پاریس شهر عشق و ترور
چند ماه پیش پاریس را وحشت فرا گرفت. علاوه بر خود فاجعه، آنچه ترس را چند برابر میکرد، حمله داعش از داخل فرانسه بود، نه آنسوی مرزها، در سرزمینی کماهمیت؛ این بار داعش در چند قدمی بود. اکنون فرانسه رویکرد هر چه بیشتر امنیتی شدن را پی گرفته است. حتی زمزمههای وجود دارد مبنی بر اینکه وضعیت اضطراری استثنایی و موقت، وضعیتی دائمی شود. همه اینها یعنی فشار بیشتر به کسانی که میتوانند دشمن محسوب شوند؛ مسلمانان فرانسوی و عربتباران فرانسوی. اما زندگی برای یک فرانسوی عربتبار در شهر پاریس چگونه است؟ چه مناسبات سیاسی و اقتصادی بر او حاکم است؟ و چه رابطهای میان این مناسبات و اقبال داعش در فرانسه را میشود ترسیم کرد؟ به منظور درک بهتر بستر وقایع پاریس و موقعیت و تجربه فرانسویان عربتبار مصاحبهای با سارا معزوز ترتیب دادیم. سارا معزوز به مدت سه سال در مرکز کاریابی نوجوانان و جوانان پاریس مطالعه میدانی انجام داده و به درگیریها و مسائل اخلاقی و عاطفی موجود در رابطه بین جوانان، اکثرا از طبقه مهاجر و کارگر، و مشاورانشان پرداخته است. او اکنون در آلمان دوره فوق دکتری خود را میگذراند و مشغول تحقیق در مورد شهروندان دو تابعیتی است.
پاریس را به عنوان شهر عشق، رومنس، فرهنگ، و غذا میشناسیم، این شهر چه سویهی دیگری دارد؟
پاریس همچنین شهری است که در آن همه چیز روز به روز گرانتر میشود و به همین دلیل به سختی میتوان در آن امرار معاش کرد. این فرایند موجب گرانی و سپس تغییر بافت جمعیتی[۱] محلههایی شده که سابق بر این طبقه کارگر و مهاجران در آنها سکونت داشتند. با این حال، در مورد حملات پاریس باید این نکته را در نظر گرفت که هدف حملهکنندگان محلات پولدارنشین پاریس نبودند. این حملات در محلههایی انجام شدند که گرچه از دهه نود در فرایند گران شدن، و سپس تغییر بافت تحمیلی جمعیت بودهاند، اما همچنان مکانهایی همگانی بوده و ترکیب جمعیتی متنوعی دارند. برای مثال، بار «کریون» (یکی از جاهایی که در ۳۱ نوامبر به آن حمله شد) متعلق به یک خانواده الجزایری است. مشتریان این بار، مانند بسیاری از بارهای محلات پرجمعیت پاریس، هم کارگران آفریقای شمالی ساکن آن حوالی بودند و هم افراد طبقه متوسط رو به بالا، که در میان اینها نیز کسانی از پیشینه آفریقای شمالی وجود دارد که وضعیت کاریشان بهتر از نسل والدینشان است. احتمالاً داعش هم میخواسته چنین مکانهای متنوع و همگانی را نابود کند.
اینکه در پاریس یک مهاجر مسلمان باشی چه معنایی دارد؟ زندگی روزانه در حومههای پاریس چطور است؟
پیش از هرچیز باید بگویم که دستهبندی «مسلمان» دستهبندی نسبتاً جدیدی است و لزوماً با شیوه ساماندهی زندگی در پاریس یا حومهها مطابقت ندارد. البته بخش زیادی از مهاجران، خصوصاً آنهایی که از کشورهای تحت استعمار سابق فرانسه میآیند، مسلمانند یا پیشینهی اسلامی دارند و در مناطق سکونت آنها مسجد، کتابفروشیهای اسلامی، یا قصابیهایی که گوشت حلال میدهند وجود دارد. اما محلهها اغلب به عنوان محله مهاجران، یا مثلا محله آفریقاییها، چینیها، یا تونسیها دستهبندی میشوند تا محله مسلمانها. دستهبندی محله «مسلمانها» یا محلات «اسلامیشده» نخستین بار از سوی جمهوریخواهان محافظهکار و طیف بسیار راست به کار برده شد تا از این محلات تابو بسازند و از ترس از اسلامگرایی استفاده کنند. البته تقریبا در همان دوران (میشود گفت از اواخر دهه نود) گروههای اسلامگرا نیز در این مناطق پدیدار شدند و از بهانه کمبود مساجد برای اشغال فضاهای عمومی استفاده کردند و خواستار اسلامیشدن این فضاها و محلهها شدند.
سپس، در سالهای آغازین ۲۰۰۰، و خصوصاً حول مسئله حجاب و قانون سال ۲۰۰۴ (علیه استفاده از نمادهای دینی در مدارس و خدمات عمومی)، دستهبندی «مسلمان» به طور فزایندهای جایگزین دیگر دستهها شد. به کارگیری این عنوان، شیوه جدیدی بود برای گروهبندی نژادی[۲] کسانی که تا پیش از آن تحت عنوان «عرب» یا «مغربی» دستهبندی میشدند. اینگونه این دستهبندی وارد زندگی روزمرهی کسانی شد که تا آن روز حتی خود را مسلمان قلمداد نمیکردند، و در همانحال کسانی که خود را مسلمان میدانستند و ایمانشان را ابراز میکردند آشکارا به خاطر حجاب یا ریش مورد تبعیض قرار گرفتند.
برای مثال، وقتی در یک مرکز کاریابی جوانان حومه پاریس مشغول به کار میدانی بودم، مشاوران به روشنی میگفتند یک زن محجبه میتواند در مرکز تلفنی کار پیدا کند چون کسی او را نمیبیند. اما همان زن محجبه هرگز نمیتواند به عنوان یک فروشنده استخدام شود، چراکه فروشنده در ارتباط مستقیم با مشتری است و مدیران تصور میکردند که مشتریان نمیخواهند یک زن محجبه به آنها خدمات دهد. این وضع برای مردانی که ریش آنها «ریش مسلمانی» تلقی میشود نیز دقیقاً به همین منوال است.
بنابراین، در فرانسه نسبت به کسانی که اعتقاد خود را نشان میدهند تبعیض میشود. مشکل اینجاست که به تبعیضآمیز بودن این برخوردهای نابرابر اذعان نمیشود، زیرا بعد از ماجرای حجاب، نشانههایی که به اعتقاد به اسلام دلالت میکنند، خطری برای اصول و ارزشهای جمهوری و شیوه زندگی جمعی آن در نظر گرفته میشوند.
در چنین بستری، رسانههای اصلی و سیاستمداران با ارجاع به قانون لائیسیته سال ۱۹۰۵ و با بازنمایی غلط این قانون سعی در توجیه محرومیت و تبعیض مسلمانان دارند. اگرچه قانون ۱۹۰۵ با طلب بیطرفی دولت در رابطه با مسائل و نهادهای مذهبی شیوهی خوبی برای ایجاد رواداری بود، اما امروز در استفاده از این قانون بر بیطرفی افراد، و در حقیقیت فقط مسلمانها، تاکید میشود. بدینترتیب، این اصل آن باور قدیمی استعماری را، که فرد مسلمان تنها در صورتی با جمهوری همسو خواهد شد که مسلمان نباشد، احیا و تقویت میکند. این وضعیت یک جور ظن عمومی ایجاد میکند که میتواند اشخاص سکولار یا خداناباوری که پیشینهی اسلامی دارند را نیز تحت تاثیر قرار دهد.
تجربه یک فرانسوی طبقه فرودست اروپاییتبار چه تفاوتی با تجربه یک فرانسوی طبقه فرودست از تبار مستعمرههای سابق فرانسه دارد؟
یک فرانسوی مستعمرهتبار در فرایند پیدا کردن کار و خانه احتمالاً با تبعیض نژادی دست و پنجه نرم میکند. او اگر مرد و دارای ویژگیهای ظاهریای باشد که مغربی فرض میشوند، ممکن است روزانه مورد کنترل نژادمحور پلیس نیز قرار بگیرد. فرانسویهای مستعمرهتبار ممکن است موقع انجام کارهای اداری احساس کنند که از حقوق برابر با دیگران برخوردار نیستند. آنها شاید در مورد فرانسوی بودن خود نیز دچار تردید شوند.
با توجه به روایت مسلط از هویت «واقعی» فرانسوی، مهاجران نسل دوم مسلمان چه مکانیزمهایی برای ادغام در هویت فرانسوی دارند؟
ما دیگر با نسل دوم مهاجران طرف نیستیم! بسیاری از این افراد تا سه نسل فرانسوی هستند و مدتهاست که در فرانسه ادغام شدهاند، حتی در به چالش کشیدن شکل مسلط و انحصاری «فرانسوی بودن»، به شیوهای فرانسوی عمل میکنند.. منظور این است که آنها با به کارگیری از مجموعهای از کردارها و استدلالهای متعلق به جوانان بزرگشده در فرانسه، تبعیض و تابوسازیهای هرروزه را نقد میکنند. به عبارت دیگر، آنها عمیقاً محصول جامعه فرانسهاند. بنابراین بیمعناست که به این موقعیت از منظر ادغام نگاه کنیم.
مسئله اصلا ادغام نیست. در واقع مطرح کردن موضوع ادغام صرفاً باعث میشود تشخیص ندهیم دولت فرانسه و بسیاری از سیاستمداران فرانسوی باید اعمال خود را به پرسش بکشند. برای اغلب سیاستمداران فرانسوی، تمرکز بر به اصلاح «عدم ادغام» این گروهها راهیست برای نپرداختن به مسئله تبعیض و تابوسازی از عربها و سیاهها. راهی برای اینکه این گروهها بار چیزی را به دوش بکشد که در اصل نتیجه شکست الگوی جمهوری است.
آیا میتوان اقدامات داعش در پاریس را با نگاه به شورشهای چند سال پیش پاریس بررسی کرد؟
این کار کمی سخت است چون عاملان رابطهای میان این دو واقعه برقرار نکردهاند. با اینهمه، دو نکته جالب توجه وجود دارد. اول اینکه شرکتکنندگان در حملات پاریس حدوداً ۵ سال از کسانی که در شورش سال ۲۰۰۵ شرکت کردند جوانترند. دوم، پس از وقایع سال ۲۰۰۵، وقتی کار میدانی خود را با شورشکنندگان انجام میدادم متوجه شدم که مطالبات سیاسی آنها خیلی کلاسیک است. تاکیدشان بر تبعیض نژادی بود که روزانه با آن طرف بودند، آنها خواستار عدالت، امکانات بیشتر در محلههای کارگری، و احترام بودند. اعتراض آنها نه به نفس حضور پلیس، بلکه به شیوهای بود که پلیس از حقوق خود تعدی میکرد تا به خشونتش مشروعیت دهد. اما این مطالبات شنیده نشدند. سیاستمداران (تقریبا همه آنها، از راست تا چپ، دستکم چپ در حزب سوسیالیست) و رسانههای اصلی با این جنبش برخوردی تحقیرآمیز کردند و آن را مادون سیاست برشمردند. آیا اکنون میتوان تصور کرد که برادران جوانتر این شورشیان تصمیم گرفتهاند راهحلهای سیاسی و جهان مادی را به مقصد ابدیت و آنچه حکمالله مینامند ترک کنند؟ شاید، اما این ایده باید دقیقتر بررسی شود.
[۱] gentrification
[۲] Racialization