حاشیهنشینان مجازی
مقابله با سایتهای تورنت و اشتراکگذاری آزادانه اطلاعات جدیتر شده است و هر روز خبری مبنی بر پیگرد قانونی ناقضان قانون کپیرایت منتشر میشود. اما این قانون چه کسانی را محروم میکند و با وجود آن کدامین اطلاعات آزادانه جابهجا میشوند؟
«درود بر کمونیسم، مرگ بر اشتراکی!» این یکی از شعارهایی است که قزاقهای ناحیه دُن در خلال انقلاب اکتبر سر میدادند. پروسه جانفرسای استقرار حکومت انقلابی، جنگ داخلی و جنگ اول جهانی، تفرقه ایدئولوژیک قابل ملاحظهای در سطوح مختلف جامعه روسیه ایجاد کرده و سرگشتگی اقشار مختلف در بسیج اجتماعی مشهود بود. این شعار متناقض را قزاقهایی سر میدادند که از خودشان زمین داشتند و از «ارتش سفید» روسیه و متفقین به عنوان نیروهای در جنگ با بلشویکها، قطع امید کرده بودند و چاره را در آن میدیدند که از «سرخها» جانبداری کنند تا قال این جنگ نفرین شده، کنده شود. شنیده بودند حکومت تازه در پی مصادره زمینها و اصلاحات اراضی است و این یعنی سرزمین حاصلخیز دُن قرار است بین «موژیک»ها و کارگران تقسیم شود. در چنین اوضاعی طبیعیست اگر قزاقِ زمیندارِ دُن به فکر کارگر صنعتی حاشیه مسکو نباشد. شعار آنها این پیام را به بلشویکها منتقل میکرد که حاکمیت شما را میپذیریم اما حاضر به تقسیم زمینهامان نیستیم.
دفاع از حق طبیعی
«مالکیت خصوصی» به عنوان یکی از شعائر کلاسیک مرام لیبرال جزء خطوط قرمز طبقه متوسط است. لاک در کنار مفاهیمی مثل آزادی که از آن به عنوان «حق طبیعی» هر انسان یاد میکند، از حق مالکیت خصوصی سخن میگوید. دستاندازی به این اصل که برای لیبرالها، طبقه متوسطیها و ملاکان سنتی تقریبا مقدس است، میتواند نتایج خونباری داشته باشد؛ همانگونه که در جریان انقلاب در روسیه داشت. جنگ داخلی روسیه نتیجه تقابل طبقاتی در قالب «سرخ» و «سفید» بود. یکی طبقهای که از مالکیت خصوصی دفاع میکرد و دیگری طبقهای که به اشتراک در سود و زیان زندگی اجتماعی معتقد بود. یک قرن از آن زمان گذشته و با سلطه بلوک غرب و پایان جنگ سرد، به نظر میرسد کشمکش نمایانی بین مالکیت خصوصی و مرام اشتراکی وجود نداشته باشد. تنش میان غرب و شرق اگرچه مدتی است دوباره بالا گرفته اما روسیه کنونی، هم «بازار آزاد» را به رسمیت میشناسد و هم مالکیت خصوصی را. آیا هنوز هم نیرویی، مالکیت خصوصی را تهدید میکند؟ با وجود ابزارهایی مثل اینترنت که با هدف گردش آزاد اطلاعات روز به روز سایه سنگینتری بر زندگی روزمره میاندازند، آیا حریم شخصی آنقدر محفوظ است که بتوان در برابر تهدیدها از مالکیت خصوصی دفاع کرد؟
مثلی در فرهنگ عامه معاصر آمریکایی رواج دارد که میگوید «فلان چیز فقط روی کاغذ کار میکند؛ مثل کمونیسم.» نرمافزار تورنت در نقض این مثل است و از قضا در ایالات متحده کاربران فراوان دارد. مرام اشتراکی کار میکند؛ اما غیر قانونی.قانونی مثل رعایت حق مولف میتواند یکی از عوامل دفاعی باشد. در راستای اجرای این قانون، اخیرا شخصی را در لهستان دستگیر کردهاند که اتهامش وارد آوردن ضرر یک میلیارد دلاری به صنایع سرگرمیساز است. او مالک یکی از جامعترین سایتهای ارائهدهنده لینکهای تورنت بود. اگر این نام برایتان ناآشناست، میتوان این توضیح مختصر را آورد: لینکهای تورنت فایلهای رایگانی هستند که به قطعات بسیار کوچک تقسیم شدهاند و نزد کاربرهای مختلف در سراسر دنیا محفوظند. اگر کاربر یکی از نرمافزارهای تورنت باشید، از طریق این لینکها میتوانید محصولات مختلفی را از فیلم و موسیقی گرفته تا کتاب الکترونیکی، دانلود کنید. پشتیبان شما کاربرهایی هستند که قبلتر این فایلها را دانلود و ذخیره کردهاند و حالا آنها را با شما به اشتراک میگذارند. هرقدر قویتر شوید، یا درواقع هر چه درصد بیشتری از فایل را دانلود کنید، بیشتر میتوانید برای آنها که از ذخیره شما برمیدارند، سودمند باشید. مثلی در فرهنگ عامه معاصر آمریکایی رواج دارد که میگوید «فلان چیز فقط روی کاغذ کار میکند؛ مثل کمونیسم.» نرمافزار تورنت در نقض این مثل است و از قضا در ایالات متحده کاربران فراوان دارد. مرام اشتراکی کار میکند؛ اما غیر قانونی.
حقوق مولف و یک پرسش
دوران رمانتیک برای هنر، نه تنها شورشی بود علیه هنر تقلیدی و عموما مذهبی و سفارشی، بلکه آغاز دوران استقلال مالی هنرمندان هم بود. تا پیش از آن اگر هنرمندی مورد تفقد نهاد قدرت و کلیسا یا اشراف قرار میگرفت، میتوانست امرار معاش و در نتیجه کار و تولید کند. در غیر این صورت او محکوم به حذف و دورهگردی و امثالهم میشد. در دوران رمانتیک بود که اثر هنری، به قول مارکس «ارزش مبادلهای» پیدا کرد و هنرمند توانست با فروش اثرش، خودبنیان شود. قانون رعایت حق مولف میتواند این خودبنیانی را تضمین کند. اما دریچه دیگری هم برای نظر انداختن بر این چشمانداز وجود دارد.
با کالایی شدن اثر هنری، پدیده تازهای به نام «بازار هنر» پا به عرضه میگذارد. پرسش از این پدیده نو این است؛ آیا نظریههای زیباییشناسی و نقد هنر ارزش اثر را تعیین میکند یا قوانین حاکم بر بازار؟ تئودور آدورنو در مقاله «صنعت فرهنگسازی؛ روشنگری به مثابه فریب تودهای» توضیح میدهد که تولید انبوه اثر هنری که بارزترین بروز آن در سینما است، محصول را تا سطح هر محصول صنعتی دیگر تنزل میدهد. دستاندرکاران این حرفه هم، مدام تاکید دارند که سینما یک تجارت و یک صنعت است و نه عرصه زیباییشناختی. از نگاه آدورنو بازار است که ارزش اثر را معلوم میکند و از همین روی دیگر به سختی بتوان آن را اثر هنری -یعنی آنچه بیمقصود توامان قصدمند است- نامید. در این دوران اثر هنری تولید میشود که به فروش برسد پس دیگر بیمقصود نیست و هدف اقتصادی مشخصی رانه تولید آن است. این فرآورده جدید از نگاه او سراسر به حیطه «سرگرمی» تعلق دارد و محصول یک ماشین بزرگ فرهنگساز است. از این منظر اگر نگاه کنیم قانون رعایت حق مولف نه تضمینکننده خودبنیانی هنرمند که ضامن نفع اقتصادی تولید هنری است. هنرمند میتواند از سلطه ایدئولوژیک مذهب یا سلیقه کارفرمایی که اثری را سفارش میدهد در امان باشد. اما آیا میتواند به همان میزان از گزند هنجارهای حقنهشده بر تجارت و بازار که کمپانیهای بزرگ تهیه و پخش محصولات «سرگرمی» اعمال میکنند هم مصون بماند؟ آیا میتواند خارج از این چرخه به حیات مادی و هنری خود ادامه دهد؟
عرضه و مصرف این فایلها از نظر فرهنگی، در نهایت به سود سرگرمیسازان است. اما آیا هژمونی فرهنگی بر منافع اقتصادی چیره میشود؟نرمافزار تورنت مورد استفاده کسانی قرار میگیرد که نمیتوانند برای دسترسی به فیلم و موسیقی و کتاب پول پرداخت کنند. ارایه کننده این خدمات هم از آنها پولی نمیخواهد. پس عرضه و تقاضا در این شبکه، هر دو خارج از گردونه اقتصادیِ موجود است. در یک بررسی اجمالی متوجه خواهیم شد بیشتر آثاری که با کمک تورنت قابل دانلودند، به همین مجموعه سرگرمیهای صنعت سرگرمیسازی تعلق دارند. همان فیلمهای سینمایی که فروش میلیاردی دارند و همان شوهای تلویزیونی که میلیونها بیننده را در ساعت مقرر پای صفحههای گیرنده میخکوب میکنند، پرطرفدارترین فایلها هستند. پس طبیعی است که داد آنها در بیاید و حقوقشان را مطالبه کنند؛ حقوقی که بنا به اعلام مراجع قانونی بالغ بر یک میلیارد دلار تخمین زده شده است. عرضه و مصرف این فایلها از نظر فرهنگی، در نهایت به سود سرگرمیسازان است. اما آیا هژمونی فرهنگی بر منافع اقتصادی چیره میشود؟ لینکهای تورنت به دلیل رعایت نکردن حق مولف غیرقانونی معرفی میشوند اما چه کسی قانون را وضع و اجرایی میکند؟ آیا قانون میتواند جلوی استفاده از عینک گوگل را بگیرد که حریم شخصی افراد را تهدید میکند؟ آیا دست اندرکاران صنعت پورنوگرافی که آشکارا قانون را زیرپا میگذارند، این چنین مورد پیگرد قضایی قرار میگیرند؟
اشتراکگذاری، کلیدواژه دوگانه
در این ماجرا بیش از آنکه صحبت از اجرای قانون باشد، بیگانگی اقتصادی مطرح است. آدورنو در همان مقاله میگوید امروز دیگر پادشاه نمیگوید «یا مثل من بیاندیش یا به مرگ محکومی.» بلکه قدرت با بخشندگی میگوید جان و مالت از آن خودت اما اگر سر به راه ما ندادی، از امروز در میانمان بیگانهای. آنطور که دیدید، لینکهای تورنت و مصرفکنندگانش از چرخه اقتصادی بیرونند. آنان به مانند حاشیهنشینهایی که گاه به شهر میآیند و ناخنکی به زرق و برق شهر میزنند، بیگانه قلمداد میشوند. انقلابهای بورژوایی علیه انحصار اقتصادی اشراف پاگرفتند و انقلابهای کارگری، علیه انحصار بورژوازی. اما آیا در این زمانهای که دیگر سخن گفتن از انقلاب هم برچسب واپسگرایی میخورد، انحصار اقتصادی طبقهای خاص معادلات را رقم نمیزند؟
به محض اینکه به دانشی تخصصی نیاز داشته باشید، همین قانون کپیرایت سد راهتان خواهد شد. آن زمان است که میبینید صاحب اثری که به آن احتیاج دارید، یک قرن یا دو قرن پیش درگذشته اما موسسهای که آن را منتشر کرده و معلوم نیست چطور حقوق مولف را به جا میآورد، در ازای ارایه اطلاعات از شما طلب پول میکند.گردش آزاد اطلاعات در شبکه جهانی تنها یک رویاست. بلافاصله باید پرسید کدام اطلاعات؟ پاسخ روشن است؛ اطلاعاتی که ارزش مبادلهای ندارند و دانستنشان دردی از کسی دوا نمیکند؛ اطلاعات شخصی کاربران شبکههای اجتماعی و اخبار بیارزشی که توسط صدها خبرگزاری منتشر میشود و دانستنیهای دایرهالمعارفی که توسط شخصی نامعلوم نوشته شده و میتواند سراسر نادرست باشد. اینها آن اطلاعاتی هستند که اجازه گردش آزادانه یا «اشتراکگذاری» دارند. به محض اینکه به دانشی تخصصی نیاز داشته باشید، همین قانون کپیرایت سد راهتان خواهد شد. آن زمان است که میبینید صاحب اثری که به آن احتیاج دارید، یک قرن یا دو قرن پیش درگذشته اما موسسهای که آن را منتشر کرده و معلوم نیست چطور حقوق مولف را به جا میآورد، در ازای ارایه اطلاعات از شما طلب پول میکند.
باید اشاره کرد که در هر حال چنین سایتهایی غیر از سرگرمیها، آثار هنری هم ارائه میکنند. همانطور که فیلمی از اسکورسیزی و جرج لوکاس قابل دانلود است، آثار بلاتار یا فونتریه هم در دسترسند. با بسته شدن این سایت دسترسی عده بیشماری از کاربران اینترنت به محصولات هنری هم قطع میشود. به خصوص در کشورهای به قول غرب توسعهنیافته یا جهان سومی که در آنها این کالاها اساسا عرصهای برای عرضه ندارند و به هیچ طریقی جز شکل مجازی قابل تهیه نیستند. اول به این خاطر که پخشکنندهای برای عرضه آنها به شکل حقیقی وجود ندارد و دوم به این دلیل که پرداخت پول برای اثر هنری، مشخصهای است طبقه متوسطی؛ طبقهای که در نیازهای اولیه خود درنمانده باشد. از آنجا که شاخصههای توسعه عموما بر اساس ویژگیهای طبقه متوسط طرحریزی شدهاند، میتوان حدس زد که طبقه مذکور در جوامع توسعهنیافته، کوچک و غیرمتشکل است. پس در جریان بسته شدن این سایت و دستگیری گردانندهاش، ضربه کاری به آنانی وارد میآید که در این طبقه جای نمیگیرند. گویی هنر به دوران قبل از رمانتیک بازمیگردد که تنها در اختیار بورژوازی بود و در عوض از سرگرمیجات که همه رسانهها را اشغال کردهاند، هر چه بخواهید به رایگان در اختیار است. اگر نتوانید یکی از فیلمهای اسپیلبرگ را دانلود کنید، دیر یا زود از یکی از شبکههای ماهوارهای نمایش داده میشود. این حاشیهنشینان مجازیند که یک گام به عقب سوق داده شدهاند.
پینوشت:
۱. شعاری که در ابتدای نوشته آورده شده در رمان «دُن آرام» میخاییل شولوخوف آمده است.
۲. مقاله «صنعت فرهنگسازی؛ روشنگری به مثابه فریب تودهای» در کتاب «دیالکتیک روشنگری» از آدورنو و هورکهایمر چاپ شده که با استناد به مقدمه کتاب، هر دو مولف را باید به یک اندازه در قبال همه مقالات مسئول دانست. با این حال مقالات مندرج در این کتاب، هر یک به یکی از این دو منتسب است. طرح اولیه و شاکله اصلی مقاله مذکور از آدورنو است و به همین دلیل هم در خلال نوشته، این مقاله را به او نسبت دادهایم.