فضاهای عمومی شهرها قربانی خصوصیسازی میشوند
بسیاری از پارکها، میادین، و حتی پیادهروهای شهرهای مختلف جهان خصوصیشدهاند یا در حال خصوصیشدنند. با خصوصیشدن این فضاهای سابقا عمومی قوانین ناگفتهای به ما تحمیل میشود؛ ساعت استفاده مشخص، ممنوعیت برگزاری تجمع، ممنوعیت خواب و ... .
چندی پیش یک ویدئو با عنوان «ما هم» از یوتیوب برای من ارسال شد که در آن یک نفر، پنهانی وارد یک آسمانخراش در حال ساخت در لندن شده و در بالاترین طبقه آن چادر زده است.
این فرد صبح خود را با چشماندازی مهیج و زیبا آغاز میکند که سرمایهگذاران بینالمللی آن را با قیمتی بالا خواهند فروخت و در آینده تنها ساکنان ثروتمند این آسمانخراش و پنتهاوسهای مجللش میتوانند از آن لذت ببرند. این فرد با ویدئوی خود با عنوان «ما هم در پنتهاوس میخوابیم» راهی تازه برای به چالش کشیدن یکی از مهمترین و نگرانکنندهترین پرسشهای شهروندان در شهرهای نئولیبرال پیدا کرده است: اینکه این شهر از آنِ چه کسی است؟
دیوید هاروی، از اساتید جغرافیا و انسانشناسی در دانشگاه شهریِ نیویورک مینویسد آزادی ساخت و بازسازی شهرهایمان و خودمان یکی از ارزشمندترین و فراموششدهترین اصول حقوق بشر است. نسلهای متمادی از نظریهپردازان حوزه شهری، از لوئیز مامفورد تا جین جیکوبز تا دورین ماسی بر این باور بودهاند که مکانهایی که در آنها شهرها «بازسازی» میشوند، مکانهای عمومی و نه خصوصی هستند.
بر این مبنا، یکی از مشکلات ناشی از آن دسته از فضاهای عمومی که به مالکیت خصوصی درآمدهاند («پاپها [۱]»)، یعنی پارکها، باغها، فضاهای سبز و میادین رو باز که به نظر مکان عمومی هستند اما خصوصی شدهاند، این است که حقوق شهروندانی که از آنها استفاده میکنند، به شدت مورد تعرض قرار میگیرد. گرچه این موضوع ممکن است آکادمیک به نظر برسد اما عواقب افزایش تعداد و گستره پاپها همه چیزمان از وضعیت روانی فردی گرفته تا توانایی اعتراض جمعیمان را تحت تأثیر قرار میدهد.
برای این پاپها نمونههای بسیاری را میتوان از شهرهای مختلف مثال زد. لس آنجلس یک شهر بدنام از لحاظ حذف بیقاعده و ضربتیِ فضاهای عمومی و حمل و نقل عمومی است. چندی پیش مطلبی در لس آنجلس تایمز منتشر شده بود که خبر از فروش گوشههای باریک پیادهروهای شهر در بازار خصوصیِ کارآفرینان جویای مکان تبلیغاتی میداد.
در مقابل این پاپها، الگوی دیگری برای مکانهای عمومی وجود دارد. در پنومپن، پایتخت کشور کامبوج، استادیوم ملی که در سال ۱۹۶۳ و بازیهای آسیای جنویشرقی ساخته شده بود، امروز به روی عموم مردم باز است. وقتی من به آنجا رسیدم این مکان پر از صدها نفر از شهروندانی بود که هر کس مشغول یک کار بود. در این مکان در کنار هرج و مرج و بهمریختگی، انرژی زایدالوصفی وجود داشت و این احساس که در آنجا هر کاری ممکن است.
حال آنکه در الگوی پاپها، چنین انرژی وجود ندارد، هر فرد و هر حرکت جمعیای به شدت تحت نظارت و کنترل است. بدبختانه لندن و شهرهای بسیاری روز به روز به سمتی پیش میروند که از انرژی و تنوع مشارکتهای مردمی در مکانهای عمومی تهی میشوند.
در سال ۲۰۱۲ گاردین گزارشی از گسترش بیسابقه پاپها در بریتانیا از دهه ۱۹۸۰ تا دهه ۲۰۰۰ منتشر کرد. براساس گزارش مذکور یکی از این مکانهای عمومی خصوصیشده، More London در زمینی به مساحت ۱۳ هکتار در اطراف ساحل رودخانه Thames است که در سال ۲۰۰۳ ساخت آن تکمیل شد و در سال ۲۰۱۳ به قیمت ۱.۷ میلیارد پوند به طور کامل به یک شرکت کویتی واگذار شد. این بزرگترین معامله تجاری ملک در تاریخ بریتانیاست.
طی فرایند خصوصیسازی مکانهای عمومی، تغییر فرم محوطه بیرونی City Hall به یک پاپ به این معنی است که در اطراف این محوطه دیگر نه میتوان عکسبرداری کرد و نه میتوان تظاهراتی برگزار نمود.
به رغم اعتراضات و انتقادات فراوان نسبت به چنین اقداماتی، ساخت پاپها و خصوصیسازی مکانهای عمومی در لندن همچنان به لحاظ تعداد و گستره در حال افزایش است. حال آنکه گفته میشود گسترش فضاهای عمومی شهری که حقیقتاً در مالکیت همگانی مردم باشد، از اهداف مقامات و مسئولان شهری است.
ما از مکانها و فضاهای عمومی چه انتظاری داریم؟
در سال ۲۰۰۸ اش امین، یکی دیگر از اساتید جغرافیا نوشت: شاخصه فضاهای عمومی، گردش آزاد بدنها (مردم) است که روابط بسیاری را ممکن میسازد. من چنین شاخصهای را در استادیوم ملی پنومپن تجربه کردم اما وقتی یک مکان تحت کنترل است و به ویژه وقتی عموم مردم دقیقاً ندانند که حد و مرز قانونی یا پذیرفتنی حرکات و فعالیتهایشان چیست، ما یعنی مردم، خودمان پلیس خود میشویم، رفتارمان را تحت نظارت و کنترل قرار میدهیم و تعاملاتمان را محدود میکنیم و اینها همه تبعات روانی و اجتماعی بسیاری در پی خواهد داشت. این موضوع وقتی شدت مییابد که از سوی نیروهای حراستی و امنیتی مکان به ظاهر عمومیمان مورد اعتراض و برخورد قرار میگیریم.
وقتی یک مکان تحت کنترل است و به ویژه وقتی عموم مردم دقیقاً ندانند که حد و مرز قانونی یا پذیرفتنی حرکات و فعالیتهایشان چیست، ما یعنی مردم، خودمان پلیس خود میشویم، رفتارمان را تحت نظارت و کنترل قرار میدهیمحال پرسش این است که چه اتفاقی میافتد وقتی جزایر کوچک آزادیمان از بقیه شهر غیرقابل تشخیص میشوند؟ ریچارد سنتِ جامعهشناس معتقد است فضاهای عمومی خصوصیشده «فضاهای عمومی مرده» هستند چراکه آنها از ذات دور هم بودن، خودانگیختگی، تعامل و رویارویی مردم و نیز فراغت آنها از نظم انقیادآور در فضاهای عمومی واقعی تهی هستند. این فضاها به این دلیل مرده نیستند که حضور در آنها لذتبخش نیست، بلکه به این دلیل مردهاند که محدوده و مرز مشارکت فضایی در آنها برای مردم به یک فنجان قهوه خلاصه میشود.
به گفته دن میشل «با عمومی خواندن یک فضا، با خلق فضاهای عمومی، گروههای اجتماعی خود به خود عمومی میشوند. تنها در فضاهای عمومی است که برای نمونه بیخانمانها میتوانند خودشان را به عنوان بخشی مشروع از «عموم» و «مردم» بنمایانند و بیان کنند». این جمله را مقایسه کنید با رفتاری که در پاپها یا فضاهای عمومی خصوصیشده با افراد بیخانمان میشود!
در واقع نهادها و شرکتهایی که فضاهای عمومی را خریداری یا اجاره میکنند، قدرت خود را نهتنها در منع برخی فعالیتهای عمومی از جمله عکسبرداری، برگزاری تجمعهای اعتراضی و حتی برپایی چادر و دیگر تجهیزات برای استقرار و خواب در فضای عمومی، بلکه همچنین در ممانعت از ورود و دسترسی بخشی از مردم به آن فضاهای به اصطلاح «عمومی»شان به رخ میکشند.
اخیراً در همایشی در دانشگاه ساوثهمتون در مورد حوزه عمومی در لندن من هشدار دادم که ما به زودی با لحظهای مواجه خواهیم شد که زمان اقدام مستقیم ما در برابر حذف و فقدان حوزه عمومی است. نخستین مانع در مورد فضاهای عمومی لندن این است که نقشه مشخص و دقیقی در مورد این فضاها و وضعیت عمومی و خصوصی بودنشان وجود ندارد. ما باید بفهمیم چه چیزی از ما گرفته شده است و باید بر این موضوع تمرکز کنیم که چه کار میتوانیم بکنیم تا جلوی پیشروی خصوصیسازی فضاهای عمومی را بگیریم و حوزه عمومی را به مردم بازگردانیم.
* استاد جغرافیای فرهنگی و اجتماعی دانشگاه ساوثهمتون