انگیزهی نوشتن این یادداشت از آنجا شکل گرفت که دو هفتهی نخست تیرماه امسال را بهعنوان همراه دائمی بیماری با محدودیت حرکتی شدید، در بخش نورولوژی یکی از بیمارستانهای دولتی غرب تهران سپری کردم. مواجههی بیواسطه با مناسبات بخش درمان در یک مکان دولتی، تجربهای فراتر از خواندن گزارشها و شنیدن تجربیات مشابه به نظر میآمد. از این رو، بر آن شدم تا با پرداختن به برخی از مهمترین جنبههای این تجربهی عینی، عمق بحرانی را که نظام درمانی کشور با آن دست به گریبان است، روایت کنم.