اروپای فراموشکاری که به پای لَنگ، لگد میزند
نویسنده در این یادداشت ایده غالب در کشورهای اروپای شرقی درباره پناهجویان را به چالش میکشد و آنچه که در زیر و روی سنگفرشهای زیبای این کشورها جریان دارد، به شکلی دیگرگونه بازگو میکند. در همین راستا به فراموشی اروپاییان اشاره میکند و اینکه چگونه در زمان جنگهای جهانی بیشترین مهاجر را به کشورهای دیگر فرستادند و حالا نژادپرستی در اروپای امروز به شکلهای تازهتری خود را نمایان میکند. اروپایی که ادعای اتحادیه دارد ولی در اینگونه لحظات از قضا مرزها را پررنگتر از پیش میکشد.
چه ناامیدکننده است که دوستان روزنامهنگار ما وقت ندارند از زشتیهای اروپا هم برایمان بنویسند یا دربارهاش برنامه بسازند. نکند آنها هم «توریستنگار» شدهاند؟ توریستنگارها گروهی از «دیررسیدگان و هرگزنرسیدگان»* هستند که مدام سفرهای بیپایان ماهعسلیشان را «مستندنگاری» میکنند، توریستهایی هستند که «بوداپست زیبا، پراگ رویایی و کراکوف بهمان و کییف فلان» را نه از نگاه نکتهبین و انتقادی یک روزنامهنگار که از نگاه تازهتوریستهای هیجانزده دوربین بهگردن و اغلب برای فخرفروشی و پُرکردن یک پست دیگر اینستاگرامی یا یک نوشته «مثل همیشه عالی»خور ِ فیسبوکی، میبینند. ما که به کافهها و سنگفرشهایی که توریستنگاران، روزانه از اروپای «زیبا و رویایی» پُست میکنند، دسترسی نداریم، پس خودمان دست به کار شویم و حالا که چشمهای بینا و دماسنجهای اجتماع، سرگرم خاله/عموبازی و تکثیر مال و خانواده هستند، ببینیم زیروروی این سنگفرشهای زیبا چی جریان دارد.
اروپای فراموشکار
اروپای شرقی فراموش کرده به خصوص در سالهای سیاه جنگهای جهانی اول و دوم، چه مهاجران پُرشماری را به جهان صادر کرده. از جمله، گویا بعضی مجارها، چکها و لهستانیها فراموش کردند که چطور زیر نظر بریتانیاییها، کشتی کشتی به فلسطین رفتند و بعضی شان خانههای زیبای فلسطینیها را صاحب شدند و هرگز هم به روی خودشان نیاوردند که صاحب این خانه کیست؟ چرا وسایلش را نبُرده؟ من به چه حساب و کتابی صاحب این خانه شدم؟ بیشتر بخوانید در این باره و اینجا ببینید هر کشور چه تعداد مهاجر یا پناهنده به فلسطین فرستاد.
اروپای شرقی فراموش کرده به خصوص در سالهای سیاه جنگهای جهانی اول و دوم، چه مهاجران پُرشماری را به جهان صادر کرده. از جمله، گویا بعضی مجارها، چکها و لهستانیها فراموش کردند که چطور زیر نظر بریتانیاییها، کشتی کشتی به فلسطین رفتند و بعضی شان خانههای زیبای فلسطینیها را صاحب شدند و هرگز هم به روی خودشان نیاوردند که صاحب این خانه کیست؟ چرا وسایلش را نبُرده؟ من به چه حساب و کتابی صاحب این خانه شدم؟حالا همین ملتهای فراموشکار، هر که را که نامی عربی یا پوستی تیره یا حجابی بر سر دارد، بیفرهنگ و مهاجم به ارزشهای مسیحی و اروپایی میدانند؛ درست شبیه دیدگاه غالب در این کشورها به کولیها، که پیشتر به بهانه موسیقی غنی کولیها چیزی دربارهاش نوشته بودیم. اما خود این کشورها که کموبیش ۲۵ سال است که پردههای آهنین را کنار زدهاند و کمتر از آن، وارد اتحادیه اروپای ظاهرا بیمرز شدهاند، کجای ارزشهای به قول خودشان «اروپایی و مسیحی» هستند که قرار است آدمهایی مثل من با نام عربی و پوست و موی تیره، آن را به توبره بکشند؟
حقوحقوق و وضعیت زنان چکی و مجار کجا همپای زنان هلندی و اسکاندیناوی است؟ مهدکودکهای شما چقدر فاصله دارد با مهدکودکهای بیدیوار و حصار هلندی؟ حق و حقوق مشتری در سرزمینهای شما چه شباهتی با سوئد دارد؟
جادهها و وضع رانندگی و آمار تصادف شما چیست و وضعیتتان در مقایسه با همسایههای ثروتمند و خوشحالترتان مثل آلمان و اتریش چگونه است؟ به زبانهایی مینازید که گاه کمتر از ده میلیون به آن سخن میگویند و داد خودتان هم از پیچیدگی بیهوده قواعدش بلند است. مثل ما به گذشته و زیباییهایی مینازید که هیچ ربطی به معماری عبوس و زشت معاصرتان ندارد؛ اگر همچنان زیر حکومت کمونیستها بودید، شاید بعید بود که جز ساختمانهای بتونی زشت و کثیف تیره، نوع دیگری از رنگ و معماری را بشناسید.
یکی از بهترین معمارهایتان را به انگلیس فراری دادید و وقتی بعد از سالها میخواست به آرزوی دیرینهاش – طراحی و ساخت بنایی در پراگ – برسد آنقدر مسخرهاش کردید که دق کرد و مُرد. (واقعا مُرد، بیشتر بخوانید درباره یان کاپلیتسکی معمار بزرگ چکی که طرح آیندهنگرانهای برای کتابخانه عمومی پراگ داشت که شهردار پراگ با پوشیدن کلاه مسخرهای او و طرحاش را مسخره کرد و با لودگی جلوی ساختش را گرفت).
جام ملتهای اروپا در سال ۲۰۱۲ را یادتان است که در لهستان و اوکراین برگزار شد؟ یادتان هست اوباش نژادپرست لهستانی و اوکراینی با تماشاگران غیرسفیدپوست مثل هندیها چه کردند؟ ظاهرا اولین بارشان بود که غیرسفیدپوستها را در میان تماشاچیان فوتبال دیده بودند و درکش برایشان سخت بود.
همانطور که بیشتر مجارها و چکیها هم نمیتوانند تناقض بزرگشان را در برخورد با خارجیها حل کنند؛ از یک طرف میدانند که به لطف همین آلمان«بد» و ایده اروپای بدون مرز است که خیابانهای بوداپست و پراگ و کراکوف دارد از توریست میترکد، و از طرف دیگر از اینکه تعداد زیادی آدم با رنگ و پوست و زبانی ناآشنا برای آنها، در کشورشان بمانند و زندگی کنند یا حتی بخواهند از این کشورهای نه چندان مهاجردوست رد شوند و به آلمان و اتریش بروند، وحشت میکنند.
مطمئن نیستم، دولت و پلیس مجارستان، نماینده خوبی برای همه مردم اروپای شرقی باشد؛ مردمی با آن پیشینه غنی از فن و هنر و فرهنگ و ادبیات که ممکن است درآمد چندانی نداشته باشند اما هنر را قدر میدانند و گرانترین بلیتها هم در این سرزمینها خیلی زود فروش میرود. در همین چند سالی که دولت دست راستی مجارستان بر سر کار آمده، مردم مجارستان بارها در اعتراض به این دولت و سیاستهایش به خیابان آمدند؛ اما مگر این دولت از دل آرای همین مردم بیرون نیامده؟ اروپا را چه شده؟ مردم، دولتهای دست راستی را با شعارهایی که ضد مهاجران میدهند، بر سر کار میآورند و بعد از مدتی میبینند، واقعا مشکل اصلی، مهاجران نیستند و مشکل، فساد و ناکارآمدی این دولتهاست که خودشان را از جمله پشت شعارهای ضدمهاجرتی پنهان کردهاند.
مردم، دولتهای دست راستی را با شعارهایی که ضد مهاجران میدهند، بر سر کار میآورند و بعد از مدتی میبینند، واقعا مشکل اصلی، مهاجران نیستند و مشکل، فساد و ناکارآمدی این دولتهاست که خودشان را از جمله پشت شعارهای ضدمهاجرتی پنهان کردهاند.دهها پناهنده در کامیونی که اتفاقا قاچاقچیان اهل مجارستان و ترکیه چرخَش را میچرخانند، خفه میشوند، زن مجاری که فیلمبردار است و ظاهرا باید در نهایت بیطرفی چشم بینای ما «بینندگان عزیز» باشد، آنها را «تکل» میکند، مجارها برای پناهندههای توی قفسها غذا پرت میکنند و آلان کُردی انگار که از دربوداغانی اوضاع جهان سوم و دوم و اول، به ستوه آمده، برای همیشه در ساحل خوابیده است. احمد محمد که پدرش راه دشوار مهاجرت به ایالات متحده را رفته و ظاهرا برخلاف آلان کردی، به ساحل سلامت رسیده، پیراهن ناسا بر تن، با ساعت سادهای که ساخته، در دفتر مدرسه دستنبد میخورد و سوری، افغان، عراقی و ایرانی که تا همین سه چهار دهه پیش اوضاع و احوال به نسبت بهتری از مردم خیلی از کشورهای بلوک شرق داشت، امروز برای ورود به «بهشت اروپای غربی» باید از دروازه کشورهایی بگذرد که آلان را تهدیدی برای «ارزش های مسیحی و اروپایی» میدانند، کشورهایی که در واقع از بیدینترینهای قاره اروپا هستند و دورترینها از آنچه که «ارزش های اروپایی» مینامند.
در سوئد و آلمان که به هرحال از بهترین نمایندههای «ارزشهای اروپایی» هستند به طور کلی، آنقدر که کشورهای اروپای شرقی سر و صدا و وامصیبتا راه انداختهاند، داد و فریاد نمیکنند و همانطور که وزیر اقتصاد آلمان گفت، از حالا به فکر این هستند که چطور با استفاده از این نیروی کار و سرمایه آماده، برای رفع نیازشان به نیروی کار ماهر، بهره ببرند. در سوئد و آلمان که به هرحال از بهترین نمایندههای «ارزشهای اروپایی» هستند به طور کلی، آنقدر که کشورهای اروپای شرقی سر و صدا و وامصیبتا راه انداختهاند، داد و فریاد نمیکنند و همانطور که وزیر اقتصاد آلمان گفت، از حالا به فکر این هستند که چطور با استفاده از این نیروی کار و سرمایه آماده، برای رفع نیازشان به نیروی کار ماهر، بهره ببرند.گویا اینجا هم اوضاع شبیه دنیای بلوری توریستنگارها و تریبون بهدستهاست که مدام در کار نقد این و آن و «کارشناسی» جهان و اوضاعش هستند و با فونت «شاه رفت» بر سر دروازه دنیای مجازیشان از نامها و عنوانهای خودستایانه استفاده میکنند اما در واقع، دورترینهایند از این عنوانها و ارزشها.
*اصطلاحی از تئودور آدورنو