زیست اجتماعی ناشنوایان
زبان اشاره یکی از اصلیترین اجزاء زیستی و هویتی ناشنوایان را تشکیل میدهد. سارا سیاوشی در این یادداشت برخی جنبههای زیست اجتماعی ناشنوایان در ایران را بررسی میکند.
آنچه در ادامه میآید، گزیدهای از مشاهدات، یافتهها و مطالعات من در مدت ده سال کار با ناشنوایان و مطالعۀ زبان و فرهنگ آنان است.
هرجا که گروهی ناشنوا با یکدیگر برخورد داشته باشند، یک نظام ابتدایی اشاره بین آنان شکل میگیرد و با ادامۀ مراودات اجتماعی به مرور تکامل مییابد. حدود ۹۰ درصد ناشنوایان در خانوادههایی شنوا به دنیا آمده و بزرگ میشوند. بعد از متولد شدن کودک ناشنوا از پدر و مادری شنوا، اگر کودک بختیار باشد که با کودکان ناشنوای دیگر ارتباط اجتماعی پیدا کند (مثلاٌ در مهدکودک، مدرسه یا کانون ناشنوایان) به همان سرعتی که کودکان دیگر زبان محیط پیرامون خود را میآموزند، زبان اشارۀ محیط را به خوبی فرامیگیرد و عضوی از جامعه ناشنوا میشود. اما اغلب اینطور نیست و کودک ناشنوا دورافتاده از زبان طبیعی خود میماند. در این صورت معمولاً یک زبان اشارۀ خانگی میان او و اعضای خانوادهاش شکل میگیرد، و البته در بسیاری موارد هم، خانوادهها از برقراری ارتباطی موثر با عضو ناشنوای خود ناتوان میمانند. علت بسیاری از بحرانهای ارتباطی، هیجانی و مشکلات یادگیری در میان ناشنوایان به این موضوع بر میگردد. چرا که سنین ۰ تا ۳ سالگی که سن بحرانی زبانآموزی کودک است، برای بعضی از کودکان ناشنوا دور از زبان اشاره و در «بیزبانی» طی میشود.
بسیاری از ناشنوایان در سنین بالاتر (مثلاً هفت تا دوازده سالگی) این بخت را پیدا می کنند که با ناشنوایان دیگر، یا با کسی که زبان اشاره بداند، آشنا شوند. حتی در این صورت هم، یعنی در صورت تشکیل اجتماعی از کودکانی که هرکدام اشارۀ خانگی خود را دارند، باز هم زبانی مشترک به سرعت میان این اجتماع شکل گرفته و کامل میشود که عناصر آن آمیختهای از اشارات هرکدام از افراد تشکیلدهندۀ آن اجتماع است. اغلب زبانهای اشارۀ دنیا به این ترتیب ابداع شدهاند. سنین ۰ تا ۳ سالگی که سن بحرانی زبانآموزی کودک است، برای بعضی از کودکان ناشنوا دور از زبان اشاره و در «بیزبانی» طی میشود.
تا پیش از تکنولوژیهای ارتباطی پیشرفتۀ امروز، ناشنوایان هیچ ابزاری برای برقراری ارتباط از راه دور با یکدیگر نداشتند. تنها روش، دیدار رودررو بود. بدینترتیب، ناشنوایان در هر شهری محل و زمان ثابتی را برای گردهماییهای هفتگی خود اختصاص میدادند. مثلاً در تهران این محل، پارک شفق واقع در خیابان یوسفآباد بود که ناشنواهای تهران پنجشنبههای خود را آنجا در کنار یکدیگر میگذراندند. این رویداد هفتگی، با پیشینۀ طولانی خود تأثیر زیادی در شکلگیری و رشد فرهنگی-زبانی در میان اجتماع ناشنوایان داشته است. در آنجا ناشنوایانی از سنین مختلف با یکدیگر دیدار کرده و از اخبار روز و از مشکلات یکدیگر باخبر میشدند. همچنین جوانان باهم آشنا شده و مقدمات ازدواج فراهم میشد.
اهمیت دیدار رودرو از آنجا بیشتر مشخص میشود که بدانیم نسل اولیۀ تلفنها برای ناشنواها بیفایده بودند. همچنین تلویزیون و سینما عملاً برای ناشنوایان کارایی ندارد. به علاوه، به دلیل بحرانهای آموزش، بسیاری از ناشنوایان با روزنامه، مواد چاپی و متن اخبار و گزارش هم غریبهاند. اخبار ناشنوایان – که بیشتر مورد علاقۀ افراد شنوای ایران بود – عملا کمک چندانی به اطلاعرسانی به ناشنوایان نمیکرد. زیرا نظام جملات در این برنامه طبق دستور زبان فارسی بود. به این ترتیب که گوینده، جملات فارسی را با معادلهایی در زبان اشاره جایگزین میکرد. این شیوه یک شیوۀ مصنوعی است و با زبان اشارۀ طبیعی ناشنوایان همخوانی ندارد. مانند این که یک متن انگلیسی را بدون توجه به گرامر زبان با کلمات فارسی جایگزین کرده و بخوانیم.
اخبار ناشنوایان – که بیشتر مورد علاقۀ افراد شنوای ایران بود – عملا کمک چندانی به اطلاعرسانی به ناشنوایان نمیکرد. زیرا نظام جملات در این برنامه طبق دستور زبان فارسی بود.در کشورهایی که زبان اشاره نهادینه شده است، خانوادۀ کودک ناشنوا را از همان بدو تولد کودک به سمت اجتماع ناشنوایان هدایت میکنند و پدر و مادر هم زبان اشاره اجتماع را یاد میگیرند تا از انزوای زبانی-ارتباطی کودک جلوگیری شود. در ایران هم، اغلب در شهرهای بزرگ، کانون ناشنوایان فعال وجود دارد. اما از آنجایی که دیدگاه رایج به زبان اشاره ایرانی در میان خانوادههای شنوا دیدگاه مثبتی نیست، بعضی از والدین تمایل چندانی به فرستادن کودک ناشنوای خود به اجتماعات ناشنوایان ندارند و حتی در صورت اشتیاق کودک یا نوجوان، صرفاً فرزندشان را به این اجتماعات میفرستند و خودشان به ندرت سعی در یادگیری زبان اشاره میکنند. این امر سبب میشود که رابطۀ میان فرزند ناشنوا با اعضای خانوادهاش رابطهای محدود بماند. بسیاری از کودکان و نوجوانان ناشنوا که تنها عضو ناشنوای خانواده خود هستند بحرانهای عاطفی و ارتباطی حادی را با خانوادۀ خود از سرمیگذرانند. جالب اینجاست که بسیاری از ناشنوایان، بیش از آنکه به خانوادۀ خود و گردهماییهایی خانوادگی تمایل داشته باشند، به اجتماع ناشنوایان تمایل و وابستگی دارند و ترجیح میدهند بیشتر وقت خود را با ناشنوایان دیگر بگذرانند.
ده درصد ناشنوایان که از پدر و مادر ناشنوا به دنیا میآیند یا خواهر و برادری ناشنوا دارند، اغلب کنجکاوتر، شادتر و اجتماعیتر هستند، بحرانهای عاطفی کمتری دارند و همراه خانوادۀ خود به طور مرتب در اجتماع ناشنوایان حضور دارند.
تا پیش از روش آموزش سوادآموزی که جبار باغچهبان، در دهۀ ۳۰ شمسی ابداع کرد، ناشنوایان افرادی غیرآموزشپذیر و ناشنوایی در ردیف اختلال ذهنی دانسته میشد. شیوۀ باغچهبان باعث شد که ناشنوایان سواد خواندن و نوشتن کسب کنند و قدم در مسیر تحصیلات و مشاغل رسمی بگذارند. باغچهبان، خود طرفدار استفاده از زبان اشاره نبود و معتقد بود ناشنواها میتوانند با لبخوانی و تقلید آوا (گفتاردرمانی) به جمع افراد شنوا بپیوندند. بنابراین باغچهبان به طور مستقیم برای پیشرفت و گسترش زبان اشاره اقدامی نکرد، اما تلاش او در تأسیس مدارس ناشنوایان باعث تسهیل ارتباط میان ناشنوایان و رشد و پیشرفت زبان اشاره در میان آنان شد. همچنین از میان فارغ التحصیلان ناشنوای مدارس ناشنوایان، عدۀ زیادی ناشنوا بعدها معلم کودکان شدند.
ناشنوایانی که از پدر و مادر ناشنوا به دنیا میآیند یا خواهر و برادری ناشنوا دارند، اغلب کنجکاوتر، شادتر و اجتماعیتر هستند، بحرانهای عاطفی کمتری دارند و همراه خانوادۀ خود به طور مرتب در اجتماع ناشنوایان حضور دارند.دیدگاه زبانشناختی رایج در دنیای امروز این است که از آنجایی که زبان اشارۀ طبیعی در دسترسترین ابزار ارتباطی ناشنوایان است و ارزش اجتماعیارتباطی آن برابر سایر زبانهاست، بهترین ابزار برای آموزش و برقراری ارتباط با افراد ناشنواست. زبانشناسان معتقدند بهترین رویکرد به موضوع ناشنوایی آن است که ناشنوایان را افرادی دوفرهنگه و دوزبانه قلمداد کنیم که در عین حال که به رشد در فرهنگ پیرامون خود و یادگیری گونۀ نوشتاری زبان کشور محل زندگی خود، نیازمندند، به همان اندازه نیاز دارند که فرهنگ ناشنوایی و زبان اشاره آنان نیز به رسمیت شناخته شده و برای رشد زبان و فرهنگ خود در جامعه امکانات لازم در اختیارشان گذاشته شود. تا پیش از آن که زبانشناسان با مطالعۀ زبانهای اشاره آنها را به عنوان زبانهایی کامل و کارآمد به دنیا معرفی کنند، در بیشتر نقاط دنیا نظامهای آموزشی مخالف زبان اشاره بود. اما حدود چهل سال است که با استناد به یافتههای زبانشناسی، مبارزه برای به رسمیت شناختن زبانهای اشاره در دنیا آغاز شده و ادامه دارد. این مبارزه در بسیاری از کشورها به موفقیت رسیده، و تحصیل به زبان اشاره جزء حقوق شهروندی ناشنوایان شده است. در بسیاری از کشورها هم اقدامات اولیه در دست انجام است.
در ایران نیز اخیراً گروهی از جوانان ناشنوا تلاش برای آگاهیبخشی در این زمینه را آغاز کردهاند. آنها معتقدند که اینترنت و برنامههای ضبط و پخش آسان فیلم، تحول بزرگ و مثبتی برای زبان اشارۀ ایرانی و هویتشناسی ناشنوایان ایران بوده است و ناشنوایانی که به دلیل دور بودن از یکدیگر امکان مکالمه و ارتباط نداشتهاند، اکنون میتوانند از گوشه و کنار با هم از مشکلات خود سخن بگویند و همین به همبستگی بیشتر آنها و پیشرفت زبانی آنها کمک میکند. مشکل مهم پیش رو در حال حاضر، متقاعد کردن وزارتخانهها و سازمانهای مربوط به ناشنوایان است که زبان اشاره را به رسمیت بشناسند و آموزش به زبان اشاره را، که سهلترین شیوۀ درک و ارتباط برای ناشنوایان است، در برنامه کاری خود قرار دهند.
با سلام و احترام، بنده فارغ التحصیل دکتری رشته زبان شناسی هستم که در رساله ام روی موضوع ناشنوایان تحقیق کرده ام و شاهد وجود همین مشکلات برای ناشنوایان در شهرم هستم. در صورتی که بخواهم به سایر مقالات سرکار خانم سیاوشی دسترسی داشته باشم، از چه طریق میتوانم با ایشان ارتباط داشته باشم؟