, Rebeca. “Rio 2016: Has Brazil lost even before the Olympics have begun?”(2016), on: Amnesty International Website
Mier, Brian. “Gentrifying Rio” (2015), on: North American Congress on Latin America Website
Rio on Watch. “Rio’s BRT System: A Tool for Legacy or Fragmentation?” (۲۰۱۶), on: http://www.rioonwatch.org
Rius-Ulldemolins, Joaquim (et al.), “Urban Development and Cultural Policy “WhiteElephants”: Barcelona and Valencia” (2016), in: European Planning Studies, Vol 24, No.1
Vannuchi, Luanda and Van Criekingen, Mathieu. “Transforming Rio de Janeiro for the Olympics: another path to accumulation by dispossession?” (۲۰۱۵), in: Journal of Urban Research
Watts, Jon. “The Rio property developer hoping for a $1bn Olympic legacy of his own” on: The Guardian Website
Zirin, Dave. “Brazil’s Dance with the Devil: The World Cup, The Olympics, and the Struggle for Democracy” (۲۰۱۴), Haymarket Books