skip to Main Content
«مادرکشی» از چه می‌ترسد؟
زمین عمومی

«مادرکشی» از چه می‌ترسد؟

برنامه‌های توسعه در ایران از ابتدا بر سدسازی تکیه داشته‌اند. ظهور بحران‌های متعدد محیط‌ زیستی در سال‌های اخیر رویکرد توسعه محور مدرنیزاسیون در ایران را به پرسش کشیده‌اند. این یادداشت نقدی بر مستند مادرکشی است و به این بهانه به تاریخ سدسازی در ایران و ارتباط آن با سبک زندگی می‌پردازد.

اینکه در اوضاع و احوال «دورباش کورباش» فعلی، کسی هنر کند و با خرج مقادیری مجامله و مطایبه از وزیر و وکیل سابقا بر سر کار اعتراف بگیرد که «همه چیز اشتباهی بوده است،» به‌خودی خود هم نشان از شجاعت دارد و هم مایهٔ روشنگری است. از این باب مادرکشی (۱۳۹۴) شجاعت دارد و از بابی دیگر نه. هم شجاع است، هم ترسو.

چرا شجاع است؟ مادرکشی در روبرو کردن تماشاگران خود با واقعیت دژفرجام زندگی‌شان رحم و عاطفه به خرج نمی‌دهد. هرچند سعی کرده‌ است مخاطب را خیلی وحشت‌زده نکند، نفس مجموعه شدن این تصاویر نیشگون کافی از مخاطب می‌گیرد. خلاصهٔ فیلم این است که آدم‌های خاصی در ایران سد ساخته‌اند، رود و دریاچه و تالاب خشک و خاکستر شده است، قحطی به جان کشت و کشتکار افتاده است، باد که می‌وزود به جای اینکه ممدّ حیات و مفرّح ذات باشد خاک در حلق و بر سر مردم می‌کند. یعنی از دور دل آقایان را برده، از نزدیک زهرهٔ مردم بینوا را.

چرا ترسو است؟ مادرکشی حرف اصلی را، به زعم من، در گلو نگه می‌دارد. شما را از خیابان‌های اصلی و کوچه‌های فرعی عبور می‌دهد اما به پلاک خانه که می‌رسد آدرس غلط می‌دهد؛ یا اینکه، هوشمندانه و از سر احتیاط، آنجا رهایتان می‌کند و وا می‌گذارد به فهم و شعور خودتان که پرسان پرسان قفل و کلید معما را پیدا کنید.

روایت مادرکشی از آغاز سدسازی در ایران، با برنامهٔ «اصل چهار (۱)» ترومن (۲) و پیامدهای آن برای محیط زیست و اقتصاد ایران آغاز می‌شود. اشاره‌ای رقیق هم به بافتار ژئوپلیتیک سال‌های ۱۹۵۶-۱۹۵۷ دارد که ایران و آبگیر رودخانه‌هایش را به سوژه‌ای کاملا سیاسی در کشاکش جنگ سرد تبدیل کرد. اما جستجوی فیلم برای کشف اینکه چرا و چطور پای سد به ایران باز شد، در همین حد محدود می‌ماند. الباقی فیلم، همه روایت رنج‌آور پیامدهاست.

مادرکشی علت فاعلی را درست می‌شناسد و می‌شناساند، که اولش شاه و آمریکا بود و حالا مشتی بوروکرات و تکنوکرات و پیمانکار. اما به سمت علت غایی این سازه در داخل کشور چشمی نمی‌چرخاند. فیلم در دقایق اولیهٔ خود تصاویری مستند از خط تولید کالاهای مصرفی و هجوم آن به جامعهٔ ایران در دهه ۱۹۵۰ را بطور گذرا نشان می‌دهد، ولی پای افشای رابطهٔ بین یخچال فریزر و احداث سد کرج که می‌رسد، انگشت سکوت بر دهان می‌گذارد و هیس می‌گوید.

حقیقت چیست؟ مهم‌ترین انگیزه‌ای که شاه را، و پیش از او دیگر حاکمان ایران را، به سد سازی واداشت، تأمین نیازهای جامعه مصرفی و مدرن ایران و طبقهٔ متوسط تهران‌نشین بود. مادرکشی حتی یکبار هم نامی از این انگیزه نمی‌آورد، و هیچ اشاره‌ای به محرّک طبقهٔ متوسط نمی‌کند.

«سیروس شایق» (۲۰۱۲)، عضو دپارتمان خاور نزدیک در دانشگاه پرینستون، در مقالهٔ مفصلی که دربارهٔ ماجرای سد کرج نوشته است، «برآورده‌سازی نیاز گستردهٔ مصرف‌کنندگان [تهرانی] به الکتریستیه» را از «دلایل اولیه و اصلی» (p. 616) احداث این سد معرفی می‌کند. در نتیجه، اگرچه این سد را دولت امریکا ساخت و بخشی از بودجه‌اش را هم همین دولت تأمین کرد،‌ «صرفا یک پروژهٔ دولتی نبود؛ تهرانی‌ها عامل و خواستار احداث این سد بودند، و از این لحاظ، سد کرج متعلق به تهرانی‌ها هم بود» (همان، p. 617).

سدسازی در کشورهای توسعه‌جوی سابقا استعمار‌ی، نوعی حرکت به سمت استعمارزدایی و خودکفایی تلقی می‌شد، وجه ایدئولوژیک و پیوند اقتصادی-مهندسی آن با ایالات متحده نوعی استعمار جدید به بار آورد: استعمار مصرفی.

آن توسعه‌ای که مادرکشی هزار داد و فغان از نکبتش سر می‌دهد، به روایت سیروس شایق، همگی از صدقه سر «چشم‌داشتهای مصرف‌گرایانهٔ… طبقات متوسط شهرنشین» (همان، p. 618) بود که خاک و آب ایران را به هم زد و گل کرد. رخدادی دیگر هم در میان بود؛ سد و سدسازی علاوه بر آنکه نشان‌گر «شوق به مدرنیته» و نماد توسعه و مدرن‌سازی بود، و برای شاه پهلوی هم مشروعیت می‌آورد، محملی برای تکنوکرات‌های ایران فراهم می‌ساخت که «به طبقهٔ حاکمهٔ تکنوکرات در سطح جهانی… متصل شوند و حتی بپیوندند» (همان، p. 638).

سازهٔ بتنی سد و زیرساخت‌های آبی مرتبط با آن، که با افتتاح سد «هوور (۳)» در سال ۱۹۳۶ در مرز بین دو ایالت نوادا (۴) و اریزونا (۵) در امریکا محقق شد، اصولا اختراعی امریکایی است. اما این سوغات غول‌پیکر یک ایدئولوژی مدیریتی را هم یدک می‌کشد که «توسعهٔ آبگیر رودخانه (۶)» براساس تجارب تکنوکراتیک امریکا در دوران «رکود بزرگ (۷)»، جهت تسهیل صنعتی‌سازی/شهری‌سازی است. لب‌اللباب این ایدئولوژیِ «ذاتا امریکایی… ایمان به قدرت تکنولوژی برای ارتقای بهزیستی انسان» است (Sneddon, 2015, p. 32). این پدیده، به طرز شگفت‌انگیزی به حلقهٔ وصل آرزوهای توسعه‌‌خواهانه و ملی‌گرایانهٔ دولت‌های پسا-استعماری و نیاز امریکا به گسترش هژمونی خود در دوران جنگ سرد تبدیل شد (همان). به تعبیری، سدسازی معادل ملت‌سازی شد (Roy, 1999).

هژمونی‌ای که ایالات متحده پی‌اش می‌گشت،‌ وابسته به ویژگی «مرزگستری (۸)» اقتصاد امریکا و ناچار مستلزم گسترش بازارهای امریکایی در ملت‌ها و جوامع «نوپدید» بود، و تبلور فرهنگی‌اش هم، رواج «خلق و خوی مصرف‌کننده-شهروند» در کشورهای مقصد بود (Sneddon, 2015, p. 32). از این لحاظ، اگرچه سدسازی در کشورهای توسعه‌جوی سابقا استعماری، نوعی حرکت به سمت استعمارزدایی و خودکفایی تلقی می‌شد، وجه ایدئولوژیک و پیوند اقتصادی-مهندسی آن با ایالات متحده نوعی استعمار جدید به بار آورد: استعمار مصرفی.

مادرکشی دقایق آخر خود را هم به واگویه‌ای نوستالژیک می‌گذراند که روزهای افتخارآمیز و طبیعت‌نوردی بی‌پروای عشایر در روزگاران دور را با خفت و زمین‌گیری امروز آن‌ها به مقایسه می‌گذارد. این بار هم، ناله‌ و استغاثهٔ پیرمرد روستانشین از سر کم‌آبی، حلقهٔ واسطه را توی مشت نگه می‌دارد.

سدسازی، غلبهٔ ایدئولوژی مصرفی شهر بر فرهنگ خودبسندگی روستا است؛ دستکاری و دخالت در طبیعت برای ارضای میل شهرنشینان در ازای زیان روستاییان. آوارگی روستاییان و ریشه‌کن شدن روستانشینی، چنانچه در مادرکشی می‌بینیم، نه صرفا بخاطر کمبود آب، که بخاطر غلبهٔ ایدئولوژی بورژوایی/شهرنشینی است. سدهای بزرگ، به قول «ارونداتی روی» (۱۹۹۹):

یکی از حربه‌های دولت برای انباشت اقتدار است (که تعیین می‌کند چقدر آب گیر چه کسی می‌آید و چه کسی حق دارد کجا چه چیزی بکارد). راهی تضمین‌شده برای سلب درایت و تجربهٔ کشاورز است. وسیله‌ای گستاخانه برای دزدیدن حق آب، زمین،‌ و پاریاب از فقرا و اهدای آن به ثروتمندان است.

…صنعت سدسازی در جهان اول به مشکل برخورده است و وضعش کساد است. به همین دلیل آن را به نام کمک هزینهٔ توسعه به جهان سوم صادر می‌کنند… دولت هند، از یک سو… ریاکارانه بر ضد جهان اول موضع می‌گیرد، و از سوی دیگر، علنا پول خرج می‌کند تا آشغال‌های کادوپیچ جهان اولی‌ها را بدست آورد.

بنای سد، بیرقی است که استقرار شیوهٔ تولید سرمایه‌داری و «پیروزی کله‌گنده‌ها و ثروتمندان بر کشاورزان» (Webber, 2012, p. 100) را نوید می‌دهد. تخم ابنای «دنگ ژیائوپینگ (۹)» بی سد به بار نمی‌آید. نتیجهٔ توسعهٔ سدمحورانه، کشوری است که مردمش غذای فراوان تولید می‌کنند اما پول کافی ندارند که همان غذا را بخرند (Roy, 1999).

مادرکشی روایتش را منحصر به سد کرج نمی‌کند و میراث فاجعه‌آمیز دیگر سدهای ایران را هم از نظر می‌گذراند. اما باز قدم سست می‌کند و آینه را از اصفهان و اهواز و ارومیه به سمت تهران کج نمی‌کند: کیست که نداند، هرجای ایران که پایی به گلوی طبیعت فشرده‌اند، دستی در کار تکثیر تهران بوده است. هر جای این خشک‌آباد که سدی زده‌اند، سری سودای تهران داشته است. وضع دژآشوبی که مادرکشی اجمالا به تصویر می‌کشد، تراژدی جغرافیایی است که اقالیمش برای تهران شدن، هول‌زده و مذبوحانه، مشغول ستیز و سبقت شدند، و برخی در میانهٔ راه و برخی در همان آغاز، به روغن‌سوزی افتادند؛ مرغ نیم بسمل شدند.

خلاصه بعد از نزدیک به چهل و اندی سال گدایی، خیلی زور است که آدم شب جمعه را گم کند. مشکل اگر فراوانی سدهای بی‌ آب و مادرکش است، راه حلش آنقدر هم دوررس و دیررس نیست. سدسازی را که از امریکایی‌ها یاد گرفتید، بیفتید دنبالشان و سدسوزی و سدشکنی را هم از همان‌ها یاد بگیرید: برادران یانکی از حدود ۵۰ سال پیش آستین‌ها را بالا زده‌اند و سالی ۱۰-۲۰ الی ۵۰-۶۰ تا سد را می‌فرستند روی هوا و مسیر آب را بر می‌گردانند به وضع سابق خود. یعنی از اواسط قرن ۲۰ تا الان نزدیک به ۱۰۰۰ سد را منهدم کرده‌اند و هر سال هم تعداد بیشتری را خلاص می‌کنند (O’Connor, Duda, & Grant, 2015). (نقشهٔ سدهای تخریب‌شده در امریکا را از اینجا ببینید.)

اینجا اما انگار «صاحب مال» ول کن ماجرا نیست: با وجود به فس فس افتادن سدهای داخلی، مهندسان وطن به ۲۳ کشور دیگر دنیا اعزام شده‌اند و مشغول سدسازی هستند. (ظاهرا آش آنقدر شور شده است که حتی صحبت از «دیپلماسی سدی ایران» در میان است).

سد بی‌چاره نیست. آنچه چاره‌ناپذیر است، و هر چاره‌ای برایش هزار چاه جدید می‌آفریند، انگیزه‌ای است که پشت این بساز و بندازهای مدرن جا خوش کرده است. مدرنیزاسیون، نمی‌تواند با هدفی جز تحقق رؤیاشهر مصرفی پیش برود، و به همین خاطر، نمی‌توان به خوب و بد تقسیمش کرد. افسوس‌هایی از این دست که اگر اصغر آقا آن میخ را قدری آن طرف‌تر کوبیده بود حال و روزمان بهتر بود، یا اگر اکبر آقا آن پیچ را قدری شل‌تر باز می‌کرد مملکت گل و بلبل می‌شد، مهمل است. راه مدرنیتهٔ‌ استعماری-امپریالیستی، راه دو سر پاره شدن است، تویش با پا راه بروی کفش پاره می‌شود، با سر کلاه. فیلم مادرکشی، مردمان مدرن را رسوا می‌کند که پستان مادر طبیعت را مکیدند و بریدند، اما از سیه‌پستانی و فرزندکشی نامادری مدرنیته چیزی بر ملا نمی‌کند.

حالا سالهاست که دیگر کسی شک و تردید به خود راه نمی‌دهد: باید مصرف کرد. هوا هر روز گرم‌تر می‌شود و خلایق هم از گرما می‌نالند، بنابراین هر روز کولرهای گازی خانه‌هایشان را یک درجه سردتر می‌کنند تا با تمرکز بیشتر پای تلویزیون بنشینند و تبلیغات بازرگانی تماشا کنند و بعد در پناه کولرهای گازی خودروهایشان به مارکت‌ها و مال‌ها بروند و با دست پر به خانه برگردند و اجازه ندهند علم مصرف یک لحظه روی زمین بماند. هوا هی گرم‌تر می‌شود؟ عیبی ندارد؛ کولر را یک درجه خنک‌تر می‌کنند.

با این اوصاف، با این شور و تعصبی که رشک بزرگترین ادیان و ایدئولوژی‌های تاریخ را درآورده است، تعجبی هم ندارد که مادرکشی بترسد. به گاو مقدس «کالا» و کیش جزمی «مصرف»‌اش اگر سیخی فرو کنید، تهران‌تان را کشمیر می‌کند.

 

همچنین بخوانید:  حذف بازرسی از ساختار سازمان محیط زیست

پانویس‌ها

  1. Point Four Program
  2. Harry S. Truman
  3. Hoover dam
  4. Nevada
  5. Arizona
  6. river basin development
  7. The Great Depression
  8. frontier
  9. Deng Xiaoping

منابع

O’Connor, J. E., Duda, J. J., & Grant, G. E. (2015). 1000 dams down and counting. Science, 348(۶۲۳۴), ۴۹۶-۴۹۷.

Roy, A. (1999). The cost of living. New York: Modern Library.

Schayegh, C. (2012). Iran’s Karaj Dam Affair: Emerging Mass Consumerism, the Politics of Promise, and the Cold War in the Third World. Comparative Studies in Society and History, 54(۳), ۶۱۲–۶۴۳.

Sneddon, C. (2015). Concrete revolution: Large dams, Cold War geopolitics, and the US Bureau of Reclamation. Chicago: The University of Chicago Press.

Webber, M. J. (2012). Making capitalism in rural China. Cheltenham: Edward Elgar.

2 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗