ما مشتری نیستیم؛ کالاییم
توانا بود هر که دانا بود. این جمله شاید بهترین بیان وضعیت امروز ما در ارتباط با غولهای اینترنتیای همانند گوگل، فیسبوک و صنعت دادههای بزرگ باشد. هر که در مورد ما بیشتر میداند، تسلط بیشتری بر ما دارد. رابطهای که ما به عنوان کاربر با شرکتهایی همانند گوگل و فیسبوک برقرار کردهایم به معاملهای فاوستی میماند. معاملهای که ما در آن خصوصیترین اطلاعات خود را در برابر تعدادی سرویس رایگان اینترنتی در اختیار این شرکتها قرار دادهایم. اطلاعات خصوصیای که اکثریتمان هیچ ایدهای نداریم که چه استفادهای از آنها میشود و در اختیار چه کسانی قرار میگیرند. آیا چنین معاملهای عادلانه است؟ آیا کابران از ابعاد دادههایی که جمعآوری و پردازش میشوند باخبرند؟ آیا این تهدیدی برای دولتهاست یا فرصتی برای حکمرانی همهجانبه؟ از طرفی دیگر اگر دادههای بزرگ و سرویسهای اینترنتی مرتبط با آن لازم و به درد بخورند آیا آلترناتیوی جز آنچه غولهای اینترنتی در برابرمان قرار میدهند قابل تصور نیست؟ به دنبال پاسخی برای این سوالها با جادی، فعال و نویسنده در حوزه تکنولوژی و اینترنت گفتگو کردیم.
منظور از دادههای بزرگ چیست و آیا این یک پدیده تازه است؟
جادی: دادهها همیشه در زندگی بشر وجود داشتند و تولید میشدند. اتفاقی که افتاده است یک رشد انفجاری در میزان تولید و توان ذخیرهسازی این دادههاست. ما امروز از کارتهای اعتباری استفاده میکنیم؛ در خیابانی که راه میرویم زیر نگاه دوربینیم؛ روی صفحات وب کلیک میکنیم و… هر کاری که میکنیم در حال تولید دادهایم. شرکتهایی هم که قبلا این دادهها را دور میریختند حالا به ارزش تجاری آنها پی بردهاند و امکان ذخیرهسازی آنها را هم دارند و کلماتی مثل دادههای بزرگ (Big Data)، داده کاوی، یادگیری ماشینی، پیشبینی ماشینی، خوشه بندی و .. را به پر مصرفترین کلمات روز تبدیل کردهاند. کار روی چیزی بسیار بزرگ و سنگین و سخت برای مطالعه اما حالا در دسترس. تفاوتی که با قبل ایجاد شده در حجم، تنوع و سرعت تولید دادهها و توانایی ما برای ذخیرهی آنهاست.
تفاوت با وضعیت پیشین به توانایی ما برای پردازش این دادهها ربط ندارد؟
پردازش مهم است اما فاکتور اصلی نیست. ما اکنون دادههایی که نمیتوانیم پردازش کنیم را هم ذخیره میکنیم به امید روزی که این توانایی را داشته باشیم. مثلا شبکه تور که مخفی است را اکنون نمیتوانند باز کنند اما تمام دادههایش را ذخیره میکنند برای فردایی که میتوانند بازش کنند.
وقتی از دادههای بزرگ حرف میزنیم به طور مشخص از چه شرکتهایی صحبت میکنیم؟
سردمدار خبائث که گوگل است با عجیبترین دادهی جهان. اما شرکتهای بسیار دیگری هم وجود دارند از شرکتهای پر اسم و رسم مانند فیسبوک و تا حدی مایکروسافت گرفته تا شرکتهایی یک پله پایینتر مانند لینکدین. لینکدین دیتای تمام آدمهایی که در شرکتها مشغول کارند و علاقهمندی حرفهای و تخصصهایشان را دارد. در واقع میتواند آینده تجاری شرکتها و یا وضعیت سهام آنها را پیشبینی کند. لینکدین میداند که آینده تجاری هر شرکت چیست. فیسبوک میداند که کی با کی میخواهد ازدواج کند؛ یا حتی تیک میزند. چیزهای خیلی عجیبی را میدانند.
اما نه فقط شرکتهای معروف، شرکتهایی وجود دارند که ما هیچ وقت اسمشان را نمیشنویم و تخصصشان زیر نظر گرفتن آدمها و تحلیل دادههایی است که جمعآوری میکنند. مشهورترینشان شرکتهاییاند که تبلیغات میفروشند. کوکیهایی دارند که تکتک سایتهایی که میروید یا ویدیوهایی که میبینید را ذخیره میکنند و به موقع آن را میفروشند. رفتار کاربران در اینترنت رو زیر نظر میگیرند. اخیرا شرکت ریدیو شک اعلام ورشکستی کرد و یکی از چیزهایی که برای فروش گذاشته بود دادههای کل مشتریانش بود. از آن طرف آمازون را ببینید که لیست تمام خریدها را دارد. معروف است که «آمازون بهتر از شما سلایق شما را میداند». تحقیقات نشان میدهد که سوپرمارکتهای بزرگ به راحتی میتوانند از روی خریدهای شما و مثلا توجه به میزان خرید تامپون در مقابل ویتامینها، زمان بارداری و بچهدار شدن شما را تشخیص بدهند و این دادهها را به دیگرانی که به دنبال آگهی نشان دادن به شمایند بفروشند.
در واقع تمام شرکتهایی که اسمشان را تا به حال شنیدهایم با هم مسابقهی دادههای بزرگ گذاشتهاند. نه فقط شرکتها بلکه دولتها هم با هم درگیر این مسابقهاند. کاخ سفید اکنون (chief data scientist) معرفی میکند. یعنی یک نفر به طور مستقیم مسئول نگهداری و سیاستگذاری دادهها شده است. سازمانهای امنیتی هم این پست را دارند. وزارت دفاع آمریکا هم همینطور. شغل این آدمها جمعآوری، منظم کردم و در دسترس قرار دادن دادهها برای سازمانشان است. در واقع ما هر اسمی تاکنون شنیدیم علاقهمند است که یک شرکت دادههای بزرگ شود.
با توجه به توان مالی بازیگران اصلی دادههای بزرگ (بعضی از آنها عملا بزرگترین شرکتهای جهانند) و طرحهایی که برای گسترش دارند (مثل سنسورهای خانگی)، موافقی که گویی ما با یک انحصار در این زمینه مواجهیم و بعید است شرکت تازهای بتواند با آنها وارد رقابت شود؟
من خیلی موافق نیستم که با انحصار طرفیم. هر کسی میتواند داده جمع کند. اما این درست است که این شرکتها بازار بزرگی در اختیار دارند و رقابت با آنها دشوار است. مساله مشابه وضعیت فرآیندی مشهور به رستوران چینی در علم کامپیوتر است. آنهایی که پولدارند پولدارتر میشوند. به این معنی این حرف درست است. من اگر بخواهم دادههای روابط خصوصی روابط مردم را کشف کنم کار بسیار سختی در رقابت با فیسبوک دارم. تنها این نیست که این شرکتها توان مالی بالایی دارند بلکه تمام تکنولوژی توسعه مرتبط با دادههای بزرگ هم در اختیار این شرکتهاست. پس اگر در مورد انحصار صحبت میکنیم باید به انحصار تکنولوژیک هم توجه کنیم.
بین این شرکتها خوب و بد وجود دارد؟ گوگل همیشه میگوید که «آدم بده» نیست و میخواهد اطلاعات جهان را سازماندهی کند.
ممکن است کاری با ایدهی خوبی شروع شود و یا در زمان آغاز کار به آن فکر کنند و یا بر اساس آن تبلیغ کنند. یادم میآید در نوکیای ایران جلسهای با حضور همه اعضا بود و میپرسیدند که هدف شرکت چیست؟ هر کس چیزی میگفت و من میگفتم هدف کسب سود است. شرکت درست شده تا سود کند. تعارف که با هم نداریم و دور هم جمع نشدهایم که هنرنمایی کنیم. در نهایت همهی این شرکتها تشکیل شدهاند که سود کنند. حداقل در این مرحله که اینطورند. ممکن است زمانی که گوگل پروژه دو دانشجو بود که در دانشگاه کامیوترشان به هم متصل کرده بودند تا گوگل را راه بیاندازند ایدهشان این بود که میخواهم اطلاعات جهان را به جهان بدهم تا ببینم علم پیش میرود. ولی الان در یک رقابت عجیبی باید پول بیشتری دربیاورند.
داستان خوبی هست به اسم گوگل گای که در مورد روزی است که گوگل بد میشود و تمام شعارهای «خوب باشیم» را کنار میگذارد. در ظاهر البته خیلی خوب است هیچ چیز مخفی شما را آشکار نمیکند تنها تبلیغاتی که به شما نشان میدهد را در اختیار سازمانهای امنیتی هم میگذارد و در نتیجه آنها میتوانند بفهمند که از دید گوگل شما به چه چیزهایی علاقه نشان دادهاید. در نهایت فکر میکنم که همهی شرکتها به دنبال سودند به هر شیوهای که بشود. تا جایی سعی میکنند که اصولشان را رعایت کنند. اما اگر لازم شود به سرعت بر سر اصول هم حاضر به مصالحهاند. من وقتی قرار است پول دربیارم کار شوخی ندارد. نمیتوانم خیلی تمییز پول دربیارم. ممکن یک شرکت از دیگری بدتر یا کمی بهتر باشد. اما در نهایت از جایی که ما ایستادهایم همه مثل همدیگرند در این مورد.
یک دلیل محبوبیت شرکتهای بزرگی مانند گوگل سرویسهای رایگانی است که در اختیار کاربران میگذارند. با توجه به چیزهایی که در مورد اهمیت این دادهها گفتی آیا این سرویسها واقعا رایگانند و باید از آنها استفاده کرد؟
حیات شرکتها وابسته به این است که کالایی را به کسی بفروشند. اگر من از محصول شرکتی استفاده میکنم ولی پولی نمیدهم، منطقا «مشتری» آن شرکت نیستم بلکه «محصول» آن شرکت هستم. مثلا گوگل من را به شرکتهای تبلیغاتی میفروشد. این مسأله خیلی جدی است و نمیتوان به آسانی موضع گرفت که باید استفاده کرد یا نه. اما حداقل باید بدانم که این اتفاق در جریان است و حوزه خصوصی من تا کجا زیر سوال میرود.
اجازه بدهید برای فهم رابطهی ما با گوگل مثالی بزنم. آن زمان که کیش تازه رونق گرفته بود چیزی داشتیم به اسم چترباز. چتربازها با شرکتی قرار میبستند، رایگان به کیش میرفتند و دو سه روزی میماندند و در برگشت باید کلی لباس به تن میکردند و دو چمدان بزرگ را به عنوان چمدان خصوصی از گمرک رد میکردند و تحویل شرکت میدادند. رابطهی من با گوگل هم به همین صورت است. من از سرویسهای رایگانش استفاده میکنم به شرطی که اون من را مثلا به این و آن اجاره دهد. این موضوع مهمی است و باید به آن آگاه باشیم.
از طرف دیگر باید توجه کنیم که استفادهای که از این دادهها میشود محدود نیست. دادههای شخصی ما که تماما ذخیره میشوند ممکن است در این مرحله برای این استفاده شوند که مثلا تبلیغ فلان فروشگاه را به ما نشان دهند چون از کنارش رد شدهایم اما بعدتر میتوانند به شرکت دیگر به عنوان یک دموگرافی از کسانی با این علایق که در این مسیر راه میروند فروخته شود. حتی بعدتر دولت میتواند مثلا در تلاش برای سرکوب فلان گروه، از این دادهها استفاده کند و از این شرکت بخواهد که دادههای مرتبط با هر کسی که فلان رفتارها را نشان داده را برای کمک به امنیت ملی یا مبارزه با تروریسم یا جنگ با کمونیسم یا هر چیزی که آن روزها مد روز باشد، در اختیارش بگذارند. یعنی بدیش این است که به هیچ جا ختم نمیشود.
کنترل این دادههای بزرگ دست شرکتهاست یا دولتها؟ اصلا چنین تفاوتی واقعیست؟ پیشنهاداتی مانند این که میگویند دیتاسنترها را ببریم در کشتی روی آبهای بینالمللی تا از حوزه قضایی دولتها بیرون باشد معنیدار است؟
این که ببریم سوار کشتی یا سفینه کنیم و یا اصلا یک کشور درست کنیم که بهشت دادهها باشد خیلی فانتزی به نظر میرسد. بودنشان قشنگ است چون به ما یادآوری میکند چیزهایی را اما معادلات جهان را تغییر نمیدهد.
خصوصی و عمومی عملا تفاوتی ندارد. این گونه نیست که بگوییم دادههای در اختیار یک شرکت خصوصی است و امن است. گوگل خیلی در این مورد مقاومت کرده و سعی دارد که از دادن دادهها به دولت آمریکا جلوگیری کند که البته در نهایت سود این کار را هم میبرد. یعنی سود بیشتری برای گوگل دارد اگر چنین تصویری از خود ارائه دهد. اما در نهایت این دادهها در اختیار تمام صاحبان قدرت است. نمیتوانند مقاومت جدی کنند. اگر بکنند تعطیل میشوند. نمونههای مشهورش مگا و کیم دات کام بودند.
در نهایت این که دادهها در دست یک شرکت خصوصی باشد یا دولت فرق عجیبی ندارد چون در هر دو حالت دست یک غولی در بیرون من است که من کنترل چندانی رویش ندارم. شاید حتی در یک سیستم فرضی دموکراتیک بشود بخشهای از دولت را موظف به پاسخگویی کنم اما این کاری است که در مورد یک شرکت خصوصی نمیتوانم انجام دهم. دادههای من در اختیار هر کدام باشد در اختیار آن یکی هم خواهد بود. اصولا هم در جهان آینده دولتها در حال کمرنگتر شدن هستند و شرکتهای بزرگ بیشتر و بیشتر به کنترل دنیا خواهند پرداخت.
پس دلیل این اصرار بر نشان دادن فاصله از دولت چیست؟
به این دلیل که مثلا وقتی که به من میگویی گوگل بگویم همان شرکتی که ۵۰۰ مورد درخواست ارایه اطلاعات به دولت را رد کرده بود و نمیگویم که مثلا ۲۰۰۰ مورد دیگر را قبول کرده بود. این وجهه را دوست دارند حفظ کنند. شرکتهای مدرن میگویند ما حقوق بشر را رعایت میکنیم. چون به این صورت میتوانند پروژههای بهتری بگیرند. کما این که اگر گوگل در چین بود شاید ما رویش ایمیل باز نمیکردیم چون میدانستیم که خیلی به دولت نزدیک است.
ممکن است کسی بگوید که بدون سود چه دلیلی دارد که این سرویسهای رایگان داده شود. مثلا الان گوگل و فیسبوک به دنبال اینترنت رایگان برای همه مردماند. گربه که برای رضای خدا موش نمیگیرد. در این مورد چه فکر میکنی؟
دسترسی رایگان به اینترنت که خیلی خوب است. من معتقدم اینترنت باید رایگان باشد و در اختیار همه، مانند آب و هوا. بماند که بعضی از اینها هم خودشان رایگان و در دسترس همه نیستند. این اتفاقا وظیفه دولت یا هر سازمانی است که مسوول خیر جمعی است. نباید شرکتهای خصوصی دولتها و وظایفشان را دور زده و این طریق درآمد کسب کنند.
در وضعیت فعلی میتوان گفت که اگر کاربر آگاهانه اطلاعاتش را در اختیار شرکتی بگذارد و در مقابلش سرویسی بگیرد میتواند پذیرفتنی باشد. مشکل اینجاست که در اغلب موارد ما نمیدانیم چه اتفاقی دارد میافتد. الان مساله شبیه به این است که دولت خودش را از ارائه خدمات درمانی رایگان به همه مردم کنار بکشد و بعد بگوید بیمارستانهایی هستند که به رایگان شما را درمان میکنند- البته به شرطی که اجازه بدهید حین درمان روی بدن شما آزمایش پزشکی هم انجام دهند.
در نهایت نمیشود گفت که این شرکتها کار خوب یا بدی میکنند وقتی سرویس رایگان میدهند. مسأله اینجاست که نباید وظیفه دولتها در تامین حداقل نیازهای انسانها فراموش شود. مثلا چون یک انجیاو غذا توزیع میکند نباید دولت بگوید که دیگر اگر کسی از گرسنگی مرد به من ربطی ندارد و میخواست برود بیگاری کند و یا از فلان جا غذا بگیرد. اینترت رایگان را با یک مالیات بسیار سبک میتوان تامین مالی کرد. من نباید محکوم به این باشم که برای سرویسهای اولیه، تمام اطلاعات زندگی خودم را در اختیار شرکتی قرار بدهم.
خیلی عالی و کامل بود.
جادی عزیز منتظر پادکست کاملتر این عنوان هستم.
کور شدم
ای کاش پادکستش می کردید
موافقم!
کاش پادکستش میکردید :)