هر هنری که خود را با زمانه وفق ندهد ممکن است با کم توجهی مواجه شود. این سخنی نیست که در قید کسی باشد بلکه زیست جهان و گفتمان مسلط است که میکشد قلاب را. این رابطه مخاطب و هنر است که این نوع تلقی از جهان را رقم زده است و مخاطب خود را ارجحتر از هنرمند کرده است.
اقبال عمومی به انگل و جوکر پرسشهایی را پیش میکشد؛ این فیلمها چه اضطرابی از این مخاطبان را تسکین میدهند؟ چه نقشی در آگاهی آنها دارند؟ یا بهطور خلاصه، مخاطبان در این برهه تاریخی چه «نیاز» ذهنیای به آنها دارند؟
آیا میتوان عواطف را به اجتماع و در ادامه به سیاست پیوند داد؟ نویسنده این یادداشت معتفد است عواطف سیاسی تجلیگاه قدرت مخاطب است، که میتواند اثر هنریِ کاملا عقیم، سیاستزده یا محافظهکار را، در یک عمل جمعی به امر سیاسی پیوند بزند.