برای سيروان، بستن آدم روی كول، با بستن يک بار پلاستيک پيچ ۷۰ كيلویی روی كول، فرق زيادی ندارد... كار، وقتی سخت میشود كه كولبر، از كوه پرت شده، تير مرزبانی، به سر و شكمش خورده و مغز و رودههايش بيرون ريخته، دست و پا و كمرش شكسته .... وقتي با بیسيم خبر دادند كه حسام از كوه پرت شده، سيروان وقتی رسيد بالای سر حسام، حسام، تمام كرده بود. سيروان، تنها بود، سيروان بود و يك طناب بلند. حسام، سر نداشت. سرش تركيده بود. سيروان برگشت و از روستا كمک آورد كه جنازه را پتوپيچ كنند و مثل تنه بريده درخت، روی شيب كوه سُر بدهند.
حرفهای ضد و نقیض در موردشان زیاد است، «کولبرها» را میگویم، همانهایی که برای نان، با جان معامله میکنند و به دل کوهستانها و کوره راههای پر پیچ و خم میزنند تا شکم خود و خانوادهشان را پر کنند. در زندگیشان که عمیق میشوی، میبینی، نمیتوانند از درآمد این کار بگذرند. بسیاریشان از سر ناچاری بدان تن میدهند و عدهای نیز از سر ترجیح.
قاچاقچیان دفترچه مرزی کولبران را ٢٠ هزار تومان میخرند و با مجوز آن کامیون کامیون کالا وارد میکنند. جمع دفترچه کولبران یک روستا شاید برای آنها رقم ناچیزی شود اما دلالی پس ماجرا رقمی انبوه را برای قاچاقچیان رقم میزند.
کولبری، متداول ترین شغل غیررسمی در غرب کشور است و این روزها تصاویری در فضای مجازی میبینیم که عمق فاجعه را بیش از پیش آشکار میکند؛ این تصاویر یک پدیده اجتماعی تلخ را به نمایش میگذارند، پدیدهای به نام کولبران تحصیلکرده.